یادداشت 𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪

        
 🔪 The Locked Door – فریدا مک‌فادن

(وقتی سایه‌ی یه قاتل زنجیره‌ای پشت سرت باشه، اعتماد به زندگی یه کار شجاعانه‌ست!)

نورا، یه جراح باهوش و ساکت، گذشته‌ش رو مثل یه در قفل‌شده ته ذهنش نگه داشته. چون آره... پدرش یه قاتل زنجیره‌ای معروفه که خود نورا تو بچگی گیرش انداخته. حالا که بزرگ شده، سعی کرده همه چی رو بندازه پشت سر، ولی زندگی ول‌کن نیست.
یه قتل جدید، یه شباهت عجیب به جنایت‌های قدیمی، و یهو دوباره اسم پدرش می‌افته وسط (اونم درست وقتی که نورا فکر می‌کرد داره نرمال می‌شه. )ولی واقعاً چی داره اتفاق می‌افته؟ کی دروغ می‌گه؟ کی قربانیه؟ کی هیولاست؟
(از یک جایی به بعد من یکی انقدر گیج شده بودم و مدام مظنونم عوض می شد که داشتم به این نتیجه می رسیدم قاتل گربه ست😼💔) 
 چه چیز هایی رو دوست داشتم؟ :

* ریتم تند و بی‌رحم داستان! از همون فصل اول افتادم توی سراشیبی هیجان. اصلاً وقت نفس کشیدن نداشتم.
* شخصیت نورا با اون همه زخم‌های پنهونی، خیلی واقعی بود. نه بی‌نقص، نه قربانی. یه چیزی وسط.
* حس ترس و بی‌اعتمادی به اطرافیان واقعاً خوب دراومده بود. خودمم آخرش به همه شک داشتم 😭 (حتی خودم👀💔) 
 و پایان؟! 
وااااااو. دقیقاً همون چیزی بود که دلم می‌خواست. یه پیچ درست‌درمون، با طعمی که تا صفحه‌ی آخر نگهت می‌داره.(از همون پایان هایی که از فریدا توقع میره🤫) 
  یه جوری بود که وقتی فهمیدم چی به چیه، هم شوکه شدم، هم گفتم: "آفرین فریدا! واقعاً  دوباره قشنگ باهام بازی کردی💔."

 🙃 چی کم داشت؟

* فقط کاش شخصیتای فرعی یه ذره عمق بیشتری داشتن. بعضیاشون بیشتر نقش "ابزار" بودن تا آدم واقعی.
* فلش‌بک‌ها می‌تونستن احساسی‌تر باشن، ولی خب اینا ایرادای کوچیکه جلوی اون پایان هیجان‌انگیز.

 ⭐ امتیاز من:

۴.۵ از ۵
برای اینکه هم سرگرم‌کننده بود، هم مرموز، هم پرکشش. مخصوصاً پایانش که دقیقاً همون چیزی بود که باعث شد کتاب تو ذهنم بمونه👀✨



      
50

15

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.