یادداشت 𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪
1404/4/13

به نام او...) نهمین روز از ماه نوامبر؛ نوشتهٔ کالین هوور🕯️ (جایی که بعضی عشقها نباید اتفاق میافتادن...) اول یه کم راجع به فضای داستان بگیم؟ اینجا ما با یه ایدهٔ متفاوت طرفیم: یه دختر و پسر که فقط سالی یه بار همو میبینن؛ اونم دقیقاً در نهم نوامبر. هیچ رابطهای بینشون نیست، فقط یه قرار سالانه. به نظر خاص میاد، نه؟ ولی خاص بودن همیشه معنیش خوب بودن نیست... یه کم راجع به کاراکترا بگیم؟ 🟣 فالِن؟ دختری که تو یه آتیشسوزی زندگیش زیر و رو شده... دیگه نه خودش رو میشناسه، نه آیندهشو. ولی با همهی اینا، سعی میکنه قوی بمونه... فقط حیف که زیادی ساده اعتماد میکنه. 🟣 بن؟ نویسندهای که دنبال یه داستان برای نوشتنه... و خب، فالِن براش تبدیل میشه به الهام. اما اون فقط دنبال الهام نیست... چون گذشتهش یه چیزایی داره که وقتی بفهمیش، فقط دلت میخواد کتابو ببندی. 🟪 یه خلاصه کوچیک؟ فالِن و بن تصمیم میگیرن هر سال فقط یه روز همدیگه رو ببینن و رابطهشون رو همینجوری بسازن. اما کمکم معلوم میشه که بن همهچیزو از اول راست نگفته... و اون قسمتی که با *زنِ برادرش* وارد رابطه شده بود؟ همونجا بود که دیگه همهچی واسه من تموم شد. نه به خاطر شوکهکننده بودنش، به خاطر اینکه دیگه نتونستم بهش حتی یه ذره حس مثبت داشته باشم. این کتاب میتونست قشنگ باشه... ولی وقتی اعتماد بین شخصیتا میمیره، برای منِ خواننده هم دیگه چیزی نمیمونه. نمرهٔ من؟ ۳ از ۵ به خاطر شروع خوبش. ولی تهش فقط یه حس تلخ و عجیب برام موند. پ.ن: گاهی رفتار کاراکترا به حدی اشتباهه.. که حتی اگه تو کتاب هم بخشیده بشن هیچوقت توسط خواننده نمیتونن بخشیده بشن:)
(0/1000)
نظرات
1404/4/14
ولی بن فکر کرده بود که فالون عاشقش نیست بخاطر همین با جوردین وارد رابطه شد و وقتی واکنش فالون رو دید با جوردین قطع رابطه کرد....
2
0
1404/4/16
میدونم خودمم از این کار بن که میخواست بزنه زیر همچی خوشم نیومد ولی فالون خیلی بد برخورد کرد و یجوری بود که انگار بنو دوست نداره و به نظر من بن یجورایی تونست جبران کنه ، البته خاطره ی همچین چیزی هیچوقت از بین نمیره اما خوب فالون اعتماد بنفسشو بدست آورد فقط بخاطر بن @Zahranikdel
0
𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪
1404/4/15
0