شعاری و سیاسی و پروپاگاندا! همین! تعارف که نداریم! همین است! از چه حرف میزنیم؟! از نسبتی که رسانهها در ایران با موضوع فلسطین برقرار میکنند. ما در ایران در حکم یک انسان ایرانیِ مسلمان، نسبتی که با فلسطین، غزه و مفاهیم مرتبط با آن داریم در محدوده همین سه چهار کلمه ابتدای متن است: شعاری و سیاسی و پروپاگاندا و گاهی هم مثل مورد اخیر روی مود مظلومیت. اینها پایههای اصلی تصویری هستند که نظام رسانهای در ایران از مفهوم فلسطین یا مقاومت میسازند. خوب است یا بد؟! خب اجازه بدهید فعلا وارد قضاوت در فقره خوب یا بد بودن این موضوع نشویم که موضوع سخن، بحث دیگری است.
مقاومت یک احساس کورِ تعصبآمیز ایدئولوژیک نیست که در مقیاس میلیتاریستیاش یک ماشین جنگی صرف راه بیندازد. مقاومت سرریز یک زیست است و یک حیات و یک زندگی. زندگی و حیات وقتی که غنی شد و اشباع، سرریز میشود و فرهنگ را میسازد... و مقاومت دقیقا در همین نقطه است که زاده میشود. ایضا دقیقا در همین نقطه است که راه مقاومت از راه دیگر نحلههای آدمکش مسلحانه ایدئولوژیک و تکفیری جدا میشود. ایضا از مسیر ماشین کشتارهایی که نمونهاش را در ارتشها و تفنگداران کلاسیک و آدمکشهای پروژهای غربی و شرقی میبینیم. همه این آسمان و ریسمانها را بافتم که این را بگویم: مقاومت، سرریز زندگی است.
نسبت رسانه و فرهنگ با مقاومت را اگر در سطح شعار و سیاست و پروپاگاندا و حتی مظلومیت باقی بماند لاجرم ناتوان خواهد ماند از تشریح هسته سختی که زندگی را ساخته و در ادامه هم مقاومت از آن سرریز شده. ماندن در این سطح نهتنها انسان و جامعه انسانی را از فهم ریشههای مقاومت ناتوان میسازد بلکه اصولا آن را با دیگر نحلههای سیاسی و نظامی مشابه شبیه میبیند از تکفیریهای جهان سومی که اللهاکبر گویان، خون زن و بچه و کودک میریزند تا آدمکشهای مجهز جهاناولی که اصولا انسانها برایشان پروژه محسوب میشوند برای حذف شدن و کشتن. پس نقب زدن به هسته سختی که مقاومت را ساخته اوجب واجبات است. هسته سختی است که از قضا از جنس زندگی است.
«لهجههای غزهای» در همین نقطه ایستاده و مجموعهای از یادداشتهای روزانه دو شاعر است؛ یک زن و دیگری مرد. زن فلسطینی از قضا حدود یک دهه است که از غزه خارج شده و مقیم یکی از کشورهای اروپای غربی است که برای دیدار خانوادهاش راهی نوار غزه شده و در ادامه وسط دعوا گیر میافتد. دیگری هم شاعری مقیم خانیونس. یادداشتها عموما ناظر به وقایع زندگی روزمره مردمی است که زیر واقعیت سنگین جنگ و هجوم قرار گرفته و دردسرها و مشکلاتی که برای زندگی و زیست روزانه با آن روبهرو شدهاند. چرخ زندگی باید بچرخد ولو اینکه واقعیت سنگین جنگ بر آن تحمیل شده باشد و لهجههای غزهای روایت چرخاندن زندگی بهدست اهالی غزه است.
بعضی روایتها آنقدر در چرخ زندگی غور میکند که تا مرز شناساندن تفاوت لهجههای زنان و دختران غزه هم پیش میرود. عنوان کتاب برگرفته از یکی از همین روایتهای زندگیساز است. این هسته سخت زندگی هرچند ممکن است در ظاهر با بعضی شعارهای سیاسی مقاومت همراهی نداشته باشد اما سرریز آن مقاومت را میسازد. نکته آنکه زن شاعر راوی کتاب در زمره شخصیتهایی است که همراهی چندان با وجه سیاسی و نظامی مقاومت هم نداشته و اتفاقا یکی از دلایل خروجش از غزه در حوالی یک دهه قبل، فشارهایی بوده که به او وارد شده است.
با این حال حجم سنگین واقعیتی که جنگ بر او آوار کرده بهحدی است که ادبیات و جهتگیری و مواضع چنین شخصیتی را هم رادیکال کرده و به یک شخصیت ضدصیهونیستی بدل میکند؛ شخصیتی که از هنگام خروج غزه تلاش داشته تا خود را بهعنوان یک شاعر که روایت لذت زندگی و زیبایی است به جهان بشناساند نه یک فلسطینی که متحمل خشونت شده است. حال اما طوفان سنگین صهیونیسم چنان او را تغییر میدهد که گویی یک شخصیت سیاسی است که در کف خیابانهای واشنگتن پرچمدار یک مبارزه ضداسرائیلی شده تا فریاد بزند آپارتاید صهیونیسم ضدزندگی است. لهجههای غزهای اثر یوسف القدره و فاتنه الغره به ترجمه محمدرضا ابوالحسنی و سعی انتشارات سوره مهر در ۱۳۶صفحه رقعی و قیمت ۹۸هزار تومان منتشر شده است.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.