یادداشت gharneshin

gharneshin

gharneshin

1404/5/6

        (( به ما می‌گویند انزوا‌ تنها راه رسیدن به قداست است. فراموش می‌کنند که وسوسه در انزوا قوی‌تر می‌شود. ))
آئورا، داستان تمناست، تمنای جوانی، تمنای زیبایی و عشق‌ورزیدن. فوئنتس در این رمان با استفاده از راوی دوم شخص کاری می‌کند که ما حس کنیم با شخصیت اصلی یکی هستیم. او آرام آرام مرز واقعیت و خیال، گذشته‌ و حال را از بین می‌برد و نجوای خاطرات و جوانی را با اکنون درهم‌می‌آمیزد. او زمانِ قراردادیِ دنیای ما را هیچ می‌شمارد و گذشته را در حال زنده می‌کند. 
جوانیِ بیست‌سال پیش فردی کهنسال، در تمنا و خاطرات او زنده است. گذشته و نجوای خاطرات، همچنان در زمان حال جاری است. 
(( ساعت را نگاه نمی‌کنی، این شی بی‌مصرف که به گونه‌ای ملال‌آور زمان را هماهنگ با بطالت انسانی می‌سنجد، آن عقربه‌های کوچک که ساعتی طولانی را نشان می‌دهند که ابداع شده‌اند تا پوششی باشند بر گذار واقعی زمان که با شتابی چنان هولناک و بی‌اعتنا می‌گریزد که هیچ ساعتی نمی‌تواند آن را بسنجد. یک زندگی، یک قرن، پنجاه سال. دیگر نمی‌توانی این سنجش‌های فریب‌کار را تصور کنی، نمی‌توانی این غبار بی‌حجم را در دست نگاه داری. ))
      
22

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.