معرفی کتاب در قفل شده اثر فریدا مک فادن مترجم مریم علیزاده میلانلو

با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
4
خواندهام
330
خواهم خواند
149
توضیحات
وقتی نورا 11 ساله در اتاقش مشغول انجام تکالیف مدرسه بود حتی فکرش را هم نمیکرد که پدرش در زیرزمین خانه مشغول به قتل رساندن آدمها باشد! تا روزی که سر و کله پلیس پیدا میشود و پدرش به زندان میافتد. پدر نورا یک قاتل بود، قاتل دخترهایی که چشمهای آبی و موهای مشکی داشتند. چندین سال از به زندان افتادن پدر نورا میگذرد و نورا یک جراح مشهور و موفق میشود. هیچکس حتی گمان نمیکند که پدرش یک قاتل زنجیرهای باشد و او هم قصد دارد همیشه به عنوان یک راز نگهش دارد. تا اینکه نورا متوجه میشود یکی از بیمارانش به قتل رسیده، دقیقاً به همان شیوهای وحشتناکی که پدرش این کار را میکرد. یک نفر هویت واقعی نورا را میداند و میخواهد او را مقصر جلوه دهد. ولی او یک قاتل نیست و پلیس هم بر علیه او مدرکی ندارد، مگر تا زمانی که وارد زیرزمین خانهاش شوند!
بریدۀ کتابهای مرتبط به در قفل شده
نمایش همهلیستهای مرتبط به در قفل شده
نمایش همهپستهای مرتبط به در قفل شده
یادداشتها
1403/12/13
5 روز پیش
1402/12/1
1403/6/9
1403/4/12
بله باز هم شکست خوردم از کی را نمیدانم یا از خانم فریدا مک فادن یا از افکار خودم ولی حداقلش این بود میدانستم کار بردی نبود جان من کار هارپر بود؟ هنوز منتظرم کسی تکانم دهد بگوید نه بیدار شو هارپر همون دختر خوشگل مظلوم کتابه که فیلیپ میخواد ازش سواستفاده کنه قلم خانم فریدا مک فادن باز هم کار خودش رو کرد و من باز هم مثل همیشه به خودم قول میدهد قاتل را دفعه بعد پیدا کنم و بعد خانم فریدا مک فادن با دست نشسته وارد تمامی آرزوهایم میشود و آن را به هم میزند دفعه بعد قول میدهم پیدایش کنم👩🦯🤝
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1403/6/17
1404/1/21
1404/3/16
1402/10/15
1404/3/15
وقتی این کتاب رو باز کردم، فکر میکردم یه داستان جنایی معمولیه که خیلی زود میشه قاتلش رو حدس زد، اما نه! فریدا مکفادن کلی پیچ و تاب تو داستانش داد که هیجان رو بالا برد. از همون اول یه حس سرد و سنگین تو فضا بود که آدم رو میکشید جلو. نورا، دختری که پدرش قاتل زنجیرهایه و خودش الان جراحه، وسط یه دنیای پر از راز و درد گیر کرده. تا وسط داستان یه حدس زده بودم که آرون نیلین یه بچه دیگه داره که قاتل واقعی اون شخصه، ولی اصلاً فکرش رو نمیکردم که «هارپر» باشه! وقتی فهمیدم شوکه شدم و ذوق کردم. واقعاً اون پیچش نهایی خیلی خوب بود. اما راجع به نورا باید بگم، من اصلاً دوسش نداشتم! خیلی سرد و بیروح و رو مخ بود و هیچوقت نتونستم باهاش ارتباط بگیرم. کلاً از دخترهای کتابای فریدا مکفادن خوشم نمیاد؛ مثل همین نورا و میلی تو «خدمتکار» که اصلاً به دلم نمیشینن. انگار همهشون یه جورایی یکدست نوشته شدن و خیلی وقتها باعث میشن حرصم بگیره. داستان کلیت خوبی داشت و روایتش طوری بود که نمیشد کتاب رو زمین گذاشت. پر از راز و هیجان بود ولی خب شخصیتهای زن داستان اذیت میکنن بعضی وقتها. یه نکته خیلی ناراحتکننده هم درباره فیلیپ بود. فیلیپ یکی از اون شخصیتهای جذاب بود که کلی پتانسیل داشت، اما اون اتفاق بد براش افتاد و یه دستش رو از دست داد و دیگه نتونست جراحی کنه. واقعاً ناراحتکننده بود، انگار یه فرصت بزرگ و ناب ازش گرفته شد. این قسمت واقعاً دل آدم رو میسوزوند و باعث شد بیشتر با حس شکست و ناامیدی تو داستان همراه بشم.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.