معرفی کتاب مادام پیلینسکا و راز شوپن اثر اریک امانوئل اشمیت مترجم عاطفه حبیبی

مادام پیلینسکا و راز شوپن

مادام پیلینسکا و راز شوپن

4.1
36 نفر |
17 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

53

خواهم خواند

27

ناشر
چترنگ
شابک
9786226220071
تعداد صفحات
72
تاریخ انتشار
1399/8/3

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        وقتی اریک امانوئل اشمیت در روز تولد نُه سالگی اش موسیقی شوپن را می شنود، تصمیم به یادگیری پیانو می گیرد. اجرای باخ،  موتزارت و دبوسی برایش دشوار نیست، اما شوپن از دستش می گریزد. با آنکه نت ها را درست اجرا می کند، روشنایی،  لطافت و جادوی دنیای موسیقی او را درنمی یابد. در بیست سالگی وقتی در پاریس دانشجوی فلسفه است آموختن پیانو را این بار با استادی لهستانی به نام مادام پیلینسکا از سر می گیرد. استادی سرسخت که شیوه های عجیبی برای آموزش دارد...اریک امانوئل اشمیت، نویسنده سرشناس فرانسوی، که آثارش بارها به زبان های مختلف ترجمه شده است و در میان مخاطبان محبوبیتی ویژه دارد، این بار با رمانی کوتاه دوست داران خود را همراهی می کند. اشمیت در مادام پیلینسکا و راز شوپن، مخاطبانش را به دل جوانی خود می برد، به زمانی که رسم زندگی و عشق را آموخته است. درباره این کتاب بیشتر بخوانید
      

لیست‌های مرتبط به مادام پیلینسکا و راز شوپن

یادداشت‌ها

          یکی از بهترین کتاب‌هاییه که تو چند سال اخیر خوندم. همون‌طور که در خلاصه‌ی کتاب نوشته شده، اشمیت جوان پیش مادام پیلینسکا شروع به یادگیری پیانو می‌کنه و اون روش‌های عجیبی برای تدریس داره. روش‌هایی که به تدریج «در لحظه بودن» و «با تمام وجود حس کردن» رو به اریک یاد می‌دن. جایی از کتاب اریک و مادام پیلینسکا درباره‌ی این صحبت می‌کنن که اریک چه مسیری رو انتخاب می‌کنه، موسیقی یا آواز؟ و مادام پیلینسکا ازش می‌خواد فکر کنه درِ یکتایی که از طریق اون می‌تونه دنیا رو کشف و برای دیگران تعریف کنه چیه؟ در انتهای کتاب اریک به این جواب می‌رسه: نویسندگی. (این اسپویل نیست، چون واضحه که اریک امانوئل اشمیت الان یه نویسنده‌س  :دی) به نظرم نکته‌ی قشنگ و مهمی برای فکر کردنه، اینکه هر کدوم از ما از چه مسیری می‌تونیم دنیا رو کشف کنیم و ارائه بدیم؟
«مادام پیلیسنکا و راز شوپن» از اون کتاب‌هاییه که دوست دارم هرچند وقت یه بار دوباره مرورش کنم. اگر شما هم به نوشته‌های اریک امانوئل اشمیت علاقه دارید یا دوست دارید یه داستان لطیف و کم‌حجم با تم موسیقی و نوازندگی بخونید، به شما هم این کتاب رو پیشنهاد می‌کنم :)
        

5

          «نابغه کسی است که زود می‌فهمد روی این زمین چه کاری باید بکند.»
این کتاب شرح زندگی اریک امانوئل اشمیت هستش.
او برای یادگیری پیانو به سراغ استادی به نام مادام پیلینسکا می‌ره که شخصیت عجیب و جالب‌توجهی داره...
.
درمورد کتاب:
۱. اول اینکه کوتاهه و میشه در یک نشست خوندش.
۲. از اصطلاحات موسیقی زیاد استفاده میشه ولی در فهم کتاب اشکالی ایجاد نمی‌کنه.
۳. به نظرم برای هر کسی که توی هر مسیری حرکت می‌کنه، می‌تونه حرفی برای گفتن داشته باشه؛(کتاب مناسبی برای هدیه دادن💝)
.
🌱بخش‌هایی از کتاب که توجه من‌رو جلب کرد:
«_خیلی عجیب است... هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم با دور شدنم از ساز پیشرفت کنم.
+پیشرفت کردن نیاز به کار با کیفیت دارد، نه تکرار بیهوده. چه فایده دارد که یک قطعه را مدام تکرار کنید و مثلا ده بار بد اجرا کنید؟ صدبار نواختن یک قطعه با هدف اشتباه و فکرهای وحشتناک، به چه دردی می‌خورد؟ مثل اره کردن چوب است.»

«+شوپن درِ موسیقی را انتخاب کرده بود، کالاس درِ آواز را. درِ شما کدام است؟
_فقط یک در وجود دارد، مادام پیلینسکا؟
+اگر کسی بخواهد به حد اعلا برسد، فقط یک در وجود دارد.»

«شایعه، برای کسی که می‌خواهد دیگران از رازش سر در نیاورند، مثل زره است.»
.
۱۶ تیر ۱۴۰۳
        

27

          اریک نه ساله از پیانوی کهنه‌ای که میراث خانوادگی‌شان است بیزار است، چون تنها چیزی که از آن شنیده، صداهای ناخوشایندی است که خواهرش با آن ایجاد می‌کند. تا روزی که خاله جوان و مرموزش، امه، به خانه‌ی آن‌ها می‌آید و پشت آن پیانو می‌نشیند و قطعه‌ای از شوپن را می‌نوازد. جادوی موسیقی شوپن، اریک را مسحور می‌کند و تصمیم می‌گیرد که شوپن بنوازد اما آن چنان که آرزو دارد، موفق نیست. 
سال‌ها می‌گذرد و در جوانی و در راه رسیدن به این آرزو با زنی میانسال به نام مادام پیلینسکا آشنا می‌شود که استاد موسیقی به ویژه شوپن است و طریقه‌ی عجیبی برای آموزش اریک جوان دارد.
داستان مادام پیلینسکا و راز شوپن در واقع داستان لمس زندگی است. داستان درک لطیف زندگی، جذبه، عشق و نور است و ما در این سفر با اریک جوان هم سفر می‌شویم.
این رمانِ کوتاه، خوش‌خوان و گیراست و من در یک نشست آن را نوشیدم.
اگر جزئیات و لطایف زندگی شما را به وجد می‌آورد توصیه می‌کنم حتما این کتاب را بخوانید.

این اثر که به قلم اریک امانوئل اشمیت به تحریر درآمده با ترجمه عاطفه حبیبی در نشر چترنگ چاپ شده است.
        

14

          چند ماه پیش معلمم چندتا نت انتخاب کرد که برای رسیتال آماده کنم و یکیش نکتورن ۲۰ شوپن بود. ناراحت شدم و بهم برخورد، گفتم من قبلاً چیزای سخت‌تر و باشکوه‌تری اجرا کردم، حتی نت‌های سخت‌تر و پیچیده‌تر شوپن رو زدم، انتخاب این نت برای رسیتال بهم احساس پسرفت میده. معلمم به حرفم گوش نداد و گفت اشتباه می‌کنم و اجرای نکتورن خیلی متفاوت و پر از ظرافته. شروع کردم به تمرین و اوایل احساس خاصی نداشتم. بدون غلط و تپق درش آوردم ولی هیچ‌وقت معلمم ازم تعریف نکرد. برای اینکه بهترش کنم هر ورژنی ازش که تو اسپاتیفای هست رو گوش کردم. وقت زیادی صرف کردم، تقلید کردم، خلاقیت خرج کردم، کلافه شدم و در نهایت یه روز شد اون چیزی که معلمم می‌خواست. اون روز بهم گفت اشک تو چشماش جمع شده و آرامشم در طول قطعه قابل حس و تاثیرگذار بوده. اون روز یادمه تلاش و تمرکز اضافه‌ای نکردم، حتی کلافه بودم از اینکه انقدر زدمش و می‌ترسیدم دستام هرز بشه ولی خوب زدمش چون قطعه رو فهمیده بودم. رسیتال با توجه به اوضاع فعلی مملکت برگزار نشد ولی من هنوز هر چند روز یه بار با توجه به مود و روحیه‌ام برای خودم نکتورن ۲۰ رو می‌زنم، انگار برام یه جور پناه و تراپیه. تو هر وضعیت روحی باشم منو می‌بره اونجایی که خودش می‌دونه لازمه باشم. فهمیدم تا الان این همه نت رو با عشق، پشتکار و علاقه زدم ولی اونایی رو که درک کردم پنج تا هم نمیشن. ادعا نمی‌کنم که یکی از نکتورن‌های شوپن رو درک کرم چون در این حد عالم و بلد نیستم، فقط می‌تونم بگم موقع نواختنش تونستم در صندوق احساسات محبوس بین نت‌هاش رو یه کمی باز کنم.

همه اینا رو گفتم که بگم وقتی مادام پیلینسکا گفت "او از احساسات حرف نمی‌زد، آن را به وجود می‌‌آورد. در اسم آثارش از اعداد زیاد استفاده کرده، اما به نظر صادقانه‌تر و مرموزترند؛ برای احساسات اسم نمی‌گذارد، احساسات از موسیقی او زاده می‌شوند. اگر موسیقی روایت کند، به چه دردی می‌خورد؟ موسیقی از چیزی که قابل‌وصف نیست حرف می‌زند؛ چیزی که هیچ‌وقت هیچ‌جایی گفته نشده است." به یه جا خیره شدم و تو دلم گفتم آره‌ راست میگه.
        

0

شراره

شراره

1402/9/15

          این کتابو روز دومی که چشمامو عمل کردم صوتیشو گوش دادم و خیلی ازش لذت بردم اصلا این کتابو باید صوتی شنید چون موسیقیش عالیه و یه عده زحمت کشیدن قطعه‌ای که دربارش صحبت میشه‌رو پیدا کردن و پخشش میکنن تا ما حسابی کیف کنیم...حتی اگر همون قطعه هم نباشه بازم عالیه...

جملاتی از کتاب:
هیچوقت فکر نمیکردم با دور شدنم از ساز پیشرفت کنم...پیشرفت کردن نیاز به کار با کیفیت داره نه تکرار بیهوده 
صدبار نواختن یک قطعه با هدف اشتباه و فکرای  وحشتناک به چه دردی میخوره...(خیلی موافقم من همینجوری نقاشی یاد گرفتم) 

اگر با زنی رابطه داشته باشید که مثل شما فکر میکنه یعنی همونطور فکر میکنه که شما خوشتون میاد شما با اون طرز فکر رابطه دارید نه با اون زن رابطه پوست با پوست خیلی سطحیه  چیز دیگه‌ای جایگزینش میشه... 

فقط یه پیشنهاد دارم...فکر کنید....به چی؟...به در،در تنگ، در یکتا،دری که به راهرویی باز میشه که شما دوست دارید واردش بشید ....شوپن در موسیقی را انتخاب کرده بود کالاس در آواز را در شما کدومه؟...فقط یک در وجود داره مادام پیلیسنکا؟...اگر کسی بخواد به حد اعلا برسه فقط یک در وجود داره...  

هرکی باید سر جای خودش باشه
پیروزی بدون تلاش پیروزی نیست 

اون ساخته شده بود تا کرم ابریشم باشد نه پروانه. 

بیشتر از اینکه کنارش باشم منتظرش بودم 

آهنگساز برای جمعیت آهنگ نمی‌سازه فقط برای یک نفر می‌سازه


        

16