معرفی کتاب سم هستم، بفرمایید اثر داستین تائو مترجم ندا بهرامی نژاد

سم هستم، بفرمایید

سم هستم، بفرمایید

داستین تائو و 1 نفر دیگر
3.4
329 نفر |
131 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

63

خوانده‌ام

839

خواهم خواند

276

شابک
9786229250747
تعداد صفحات
328
تاریخ انتشار
_

توضیحات

        جولی هفده ساله آینده خود را کاملاً برنامه‌ریزی کرده است. او تصمیم دارد وقتی به سن 18 سالگی رسید با سم ازدواج کند، از شهر کوچکشان نقل مکان کند، به دانشگاه برود و زندگی جدیدی با او بسازد. سم رویای نوازندگی در سر دارد و جولی رویای نویسندگی. آینده‌ای هیجان‌انگیز که در داستان‌ها می‌بینیم.

اما دست سرنوشت در حادثه‌ای کاملاً تلخ و دردناک سم را از جولی برای همیشه می‌گیرد. آیا همه چیز همیشگی است؟ جولی دلشکسته در مراسم خاکسپاری سم شرکت نمی‌کند، تمام وسایلش را دور می‌اندازد و به هر کاری دست میزند تا سم را برای همیشه فراموش کند.

اما ناگهان پیامی صوتی که سم برای جولی گذاشته بود تمام خاطرات آن دو را زنده می‌کند. جولی که از شنیدن صدای او به شدت غمگین می‌شود، فقط برای شنیدن صدای او، حتی برای یکبار دیگر هم که شده با تلفن سم تماس می‌گیرد. به طرز عجیبی سم جواب می‌دهد!! چطور ممکن است؟
      

لیست‌های مرتبط به سم هستم، بفرمایید

نمایش همه

پست‌های مرتبط به سم هستم، بفرمایید

یادداشت‌ها

فرنوش

فرنوش

1404/2/20

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          وقتی یه کتابی خیلی بولد می‌شه آدم ازش توقع یه چیز خیلی خفن داره ولی برای این کتاب با اینکه نظر دوستم رو شنیده بودم و یکم براش آماده بودم ولی بازم خورد توی پرم.
روند داستان راکد بود. بالا و پایین کمی داشت و به‌نظرم مهیج‌ترین لحظه‌اش که منو مضطرب کرد، وقتی بود که گوشی جولی شکست.
سمِ مرده، گوشی رو برداشت و ارتباطشون دوباره شکل گرفت ولی از این سیصد صفحه فکر می‌کنم ده صفحه هم جولی و سم با هم حرف نزدن. علت این ارتباط و چطوریش مشخص نشد و دلیل محدودیت‌ها گفته نشد. خیلی جذاب‌تر می‌شد اگه حضور سم پررنگ‌تر بود؛ نه توی یاد و خاطرات جولی، حداقل همون پشت خط. ایده اولیه به‌نظرم جذاب ولی پیش بردن داستان ضعیف بود. خداحافظیشون که مهم‌ترین بخش داستان بود باید خیلی تاثیرگذارتر می‌بود ولی خیلی سریع تموم شد حتی با وجود وویس آخر سم. اینکه سم عصبانی می‌شد وقتی جولی یه کاری براش می‌کرد برام حرص درار بود. وقتی یکی رو دوست داری، دلت می‌خواد هر کاری ازت برمیاد براش بکنی. دوست داری آرزوهاش رو براورده کنی حتی اگه مرده باشه و این ربطی به ول کردن زندگیت و فقط چسبیدن به یه مرده نداره. یا وقتی جولی توی مراسم‌های یادبود سم شرکت نکرد همه باهاش لج شدن برام جالب نبود. طرف (که از قضا عزیزترین شخص زندگیت بوده) مرده حالا چه فرقی داره توی مراسم یادبودش شرکت کنی؟ این قراره چیزی رو عوض کنه؟ مخصوصا که اون لحظات حال آدم بده و رفتار عادی نداره...
در کل من خیلی دوستش نداشتم. تنها نکته مثبتش به‌نظرم نثر روانش بود که باعث می‌شد توی یه دور، کلی صفحه ازش رو بخونی.
        

25

Hanisa

Hanisa

1403/6/26

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

12

        این کتاب بنظرم اصلا داستان جالبی نداشت و انگار هیچ محتوایی نداشت و من اصلا خوشم نیومد و اصلا معلوم نبود چه اتفاقی افتاده 
ولی به هر حال این نظر شخصی منه و ممکنه افراد دیگه ای از این کتاب خوششون بیاد
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

3