یادداشتهای gharneshin (46) gharneshin 1404/3/16 شرط بندی آنتون چخوف 4.2 37 بسیار جالب و تفکر برانگیز بود این داستان. مردی که با خواستهای مادی تن به حبس داد و در پایان به پوچی این دنیا پی برد و همهچیز در نگاهاش هیچ شد. 0 0 gharneshin 1404/3/12 خانم سنگ صبور ناتانیل وست 3.3 5 (( زندگی باشگاهیه که توش نک و نال ممنوعه. فقط یک دست ورق بهت میدن و دیگه باید تا تهش بشینی. )) خانم سنگ صبور فردی است که وظیفهی خواندن نامههایی از مشکلات و بدبختیهای مردم و نوشتن ستونی امیدبخش در جواب آنها در روزنامه دارد. به مرور خواندن مشکلات و بدبختی مردم روی او تاثیر میگذارد و پی میبرد که خود نیز در دام نقابِ مسیحی که بر صورت گذاشته افتاده است. ایده و طنز داستان جذاب و جالب است اما به خوبی اجرا نشده. روایت اتفاقاتِ داستان بسیار پراکنده است که باعث میشود خواننده بخشهایی را فراموش یا گم کند، و بعضی از گفتگوها، اتفاقات و دیالوگها در داستان بسیار حوصله سربر میشوند. در کل این کتاب هم مانند بسیاری دیگر با ایدهای جذاب من را جذب کرد و با اجرایی ضعیف توی ذوقم زد. 0 25 gharneshin 1404/3/8 دشت سوزان خوان رولفو 4.0 1 خوان رولفو قلم دلنشینی دارد که حتی داستانهای بدش را آدم با لذت میخواند. او در کتاب دشت سوزان به چند شیوهی مختلف داستان مینویسد. گاهی مونولوگ، گاهی طنز سیاه، گاهی جریان سیال ذهن و... شیوهی انتقاد او به خرافات و اعتقادات افراطی بسیار جالب است و داستانهایش طنز متفاوتی دارد. بهتربن داستانهای کتاب به نظر من دشت سوزان، عاقبت زمیندار شدیم، تالپا و لووینا بودند. اگر پدرو پارلمو را خواندید و در دنیای رولفو غرق شدید، حتما سراغ این کتاب بروید و بیشتر از قلم متفاوت و زیبای او لذت ببرید. حیف که رولفو آثار کمی دارد. حیف. 0 4 gharneshin 1404/3/8 سووشون سیمین دانشور 4.1 214 (( روشندلی لازم است تا بتوان با روشنفکری و بیدخالت غیر، برای مردم این مملکت کاری کرد. )) سووشون، رمانی که جان من را گرفت تا تمام شد. تاریخ و احساسات درونی انسان در آن موقعیتها به خوبی بیان شده. اما شخصیتپردازی اگر افتضاح نباشد، قطعا بد است. به شخصه طرفدار داستانهایی که اکثر شخصیتها در آن یا کاملا سفید یا کاملا سیاه هستند، نیستم و فکر میکنم این از واقعیت بسیار دور است. توصیفهای داستان در جاهایی بسیار بیهوده و خسته کننده میشود. آیا بهتر نبود بجای یک فصل توصیف حمام رفتن زری بیشتر به شخصیتش پرداخته میشد؟ شخصیتهای رمان سووشون برای من نمیتوانند چیزی بیش از داستان باشند و به واقعیت حتی نزدیک هم نیستند. کاملا سطحی هستند و به آنها آنقدری که باید پرداخته نشده. اما اینکه احساساتِ درونی انسانها در موقعیتهایی که پیش میآید به خوبی بیان میشوند، و آن حس به خواننده منتقل میشود، را نمیتوان انکار کرد. برای من رمانی ضعیف بود که فقط تاریخی که به ما مربوط میشود باعث شد آن را تمام کنم. البته اینکه داستان کتاب در شهر خودم شیراز بود و تمام مکانها برای من آشنا بودند هم بیتاثیر نبود. نظر من را بخواهید میگویم خواندش ضرری ندارد اما اگر نخوانید هم چیزی از دست نمیدهید. در نهایت فکر میکنم اگر این رمان با همین ویژگیها صد صفحه بود بهتر بود. 0 29 gharneshin 1404/3/3 جاسوس اول شخص سم شپرد 3.5 5 (( گاهی نمیتوانم به گذشته فکر نکنم. میدانم که باید در لحظه زندگی کرد. بله، خیلی از آدم حسابیها گفتهاند که تا میتوانم باید بندهی دم باشم. اما گذشته گاهی سر و کلهاش پیدا میشود. گذشته یکباره نمیآید. پاره پاره از سر میرسد. )) خواندن چگونگی نوشتن این اثر کمک زیادی به درک و فهمیدن داستان کرد. سم شپرد در جاسوس اول شخص انگار بیماری، کهنسالی، خاطرات گذشته، و آرام آرام به مرگ نزدیک شدن را به تصویر میکشد. او انگار از خودش فاصله گرفته، دور نشسته، و به خود مینگرد. جسمی پیر و بیمار، و ذهنی خسته و آشفته غرق در خاطرات گذشته. انگار شپرد خواسته در آخرین اثر خودش را بنویسد. او در پایان لحظات آخر را نمینویسد، بلکه خودش نفسهای آخر را میکشد، و تصویری ساده و زیبا از مرگ خلق میکند. در پایان اثر، داستان که نه، او تمام میشود. نه کاملا دردناک، نه کاملا قهرمانانه. پایانی ساده. او با قرار دادن خانواده و بازماندگان پشت سرش در پایان روزی عادی تنهایی به سوی مرگ میرود. جاسوس اول شخص یک خداحافظی ادبی توسط نویسنده است با دنیا. رمانی کوتاه خالی از اضافهگویی، پُر و غمگین. خواندن این داستان مثل دیدن نمایشی مونولوگ میماند با شخصیتی پیر، بیمار، غرق در گذشته شتابان به سوی مرگ. 0 2 gharneshin 1404/2/29 دوزخ ژان پل سارتر 3.8 26 (( یادتونه چه حرفهایی دربارهی جهنم میزدن؟ جهنم پر از آتیش، شلاقهای سیمی... گرزهای داغ... چقدر مضحکه! به وسایل شکنجه هم احتیاجی نیست. جهنم دیگرانن. )) دوزخ، نمایشنامهای کوتاه با ایدهای جذاب. سه شخصیت اصلی داستان مردهاند و حالا در جهنم به سر میبرند. اما جهنم چیزی که تصور میکردند نیست. در این جهنم خبری از وسایل شکنجه، آتش و... نیست. آن سه نفر مجبورند تا ابد باهم در یک اتاق زندگی کنند و همین آنجا را تبدیل به جهنم میکند. سارتر در این اثر به تاثیری که قضاوت و تفکر انسانها دربارهی ما دارد می پردازد. او معتقد است که آزارِ دیگران دردناکتر از هر شکنجهای است. نمایشنامه بسیار کوتاه و روان است. ایده و فضای جالبی دارد. شخصیتها و دیالوگها میتوانستند بهتر باشند. 0 13 gharneshin 1404/2/28 بتهوون بی پرده جان سوشه 4.0 4 (( او نه فقط هنرمند، که انسان هم بود... اینگونه بود، اینگونه درگذشت، و تا انتهای تاریخ زنده خواهد بود. )) حتی اگر یک بار سونات مهتاب یا سمفونی شمارهی پنج بتهوون را گوش کرده باشید بیشک شیفتهی موسیقی بتهوون شدهاید. بتهوون، کسی که موسیقی دنیا را تغییر داد زندگیای پر فراز و نشیب داشت. زندگی پر از تنش، بیماری، افتخار و عشقهایی نافرجام. او درحالی آهنگ ساخت که شنواییاش روز به روز کمتر میشد، برای سرپرستی برادرزادهاش میجنگید و هر بار در عشق شکست میخورد. بتهوون بیپرده کتابی است که به زندگی خودِ بتهوون میپردازد نه موسیقیاش و این خواندن کتاب را برای کسانی که بتهوون را دوست دارند ولی دانش موسیقی کلاسیک ندارند راحتتر و لذتبخشتر میکند. او تا لحظهی آخر عمرش موسیقی ساخت، حتی زمانی که گوشهایش صدای تشویق تماشاگران را نمیشنید. 0 7 gharneshin 1404/2/28 پدرو پارامو خوان رولفو 3.7 27 (( این دنیا از همه طرف ما رو تحت فشار میذاره. خاکمون رو اینجا و اونجا مشت مشت به باد میده و وجودمون رو تکهتکه میکنه، انگار میخواد با خونمون زمین رو بشوره. مگه ما چه گناهی کردهایم؟ )) خواندن پدرو پارامو مثل قدم زدن در شهر مردگان است. شهری تاریک، غمزده با خانههایی متروک. تنها صدا و نجوای مردگان است که در آن به گوش میرسد؛ و خاطرات به شکلی در آن شهر جاریست که انگار دوباره تکرار میشوند. خوان رولفو به شکل متفاوتی مرگ، خاطرات، رنج و شرم را نشان میدهد. او با طنزی که در تمام داستانهایش به کار میگیرد اعتقادات و خرافات را نقد میکند و با در هم تنیدن خیال با واقعیت، دنیایی مرموز و عجیب خلق میکند. در این داستان زمان، مکان، شخصیتها و راوی دائم تغییر میکند و خواننده باید هر تکه از داستان را مثل پازل کنار هم بگذارد تا شاید به نتیجهای برسد. پررنگ ترین موضوعاتی که در این کتاب به چشم من آمد، مرگ و خاطرات بود. خاطرات در این شهر به صورت صدا و نجوا جاری بودند و سالهای گذشته را تکرار میکردند انگار که زندهاند. پدرو پارامو کتابی نیست که با یک بار خواندن بتوان کاملا درکش کرد و من امیدوارم بار بعدی یادداشتی کاملتر و بهتر بنویسم. 0 5 gharneshin 1404/2/26 مادام بواری گوستاو فلوبر 3.8 64 (( براستی که هیچچیز ارزش جستجو نداشت؛ همهچیز دروغ بود! هر لبخندی خمیازهای از ملال را پنهان میکرد و هر شادیای لعنتی را، هر لذتی چندشش را، و از بهترینِ بوسهها چیزی جز میل تحققناپذیرِ خوشیِ بزرگتری روی لبها نمیماند. )) شاهکار فلوبر تنها داستان زنی که به شوهرش خیانت میکند نیست. بهترین جملهای که میتوانم با آن شروع کنم تحلیل یا بررسی این رمان را جملهای از آلبر کامو هست: ((انسان تنها موجودی است که نمیخواهد آن باشد که هست. )) رمان نخست از نوجوانی شارل بوواری شروع میشود تا زمانی که با شخصی به نام اما ازدواج میکند. اما بعد از ازدواج پی میبرد، ازدواجش آنچیزی که فکر میکرده و در رمانها میخوانده نیست؛ و هر روزِ زندگیاش در حسرت عشقهای آتشین، زندگی شهری و اشرافی، و هرچیزی که نیست میگذرد. اما او هربار که به عشقی دیگر، رویایی دیگر میرسد، باز هم احساس پوچی و شکست میکند. اِما نماد تقابل رویا با واقعیت است. شخصیتی که همیشه از وضع حال ناراضی است و رویای چیزهای دیگری را در سر میپروراند و هر بار میفهمد که دنیایش با چیزی که او هست، با چیزی که در کتابها خوانده است، و با چیزی که رویای آن را دارد متفاوت است. اِما بوواری تنها یک شخصیت خیالباف یا خیانتکار نیست بلکه میتوانیم همهی ما یک اِما بوواری باشیم. شخصیتپردازی کتاب بسیار دقیق و زیباست. داستانی بدون قهرمان با شخصیتهایی که هرکدام به نوعی تمام بخشهای انسان را نشان میدهند. فلوبر با این رمان و شخصیت، انسان را به تصویر میکشد. انسانی که از دنیا و زندگی حقیقیاش فاصله میگیرد و درگیر هوس دنیاییست که در رویای خود، رمانها، دیگران و... دیده است. همانطور که فلوبر در جواب سوالِ (( مادام بوواری چه کسی است؟ ))، گفت: مادام بوواری خودِ من هستم. 0 5 gharneshin 1404/2/24 ابلیس نامه میخائیل آفاناسیویچ بولگاکوف 3.1 8 ابلیسنامه اولین داستان بلند بولگاکف که در آن با در همتنیدن واقعیت و خیال به نقد بروکراسی اداری، و اصلاحات اقتصادیِ شوروی میپردازد. داستان کارمندی که از داشتن شغلی ثابت در یک اداره خشنود است که ناگهان همهچیز تغییر میکند. حقوقش را با کالا پرداخت میکنند، بخاطر سوءتفاهمی در نوشتن اسم اخراجش میکنند، هویتش را از دست میدهد و... بولگاکف با طنز و خیالی که به داستان اضافه میکند بسیار هنرمندانه وضعیت آشفته آن زمان شوروی و مشکلات زندگی کارمندی در آن سیستم را نشان میدهد. داستان خیلی کوتاه است و توی یک نشست خوانده میشه. اولین تجربه از قلم بولگاکف بود که بسیار لذت بخش بود و احتمالا نویسندهی محبوب من از روسیه باشه. 0 29 gharneshin 1404/2/16 کاش ما هم خانه ای داشتیم خوان پابلو ویلالوبوس 3.0 1 (( از پدرم میپرسیدم که ما فقیریم یا جزو طبقه متوسط؟ او هم پاسخ میداد پول مسئلهای نیست، مهم شأن و عزت انسان است. این موضوع نشان میداد ما فقیر بودیم. )) روایت فقر خانوادهای شلوغ در کشوری که روز به روز پولش بیارزشتر میشود. نویسنده با قلمی طنز داستانی واقعی آمیخته با خیال خلق میکند که جامعه و حاکمیت مکزیک را میکوبد. او اشارههای زیادی به تورم، اختلاف طبقاتی، تقلب در انتخابات، و شرایط هولناکی که قشر ضعیف در اینچنین کشوری دارند میکند. طنز قلم نویسنده داستان را جذابتر میکند اما ضعفهایی در شخصیتپردازی، توصیف و روند داستان وجود دارد. سبک کتاب رئالیسم جادویی است اما خیالپردازیهای نویسنده اگر بد نباشند شاهکار هم نیستند. درکل ارزش یکبار خواندن را دارد. (( کشوری که باید هر شب به اخبارش گوش دهیم تا همهی هوشیاریمان را از دست ندهیم و همیشه در حالت دفاع و آمادهباش به سر ببریم. )) (( فقر چاهی است که ته ندارد. )) 0 26 gharneshin 1404/2/14 مرگ فروشنده آرتور میلر 4.0 38 مرگ فروشنده، نمایشنامهای غمانگیز که سیستم سرمایهداری را نقد میکند. در صحنهی صحبتهای ویلی با رئیس شرکت میلر نگاه سرمایهدار به کارگر به عنوان یک کالا که هر وقت از کار افتاد باید آن را دور ریخت و یا عوض کرد، را به خوبی به تصویر میکشد. فروشندهای که بالای سی سال برای شرکت کار کرده اما از کارافتادگی و کنار گذاشته شدنش باعث شوک و افسردگی در او میشود. ویلی خود را در آرزوی موفقیت فرزندانش و خرید زمینی به دور از شهری شولوغ که ساختمانهای دور تا دور آنها جلوی نور را نگرفته باشند غرق کرده است و واقعیت را فراموش میکند. و در نهایت ویلی، بعد از سالها کار و رویا پردازی حقیقت را نمیپذیرد و خودش را فدای رویای موفقیت فرزندانش میکند. چه غمانگیز بود صحنهی آخر و جملهی لیندا که میگفت: ما تازه آزاد شده بودیم. میلر با این نمایشنامهی درخشان فقط سرمایهداری را نقد نکرد، بلکه فرار از واقعیت، تقابل آرزو با زندگی واقعی، و تبعات نپذیرفتن شکست را به تصویر کشید. کاش روزی بتوانم اجرای این نمایشنامه را ببینم. 0 17 gharneshin 1404/2/11 فعل: شطحیاتی در دستور محمد رضایی راد 4.2 19 (( اونها و همهی ما میخوایم بدونیم چگونه فعل به ابزار مرگ تبدیل میشه و چگونه کسی میتونه با دستور زبان بمیره. )) داستان معلم ادبیاتی که برای پایاننامهاش روی موضوع ((فعل)) کار و تحقیق میکند اما با نگرشی بسیار متفاوت. دائم نویسنده با کلمهها، اسم، ضمیر و فعلها بازی میکند. شخصیت داستان در زمان و مکانهای مختلف سرگردان است. نمایشنامهای که اگر به درستی اجرا بشود نمایشی بسیار جذاب خلق میشود. یکی از متفاوتترین نمایشنامههایی که خواندم. نوشتن از آن بسیار دشوار است و امیدوارم بار بعد یادداشتی کاملتر بنویسم. 0 5 gharneshin 1404/2/9 سه خواهر آنتون چخوف 3.7 15 (( بله سرنوشت همین است، فراموشمان خواهند کرد. هیچ کاری نمیشود کرد. تمام آنچه را که جدی، بزرگ و پر اهمیت میدانیم، با گذشت زمان، فراموش و بیاهمیت خواهد شد. )) داستان ملال و تلاش سه خواهر برای معنا دادن به زندگی. شخصیت پردازی داستان بسیار جالب، تفکر برانگیز و زیباست. شخصیتهایی که شاید هر روز آنها را در واقعیت میبینیم. سه خواهر و یک برادر که فکر میکنند با رفتن به موسکو، عاشق شدن، پیدا کردن کاری بهتر و با ادامه دادن درس خواندن مشکلاتشان حل میشود و به آرامش میرسند؛ اما در واقع هیچ تلاشی برای تحقق بخشیدن به آن رویاها نمیکنند. انگار ناخودآگاه میدانند بر طرف شدن میل آنها نهتنها ملال و بیمعنایی زندگیشان را بر طرف نمیکند، بلکه آنها را افسردهتر میکند چون دیگر میل، هدف یا آرزو و رویایی ندارند. شخصیتهایی که قابلیتهای زیادی دارند اما نمیتوانند از آنها استفاده کنند به طوری که چخوف به آن قابلیتها میگوید (( تزیینات اضافه! )) چخوف چه زیبا به تصویر میکشد ملال انسان در زندگی را. انسانهایی که دائم فکر میکنند اگر آن کار دیگر را میکردم بهتر بود، اگر آنجا بودم بهتر بود و حتی خودشان میدانند تحقق آن رویاها چیزی از ملال یک انسان در این زندگی را کم نمیکند. شخصیتها کار کردن را ستایش میکنند. کار کردن، گذراندن زمان با کار و فکر نکردن به معنا و هدف زندگیشان و خسته برگشتن و خوابیدن را راه رهایی از آن ملال میدانند. (( اگر زندگی را غمانگیز مییابیم، اگر به نظرمان گرفته و افسردهکننده میآید، به این دلیل است که کار نمیکنیم. ما جزو آدمهایی به دنیا آمدهایم که کار کردن را تحقیر میکنند. )) درکل ترجیح میدادم نمایش این داستان را ببینم. نمایشنامه و تک تک شخصیتها جای بحث بسیار دارند و نمیتوان به سادگی از آنها گذشت. 0 5 gharneshin 1404/2/9 بیگانه آلبر کامو 4.0 249 (( انگار زیر آسمان تابستان آن گذر آشنا، به همان راحتی که به خوابی معصومانه ختم میشد، میتوانست به زندان هم ختم شود. )) مورسو، شخصیتی که انگار به طور ذاتی و ناخودآگاه پوچگراست. تفکر مورسو فقط محدود به محسوسات زندگیست و این باعث میشود او بیشتر از هر انسانی از لحظهی حال استفاده و لذت ببرد. مورسو به دنبال دلیل برای انجام کاری نمیگردد، همین که دلیلی برای انجام ندادنش نباشد کافیست. پیشنهاد دوستی را قبول میکند چون دلیلی ندارد که با آن شخص دوست نباشد، میخواهد با ماری ازدواج کند چون دلیلی برای ازدواج نکردن ندارد. مورسو شخصی بی احساس نیست، او بیش از ظرفیت جامعه صداقت دارد. شاید هرچیزی که باور داشته باشد را به زبان نیاورد اما بی شک به هرچیزی که به زبان میآورد باور دارد. مورسو با انسانها بیگانه نیست. او با قراردادها و قوانین نانوشته، و با عرف جامعهی انسانها بیگانه است. درحالی که تمام انسانها در جامعه ظاهری برای خود میسازند تا باطن خود را پنهان کنند، مورسو صادقانه از احساسات خود میگوید. مورسو، نمادی از پوچانگاری، در دادگاه به ظاهر برای قتل محاکمه میشود اما دادگاه او را برای شخصیتش و برای مبارزه کردن با پوچی و معنا دادن به آنچه بیمعناست به مرگ محکوم میکند. شخصیتی که در دادگاه هم حاظر به دروغ گفتن و تظاهر کردن نشد و برای حقیقت جان داد. شخصی که پوچی زندگی را با تمام وجود درک کرده و پذیرفته است. سومین بار بود که این کتاب را میخوانم و مثل بار اول برای من جذابیت و حرفها داشت. خواندن کامو مثل همیشه جز شیرینترین تجربههاست از ادبیات. 0 7 gharneshin 1404/1/31 زمستان در سوکچو الیزه شوا دوساپان 3.0 9 (( فقط میخواستم احساس کنم که دوست داشته میشوم. )) دختری تنها که در مسافرخانه کار میکند مجذوب هنرمندی میشود که برای خلق اثر جدیدش به شهر کوچک و مرزی به نام سوکچو آمده. کنجکاویهای دختر و درخواستهای کمک مرد برای شناخت شهری که میخواهد منبع الهامش باشد، باعث میشود رابطهای فراتر از مستخدم و مسافر بین آن دو شکل بگیرد. کتاب عمیق نیست و فقط کمی به مسئلهی هویت پرداخته میشود. اما توصیفات زیبای نویسنده از فضای سرد و تاریک آن شهر، و روان بودن متن و جذابیت داستان باعث میشود خواندن این کتاب تجربهای خوشایند برای خواننده بسازد. شخصیت پردازی ضعیف بود و ریتم داستان کمی سریعتر از چیزی بود که باید. زنگ تفریحِ عالی و داستانی جذاب. 0 5 gharneshin 1404/1/30 شب های بی خوابی الیزابت هاردویک 3.3 7 (( نتوانستی بفهمی که گریزی چنین سریع که هیچ موجودی تصور نمیکرد_ حتی من_ بتواند این چنین تباهم کند! )) کتاب خط داستانی مشخصی ندارد. شخصیت پردازی خاصی ندارد. شاید اصلا نتوان اسم رمان روی آن گذاشت! نامهنگاریها، خاطرهها و نوشتههای پیرزنی در شبهای بیخوابی او. نویسنده هر فصل یک خاطره راجع به یک شخصیت، مکان یا زمان را تعریف میکند و فصل بعد آن را رها کرده و سراغ خاطره یا تجربه یا شخصیت بعدی میرود؛ به خیانت، عشق، فقر، زندگی، پیری و مرگ در صحبتهایش میپردازد و قلمی شاعرانه، کمی طنز و کنایهآمیز دارد. تجربهی بدی نبود. توقعتان را از کتاب اگر بالا نبرید و بدانید که درحال خواندن نوشتههای بهم ریختهی پیرزنی در شبهای بیخوابیاش هستید، از کتاب لذت میبرید. کتابی ساده. زنگ تفریحِ بسیار عالی. 0 3 gharneshin 1404/1/29 جای خالی سلوچ محمود دولت آبادی 4.1 132 (( شانههای مردانهی او نباید بلرزند. او نباید بگرید. گریستن نه کار مرد است و ابراوِ مرگان مرد بود. پسرم سنگتر باش. )) جای خالی سلوچ تنها یک رمان نیست. تاریخ است. حقیقت است. و هرچند کمتر از گذشته، دنیای امروز است. یکی از واقعیترین داستانهای ادبیات فارسی. این داستان نه آرمانشهریست و نه ویرانشهری، نه قهرمان دارد و نه ضدقهرمان، نه سراسر نور است و نه تاریک؛ مثل دنیای حقیقی خاکستریست. آقای دولت آبادی با قلمش نشان داد که انسان کاملی همچون فرشته وجود ندارد. با خلق شخصیتهایش به خوبی درهمآمیختگیِ خوبی و پلیدی را در یک انسان نشان میدهد؛ به شکلی که همزمان که خواننده برای شخصیتی دل میسوزاند و با او همدردی میکند، از او تنفر و کینه هم دارد. فضاسازی خوب بود. شخصیت پردازی عالی، و بهترین بخش این کتاب بود. پایانی نه چندان خوب و کمی مبهم. اما توصیفات اضافی که بودنشان ضرورتی نداشت، در کتاب زیاد بود. کتاب تا نیمه من را عصبی کرد اما تا پایان نظرم را به کلی عوض کرد. شاید آقای دولت آبادی نویسندهی محبوب من نباشد و سبک قلمش از سلیقهی من دور باشد اما باید او را برای شخصیت پردازیهای هنرمندانه و حقیقیاش ایستاده تشویق کرد. و در آخر، (( کمرت بشکند، مرگان! )) ایشالا! 0 36 gharneshin 1404/1/25 امتحان نهایی خولیو کورتازار 4.0 2 (( خورشید که میپیماید فرسنگها راه را در دقیقهای، ستارگان این گنبد مینا، که مسافتهای بیشتری را میپیمایند، چندان تیزرو نیستند که تن من در راه خاک. )) خولیو کورتاسار خواننده را با این کتاب میبرد در کوچه پس کوچههای بوینس آیرس و در دلهرهآورترین لحظه، درست در زمانی که خواننده دلواپس شخصیتها، داستان را ادامه میدهد، قلم را غلاف میکند. و چه شاعرانه ما را با شخصیتهایش در شهری گرم، مه گرفته، در سیاهی شب تا صبح با استرس امتحان نهایی فردا، در کنسرت، در کافه، و در گفتگوها و بحثهای آنها،همراه میکند، دلواپس و نگرانمان میکند، و در حساسترین لحظه به آرامی ما را رها میکند. این کتاب پر از متنها، دیالوگها و توصیفات زیبا و دلنشین است؛ اما خواندن آن کمی دشوار است. زمانی به سراغ این کتاب بروید که قلم و داستانهای کورتاسار را تجربه کردهاید و به دلتان نشسته. تجربهای لذتبخش و سخت بود. برای همه پیشنهاد نمیشود. 0 5 gharneshin 1404/1/15 نهمین روز از ماه نوامبر کالین هوور 3.7 42 کالین هوور، نویسندهی آثار سطحی، قابل پیشبینی و حوصلهسربر. فقط برای کسانی که تابهحال هیچ کتابی نخواندهاند مناسب است. همهی آثار این نویسنده شبیه هم هستند انگار فقط اسم شخصیتها عوض میشوند! 0 3