معرفی کتاب شش کلاغ اثر لی باردوگو مترجم مریم رفیعی

شش کلاغ

شش کلاغ

لی باردوگو و 1 نفر دیگر
4.6
111 نفر |
39 یادداشت
جلد 1

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

16

خوانده‌ام

182

خواهم خواند

183

شابک
9786001882340
تعداد صفحات
508
تاریخ انتشار
1399/9/8

توضیحات

        
«چی باعث می شه فکر کنی از پس این کار برمیایم؟ تیم های دیگه ای هم اون بیرون هستن، سربازها و جاسوس های آموزش دیده، کسایی که چندین سال تجربه دارن.»
«این کار سربازها و جاسوس های آموزش دیده نیست. کار لات ها و دزدهاست...»
کز برکر، رییس یکی از باندهای خلافکار بارل پیشنهادی دریافت می کند که رد کردن آن برایش دشوار است: پیشنهاد انجام یک کار غیر ممکن و نفوذ به دژی مستحکم که برای بیرون نگه داشتن افرادی مثل او ساخته شده است: دزدها و قاتل ها.
کز می داند به تنهایی از پس این کار برنمی آید و به همین دلیل تیمی از بااستعدادترین افرادش را دور هم جمع می کند: یک تک تیرانداز حاذق، یک متخصص عملیات های انفجاری، یک گریشای هارتر ندر، یک دزد بی همتا ملقب به شبح، و یک زندانی فراری.
ولی آیا این شش نفر موفق می شوند از این ماموریت جان سالم به در ببرند؟

      

لیست‌های مرتبط به شش کلاغ

نمایش همه
تاج دوقلوهاشش کلاغناتوان

فانتزی هایی که تا الان خوندم !

17 کتاب

ایده ساخت این لیست از اونجا به ذهنم رسید که داشتم نظرات کاربر های بهخوان در مورد کتاب ناتوان رو میخوندم، و فهمیدم که خیلی از نظرات منفی هستن. بخاطر همین میخواستم ببینم که کلا چند تا کتاب فانتزی خوندم که من اونقدر شیفته ناتوان شدم! شاید ۱۷ عدد زیادی نباشه ولی به هر حال نسبت به چیزی که فکر میکردم، خوبه! شاید از نظر خیلی ها فانتزی هایی که خوندم زیاد قوی نیستن یا کم باشن، ولی من از همه ی اینها لذت بردم!(البته بجز تاج دوقلوها ) کتابی مثل ناتوان منتقدان زیادی داشت و من دوست داشتم دلیل این انتقاد ها رو متوجه بشم و فهمیدم که تقریبا همه ی خواننده ها به نکات ریز هم توجه کردن. مثل تکرار کلمات، سوتی های مترجم یا خود نویسنده و... نه اینکه من متوجه نشده باشم، اما اونقدر بهشون دقت نکردم که بخوام امتیاز کم کنم. اونجا بود که فهمیدم من اصلا کتاب نمیخونم! من هر کتابی رو که شروع کنم، جوری درونش غرق میشم که اصلا متوجه خیلی نکات نمیشم! به همین دلیل هم هست که از خیلی کتاب ها لذت میبرم و کم پیش میاد نظر منفی داشته باشم... توی این فکر بودم که شیوه کتاب خوندنم رو تغییر بدم و جوری که کتاب بخونم که وقتی میخوام یادداشت بنویسم به همه ی نکات توجه کنم و سعی کنم چیزی رو از قلم نندازم، شاید اون خواننده با دیدن یادداشت من برای خوندن کتاب انگیزه بگیره و وقتی بخونه بگه این چی بود! اما بعدش پشیمون شدم. من کتاب خوندن رو همینجوری دوست دارم، طوری که به خطاهای نویسنده، مترجم و هرچیز دیگه توجه نکنم و فقط کتابم رو بخونم، جوری که حتی وقتی تمومش هم کردم باز توی اون دنیا باقی بمونم. به هر حال هر کتابی هر چقدر هم که بد باشه چند تا طرفدار پر و پا قرص داره، نه!؟ پس بزار من جزو اون دسته باشم! ❌به لیست اضافه خواهد شد!❌

16

یادداشت‌ها

          خداااای من!!!!!
وقتشه کنترلمو دست بگیرم!(نفس عمیق.)
خب
 اول از همه میخوام کتاب رو به دو نیمه اول و دوم تقسیم کنم:
نیمه اول برای من یکمی حوصله سربر میشد و اینطوری بودم که:
"خب چرا نمیری سر اصل مطلب؟" یا "چرا انقدر میپیچونی؟"
که این حس رو تو جلد اول گریشا هم داشتم و مثل اینکه باید این عادت بیش از حد کش دادن خانم باردوگو رو تا زمانی که داستان جا میوفته تحمل کنی!
و اما نیمه دوم:
داستان کاملا رو غلتک میره و  برعکس نیمه دوم روند داستان خیلی خوبه و دلت نمیخواد کتابو بذاری زمین(امان از مدرسه که مجبورم میکرد.)!
و البته که پارت دوم زورش به پارت اول میچربه!
شخصیت های کتاب یکی از یکی دیگه جذاب تر بودن ولی امان از نینااااا!
پایان کتاب مثل بقیه ی کتابای باردوگو یکی از بهترین پایان هارو داشت و قابلیت اینو داره بشینم بارها بخونم! 
در پایان کز ، اینژ ، جسپر ، نینا ، ماتیاس و ویلن بهترین گروه شش نفره ای بود که من میتونستم باهاشون همراه شم ؛ حالا همراه چی شم؟ همراه یک سرقت غیرممکن!
پ.ن۱: فکر کنم عاشق کز شدم!
پ.ن۲ : چجوری نینا هم تنهایی انقدر خوبه هم با بقیه؟!
پ.ن۳ : ترجمه کتاب به معنای واقعی کلمه مثل هلو بود!
پ.ن۴ : نمیتونم برای جلد بعد صبر کنم!
        

25

آویسا

آویسا

1404/4/4

          کتاب رو دو سه سال پیش یه بار خونده بودم و دوستش هم داشتم، ولی انقدر بین خوندن جلد اول و دوم فاصله افتاد (و درواقع جلد دوم رو هیچوقت نخوندم) که تقریباً تمام داستانش رو فراموش کردم. چند وقت پیش بعد از این همه وقت حس کردم دوباره دلم برای دنیای شش کلاغ تنگ شده و دلم میخواد که مجموعه رو کامل کنم...
این بار خیلی بهتر و بیشتر متوجه داستان شدم چون به طور منسجم و توی نشست‌های طولانی و پشت سر هم خوندمش.
در توصیفش میتونم بگم که یه فانتزی کامله. تقریباً هرچیزی که آدم توی یه اثر فانتزی دنبالش میگرده تو دنیایی که لی باردوگو به تصویر کشیده وجود داره و جهان کاملی رو ساخته.
نکته‌ی مثبتش برام اینه که به تمام جنس‌های روابط مختلف (دوستی، دشمنی، عشق) به طور تقریباً مساوی پرداخته و تمرکز کلی روی یک زوج یا یک شخصیت اصلی نیست و از این نظر داستان تعادل خیلی خوبی داره..  
داستان درواقع شیش شخصیت اصلی داره و بخش‌های مختلف داستان رو از زاویه دید شخصیت‌های مختلف دنبال میکنیم و همه‌شون بک‌استوری‌های کاملی دارن که در طول داستان ذره ذره تیکه‌هاشون کنار هم قرار میگیره. درکل شخصیت‌ها هم به طور جداگانه و هم در ارتباط با همدیگه کاملن و هیچ تیکه‌ای این وسط جا یا مبهم نمی‌مونه.
 و چیز دیگه‌ای که یه فانتزی خوب رو برای من کامل میکنه اینه که در کنار خط داستانی و جهان‌سازی و پرداختن به ویژگی‌های ژانر فانتزی، مفهوم هم داشته باشه و در لایه‌های مختلف در حرکت باشه؛ عمیق بشه، حتی در جاهایی به واقعیت و مفاهیم مهم زندگی نزدیک بشه و دوباره برگرده به خط اصلی داستان و خیلی مهمه که این حرکت در بین لایه‌ها چطور شکل بگیره که از حالت اصلی خودش خارج نشه و در عین حال به "صرفاً یک داستان فانتزی بودن" هم بسنده نکنه. و شش کلاغ این ویژگی رو داره. 
در کنار پروانه‌ها و ذوق کردن و خنده‌های ریز ریز برای دیالوگ‌های بین شخصیت‌ها، اون وسط یه سری احساسات و خط‌های فکری‌ای که توی یک زندگی و جهان واقعی وجود داره هم دیده میشه... دغدغه‌های فکری، جمله‌های عمیق، احساسات و افکار فردی...
برای من فضاش کاملاً دلخواه بود. سیاه، جادویی، پر از دزد و خلافکار و سفرهای دریایی دور و دراز، طنز کنایه‌آمیز، کشش‌ها و ارتباطات  عاطفی ریز و درشت بین شخصیت‌ها، هیجان، پلات توییست‌هایی که شبیه شعبده‌بازی بودن و  فضاسازی و شخصیت‌پردازی خوب.
حالا که دارم این یادداشت رو به پایان میرسونم، جلد بعدی رو گذاشتم کنار دستم تا شروعش کنم...✨
        

3

13