معرفی کتاب فرضیه عشق اثر الی هیزل وود مترجم مریم علیزاده میلانلو

فرضیه عشق

فرضیه عشق

الی هیزل وود و 1 نفر دیگر
3.9
41 نفر |
18 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

72

خواهم خواند

62

شابک
9786229317051
تعداد صفحات
327
تاریخ انتشار
1403/1/1

توضیحات

        وقتی رابطۀ صوری دو دانشمند با جاذبۀ مقاومت‌ناپذیری مواجه می‌شود،‌ تئوری‌های به‌دقت سنجیدۀ خانم دانشمند دربارۀ عشق به هم می‌ریزد.

اولیو اسمیت که دانشجوی سال سوم دکتراست به ارتباط عاشقانۀ پایدار باور ندارد، اما صمیمی‌ترین دوستش باور دارد و این همان چیزی است که اولیو را در این وضعیت می‌گذارد. متقاعد کردن آنه به اینکه او با کسی قرار می‌گذارد و در مسیر رسیدن به خوشبختی ابدی است به چیزی بیش از حقه‌های دم‌دستی نیاز دارد: دانشمندان به مدرک نیاز دارند. از این رو، اولیو مثل هر زیست‌شناس باعزت‌نفس دیگری، ناگهان وحشت می‌کند و اولین مردی را که سر راهش سبز می‌شود هدف می‌گیرد.

آن مرد هم کسی نیست جز آدام کارلسن که استاد جوان و موفق و عوضی مشهوری است. به همین دلیل است که وقتی سلطان مستبد آزمایشگاه استنفورد موافقت می‌کند راز نمایشی اولیو را حفظ کند و نامزد صوری‌اش باشد، اولیو هاج‌وواج می‌ماند؛ اما وقتی کنفرانس علمی بزرگی از کنترل خارج می‌شود و مسیر حرفه‌ای اولیو را روی چراغ بونزن قرار می‌دهد، آدام یک بار دیگر او را با حمایت بی‌قیدوشرط و جذابیت بی‌اندازه‌اش شگفت‌زده می‌کند.

بعد ناگهان آزمایش کوچولوی آنها به‌طور خطرناکی در شرف اکسایش قرار می‌گیرد و اولیو متوجه می‌شود تنها چیزی که از فرضیه‌سازی دربارۀ عشق پیچیده‌تر است،‌ گذاشتن قلب خودش زیر میکروسکوپ است.
      

لیست‌های مرتبط به فرضیه عشق

نمایش همه

یادداشت‌ها

به نام او.
          به نام او...)

📚 فرضیه عشق؛ نوشته‌ی الی هیزوود
(جایی که منطق کم‌میاره و دل، بی‌اجازه وارد میشه...♡)

اول از همه یکم راجع‌به فضای داستان بگم؟
اینجا خبری از شمشیر و جادو نیست... اینجا آزمایشگاهه، دنیای علمی‌ها، دنیای کسایی که فکر می‌کنن احساسات باید پشت داده‌ها و منطق قایم بشن...
اما خب، عشق؟ عشق با هیچ منطقی نمی‌سازه...

🧪 الیو اسمیت
دختر قوی و  مستقلی که از همون اول با دست‌وپا زدن توی دنیای آکادمیک دل آدمو می‌بره.
دختری که هنوز با زخم‌های گذشته‌اش کنار نیومده، اما تمام تلاشش رو می‌کنه قوی بمونه و برای هدفش بجنگه.
اون از دوستش محافظت می‌کنه، حتی به قیمت ساختن یه رابطهٔ دروغین با استادی که همه ازش می‌ترسن...
(که البته این رابطه، اصلاً هم دروغی از آب درنمیاد 👀)

🧪آدام کارلسن
واااااای خداااااا منننننن!!!
از همون صفحه‌های اول می‌فهمی که قراره تا آخر کتاب با تک نک کاراش ذوق مرگ بشیی و آرزو کنی همچین کسی رو داشته باشیی!!
اون مردیه که همه فکر می‌کنن سرده، خشک و غیرقابل‌دسترسه،
اما پشت اون چهره‌ی بی‌احساس، یه قلب مهربون و حمایت‌گر پنهونه.
رفتارهاش؟ دقیق، حساب‌شده، ولی پر از علاقه‌ی پنهان...
و حسابی حمایت گرهه!!
آخر کتاب که اون بلا رو سر اون عوضی میاره...وااای به شدت ذوق مرگ شدممم
(همون جاست که دلت می‌خواد بری و بگی: «آدام، تو مرد رؤیاهامی»😭💘)

یه خلاصه‌ی کوچولو از داستان بگم؟
اولیو برای اینکه دوست صمیمیش رو قانع کنه که با عشق سابقش آشنا نیست، در لحظه‌ای از سر ناچاری، یه دروغ می‌گه...
و به شکل باورنکردنی‌ای، اون دروغ به یه قرارداد رابطهٔ ساختگی ختم می‌شه، با کی؟ آدام کارلسن، استاد جدی، مرموز و جذاب دانشگاه!
اما این رابطه خیلی زود از کنترل خارج می‌شه...
و کم‌کم جاش رو به احساساتی می‌ده که دیگه نمی‌شه انکارشون کرد!

💬 نکته‌ای که خیلی دوست داشتم؟
روایت رشد شخصیتی.
الیو کم‌کم یاد می‌گیره برای خودش ارزش قائل بشه، صدای خودش رو پیدا کنه.
آدام هم نشون می‌ده که حتی آدمای ظاهراً سرد هم، عمیق‌ترین احساسات رو تو دلشون دارن.

🟣 نمره‌ی من؟
۵ از ۵؛ چون باهاش هم خندیدم، هم اشکم دراومد، هم قلبم تند زد، و هم دلم خواست عاشق شم...

پ.ن: این کتاب بهم یادآوری کرد که گاهی عشق، دقیقاً همون جایی پیداش می‌شه که فکرش رو هم نمی‌کنی... حتی تو دل سخت‌ترین معادله‌های علمی 🧪🖤

بماند به یادگار از دهم تیرماه ۱۴۰۴
        

13

عطیه

عطیه

1402/7/13

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

1

kimiyafard

kimiyafard

1403/11/1

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

1

Mika

Mika

1404/3/15

 خوندنش شب
           خوندنش شبیه نوشیدن یه لیموناد خنک بعد از کلی پیاده روی تو تابستونه. خوندنش مثل دراز کشیدن زیر کولر بدون هیچ نگرانی بود... بخاطر امتحانا خیلی طول کشید تمومش کنم ولی شبایی رو یادم نمیره که خسته و کوفته بعد از درس شروع میکردم به خوندنش در این شرایط برام بازوهایی گرم بود که در اغوشم میگرفت و شروع میکرد گفتن داستان. داستان زندگی الیو اولش تلخ بود مثل قهوه بدون شکر سرشار از غم و درد و دلتنگی... تنها چیزی که واقعا جایگاهش خالی بود عشـق بود... در قسمت های مختلف کتاب میتونم شجاعتش رو تحسین کنم، مخصوصا لحظه ای که رفت توی اون رستوران و... حالا متوجه میشم چقدر نیاز به مالکوم، آدام و هولدن و آنا  توی زندگی ام دارم... امیدوارم... واقعا امیدوارم بتونم یدونه از هرکدوم پیدا کنم.ولی حالا که تموم شد... چرا جلد دوم نداره؟ بعد از تموم کردنش یه ساعت داشتم غرغر میکردم که چرا جلد دوم نداره... قلم هیزل وود هم قلبتونو ذوب میکنه و هم از ترسای کوچیک پر میکنه، از امیدای کوچولو و شیرین... 
پیشنهاد میکنم با این آهنگا بخونیدش: 
"Those eyes" 
"All my Love" 
"Until I Found you" 
        

65