آیشمن در اورشلیم

آیشمن در اورشلیم

آیشمن در اورشلیم

هانا آرنت و 2 نفر دیگر
3.7
63 نفر |
26 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

26

خوانده‌ام

107

خواهم خواند

176

ناشر
برج
شابک
9786229647738
تعداد صفحات
378
تاریخ انتشار
1399/10/29

توضیحات

        آیا ممکن است کسی بی آنکه شرور باشد، مرتکب شرارت شود؟ این پرسش دشواری است که هانا آرنت، متفکر آلمانی، در جست وجوی پاسخی برای آن، راهی اورشلیم و دادگاه آدولف آیشمن می شود. بیش از پنجاه سال از انتشار آیشمن اورشلیم می گذرد و این گزارش همچنان جنجالی ترین اثر هانا آرنت بله شمار می رود. آرنت معتقد است که ما ترجیح می دهیم از هیولایی برخاسته از ظلمت شکست بخوریم تا از یک انسان معمولی، چون به این  ترتیب خودمان را کمتر مقصر می دانیم.ریچارد برنستین«هانا آرنت معتقد است که در تاریک ترین روزها هم می توان به یافتن بارقه ای از نور امیدوار بود؛ نوری که نه از نظریه ها و مفاهیم، بلکه از حیات و اعمال افراد سرچشمه می گیرد... آرنت هشدار می دهد که نباید به وسوسه ی پوچ گرایی، بدبینی یا بی تفاوتی تن در داد. او در مقابلِ امید بی جا و یأس بی جا مقاومت می کرد و در توصیف ظلمات زمانه ی ما، در توصیف دروغ، نیرنگ، خودفریبی، تصویرسازی و تلاش برای نابودکردن تمایز میان حقیقت و دروغ، صریح و بی پروا بود... و به این خاطر است که امروز، آرنت را باید خواند و دوباره خواند.»دانیل مایرکاتکین«آرنت، عدالت واقعی را مستلزم افشاگری کامل می داند، ازجمله افشای خود؛ عدالت از دیدگاه او تنها تعیین کیفر نیست، بلکه تلاشی است برای درک آنکه نظام های سیاسی چگونه مرتکبین، نظاره گران و حتی قربانیان را تبدیل به همدست خود می کنند. آرنت معتقد است مظلوم واقع شدن یک قوم، به این معنا نیست که آن ها مسئولیتی در قبال بررسی نقش خود در فاجعه ندارند یا لازم نیست نگران آن باشند که مبادا خودْ مشغول ظلم به دیگران شوند. همین نظریه ی جنجالی باعث شده است که پس از گذشت نیم قرن، آیشمن در اورشلیم همچنان کتابی باشد که صهیونیست های جنگ طلب خوش ندارند مردم بخوانند». درباره این کتاب بیشتر بخوانید
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به آیشمن در اورشلیم

لیست‌های مرتبط به آیشمن در اورشلیم

بهخوان

بهخوان

1401/10/26

ترس و لرزاخلاقاخلاق نیکوماخوس

درباره‌ی فلسفه و روانشناسی به پیشنهاد مصطفی ملکیان

38 کتاب

مصطفی ملکیان که پژوهشگر حوزه‌ی فلسفه‌ی اخلاق است، از جمله خردورزانی است که بیش‌تر از آن‌که آثار مکتوب داشته باشد، او را به نشست‌ها، سخنرانی‌ها و درسگفتارهایی که در طی این چند دهه برگزار کرده است، می‌شناسند. او که هم تحصیلات دانشگاهی در حوزه‌ی فلسفه دارد و هم تحصیلات حوزوی، در طی درسگفتارهای روان‌شناسی اخلاق به کتاب‌هایی اشاره کرده است که در سیاهه‌ی زیر می‌توانید رمان‌های این مجموعه را ببینید. لازم به یادآوری است که توضیحات جلوی هر عنوان کتاب از گفته‌های ایشان در همان جلسه است و نیز، این کتاب‌ها بر اساس ترتیب خاصی در این مجموعه قرار نگرفته‌اند. کوشیده‌ایم بهترین ترجمه و چاپ را از هر نسخه‌ی معرفی‌شده برای شما در این لیست قرار دهیم. 1. ترس و لرز کِر کگور؛ 2. اخلاق، اسپينوزا. بحث كاملي درباره‌ی اينكه چطور ممكن است انسان دلش به حال هيچ كس نسوزد و در عين حال با نوعي فارغ‌دلي تمام به دنبال برطرف كردن درد و رنج ديگران باشد؛ 3. اخلاق نيكوماخوس، ارسطو. درباره‌ی فضيلت شجاعت؛ 4. قدرت، كتاب معروف برتراند راسل (با ترجمه‌ی خوب آقای نجف دريابندری)، رای نيچه را به‌خوبی ايضاح مفهومی می‌كند (كاری كه خود نيچه نكرده است)؛ 5. جهان همچون اراده و تصور، كتاب كلاسيك شوپنهاور؛ 6. سه گفت و شنود، باركلي در رساله‌ در اصول علوم انسانی (ترجمه‌ی خوبي به فارسی دارد)، در آنجا باركلي مي‌گويد كه ما با زبان كارهاي زيادي انجام مي‌دهيم كه از شمارش آنها به حيرت مي‌افتيم؛ 7 و 8. یا اين يا آن، كر كگور. در اين كتاب و کتاب ترس‌ولرز، به بحث مرحله‌ی سوم زندگي و ماجراي ذبح فرزند ابراهيم به دست او كه سبب شد هفت قاعده‌ی اخلاقي را زير پا بگذارد مي‌پردازد؛ 9. تاريخ چيست؟، اي. اچ. كار، با ترجمه‌ی عالي حسن كامشاد. اين كتاب را بخوانيد تا ببينيد چطور ميموني انگشت پادشاهي را گاز گرفت و جنگ جهاني اول و از پي آن جنگ جهاني دوم شروع شد؛ 10. سقوط امپراتوري فرويد، كتاب خيلي مهم آيزِنگ پدر، روانشناس معروف انگليسي. وي معتقد است سخن فرويد درباره‌ی تقسيم روان انسان به خودآگاه و ناخودآگاه بالمرّه نادرست است؛ 11. فراسوي تناقض، موريس. كتابي در رد محال بودن ارتفاع و اجتماع نقيضين (به فارسي هم ترجمه شد)؛ 12. رساله‌ی گفتار در روش‌، دكارت. دكارت در ابتداي رساله‌اش مي‌گويد هيچ چيز ميان آدميان به‌طور مساوي تقسيم نشده است مگر عقل؛ 13. فلسفه‌ی اسپينوزا، از ولفسن بزرگترين شارح اسپينوزا. وي معتقد است سخن اسپينوزا در باب اينكه مي‌توان بدون اينكه خود دچار درد و رنج شد از درد و رنج ديگري كاست، قابل دفاع نيست؛ 14 و 15. «ويتگنشتاين و حكمت» و «حکمت»: چند رويکرد به يك مفهوم، مالك حسيني. دو كتاب خيلي آموزنده به فارسي درباره‌ی حكمت؛ 16 و 17. رساله درباره‌ی طبيعت آدمي، ديويد هيوم. درباره‌ی تشكيك در عليت و بعد تصديق به اينكه فهم عرفي با پذيرش عليت سازگار است؛ 18. چهار مقاله درباره‌ی آزادي، آيزايا برلين، با ترجمه‌ی بسيار خوب محمدعلي موحد. درباره‌ی آزادي سلبي و آزادي ايجابي؛ 19. كتاب جامعه، سليمان. تأكيد بر اين نكته كه هركه را علم حزن افزايد [توضیح: این کتاب منسوب به سلیمان بن داوود است و در ایران در مجموعه‌ی «کتاب حکمت: شامل کتاب ایوب، کتاب جامعه، غزل‌های سلیمان، و گزیده‌ی مزامیر»، توسط انتشارات نگاه معاصر به چاپ رسیده است]؛ 20. رساله‌اي كوچك در باب فضيلت‌هاي بزرگ، آندره اسپونويل، فيلسوف قوي فرانسوي، با ترجمه‌ي نه‌چندان خوب مرتضي كلانتريان (اين كتاب ترجمه‌ی دقيق‌تري هم دارد كه نشنيده‌ام منتشر شده باشد). به زبان فارسي كتاب خوبي در باب فضايل و شمارش و ايضاح مفهومي آنهاست؛ 21. وقعه‌الصفين، با ترجمه‌ی عالي پرويز اتابكي. در اين كتاب آمده است كه در جنگ صفين علي شب‌ها بر كشته‌هاي دشمن مي‌گريست و شعري مي‌خواند و به صورت مي‌زد و مي‌گفت اي آفتاب فردا به علي طلوع مكن كه بخواهد دوباره كساني را بكشد. اينجا عدالت با نيك‌خواهي در تعارض افتاده است؛ 22 و 23 و 24 و 25. دوره‌ی آثار افلاطون؛ 26. شعر راه ناپيموده رابرت فراست با ترجمه‌‌ی خوب آقاي مجتبايي؛ 27. اصناف احوال ديني، ويليام جيمز. در اين كتاب يكي از اوصافي كه براي عارفان مي‌شمرد اين است كه عارفان عشق آگاپتيك دارند؛ 28. محاكمه در اورشليم: پيش‌پاافتادگی شر، هانا آرنت. درباره‌ی اينكه علت اخلاقی نزيستن ما اين است كه قدرت تخيل قوی نداريم و نمی‌توانيم خود را جای ديگران بگذاريم؛ 29. سيطره‌ی خير و مخصوصاً مجموعه سخنرانی‌های گيفورد به نام «نياز اخلاق به مابعدالطبيعه»، آيريس مرداك، درباره‌ی اينكه علت اخلاقی نزيستن ما اين است كه قدرت تخيل قوی نداريم و نمی‌توانيم خود را جای ديگران بگذاريم؛ 30. اخلاق صوری، گنسلر؛ 31. هنر شناخت مردم، بهترين و در عين حال عالمانه‌ترين و ساده‌ترين كتابی كه در زمينه‌ی شناخت تيپ‌های روانشناختی به فارسی ترجمه شده، با ترجمه‌ی نسبتاً خوب محمد گذرآبادی از نشر هرمس؛ 32. رساله در باب عشق، استاندال، رمان‌نويس معروف. درباره‌ی اينكه آيا اساساً اِروس اخلاقي زيستن را آسان‌تر مي‌كند يا دشوارتر؟؛ 33. ژن خودخواه، داوكينگ، برنده‌ی جايزه‌ی نوبل. وي در اين كتاب خيلي معروف خود، برخلاف داروين، معتقد است كه مخاطب طبيعت ژن‌ها هستند نه نوعها؛ 34. مقدمه‌اي بر فلسفه‌ی علم، كارناپ، ترجمه‌ی يوسف عفيفي. درباره‌ی كلي بودن واقعيات آماري اشاره كرد؛ 35. داشتن يا بودن، اريش فروم. توصيه مي‌كنم اين كتاب را حتماً‌ بخوانيد. دو ترجمه از اين كتاب هست كه يكي بسيار ضعيف است و ديگري كه بهتر است از آن آقاي كيومرث خداجويها (نشر اسپرك) است؛ 36. تسلي‌بخشهاي فلسفه، آلن دوباتن. دربارة تحول بخشيدن به زندگي؛ 37. هنر سير و سفر، آلن دوباتن. درباره‌ی تحول بخشيدن به زندگی؛ 38. چگونه مارسل پروست مي‌تواند زندگي شما را تغيير دهد، آلن دوباتن. درباره‌ی تحول بخشيدن به زندگي؛

39

یادداشت‌ها

          پس از خواندن این کتاب، تازه می‌توان هانا آرنت را شناخت؛ فیلسوفی که دست می‌گذارد بر روی مهمترین رخداد قرن، یعنی جنگ جهانی دوم و جنایاتی که در حوالی آن شکل گرفتند. اما وجه تمایز آرنت در این است که او تحلیلی بسیار متفاوت‌تر و عمیق‌تر از دیگران ارائه می‌دهد. او چشم‌اندازی جدید از مقولۀ شر در دوران مدرن به ما معرفی می‌کند و همانطور که از نام کتاب هم پیدا است، به ابتذال شر (banality of evil) می‌پردازد. 

آدولف آیشمن، یکی از افسران ارشد سرویس امنیتی اس.اس.، در سال های 1938 تا زمان فروپاشی رایش سوم (1945) مسئول بخش یهودیان در اس.دی. بود و به نوعی یکی از عاملان اصلی قتل عام یهودیان در طول جنگ جهانی دوم بوده‌است. به همین خاطر در سال 1960 دولت اسرائیل او را هنگامی که در آرژانتین با هویتی جعلی زندگی می‌کرد، ربود و در اورشلیم دادگاهی برای رسیدگی به جنایات او برگزار کرد. آرنت هم برای تهیه گزارش محاکمه در اسرائیل حاضر می‌شود و نتیجه گزارشاتش می‌شود کتاب حاضر.
به صورت کلی آرنت در طول کتاب، علاوه بر روند کلی دادرسی، به دو مقوله می‌پردازد: یکی نمایشی بودن محاکمه و یکی شخصیت آیشمن.

 او محاکمه را نمایشی می‌خواند، زیرا در طول دادرسی فقط به جرم متهم پرداخته نمی‌شد؛ بلکه در اکثر جلسات دادگاه به جنایاتی پرداخته می‌شد که در طول این چند سال بر کل مردم یهود وارد شد؛ که واضحا آیشمن در همه این جنایات دخیل نبود. (حتی جلسات ابتدایی دادگاه، با نطق دادستان دربارۀ ظلم نبوکدنصر و رومیان به یهودیان شروع شد. و دادستان ادعا کرد که قتل عام یهودیان در سال‌های جنگ جهانی دوم، در امتداد همان ظلم‌های دیرینه است.) به بیانی، به جای اینکه آیشمن متهم این دادگاه باشد، انگار مسئلۀ تاریخی یهودی‌ستیزی در اروپا متهم این محاکمه بود. از طرفی هدف از این نمایش هم تذکری به تمام یهودیان (درواقع بازماندگان یهودی) بود که آن‌ها در تمام این دو هزار سال(تقریبا از سال 70 میلادی_تسخیر اورشلیم توسط رومیان_ تاکنون) مورد ظلم واقع نمی‌شدند اگر در میان ملل مختلف اروپا پراکنده نبودند و همیشه اقلیت شمرده نمی‌شدند. (یهودیان باید قدردان صهیونیست‌ها و همچنین سرزمینی که بالاخره نصیبشان شده‌بود، می‌بودند.) یکی از واقعیات چالش‌برانگیزی که در طول محاکمه نمایان شد، عدم مقاومت یهودیان (در اکثر موارد) در برابر قتل و کشتارشان بود. دادستان هم روی این مسئله تاکید می‌کرد تا به نوعی مقاومت‌های جسته‌وگریخته صهیونیست‌ها را به همگان یادآور شود.  از طرفی در طی محاکمه، رسوایی دیگری هم برملا شد: یکی از شرم‌آور‌ترین وقایع در طول قتل عام یهودیان، این بود که نازی‌ها هیچ‌گاه موفق به این کشتار نمی‌شدند اگر خود یهودیان به آنان کمک نمی‌کردند! در واقع نازی‌ها در هر کشور و یا منطقه ای که می‌خواستند عملیات تصفیۀ یهودیان را آغاز کنند، در ابتدا یک شورای یهودی متشکل از بزرگان آن قوم تشکیل می‌دادند تا روند رسیدگی‌های اداری از طریق آنان تسهیل شود و مال و اموال یهودیان از طریق بزرگانشان مصادره شود. در آخر اعضای این شورا هم یا مانند دیگر قربانیان کشته می‌شدند و یا اگر شانس یارشان بود می‌توانستند در ازای مبالغ هنگفت، مجوز خروجی برای خود تهیه کنند. هانا آرنت به دلیل همین تاکیدش بر روی این رسوایی، از سوی بسیاری از بزرگان یهود، تکفیر شد و حتی امروز، بعد از گذشت حدود 60 سال از انتشار کتاب، کتابش هنوز هم در اسرائیل ممنوع است. (نباید از این نکته ساده گذشت که هانا آرنت، خود یهودی‌ای آلمانی بود و در طول حکومت هیتلر توسط نازی‌ها دستگیر شد و مدتی را هم در اردوگاه‌های تجمیع سر کرد. چنین فردی نسبت به جامعۀ یهودی این نقدها را وارد می‌کند، بدون ذره‌ای تعصب.)

اما موضوعی که در کتاب پررنگ‌تر است، تحلیل شخصیت آیشمن است. کسی که به ادعای دادستان و دولت اسرائیل، هیولایی بی‌وجدان و قاتل شش میلیون یهودی است. اما وقتی با احوالاتش بیشتر آشنا می‌شویم، می‌بینیم که او یک فرد به شدت عادی است. کسی که قبل از ورود به تشکیلات اس.اس. یک فروشندۀ معمولی بوده که حتی از همان شغل فروشندگی‌اش هم اخراج می‌شود. آیشمن در طول محاکمه بارها تاکید می‌کند که به‌رغم جو شدید یهودی‌ستیزی اطرافش، هیچ نفرتی از یهودیان نداشته و این مسئله بارها در جریان ارتباطاتش با سران یهودی اثبات می‌شود. در بخشی که آیشمن در آن کار می‌کرد، او تنها کسی بوده که با مسئله یهود از طریق خود یهودیان آشنایی داشته و آرزوی او در طول سال‌های اولیۀ کارش، تهیه سرزمینی مستقل برای یهودیان بود. (احتمالا او تنها کسی در اس.دی. بوده است که کتاب دولت یهود هرتسل را خوانده و واقعا در مسئله یهود، تخصص داشته است.)
آدولف آیشمن مسئول مهاجرت و انتقال یهودیان بود، نه چیزی بیشتر و نه چیزی کمتر. در اوایل جنگ، اخراج یهودیان از ممالک تحت فرمان رایش و تجمیعشان در اردوگاه‌ها را سازمان‌دهی می‌کرد. آیشمن تا اینجا هیچ گناهی ندارد، حتی طبق بعضی از شواهد، او در این برهه سبب نجات هزاران یهودی هم می‌شود، چون اگر به اردوگاه‌ها فرستاده نمی‌شدند، حتما توسط گروه‌های دیگر نازی کشته می‌شدند. اما در سال 1942، فرمان پیشوا (هیتلر)، یعنی حذف فیزیکی یهودیان (چیزی که از آن با عنوان راه حل نهایی یاد می‌شود) به صورت عمومی ابلاغ می‌شود و از این تاریخ به بعد گناه آیشمن این بود که می‌دانست یهودیان را به چه پایانه ای باید انتقال دهد: اردوگاه های کشتار با گاز. اما مسئله‌ای که مطرح می‌شود این است که وجدان او چطور به او اجازۀ این کار را میداده؟
 آیشمن یکبار از تاسیسات کشتارِ در حال احداث (تاسیساتی که هنوز کامل ساخته نشده بودند و بالتبع کشتاری هم در آن ها صورت نمی‌گرفت!) بازدید کرد و به گفتۀ خودش: «هنوز یادم می‌آید ماجرا را پیش خودم چطور تصور کردم، و بعد بدنم ضعف کرد، انگار یک اضطراب شدید را از سر گذرانده باشم… این‌ها برای من سهمگین بود. آنقدر سنگدل نیستم که بتوانم چیزی از این قبیل را بدون هیچ واکنشی تحمل کنم.» حال چطور چنین انسانی، هزاران یهودی را به سمت مسلخ‌شان انتقال می‌داده است، سوالی است که باقی می‌ماند. آیشمن بارها در طول دادرسی اعلام می‌کند که فقط از دستورات مافوقش اطاعت می‌کرده و هیچ‌گاه خودش مرتکب قتل یا حتی دستور به قتل نشده‌. او فقط به وظیفه‌اش عمل می‎‌کرده‌است، وظیفه‌ای که توسط دستور پیشوای بزرگ بر روی دوشش گذاشته شده‌بود. جالب اینجاست که در سال 1944، سال های پایانی جنگ، وقتی هاینریش هیملر (از رهبران ارشد نازی و رئیس سازمان های اس.اس. و پلیس) دستور به مسامحه نسبت به اخراج و کشتار یهودیان می‌دهد، آیشمن در مقابل او می‌ایستد، زیرا این امر را خلاف دستور پیشوا می‌دانست. او در اورشلیم دربرابر بازماندگان یهودی، بدون هیچ ملاحظه‌ای، از جزئیات فرمان‌های اجراشده صحبت می‌کرد. به اعتقاد او، تمام مراحلی که او و گروهش انجام می‌دادند، به نفع یهودیان بوده‌است. زیرا اگر این تدابیر اندیشیده نمی‌شد، بی نظمی در فرایند کشتار حتمی بود و دیگر همۀ یهودیان به مرگی بدون درد (مرگ با گاز) دست نمی‌یافتند.
وقتی تمام این قطعات را کنار هم می‌گذاریم، ما با یک مرد کاملا معمولی (حتی بی استعداد) آلمانی مواجه می‌شویم که مطابق با شخصیت آرمان‌خواه آلمانی‌اش، قصدش این بوده که وظایفش را به بهترین شکل ممکن انجام دهد. او اتهامات ردیف شده علیه خودش را جرم نمی‌دانست، بلکه اعمال دولت می‌خواند که توسط چرخ دنده‌های کوچکی مانند خودش باید انجام می‌شدند. البته وجدان او کاری به کارش نداشته، به همان دلیلی که وجدان اکثر مردم آلمان نسبت به این مسئله بی‌توجه بوده‌است.

آرنت در این کتاب با ارائه مدارک و مستندات زیادی، فرایند تصفیه و کشتار یهودیان در کل اروپا را توضیح می‌دهد. به تاثیر بروکراسی پیچیدۀ نازی در شکل‌گیری این جنایات می‌پردازد. تحلیلی جامعه‌شناختی از رفتار مردم آلمان و دیگر ملل اروپا، در طول جنگ جهانی ارائه می‌دهد. با بررسی مسائل حقوقی و سیاسی، دادگاه اورشلیم را به چالش می‌کشد و پیشنهاد خودش مبنی بر اصلاح قانون و برگزاری دادگاه بین‌المللی برای اینگونه جرائم (جرائم علیه بشریت) را مطرح می‌کند. تمام این موارد، سرنخ‌هایی هستند برای کسی که بخواهد قرن 20 را مطالعه کند. پیام نهفته در کتاب هم هشداری است به تمام کسانی که در دولت‌های مدرن زندگی می‌کنند، یعنی ما. هشدار نسبت به اینکه چطور ایدئولوژی‌های حاکم می‌توانند تدریجا اندیشه و احساسات انسانی را از مردم سلب کنند و آن‌ها را به ورطه‌ای بکشانند که خودشان، با آگاهی و علی‌رغم میل باطنی، در آن بمانند.

در آخر، جای تاسفش باقیست، کتابی بحث برانگیز که در سال 1963 (حدود 1343 شمسی) توجه تمام محافل فکری را به خود جلب کرده بود، در سال 2020  (1399) به فارسی برگردانده شد.

        

17

          یکی از تاثیرگذارترین کتابهایی که خوانده ام. تجربه خواندنش لذت  بخش و در عین حال سهمگین بود.  کتاب، متن پخته و فشرده و در عین حال روانی دارد.  ترجمه استادانه و دقیق خانم شمس و چاپ با کیفیت نشر برج بر لذت خواندن می افزاید. 
نویسنده ایده اصلی کتاب را با ظرافت در تار و پود کتاب بافته و آرام آرام خواننده اش را با خودش همراه کرده. کتاب ترکیبی است از جغرافیا و حقوق و تاریخ واخلاق و فلسفه. ترکیبی متوازن و خوش خوان. در عین حال خواندن کتاب  تمرکز زیاد میطلبد. 
 اینکه هانا آرنت از اردوگاههای مرگ فرار کرده و به فرانسه و سپس امریکا رفته، و بعد به اسراییل خوانده شده تا این گزارش ها را از جلسات طولانی دادگاه آیشمن برای نیویورک تایمز بنویسد، و بالطبع باید بر احساسات خویش غلبه میکرده تا این گزارش چیزی شود که امروز ما میخوانیم، چیزی است 
که در طول خواندن کتاب نمیتوانستم فراموشش کنم. 
کتاب در فصل آخر، به بررسی ریشه های جرم شناسانه حکم آیشمن میپردازد. جایی که میان «تبعیض»، «اخراج» و «نسل کشی» تفکیک قائل میشود و دومی و سومی را ذیل عنوان کلی «جنایت علیه بشریت»  طبقه بندی میکند. جالب است که همانجا اشاره میکند لایحه مبارزه با نسل کشی هرگز در اسرائیل به تصویب نرسید. 
از مهدی شاهمردی ممنونم که این کادوی دوست داشتنی را روز تولد ۳۵ سالگی به من داد.   
 خواندنش خیلی طولانی شد. اما بالاخره امروز تمام شد.
        

8

          بخشی از مقدمه‌ی مترجم:

«این کتاب با شصت سال تأخیر به دست مخاطب فارسی‌زبان می‌رسد، اما رنگ و بوی کهنگی ندارد. اغلب مسایل و پرسش‌هایی که هانا آرِنت در گزارش خود از محاکمه‌ی آدولف آیشمن، یکی از مأموران ارشد رژیم نازی در اجرای سیاست «راه حلّ نهایی» به بحث می‌گذارد، هنوز پیش روی ماست و پاسخ درخوری نیافته است. آرِنت، به پشتوانه‌ی نظریاتی که قبلاً در عناصر و خاستگاه‌های حاکمیت توتالیتار مطرح کرده بود، در این کتاب از «شرّ» نوظهوری سخن می‌گوید که نه از خبث طینت فرد، بلکه از هزارتوی بوروکراسی مدرن سرچشمه می‌گیرد، جنایات هولناک و فراگیری که خلاف جرائم عادی، تحت حمایت قانون انجام می‌شوند، قدرت افسارگسیخته‌ای که اطاعت از آن ضامن بقای شهروندان و زمینه‌ساز پیش‌رفت شغلی و اجتماعی آن‌هاست، اما وجودشان را از اندیشه و وجدان تهی می‌کند. در این شرایط، هر فرد عادی می‌تواند دست به جنایت بزند بی‌آنکه حتی لحظه‌ای به معنا و آثار هول‌ناک عمل خود «فکر» کند یا به «داوری» افعال خود بنشیند. تفسیری که آرِنت از شخصیت آدولف آیشمن در گزارش خود ارایه کرده است، مبتنی بر همین اندیشه بود و فرض رایج «هیولا»بودن شخصیت‌هایی مانند او را عمیقاً به چالش می‌کشد.»
        

9

          آدولف آیشمن چهرۀ معروف دستگاه اطلاعاتی هیتلر در جنگ دوم جهانی بود که در پروژۀ ضدیهودی دولت نازی دست داشت. بعد از پایان جنگ جهانی، آیشمن به آرژانتین فرار کرد و مدتی مخفیانه زندگی کرد، اما در ۱۹۶۰ موساد او را دزدید تا محاکمۀ او دستاوردی برای دولت صهمیونیستی باشد. دادگاه آیشمن مورد توجه مطبوعات دنیا قرار گرفت (گزارشهای روزنامه «اطلاعات» خرداد ۱۳۴۱ در تصویر). (http://www.upsara.com/images/a442281_.jpg) از جمله «نیویورکر» برای پوشش این دادگاه یک فیلسوف را انتخاب کرد: هانا آرنت، فیلسوف یهودی آلمانی که در دوران نازیسم فشارهای زیادی تحمل کرده و حتی مجبور به ترک وطنش شده بود. طبیعتاً همه منتظر بودند تا یک نوشتۀ آتشین علیه یکی از هیولاهای قرن بیستم بخوانند، اما مقالاتی که آرنت دربارۀ دادگاه آیشمن نوشت، رنگ دیگری داشت. او دربارۀ مفهوم شر نوشت. اینکه چطور می‌شود جلوی تکرار فجایع انسانی را گرفت؟ آرنت می‌گوید شر، خیلی سریع اتفاق می‌افتد، نیاز به نیت شرورانه‌ای ندارد و فقط از هیولاها سر نمی‌زند. او می‌گوید اعمال شرورانه نه فقط به دست متعصبان کور یا افرادی با مشکل روانی، بلکه به وسیلهٔ مردم عادی که استدلال‌های ناردست زمانه‌شان را قبول دارند هم انجام می‌شود. آرنت از خود دادگاه هم انتقاد می‌کند و می‌گوید برای همه راحتتر است تا هیولایی که از ظلمات می‌آید شکستشان دهد، تا یک آدم معمولی. بحث دربارۀ ماهیت شر البته سابقه طولانی دارد، اما اغلب آن بحثها نظری بود. مفهوم «ابتذال شر» آرنت چون در مورد موضوعی مشخص و معاصر بود، جنجالهای زیادی مطرح کرد و موافقان و مخالفانی دارد. مجموعه مقالات آرنت در کتاب «آیشمن در اورشلیم» به تازگی به فارسی ترجمه شده (نشر برج). چند نقد بر کتاب را هم در ترجمان (اینجا (http://tarjomaan.com/neveshtar/7412/)) می‌شود پیدا کرد.
        

15

          چه می شود که " بدی " به امری بدیهی و عادی تبدیل می گردد؟ چگونه است که گاه افرادی دست به اعمال شرورانه می زنند که نه ظاهر ترسناکی دارند و نه دچار جنون اند؟ 

هانا آرنت پس از نگارش سلسله گزارش هایی از دادگاه های آدولف آیشمن( یک افسر نازی) معتقد بود که پاسخ این سوال در ناتوانی برای اندیشیدن آدم ها نهفته است. آرنت توضیح می داد که چنین افرادی عموما کسانی هستند که عادت کرده اند دستور بگیرند و از خود فکر و اندیشه و قضاوتی ندارند. بنابراین وقتی در محیطی قرار می گیرند که با محیط همیشگی شان فرق داشته ناگهان به هم می ریزند و پریشان می شوند چون به کلیشه هایی همیشگی عادت کرده اند. آرنت بعدها توضیح داد که اساسا اندیشیدن عملی واجب برای هر انسان است و ربطی به دانشمند بودن یا فرد خاصی بودن ندارد. برای آرنت اندیشیدن نوعی فعالیت برای دست یافتن به یک معنا بود و از نظر او انسان ها با اندیشیدن است که انسانیت خود را آغاز می کنند. بنابراین اینکه ما بتوانیم فکر کنیم خصلت همه آدم هاست، در حقیقت درست است که گاهی اندیشه های ما هم می توانند خطرناک باشند اما قطعا نیاندیشیدن هم خطرناک است چرا که مردمانی همچون آیشمن عادت می کنند که خودشان فکر نکنند و تنها دستور بگیرند. از نظر آرنت اتفاقا آدم هایی مرتکب بدی می شوند که توانی برای خلوت کردن و فکر کردن با خودشان ندارند به زبان دیگر بخش بزرگی از بدی ها را کسانی انجام می دهند که نمی توانند تصمیم بگیرند کدام سوی اتفاقات بزرگ زندگی شان بایستند. پس مشکل آدولف ایشمن از نظر آرنت ناتوانی او در اندیشیدن است. او با نگارش کتابی به نام " انسان ها در عصر ظلمت " دست روی نگارش زندگی کسانی گذاشت که یاد گرفته بودند در تاریکی جهان اسیر شده به دست نازیسم و فاشیسم ، بیاندیشند، انتخاب کنند و نه بگویند. در این جاست که اندیشیدن بر خلاف ظاهرش ناگهان می شود یک فعالیت مهم و حیاتی چرا که آنکه می اندیشد ناگهان خودش را از سیل آنها که فقط از دستورها اطاعت می کنند جدا می کند و این سیاسی ترین فعالیتی است که یک انسان در عصر ظلمت می تواند انجام دهد. 

کتاب مجموعه گزارش های آرنت از دادگاه ایشمن است. افسری نه چندان مهم و عاشق توجه که از مسئولین اصلی کشتار یهودیان در سراسر دنیا بود. آرنت آیشمن را نه یک هیولا که یک دلقک می داند‌ کسی که دچار ابتذال شر است و مدام در دادگاه تکرار می کند که از دستورها اطاعت می کرده. گزارش آرنت که آیشمن را هیولا توصیف نمی کرد مورد خشم دوستانش و جامعه یهودیان قرار گرفت اما هنوز نوشته ای مهم و قابل توجه است.

#آرنت
#آیشمن
#آیشمن_در_اورشلیم
        

5

          آیشمن در اورشلیم، واجب‌تر از نان شب
جنگ جهانی دوم را هیتلر شروع کرد و جانش را هم پای آن داد. اما بر سر پایان بندی آن تا به امروز همچنان دعواست. چپ‌ها این پایان را از آن اتحاد جماهیر شوروی می‌دانند و غربی‌ها هر کدام بر حسب علایقشان آن را پای روزولت، ترومن، چرچیل و آیزنهاور می‌نویسند. البته فرانسوی‌ها هم هستند که دوگل را علم کنند اما کسی جدی شان نمی‌گیرد.
من هم همینطور.
اما واقعا پایان رشته‌ای از وقایع که با توافق مولوتوف-ریبنتورپ شروع شد و ما اسمش را می‌گذاریم جنگ جهانی دوم بالاخره کی بود ؟ کجا بود؟ تسلیم آلمان و سقوط رایشتاگ؟ بمباران اتمی‌ناکازاکی و هیروشیما؟ تسلیم ژاپن ؟‌هانا آرنت رحمه الله علیه معتقد است در 1962، وقتی جنازه ی آدولف آیشمن از دار مجازات پایین کشیده شد. وقتی به کوره ی جسد سوزی رفت. وقتی خاکسترش به باد و دریا سپرده شد.
وقتی رئیس پروژه ی راه حل نهایی، توسط قوم یهود به جهنم فرستاده شد. 
بن گوریون نخست وزیر رژیم منحوس و جعلی اسرائیل، آن روزها هنوز زنده بود. هنوز اسمش نشده بود نام فرودگاه و برای نشان دادن اقتدار حکومتش عملیاتی متهورانه را توسط موساد ترتیب داد تا آن گردن کلفت قدر قدرت آدمکش را که حالا مثل موش به سوراخی در آرژانتین خزیده بود را زنده دستگیر کند و برباید و بردارد بیاورد تا قوم یهود محاکمه اش کنند. 
برای تبیین این خواسته‌ها هم رفت سراغ مرحومه آرنت تا بیاید به عنوان یک روشنفکر مطرح زمانه و گریخته از چنگال آیشمن برایش رپورتاژ تبلیغاتی بنویسد. 
تیرش به سنگ خورد. خدا نصیب گرگ بیابان نکند.
کتاب آیشمن در اورشلیم در واقع گزارش و روزنوشت‌های نویسنده است از حضور در تمامی‌جلسات یک دادگاه طولانی. دادگاهی که آرنت از همان ابتدا در دادگاه بودنش و بی طرفی اش تشکیک می‌کند و معتقد است این دادگاه از همان ابتدا نتیجه اش معلوم است. آیشمن با هیچ فرضی محتمل نیست بی گناه شناخته شود و ممکن نیست صهیونیست‌ها اجازه ی هدر رفتن آن همه پول و پله ای که خرج موساد کرده اند را بدهند. 
اما آنچه سبب می‌شود آرنت چنین اثر درخشانی را خلق کند مواجهه اش با این محکوم به مرگ است. بر خلاف آنچه او و همه گان انتظار دارند آیشمن نه شر مجسم است، نه شاخ و دم دارد و نه از چشم‌هایش آتش می‌بارد.
آیشمن پیرمردی ست لاغر و دراز، با صورتی تکیده، زبانی الکن و به شدت فرمان پذیر. آیشمن شر مبتذل است. 
نام گذاری درخشان تر از این می‌شود آیا ؟ 
آیشمن این قاتل کثیف، این خونریز پلید و این کشنده ی زنان و کودکان در تیراژ بسیار بالا، هیچ خصومتی یا کینه ای از هیچ کسی ندارد. اصلا درک درستی از ایدئولوژی و سوسیالیسم هیتلری ندارد. اصلا نمی‌فهمد دشمن ملت یعنی چه! آیشمن بروکراتی فرومایه است که صرفا برای رشد و پیشرفت در دستگاه حکومت به عضویت حزب و اس اس درآمده و فقط و فقط کار اداری کرده است. 
متاسفانه درست خواندید. آیشمن فقط کار اداری انجام داده است. 
آیشمن قطار تهیه کرده است برای حمل غیر نظامیان به سمت شرق.
آیشمن بودجه تهیه کرده است برای تحقیق و توسعه روشی مدرن جهت از بین بردن چند میلیون جسد.
آیشمن استعداد یابی کرده و رودولف هوس را پیدا کرده است. 
آیشمن در جلسات سازمان برنامه و بودجه، درخواست نوشته و دفاع کرده برای ساخت آشویتس.
آیشمن.... 
و همه ی این کارها را کرده برای اینکه بتواند از سرهنگ دومی‌ ارتقاع یابد به سرهنگ تمامی. 
به همین مبتذلی که خواندید.
در دادگاه دفاع می‌کند و محکم بر سر موضع خود می‌ایستد که من مامور بودم و معذور و اگر می‌توانید فقط و فقط یک نفر را معرفی کنید که من کشته باشم. 
از منظری دیگر هم راست می‌گوید، مگر نامه نگاری اداری و پاسخ دادن به مکاتبات را می‌شود به عنوان فعل قتل در نظر گرفت ؟ 
همه ی حرف آرنت هم همین است. بالاخره می‌خواهیم بپذیریم که چیزی به نام مامور پس آنگاه معذور وجود دارد ؟ 
مثلا شاید هم یک مامور شهرداری در بندرعباس خودمان هم بگوید من مامور بودم و معذور و طبق دستور رفتم خانه ای را بر سر آن زن تنهای سرپرست خانواده خراب کردم. به من چه ؟ همه ی کتاب پاسخ به همین سوال است. شر هست ولی نه شاخ و دم دارد و نه چشمانی آتشین. مبتذل است. 
آن ملعون‌ها هم جلوی مختار احتمالا سعی کرده باشند که بیندازند گردن یزید و پسر سعد و ابن مرجانه!
البته راستش را بخواهید من نبودم که ببینم. این یکی را از خودم گفتم. 
خودتان بخوانید تا نظر آرنت را در یابید. 
قسمت تاریخی کتاب هم برای خودش حسابی جذاب است و می‌طلبد با بخش‌های دیگری از تاریخ هم آشنا باشید و اگر نیستید انگیزه ی مناسبی ایجاد می‌کند برای مطالعه ی بیشتر.
مثلا پناه گاه این یابو در آرژانتین رژیم پرون است و پرون همان دیکتاتوری ست که آنقدر ظلم کرد تا ارنستو گوارای مبتلا به آسم حاد درس و مدرسه را رها کند تا بشود چه. همان چه گوارای معروف.
اینکه آیشمن از بده بستان‌هایش با صهیونیست‌ها پرده برداری می‌کند و اینکه همان‌ها ترغیبش می‌کردند به خشونت بیشتر تا بتوانند یهودیان اروپا را هرچه بیشتر ترغیب کنند به مهاجرت و اشغال سرزمین فلسطین. در واقع دو قطبی ساز‌های قهاری بودند. مهاجرت به فلسطین یا آشویتس. 
از برگن اند بلسن می‌گوید، همان جایی که آن فرانک کشته شد. از‌هایدریش می‌گوید رئیسش که در عملیات آنتروپوید به جهنم فرستاده شد.
از آینزاتس گروپن‌های خونریز و بی رحم تعریف می‌کند و نامه نگاری‌هایش با رودولف هوس ملعون. اگر خواستید مرگ کسب و کار من است از روبرت مرل را بخوانید.
خلاصه کنم بخوانید از نان شب واجب تر است.
        

3

          نمیتونم الان به کتاب امتیازی بدم ، چون ذهنم پر از سوال شده..
رابطه بین اتفاقات و نمیتونم درک کنم..
چرا ارتش نازی و هیتلر و بیشتر کشورهای هم پیمانش در زمان جنگ جهانی دوم همگی یهود ستیز بودن؟
یهودیان چه صهیونیسم و چه مابقیشون با این همه منفور بودن چی شد که الان محبوب همون ملت هایی هستن که زمانی قتل عامشون میکردن؟
چرا فلسطین باید تقاص فروپاشی تمدن در اروپا رو پس میداد؟
و مهم ترین سوال
*دقیقا فرق بین اسرائیلی ها با نازی ها در چیه؟
مگه هردو گروه به فکر خالی کردن بخشی از یک کشور، از مردمان بومی اون کشور نبودن؟
این دقیقا کاری بود که نازی ها در کشور های مختلف برای گشایش آلمان کردن ... و همون کاریه که صهیونیست ها در فلسطین انجام میدن...! ولی هیچ دادگاهی وجود نداره که اینارو محکوم کنه و همه جا در طول کتاب مظلوم واقع شدن :)) 

اگه مثل من اولین کتابیه که درباره این موضوع میخونید بهتون پیشنهاد میکنم با این کتاب شروع نکنید، اسامی زیادی داره که باعث گیج شدنتون میشه و اینکه مطالب انسجام کافی نداره و بهم پیوسته نیست و باعث گیج شدن میشه..
        

30