یادداشت 𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪

𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪

𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪

15 ساعت پیش

        به نام او...)

اولین جلد از دوگانه شش کلاغ؛ نوشته لی باردوگو
«تو شهری که خیانت و تاریکی قانونِ اصلیه، فقط شجاع‌ترین‌ها جرئت دارن رؤیای غیرممکن‌ها رو دنبال کنن.»


ششِ کلاغ  از اون فانتزی‌ها نیست که قهرمان سفید و شر مطلق داشته باشه. ( همون کلیشه همیشگی)  این کتاب می‌برتت وسط یه شهر تاریک و آلوده، جایی که جادو، خلاف، قدرت و خیانت با هم گره خوردن. داستان درباره‌ی یه تیم شش‌نفره‌ست که هر کدومشون گذشته‌ای دردناک و انگیزه‌ای شخصی دارن. مأموریتشون؟ نفوذ به یکی از محافظت‌شده‌ترین مکان‌های دنیا و بیرون آوردن یه زندانی مهم.
* چیزی که غیرممکنه.*

اما اصل جذابیت کتاب نه توی نقشه‌ی سرقتشه، نه فقط توی دنیای خاصش. همه‌چی با شخصیت‌ها معنا پیدا می‌کنه. با زخم‌هاشون، انتخاب‌هاشون، و رابطه‌هایی که بینشون شکل می‌گیره.

  خلاصه‌ی داستان

کَز بِرکِر، خلافکار خونسرد و مرموز کتردام، برای یه مأموریت خیلی بزرگ انتخاب می‌شه: نفوذ به یه زندان فوق امنیتی و بیرون آوردن یه نفر، در ازای پولی که می‌تونه همه‌چی رو عوض کنه.
برای این کار، یه تیم از آدمایی جمع می‌کنه که هیچ‌کس انتظار نداره کنار هم باشن: شبحش، یه جادوگر، یه تیرانداز، یه نابغه‌ی خجالتی، و یه سرباز سابق.
اما این مأموریت فقط یه «کار» نیست؛ برای هرکدوم از این شش‌نفر معنای خاص خودشو داره...

شخصیت‌ها: *ستون فقرات کل داستان*

کزبرکر 
نقشه‌کش خونسردی که همه فکر می‌کنن احساس نداره، و به خلاف دست معروفه ولی زیر اون همه یخ، روحی پر از درد و زخم و گذشته ای هست که از هر پسر بچه ای یه هیولا می‌سازه. اون باهوش، خطرناک، و از اون شخصیتایی که هر تصمیمش هیجان خالصه.
* در این حد بگم که هروقت تو دردسر می‌افتن و کز رو در حال فکر کردن می‌بینن خیال شون راحت می‌شه چون این یعنی"خلاف دست یک حقه جدید تو آستین داره!"*

اینژ
شبحِ کز، جاسوس بی سر و صدا، ولی نه بی‌دل. از تاریکی عبور کرده، اما هنوز دنبال نوره. با مهارتاش آدمو مبهوت می‌کنه و اراده اش واقعا ستودنیه. توی بدترین شرایط ممکن بهترین کارو انجام میده و خلاصه که خیلی خفنه!! و البته اون قربانی حادثه ای شده که توش دستی نداشته و بدون خواسته خودش وارد همچین دنیایی شده.

نینا
  اون همیشه یه چیزی برای گفتن داره، خوشگله و به شدت دوست داشتنیه. از اون شخصیتاست که هم می‌خندونه، هم اشک در میاره. قدرتش فقط تو جادوش نیست، تو قلبشه. یه گریشاست و با قدرتش هم آدمارو تا مرز کشتن میبره و هم نجات‌شون می‌ده.

ماتیاس
  اون گیر افتاده بین باورهای قدیمی و احساسات تازه. سرد و خشک شروع می‌کنه، ولی هر چی جلوتر می‌ری، عمق درونش رو می‌فهمی.
ولی در نهایت ثابت می‌کنه که یکی از تفاله‌هاست.

جسپر
 شوخ و پرانرژیه و جونش به تفنگاش بسته است. باحال‌ترین عضو گروهه و بهترین و دقیق ترین تیراندازه که خیلی جاها با همین مهارتش همه رو نجات می‌ده. و البته به شدت خوش قلب و مهربونه.

ویلن
 بی سر و صدا و آروم و با گذشته ای که به شدت ناراحتت میکنه. شاید کم‌حرف باشه، اما تو لحظه‌های حساس طوری می‌درخشه که همه‌چی رو نجات می‌ده.
البته اون اول به دلیلی جز باهوش و مفید بودنش وارد گروه می‌شه ولی خیلی زود خودشو ثابت می‌کنه.

*بین این همه دعوا و نقشه و خطر، چند رابطه‌ی عاطفی شکل گرفته که از جنس عشق‌های ساده‌ی کلیشه‌ای نیست.*

کز و اینژ
اینژ و کز مثل دو نیمه‌ی یه شمشیرن؛ سرد و تیز، ولی وقتی کنار هم باشن، قدرتی وحشتناک دارن.
رابطه‌شون پر از سکوت‌های سنگینه، حرف‌های ناگفته و احساسی که حتی خودشون هم جرأت بیانش رو ندارن.

نینا و ماتیاس
نینا و ماتیاس از دل دشمنی و تنش‌های قدیمی، کم‌کم چیزی مثل آتش زیر برف ساخته‌ان؛ پر از گرما و شکنندگی هم‌زمان.
رابطه‌شون به شدت پرتنش  و بین نفرت و عشقِ دیرینه‌ست که نمی‌ذاره هیچ‌کدوم ازش راحت عبور کنن.

 در نهایت باید بگم اگه دنبال یه داستان فانتزی خاکستری با شخصیتایی فراموش‌نشدنی، دنیا‌سازی خفن و یه مأموریت هیجان‌انگیز می‌گردی، ششِ کلاغ دقیقاً همونه.
هم دلهره‌داره، هم درد، هم خنده، و هم عشق. یه تیم شکست‌خورده که ممکنه شکست نخوره.

و البته که باید هر دو جلدشو کنار هم تهیه کن چون من الان به شدت نیاز دارم قلمرو خلافکاران رو بخونم ولی خب نمیتونمم.

پ ن: از خوش سلیقه ترین و بهترین ملکه الف هیم یعنی @N1kooS4dat هم تشکر میکنم که کتابی به این زیبایی رو خرید و مثل همیشه با تهدید به اسپویل کردن هاش مجبورم کردم خیلی زود بخونمش(دمت گرممم)
 
بماند به یادگار از بیست و سومین روز از تابستون 404
      
81

10

(0/1000)

نظرات

پ.ن ممننووو مممیییگهههه✨️🔥😍💙✔️👹🤗🫂😂😇😛👏🏿🥹🤭🤨
3

1

𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪

𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪

15 ساعت پیش

آرهههه😎 

1

لتلتفنقحقتسنسمتدتبخبحقجسمشپشجقحتبکدکب
@Zahranikdel 

1

𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪

𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪

15 ساعت پیش

😗💖  
 @N1kooS4dat 

0