آویسا

تاریخ عضویت:

تیر 1404

آویسا

@avi_stuff

5 دنبال شده

8 دنبال کننده

                فرار با مغزهای برهنه.
              
avi_stuff

یادداشت‌ها

آویسا

آویسا

1404/4/17

        نمیدونم داستانی به این کوتاهی، چطور تونست ردی چنین پررنگ و جوهری و طولانی از خودش به جا بذاره.
داستان ساده شروع میشه و به ظاهر هیچ فراز و فرودی نداره و حتی "آروم" جلوه میکنه. اما یه تنشی وجود داره در لایه‌های افکارِ به ظاهر خنثی‌ی شخصیت اصلی و همینطور اعمالی که هیچ نشانی از خنثی بودن در خودشون ندارن اما طوری روایت میشن انگار لیوانی از روی میز برداشته شده و کمی اون طرف‌تر گذاشته شده.
شخصیت اصلی توی یه شهر کوچک و جنگ‌زده‌ی مرزی به ظاهر زندگی مستقلی برای خودش دست و پا کرده و به دور از هیاهو و زرق و برق دنیای مدرنی که در پایتخت جریان داره زندگی میکنه، اما درونش هیاهویی به مراتب ویرانگرتر از حقیقتِ هم‌مرزی با کرهٔ شمالی وجود داره.
انسان-ماهی زهرآلودی که از چهار طرف توسط ملال به بند کشیده شده و اندام‌های درونیش از داخل پاره شدن و زهر وجودش رو در سرتاسر بدن خودش پخش کردن... که هر صدایی از بیرون، به شکل فریادی در مغزش انعکاس پیدا میکنه و سرزنش‌های اطرافیانش در مقابل صدای سرزنشگر مغزش، نوای موسیقی آرومی هستن...
متن روون بود و یک‌سره بودن داستان، مخاطب رو دنبال خودش ‌می‌کشید و اگر در موقعیت ذهنی بهتری بودم، بیشتر ازش لذت می‌بردم. 
در بخش‌هایی از داستان متن حالت سکته‌ای پیدا کرده بود و ارتباط چندانی بین جمله‌ی قبلی و بعدی وجود نداشت که به نظرم رسید شاید سانسور شده، برای همین متن انگلیسیش رو هم دانلود کردم و بعد از خوندنش، در ادامه‌ی همین یادداشت اضافه میکنم که مشکل از متن بود یا ترجمه.
      

3

آویسا

آویسا

1404/4/4

        کتاب رو دو سه سال پیش یه بار خونده بودم و دوستش هم داشتم، ولی انقدر بین خوندن جلد اول و دوم فاصله افتاد (و درواقع جلد دوم رو هیچوقت نخوندم) که تقریباً تمام داستانش رو فراموش کردم. چند وقت پیش بعد از این همه وقت حس کردم دوباره دلم برای دنیای شش کلاغ تنگ شده و دلم میخواد که مجموعه رو کامل کنم...
این بار خیلی بهتر و بیشتر متوجه داستان شدم چون به طور منسجم و توی نشست‌های طولانی و پشت سر هم خوندمش.
در توصیفش میتونم بگم که یه فانتزی کامله. تقریباً هرچیزی که آدم توی یه اثر فانتزی دنبالش میگرده تو دنیایی که لی باردوگو به تصویر کشیده وجود داره و جهان کاملی رو ساخته.
نکته‌ی مثبتش برام اینه که به تمام جنس‌های روابط مختلف (دوستی، دشمنی، عشق) به طور تقریباً مساوی پرداخته و تمرکز کلی روی یک زوج یا یک شخصیت اصلی نیست و از این نظر داستان تعادل خیلی خوبی داره..  
داستان درواقع شیش شخصیت اصلی داره و بخش‌های مختلف داستان رو از زاویه دید شخصیت‌های مختلف دنبال میکنیم و همه‌شون بک‌استوری‌های کاملی دارن که در طول داستان ذره ذره تیکه‌هاشون کنار هم قرار میگیره. درکل شخصیت‌ها هم به طور جداگانه و هم در ارتباط با همدیگه کاملن و هیچ تیکه‌ای این وسط جا یا مبهم نمی‌مونه.
 و چیز دیگه‌ای که یه فانتزی خوب رو برای من کامل میکنه اینه که در کنار خط داستانی و جهان‌سازی و پرداختن به ویژگی‌های ژانر فانتزی، مفهوم هم داشته باشه و در لایه‌های مختلف در حرکت باشه؛ عمیق بشه، حتی در جاهایی به واقعیت و مفاهیم مهم زندگی نزدیک بشه و دوباره برگرده به خط اصلی داستان و خیلی مهمه که این حرکت در بین لایه‌ها چطور شکل بگیره که از حالت اصلی خودش خارج نشه و در عین حال به "صرفاً یک داستان فانتزی بودن" هم بسنده نکنه. و شش کلاغ این ویژگی رو داره. 
در کنار پروانه‌ها و ذوق کردن و خنده‌های ریز ریز برای دیالوگ‌های بین شخصیت‌ها، اون وسط یه سری احساسات و خط‌های فکری‌ای که توی یک زندگی و جهان واقعی وجود داره هم دیده میشه... دغدغه‌های فکری، جمله‌های عمیق، احساسات و افکار فردی...
برای من فضاش کاملاً دلخواه بود. سیاه، جادویی، پر از دزد و خلافکار و سفرهای دریایی دور و دراز، طنز کنایه‌آمیز، کشش‌ها و ارتباطات  عاطفی ریز و درشت بین شخصیت‌ها، هیجان، پلات توییست‌هایی که شبیه شعبده‌بازی بودن و  فضاسازی و شخصیت‌پردازی خوب.
حالا که دارم این یادداشت رو به پایان میرسونم، جلد بعدی رو گذاشتم کنار دستم تا شروعش کنم...✨
      

2

آویسا

آویسا

1404/4/1

        باکره و کولی، روایتی متفاوت از عشقی متفاوته. عشقی از جنسی کمتر آشنا هم برای دنیای مدرن امروزی و هم دنیای متعارف زمان خودش... عشقی که بر لبهٔ تیغی راه میره که یک سمتش عشقی ناب و به دور از هوس‌های گذرا و سمت دیگرش  فراغت از اخلاقیات خوابیده. چیزی که در ظواهر اولیه کاملاً متناقضه اما اگه این دو عنصر از چیزی که فکر میکنیم بیشتر در هم تنیده باشند چی؟ اگر عشق حقیقی واقعاً به قدری ناب و خالص باشه که اخلاقیات نتونه مانعی برای چشم‌پوشی ازش باشه چی؟ 
به هر روی، کم لطفیه اگر باکره و کولی فقط به یک داستان عاشقانه محدود بشه... 
آنچنان که زندگی چیزی بیشتر از یک چهاردیواری امن در کانون خانواده و پایبندی به قواعد اخلاقی و اصول متعارف جامعه‌ی زمانه‌ست و میتونه در کناره‌ی جاده‌ای پر پیچ و خم، بین گاری‌های سرپوشیده و دامن‌های بلند و لباس‌های رها با رنگ‌های فام‌دار و رقص‌های کنار آتش و خواب‌های ملتهبی که خبر از آینده میدن هم شکل بگیره، داستان باکره و کولی هم چیزی بسیار فراتر از یک تجربه‌ی عشقی ناب از جنسی متفاوته... 
داستان آدم‌هاست... داستان زندگی آدم‌ها و سرشت متفاوتشون... به طوری که می‌تونه یک مطالعه‌ی شیرین از مفاهیم عمیق باشه...
به عقیده‌ی من، داستان باکره و کولی نه فقط در زمان خودش، که در زمانه‌ی امروز هم موجب تحول ذهنی و ایجاد بستری برای دوباره فکر کردن به مفاهیم به ظاهر پیش پا افتاده‌ی زندگی میشه...
      

21

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.