معرفی کتاب بادیگارد اثر کاترین سنتر مترجم محمد مهدی سروش

بادیگارد

بادیگارد

کاترین سنتر و 1 نفر دیگر
3.9
26 نفر |
13 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

55

خواهم خواند

58

شابک
9786004616515
تعداد صفحات
360
تاریخ انتشار
1403/1/1

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        هانا بروکس بیشتر شبیه معلم‌های مهدکودک است تا کسی که بتواند با دربازکن، خودکار یا دستمال‌سفره کسی را بکشد. ولی حقیقت این است که او مأمور حفاظت اجرایی (یا همان «بادیگارد») است و به تازگی استخدام شده تا از ستارۀ نام‌آشنا، جک استیپلتن، در برابر مزاحم میانسالش که پرورش‌دهندۀ سگ‌های کورگی است محافظت کند.جک استیپلتن نامی آشنا برای همه است؛ از او در سواحل دور دنیا عکس‌های دزدکی گرفته‌اند و به این مشهور است که ـ در کنار باقی چیزها ـ حین بیرون آمدن از میان امواج، مثل خدایان رومی می‌درخشد؛ ولی چند سال قبل، بر اثر اتفاق خانوادگی غم‌انگیزی از دید مردم ناپدید شد و با جامعه قطع ارتباط کرد.وقتی مادر جک بیمار می‌شود، او به مزرعۀ خانوادگی‌شان در تگزاس می‌آید تا کمک کند. فقط یک نکته: او نمی‌خواهد خانواده‌اش در مورد مزاحم یا بادیگاردش چیزی بفهمند؛ برای همین است که هانا – علی‌رغم میل باطنی‌اش – برای پوشش، نقش دختر مورد علاقۀ جک را می‌پذیرد. البته آدم قبلی زندگی‌اش، مثل عوضی‌ها، به او می‌گوید که هیچ‌کس باور نخواهد کرد.خود هانا به‌زحمت می‌تواند باور کند، ولی هر چه بیشتر با جک وقت می‌گذراند، همه‌چیز به نظر واقعی‌ و واقعی‌تر می‌شود. اما یک دل‌شکستگی در انتظارش است؛ چرا که محافظت از جک برای هانا ساده‌ است، ولی محافظت از قلب خودش که مدت‌هاست به آن بی‌توجهی شده؟ سخت‌ترین کاری است که تا به حال انجام داده


      

لیست‌های مرتبط به بادیگارد

نمایش همه

یادداشت‌ها

بنت الحیدر

بنت الحیدر

4 روز پیش

        عاشقانه ای آرام شفاف واضح و قابل پیش بینی 
روند داستان به شدت سریع و تند است طوری که بعد از طی کردن ۵۰ صفحه اول دیگر متوجه مرور زمان نمی‌شوید و ذهنتان درگیر حفاظت از جک است 
ولی خب می‌توانست به شدت جذاب تر و حرفه ای تر باشد 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

طناز

طناز

1403/10/3

        «رابی ادامه داد: هر دومون میدونیم این دوستی جواب نمیده
واقعاً هر دویمان میدانستیم؟ اصلاً کسی میداند یک دوستی جواب نمی دهد؟ این
چیزی است که احتمال دارد بدانید؟ یا همۀ دوستیها برای زنده ماندن به مقدار خاصی از
خوش بینی بدون دلیل نیاز دارند؟»

«احتمالاً باید دیوانه ترین آدم روی زمین به نظر رسیده باشم، ولی وقتی بدانید دنیا چقدر
بد است، نمی توانید دیگر ندانید؛ مهم نیست چقدر هم بخواهید ندانید.»

«لی به جای آن مغزم اتصالی کرد حس کردم آن اسید از قلبم بیرون میزند و مرا از درون به خود آغشته میکند به چه حساسیت داشتم؟ به ناامیدی حساسیت داشتم به خیانت به دوستی حساسیت داشتم به ،امید به خوش بینی به زندگی به کار و در کل
به انسانیت»

«پس کاری را کردم که همیشه میکردم نقشه ای برای فرار کشیدم. این لحظه از زندگی ام را تا جایی که میتوانستم تحمل میکردم و بعد با وقار و لبخند می ایستادم انگار که باید جای دیگری هم بروم و بعد به طرز باشکوهی به سایه ها فرار میکردم و ناپدید میشدم.
ساده بود.
ولی تا کی میتوانستم این وضعیت را تحمل کنم؟»

«فکر میکنم فقط به خاطر اینکه نمیتونی چیزی رو حفظ کنی به این معنی نیست که ارزشش رو نداشته هیچ چیز همیشگی نیست مهم چیزیه که با خودمون میبریم من کل زندگیم رو در تلاش برای فرار سپری کردم بیش از حد برای فرار از چیزهای سخت وقت گذاشتم ولی حالا با خودم فکر میکنم شاید فرار اون قدرها هم خوب نباشه. حالا فکر می کنم که میخوام سعی کنم در مورد چیزی که میتونم با خودم پیش ببرم فکر کنم چیزی که میتونم
حفظش کنم نه چیزهایی که همیشه مجبورم پشت سرم رها کنم»

«شب بدی بود. بدترین شب زندگیم بود و داشت اتفاق می افتاد. حس می کردم هیچ وقت تموم نمیشه ولی تموم شد و حالا یه خاطره دوره
چیزهای خیلی بد اتفاق میافتن ولی میتونیم ازشون بگذریم و بیشتر از اون...
میتونیم بعد از گذشتن بهتر بشیم»

« تو نمیتونی جهان یا مردمش رو کنترل کنی نمیتونی هم مجبورشون کنی دوستت داشته باشن یا دوستت دارن یا ندارن و حقیقت .همینه ولی کاری که می تونی بکنی اینه که تصمیم بگیری در مواجهه با همۀ اینها چه کسی می خوای باشی. می خوای کسی باشی که کمک میکنه یا آسیب میزنه؟ میخوای کسی باشی که توی خشم می سوزه یا با مهربونی میدرخشه؟ میخوای امیدوار باشی یا ناامید؟ تسلیم بشی یا ادامه بدی؟ زندگی کنی یا بمیری؟»

«تو نمیتونی افراد رو مجبور کنی دوستت داشته باشن ولی میتونی عشقی رو که میخوای بهت ابراز بشه به دنیا بدی میتونی عشقی باشی که آرزوی داشتنش رو داشتی اون طوری خوب میشی چون عشق ورزیدن به افراد راهی برای عشق
ورزیدن به خودته.»



عاشقانه لطیفی داشت
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

3