𝓐 𝓯𝓪𝓮𝓻𝓲𝓮☆

𝓐 𝓯𝓪𝓮𝓻𝓲𝓮☆

@n1koos4dat
عضویت

اردیبهشت 1404

6 دنبال شده

26 دنبال کننده

                      بسم اللـہ الرحمن الرحیم
🌘~🌗~🌖~🌕~🌔~🌓~🌒~🌑
              

یادداشت‌ها

        معلومه که می‌خوام مثل اونا باشم. اونا به زیبایی شمشیر هایی که در آتشی مقدس ساخته شدن هستن. اونا تا ابد زنده‌آن.

☆☆☆
"به نام خدا"

در سرزمین پریان خبری از ماهی سرخ‌شده، کچاپ یا تلویزیون نبود.

بوی جادو از لای درخت های الف‌هیم قابل استشمام بود.
جادویی که هرچقدر برای پری ها دل‌انگیز بود، برای فانی هایی مثل جود مرگبار بود.

الف‌هیم خیلی با سرزمین فانی ها فرق داشت، اونجا پر از پری هایی بود که از انسان ها متنفر بودند.
اینطور نبود که جود و تَرین تنها انسان های اونجا باشند، الف‌هیم هم پر از آدم بود،
البته آدم هایی که مست سیب های طلایی الف‌هیم بودند،
انسان هایی که پری ها، با طلسم های دلنوازشان هوش از سرشون برده بودند و حالا به عنوان خدمتکار هایی مشتاق توی دربار کار می‌کردند.

جود یاد گرفته بود که در الف‌هیم، زیبایی ها برایش کشنده‌ان.
با این حال دنیای فانی ها هم دیگر برایش حس خانه را نداشت،
دیگه بلد نبود چطور مثل فانی ها رفتار کند.
حالا تمام فکر و ذکرش جا افتادن میان پری ها بود.

هرچقدر هم تلاش می‌کرد و با قدرت بیشتری شمشیربازی را تمرین می‌کرد،
به چشم پری ها دختری ضعیف بود که به عنوان یک انسان زیادی توجه دریافت کرده بود.

ولی او قوی بود،
خیلی قوی.
اون قرار بود قدرتمند شوالیه  قصر شود
مهم نبود کاردن، شاهزاده سنگدل و شرورترین پسر پادشاه چی بگه...
مهم بود؟

هیچ پری‌ای به اندازه کاردن از جود متنفر نبود،
جود هم از هیچ زیبایی‌ای به اندازه کاردن، فریبنده‌ترین چهره دلربا پریان، متنفر نبود.
مهم نبود چه اتفاقی بیوفته، اونا بزرگترین دشمن های هم بودن.

~~~~~
نظر نهایی من:

خب من عاشقانه مجموعه پادشاه پریان رو دوست دارم و دلیل اینکه تا الان یادداشت براش ننوشته بودم این بود که نمی‌دونستم بتونم اونقدری که لایقشه ازش خوب بنویسم یا نه.

جلد ۱، شاهزاده سنگدل به قشنگی جلد های دیگه‌ش نیست ولی واقعا دوست داشتنیه
شاید اصلا اولش با خودتون بگید: الکی این همه بزرگش کردن
ولی واقعا قشنگ و زیباست.

اگه نظر منو می‌پرسید، این مجموعه بهترین enemies to lovers ای هست که می‌تونید بخونید.

یه کتاب که همزمان فانتزی و عاشقانه‌است، تازهههه enemies to lovers هم هست...واااایی

فوق‌العاده‌ست به همه پیشنهاد میشه!



مممرسسییی از توجهتون!
      

11

        "ارزش زندگی بیشتر از اونه که برای ایمن بودن همیشه تو قفس باشی"
_دوناتلا


☆☆☆
به نام خدا 


به کاراوال خوش آمدید!
یک هفته، یک معما، یک آرزو
به مدت یک هفته، وقت دارید بلافاصله بعد از غروب آفتاب از اتاقتون بیرون بیاید و معمای بزرگ بازی رو حل کنید!
اگر معما رو حل کنید، شاید شانس دیدن ارباب اسطوره بزرگ کاراوال رو هم پیدا کنید!
و اگر موفق شید و از کاراوال سر بلند بیرون بیاین، می‌تونید هدیه اسرار آمیز رو از اسطوره بگیرید:
یک آرزو!

~~~
همه چیز جزیره کاراوال مثل رویا بود، طعم شیرین توی هوا، فروشنده هایی که با سکه معامله نمی‌کردند، عطر طلایی گیتار ها...
~~~
عجیبه که با این وجود بعضی ها یادشون میره همه چیز این سرزمین یه بازیه.
تمام بازیگر هایی که در نقش فروشنده و پیشگو و ... ظاهر میشن، همیشه به بازیکن ها یادآوری می‌کنن که همه چیز بخشی از یک نمایشه و نباید غرق این رویا شن، 
جای تعجب داره که بازیکن ها یک چیز هایی برای خودشون واقعی فرض می‌کنن.
~~~
لطفا شما خواننده ها برای خودتون واقعیت و بازی رو جدا نکنید! 
چون اگر بیش از حد غرق این رویا دروغین شین، یادتون میره بیدار شید...

ارباب کاراوال عزیز، به تازگی اخبار را شنیدم و خواستم تسلیت بگویم. با اینکه هنوز به تریسدا نیامده‌اید و به نامه‌هایم هم جواب ندادین، من می‌دانم که شما قاتل نیستید.

گول نخورید! نقطه ضعف هایتان را به بازیگر ها لو ندهید!
 و لطفا صبح ها از اتاق هایتان بیرون نیاین...


☆☆☆
نظر نهایی من:

خب این کتاب خیلییییی معروف بود، و خیلی هم همه دوست داشتن، ولی من اونقدررررر ها هم جذب نشدم.
داستان خیلی قشنگ بود، احساسات رو جور جدیدی تعریف می‌کرد، 
ولی اونجوری که من غرق دنیا و فضا بشم نبود. بیشتر حالت یه داستان سرگرم‌کننده برام داشت که کلی اتفاقات هیجان‌انگیز توش میوفتاد.
من بیشتر کتاب هایی رو ترجیح میدم که باهاشون زندگی کنم ولی من به جهان این کتاب سفر نکردم، صرفا خوندمش.


این نظر من بود، خیلی ها دوست داشتن، شما هم خودتون رو از این تجربه نسبتا جدید محروم نکنید.

مرسی از توجهتون☆  
      

11

        "اِتان، بعضی وقتا احساس نمی‌کنی داری خواب می‌بینی؟"

☆☆☆

<<به نام او>>

به سیرک شبانه خوش آمدید!
اینجا با هر سیرک دیگه‌ای که تا به حال ازش شنیدین فرق داره!

اینجا مجسمه ها از شما گل می‌گیرند و حرکت می‌کنند!
بندباز ها چنان دست و پا هایشان را حرکت می‌دهند که اسکلت را از یاد می‌برید!
آتش‌باز ها فقط آتش را نمی‌بلعند! آتش رو شکل می‌دن! جلوی چشم های شما ققنوس خلق می‌کنند!

در هر آینه‌ی سالن آینه‌ی این سیرک، شما خودتان را متفاوت می‌بینید! شاید هم کسی را پشت سرتان ببینید!
در حوضچه اشک ها، غم و غصه هایتان را با یک سنگ توی آب پرت کنید!

این سیرک با غروب خورشید باز میشه و با طلوع خورشید بسته.
این سیرک از ناکجاآباد میاد و بعد مدتی ناپدید می‌شود.

هیچکس نمی‌بیند سیرکی که دیشب در نزدیکی روستایی بود، امروز کِی چادر هایش را در لندن به پا کردن؟!

اما یادتون باشه! قبل از ورود به سیرک هرچه از دنیاتون می‌دونستین را فراموش کنید!
و اگرنه بعد از سفر به سرزمین عجایب این سیرک، عقلتان را از دست می‌دهید!

☆خود بانی های سیرک هم ‌نمی‌دانند چادر های جدید را کی ایجاد کرد.
حتی... می‌گن سازنده اصلی این سیرک هم دیگر سلامت روان ندارد!

~~هرکسی که وارد این سیرک شده، درگیر بازی بزرگی شده، مبارزه‌ای بزرگ بین دو شعبده‌باز ماهر، که فقط اسمشون "شعبده‌باز" است، اونها جادو میکنن!


○•○•○•○•
_مهم: ایراد های کتاب از نظر من:

۱_ خط داستانی جالب و جادویی بود، ولی نوشتش جوری نبود که واقعا خواننده جذب کتاب بشه، من خودم چندبار خواستم کتاب رو بزارم کنار ولی منصرف شدم.

۲_اوایل کتاب تغییرات یهویی سال و مکان و شخصیت های جدید واقعا گیج‌کننده بود.

۳_اگر دنبال بخش عاشقانه داستانید، باید بگم که قشنگ بود؛ ولی خیلی زود می‌گذشت. یعنی یهو مثلا ۲ سال می‌گذشت از آشناییشون بعد یهو از هم خوششون میومد.



~~~~~
ببخشید طولانی بود، مرسی از توجهتون♡
      

12

        از پشت در های بسته ، او همه چیز را می‌بیند.

~☆●

بالاخره شانس بهش رو کرده بود! میتونست به عنوان خدمتکار،
برای نینا ، زنی با همسر و خونه بی‌نظیرش کار کند!
<بی‌نظیر> یکم توی کتاب های فریدا مشکوک نیست؟
میلی باید وقتی انقدر ساده نینا او را استخدام کرد شک می‌کرد، 
وقتی کسی مثل نینا متوجه مدرک جعلی‌ش نشده بود،
یا شاید هم وقتی نینا اتاقش را نشانش داد
اتاقی تاریک با پنجره‌ای قفل شده و...

"((نینا؟))
((بله.))
((چرا...)) گلویم را صاف می‌کنم.((چرا قفل در این اتاق به جای اینکه از تو باشه از بیرونه؟))"

میلی خود را در خانه ای یافته که هنوز مطمئن نیست کی در این خانه دیوانه است؟!
هر کی در این خانه زندگی می‌کند یا کار می‌کند مشکوک است،
و در بین این مظنون ها، حتی دیگر به سلامت خودش هم مطمئن نیست.

دختری مثل میلیِ زیبا  که آه در بساط ندارد ، ترجیح می‌دهد بی سر و صدا کارش را انجام دهد،
میلی فرار خواهد کرد؟ زنده می‌ماند؟
 موفق می‌شود پایان خوشی برای خود رقم بزند؟
      

12

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.