یادداشت gharneshin

gharneshin

gharneshin

1404/7/20 - 23:58

        ((یک قطره از زهر جنون کافی است تا خمره‌ی چندین نسل از نوادگان را بیالاید.))
تنگنا، بهترین کلمه‌ برای انتخاب نام این داستان و توصیف شرایط شخصیت آن است. دکتر کرژنتسف که پس از قتل یکی از دوستانش، در بیمارستان روانی مشغول نوشتن یادداشت‌ها و اعتراف‌هایی صادقانه از احساسات و انگیزه‌هایش است، در تنگنای‌ تناقض‌ها، احساسات، و هزارتوی ذهنش گیر می‌کند. او هر بار که تلاش می‌کند چیزی را به کارشناس‌ها ثابت کند، کمی بعد خود آن را نقض کرده و بار‌ها و بارها این‌ کار را انجام می‌دهد تا در چرخه‌ای بی‌انتها گیر می‌کند؛ حال او که اوایل به عملکرد مغز خود و هوش زیادش ایمان داشت، درمانده از ذهنی که از هر طرف به او حرفی می‌زند و خودش را نقض می‌کند، ناله سرمی‌دهد. و در نهایت شخصیت، در آن چرخه‌ی بی‌انتها، تسلیم پوچی زندگی شده و مهر تاییدی بر ‌بیهودگی و بی‌اهمیتی اعمالش می‌زند، و مانند کالیگولا، انجام هر عملی را آزاد می‌پندارد.  
تنگنا به‌زعم من، داستان جنون است، جنون ناشی از پوچی درون انسان. پوچی‌ای که اگر انسان را کامل در برگیرد، مرز میان انسان و حیوان کنار می‌رود، نقاب تمدن برداشته می‌شود و انسان به هر عملی دست می‌زند. 
((وحشت‌آور‌ترین چیز برای قاتل و جنایتکار پلیس نیست، دادگاه نیست، خودش است. خودش و عصب‌هایش و طغیان تک‌تک سلول‌های بدنش که تا قبل از قتل دست‌آموزِ عرف و سنت‌های آشنا بوده.))
      
11

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.