مونتگمری عزیز هر کتابش برای من رنگ و بوی خاص خودش رو داره.
شاید اوایل از اینکه تمام اتفاق های داستان تو بیشه ی نقره ای رخ میداد و محیطش عوض نمیشد برام خسته کننده بود اما از یه جایی به بعد خودم هم مثل پت عاشق بیشه ی نقره ای شدم و نمیتونستم اش دل بکنم-البته هنوز هم از توصیفات زیاد اطراف خسته میشدم اما انقدر زیبا بودن که نمیتونستم ردشون کنم-
شخصیت پت من رو یاد هیچ کدوم از قهرمان های قبلی مونتگمری نمیانداخت و جذابیت متفاوتی از آن و امیلی و سارا داشت.دختری که بودن در کنار خانواده اش و از همه مهم تر زندگی تو بیشه ی نقره ای تمام دنیاش بود.دختری که از تغییر میترسید و دلش میخواست همه چیز سر جای خودش باشه.
اره و من مثل همیشه از قلم بی نظیر این نویسنده لذت بردم.
نویسنده ای که قلمش برای من یجورایی تراپی عه.برای رها شدن از روزمرگی های خسته کننده ی این روزها.