یادداشت 𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪
2 روز پیش

به آنی عزیز، دختر خیالها و قصهها، از همان لحظهای که پا به گرین گیبلز گذاشتی، با آن چشمهای پر از رؤیا و دلی پر از حرفهای قشنگ، دلم با تو همراه شد. تو فقط یک دختر یتیم با موهای قرمز نبودی، آنی… تو نوری بودی که به دل خاکستریِ یک خانه در دهکده اونلی تابید، و بعد، آرامآرام، دنیای من را هم روشن کردی. تو به من یاد دادی که میشود به چیزهای کوچک، با نگاهی تازه نگاه کرد؛ که میشود یک درخت، یک دریاچه، حتی یک اسم ساده، شعر باشد البته اگر دلِ آدم پر از خیال باشد. آنی جان، تو با تمام اشتباهها، شیطنتها، و حرفهای شاعرانهات، به من نشان دادی که دنیا هنوز میتواند جای زیبایی باشد. به من یاد دادی که اگر دلم بگیرد، میتوانم به آسمان نگاه کنم و با خیال خودم قصهای بسازم « درست مثل تو.» چه خوب شد که به اشتباه ابتدا به گرین گیبلز و بعد به قلب ماریلا، متیو... و من آمدی👒 تو را مثل یک دوست قدیمی دوست دارم، مثل یک یادِ خوب، مثل یک شعر. با تمام محبتی که میشود توی یک دل جا شود، از دوستی که تو را خوب میفهمد:)
(0/1000)
نظرات
2 روز پیش
چه ناز بود وای😭✨️)) من میخوام آن شرلی رو بخونم مجموعه شو و مطمعن نیستم که بتونم ارتباط بگیرم یا نه،میخواستم بدونم شما موقع خوندن حوصله تون زیاد سر نمیرفت یا روند داستان کند نبود؟؟
2
1
2 روز پیش
گیلیلیلیییی✨️✨️✨️ من کلا از آن شرلی خیلی خیلی خوشم میاد و خیلی دوستش دارم😭🛐 حتما میخونمش پس،مرسییی💗)) @Zahranikdel
0
𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪
2 روز پیش
1