فراموش شده‌ای از گرین گیبلز :)

تاریخ عضویت:

فروردین 1403

فراموش شده‌ای از گرین گیبلز :)

@maedeh_1388

44 دنبال شده

27 دنبال کننده

                {من خودم به تنهایی میتوانم زنده بمانم،اگر چیزهای مناسبی برای خواندن داشته باشم}












سلینا ساردوثین
سریر شیشه‌ای 
جلد اول
              

یادداشت‌ها

        من معمولا یادداشت بلند بالایی برای یک کتاب نمی نویسم و سعی میکنم همون در حد چند کلمه منظورم رو برسونم 
امااااااا واقعا هیچ کلمه ای برای بیان نظرم راجب این کتاب سی و پنج فصله پیدا نکردم 
کتاب نوشته خانوم سوزان هریسون هست (من نمی دونستم نویسنده زنه )
شروع کتاب با نشون دادن زندگی یه زوج اغاز میشه که بیست ساله باهمن ولی دختره فاز روانشناسی برداشته و نذاشته ازدواجشون ثبت بشه (که اخرای کتاب به شدت پشیمونه از این بابت )
وقتی کتاب رو شروع کردم به نظرم معمولی بود و راجب بهش خنثی بودم که با گذشته چند فصل نظرم تغییر کرد،خیلی خلاصه بگم به هرچی که من بهش باور دارم در تضاد بود و به همین دلیل ادامه دادم که ببینم این نوع تفکر که خیلیا امروزه بهش میگن روشن فکری و اپن ماین(درست نوشتم) بودن چجوریاس.
بپردازیم به شخصیت ها 

در ابتدا شخصیت اصلی زن(جودی)
روانشناس بود و واقعاااااا رو مخم بود هر کوفتی که توی داستان اتفاق می افتاد رو ربط میداد به مسائل روانشناختی 
شریک زندگیش با یکی دیگه ریخته رو هم =اشکال نداره نیاز داشته حتما پیش میاد (تکرار شده به اندازه بیست بار در طول کتاب)

شخصیت اصلی مرد(تاد)

لاشی،بی وجدان،مزخرف و ....
فک کن طرف داره از یکی دیگه بچه دار میشه (دختر دوست صمیمیش )ولی فکر و ذکرش پیش دوست دختر سابقشه 

یا مثلا همزمان هم داشت ازدواج میکرد هم بچه دار میشد هم از دوست دخترسابقش(شریک زندگیش )جدا میشد و همچنان چشماش دنبال اندام منشیش بود

کتاب فاقذ هرگونه هیجانی بود 
به نظرم اگه قصد خوندنش رو دارین نخونین مگه اینکه مثل من بخواین خودتون رو اذیت کنین
      

1

        بخش اول این کتاب واقعا مورد علاقم بود و بی صبرانه لحظه شماری میکردم که بخش دوم رو بتونم تهیه کنم و شروع به خوندش کنم.
و بالاخره روز موعود فرا رسید.
من به قدری ذوق داشتم که این کتاب رو توی چهارساعت تموم کردم،
شنیدین که میگن برا هرچی جلو جلو ذوق داشته باشی،همه چی خراب میشه؟
این اتفاق دقیقا برای من افتاد 

و حالا نظرم راجب بخش دوم افعی و بال های شب؟

ابتدای کتاب خیلی هیجان انگیز جذب شد به طوری که تونست من رو مجذوب خودش کنه ولی رفته رفته قلم نویسنده افت کرد،اواسط کتاب شخصیت اوریا خیلی مودی شده بود و نمی تونست خوب و از بد تشخیص بده و در آخر گند زد به همه چیز 
این داستان از نظر هیجان و آدرنالین هیچی کم نداره،و شما با خواندن هر سطر بیشتر برگاتون میریزه
ولی به نظر من شخصیت اصلی پسر نباید به اون صورت پاسخ عشق اوریا رو میداد،اونم با کشتن مهم ترین شخص زندگی اوریا 

من قصد هیچ توهینی به طرفداران کتاب و شخصیت رین ندارم (این کتاب بخش اولش واقعا مورد علاقه منه)
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

4

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.