دیدی بعضی داستانا هیچ چیز خاصی ندارن ولی داستانشون آدمو با خودش میبره جلو؟ یه جوری که به خودت میای و میبینی ساعت سه نصفه شبه و کتاب تمام شده، در صورتی که تو قرار بود فقط یک ساعت بخونی و زود بخوابی چون صبح زود باید بیدار میشدی.
این از اون دسته کتاباست. باهاش خندیدم و حرص خوردم. دوستش داشتم.