معرفی کتاب سم هستم، بفرمایید اثر داستین تائو مترجم ندا بهرامی نژاد

سم هستم، بفرمایید

سم هستم، بفرمایید

داستین تائو و 1 نفر دیگر
3.4
288 نفر |
115 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

53

خوانده‌ام

732

خواهم خواند

257

شابک
9786229250747
تعداد صفحات
328
تاریخ انتشار
_

توضیحات

        جولی هفده ساله آینده خود را کاملاً برنامه‌ریزی کرده است. او تصمیم دارد وقتی به سن 18 سالگی رسید با سم ازدواج کند، از شهر کوچکشان نقل مکان کند، به دانشگاه برود و زندگی جدیدی با او بسازد. سم رویای نوازندگی در سر دارد و جولی رویای نویسندگی. آینده‌ای هیجان‌انگیز که در داستان‌ها می‌بینیم.

اما دست سرنوشت در حادثه‌ای کاملاً تلخ و دردناک سم را از جولی برای همیشه می‌گیرد. آیا همه چیز همیشگی است؟ جولی دلشکسته در مراسم خاکسپاری سم شرکت نمی‌کند، تمام وسایلش را دور می‌اندازد و به هر کاری دست میزند تا سم را برای همیشه فراموش کند.

اما ناگهان پیامی صوتی که سم برای جولی گذاشته بود تمام خاطرات آن دو را زنده می‌کند. جولی که از شنیدن صدای او به شدت غمگین می‌شود، فقط برای شنیدن صدای او، حتی برای یکبار دیگر هم که شده با تلفن سم تماس می‌گیرد. به طرز عجیبی سم جواب می‌دهد!! چطور ممکن است؟
      

لیست‌های مرتبط به سم هستم، بفرمایید

نمایش همه
Daydreamer

Daydreamer

1403/6/21

به امید دل بستمسم هستم، بفرماییدکتابخانه نیمه شب

ترکیب برنده:رئال+فانتزی= رئالیسم جادویی!

27 کتاب

ژانر رئالیسم جادویی یکی از محبوب ترین ژانر در بین سایر انواع ژانر رئاله که طرفدارای زیادی داره.توی این ژانر یک اتفاق جادویی و غیرممکن در دنیای واقعی رخ میده که نویسنده با استفاده از این اتفاق تلاش میکنه مسائل رئال و درام رو شرح بده.بعضی از افراد وقتی با کتاب های ژانر رئالیسم جادویی مواجه میشن فکر میکنن قراره داستان با تبیین و علت آوری برای اون اتفاق جادویی پیش بره درحالی که این مطلب هدف اصلی نویسنده نیست و درصورت دلخواه نویسنده به همچین کاری روی میاره و درواقع نویسنده با استفاده از این اتفاق،مسئله اصلی رو برای مخاطب ملموس تر و واضح تر میکنه.ژانر رئالیسم فانتزی برای کسانی که خیلی با ژانر رئال رابطه خوبی ندارن یا قصد شروع کتاب خوانی از این ژانر رو دارن بسیار توصیه میشه.چون معمولا ژانر رئالیسم جادویی به مباحث سنگین رئال نمیپردازن و ترجیجا مباحث ملموس تر و روزمره تری رو انتخاب میکنن و قلم نویسنده توی این ژانر راحت و روانه و خواننده تازه کار راحت تر ارتباط برقرار میکنه و به علت وجود جادو و فانتزی کم توی کتاب باعث تمایز این ژانر با روند آروم و یکنواخت کتاب های رئال میشه.

48

پست‌های مرتبط به سم هستم، بفرمایید

یادداشت‌ها

فرنوش

فرنوش

1404/2/20

          وقتی یه کتابی خیلی بولد می‌شه آدم ازش توقع یه چیز خیلی خفن داره ولی برای این کتاب با اینکه نظر دوستم رو شنیده بودم و یکم براش آماده بودم ولی بازم خورد توی پرم.
روند داستان راکد بود. بالا و پایین کمی داشت و به‌نظرم مهیج‌ترین لحظه‌اش که منو مضطرب کرد، وقتی بود که گوشی جولی شکست.
سمِ مرده، گوشی رو برداشت و ارتباطشون دوباره شکل گرفت ولی از این سیصد صفحه فکر می‌کنم ده صفحه هم جولی و سم با هم حرف نزدن. علت این ارتباط و چطوریش مشخص نشد و دلیل محدودیت‌ها گفته نشد. خیلی جذاب‌تر می‌شد اگه حضور سم پررنگ‌تر بود؛ نه توی یاد و خاطرات جولی، حداقل همون پشت خط. ایده اولیه به‌نظرم جذاب ولی پیش بردن داستان ضعیف بود. خداحافظیشون که مهم‌ترین بخش داستان بود باید خیلی تاثیرگذارتر می‌بود ولی خیلی سریع تموم شد حتی با وجود وویس آخر سم. اینکه سم عصبانی می‌شد وقتی جولی یه کاری براش می‌کرد برام حرص درار بود. وقتی یکی رو دوست داری، دلت می‌خواد هر کاری ازت برمیاد براش بکنی. دوست داری آرزوهاش رو براورده کنی حتی اگه مرده باشه و این ربطی به ول کردن زندگیت و فقط چسبیدن به یه مرده نداره. یا وقتی جولی توی مراسم‌های یادبود سم شرکت نکرد همه باهاش لج شدن برام جالب نبود. طرف (که از قضا عزیزترین شخص زندگیت بوده) مرده حالا چه فرقی داره توی مراسم یادبودش شرکت کنی؟ این قراره چیزی رو عوض کنه؟ مخصوصا که اون لحظات حال آدم بده و رفتار عادی نداره...
در کل من خیلی دوستش نداشتم. تنها نکته مثبتش به‌نظرم نثر روانش بود که باعث می‌شد توی یه دور، کلی صفحه ازش رو بخونی.
        

22

paria

paria

1403/11/21

        این کتاب قلبم رو لمس کرد، واردش شد، مچاله‌ش کرد و در نهایت با اندوخته‌ی عشق و غم و فقدان، اونجا موندگار شد.
نمی دونم من این کتاب رو تموم کردم یا اون من رو. همین الان تمومش کردم و مثل ابر بهار برای پایان جولی و سم اشک ریختم.
برای تموم اونچه که داشتن و همه ی چیزهایی که هیچوقت فراتر از آرزوهاشون نرفت.
برای جولی که برای سم  و برای خودش زندگی می کنه و برای سم که زندگیش - چه به معنای حیاتش و چه به معنای جولی - رو از دست داد.
برای پایان غم انگیزشون اشک میریزم. برای همه ی از دست رفته ها. 
و برای سم، حتی بیشتر از جولی.

***

بله. شاید این کتاب از نظر خیلیا شاهکار نباشه. ساده باشه و عادی و حتی اورریتد، اما این داستان روحم رو لمس کرد. 
این داستانِ ساده، بدجوری تو دلم نشست و جای خودش رو پیدا کرد.
 من نقد ادبی نمی کنم. من احساساتم درمورد کتاب ها رو میگم.
این کتاب برای من ۵ از ۵ بود.
درسته، توی داستان خیلی چیزها میتونست بهتر باشه. مثلا یه توضیحی برای دلیل برقراری تماس شون.
ولی واقعا اینا برا خودم مطرح نیستن. من با آگاهی از این نقص هاش بازم دوستش دارم حقیقتا. واسه همین میگم اصلا نقد ادبی نیست.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0