و تمام،
واقعا این مجموعه تجربه ی قشنگی رو برای من رقم زد.هرچقدر بگن که«فانتزی خوبی نبود»یا«ضعیف بود»برای منِ ساینا که توی دنیای کتابا تازه کارم قشنگ بود.
اره شاید لیاقت این همه سر و صدا و معروف شدن رو نداشت اما اگه انقدر الکی معروفش نمیکردن و انتظارهارو ازش بالا نمیبردن میتونست تجربه ی خیلی قشنگ تری برای بقیه ی اونایی که این کتابو خوندن و دوست نداشتن بسازه.
آخر کتاب با اینکه اسپویل شده بودم(مثل همیشه😂)بازم برام شوکه کننده بود!
راجع شخصیت پردازی اگه بخوام حرف بزنم:
شاید خیلیا با نظرم مخالف باشن، اما بنظرم هیچکدوم از شخصیتای این کتاب کاملا خوب نبودن،همشون یه بخش تاریکی از وجودشون رو یه جوری یه جایی نشون میدادن. حالا یا با خیانت، یا با خودخواهی و یا با به بازی گرفتن احساسات شخص مقابلشون.
واقعا دلم میخواد راجع یه تا شخصیت اصلی:شینگ ین، لیوای و ونژی حرف بزنم پس:
شینگ ین:واقعا نمیدونم چی بگم.شینگ ین به جوری بود که بعضی وقتا عاشقش بودم و بعضی وقتا از اعماق قلبم ازش متنفر بودم.اینکه نمبتونست بین دوتا عشقش یکیو انتخاب کنه بیشتر از همه چیز تو مخم بود. ولی شخصیت جذابی داشت و خیلی چیزارو بهم یاد داد.
لیوای: واقعا در وصف این شخصیت نمیدونم چی بگم. واقعا برام شخصیت عزیزی بود. شاید خیلی اشتباها کرد و اینو تکذیب نمیکنم. ولی یه جور دیگه ای برام عزیز بود.وقتی فهمید شینگ ین قلبش متعلق به یکی دیگس اونو نجات داد و خودشو چندین بار فدای شینگ ین کرد. آخرین باری که با شینگ ین همو دیدن با هرجمله گریم گرفت و فهمیدم لیوای عزیزم تا ابد توی قلب من میمونه😭💙
ونژی: یک جلدو نیم بیشتر من از این شخصیت تنفر داشتم و فحشش میدادم🙏اما آخرای کتاب فهمیدم شاید اونقدرا هم ادم بدی نبوده ولی تو خونواده ی بدی بزرگ شده.با مردنش ناراحت و با زنده شدنش خوشحال شدم واقعا.شاید اگه شینگ ین بهش نمیرسید آخر کتاب انقدر قشنگ نمیرسید.
فضا پردازی خیلیی خوبی داشت و هر صحنش مثل یه سینمایی رویایی از جلوی چشمام رد میشد.
خیلی حرف زدم پس بیاید تمومش کنیم.
در آخر، این کتاب خیلی تجربه ی قشنگی برام رقم زد و واقعا حدود دوماه باهاش زندگی کردم. این وسطا مرسی از دنیا دوست نازم که به حرفای نا تموم راجع این کتاب گوش داد😂🤍
و مثل همیشه، یه تیکه از من و احساساتم توی این کتاب رویایی جا موند:))
شروع: ۱۴۰۴/۵/۲۵
پایان: ۱۴۰۴/۶/۱۳
۱۶:۵۴
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.