بادیگارد

بادیگارد

بادیگارد

کاترین سنتر و 1 نفر دیگر
4.3
11 نفر |
7 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

26

خواهم خواند

36

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

هانا بروکس بیشتر شبیه معلم‌های مهدکودک است تا کسی که بتواند با دربازکن، خودکار یا دستمال‌سفره کسی را بکشد. ولی حقیقت این است که او مأمور حفاظت اجرایی (یا همان «بادیگارد») است و به تازگی استخدام شده تا از ستارۀ نام‌آشنا، جک استیپلتن، در برابر مزاحم میانسالش که پرورش‌دهندۀ سگ‌های کورگی است محافظت کند.جک استیپلتن نامی آشنا برای همه است؛ از او در سواحل دور دنیا عکس‌های دزدکی گرفته‌اند و به این مشهور است که ـ در کنار باقی چیزها ـ حین بیرون آمدن از میان امواج، مثل خدایان رومی می‌درخشد؛ ولی چند سال قبل، بر اثر اتفاق خانوادگی غم‌انگیزی از دید مردم ناپدید شد و با جامعه قطع ارتباط کرد.وقتی مادر جک بیمار می‌شود، او به مزرعۀ خانوادگی‌شان در تگزاس می‌آید تا کمک کند. فقط یک نکته: او نمی‌خواهد خانواده‌اش در مورد مزاحم یا بادیگاردش چیزی بفهمند؛ برای همین است که هانا – علی‌رغم میل باطنی‌اش – برای پوشش، نقش دختر مورد علاقۀ جک را می‌پذیرد. البته آدم قبلی زندگی‌اش، مثل عوضی‌ها، به او می‌گوید که هیچ‌کس باور نخواهد کرد.خود هانا به‌زحمت می‌تواند باور کند، ولی هر چه بیشتر با جک وقت می‌گذراند، همه‌چیز به نظر واقعی‌ و واقعی‌تر می‌شود. اما یک دل‌شکستگی در انتظارش است؛ چرا که محافظت از جک برای هانا ساده‌ است، ولی محافظت از قلب خودش که مدت‌هاست به آن بی‌توجهی شده؟ سخت‌ترین کاری است که تا به حال انجام داده

لیست‌های مرتبط به بادیگارد

یادداشت‌های مرتبط به بادیگارد