Mohammad Sadeq Alizadeh

Mohammad Sadeq Alizadeh

کتابدار بلاگر
@mhsadeq1414

60 دنبال شده

191 دنبال کننده

            روزنامه‌نگار کتاب و فرهنگ، علاقه‌مند به مسائل نظامی و هوانوردی
          
mhsadeq1414.new

یادداشت‌ها

نمایش همه
        
💢جلسۀ این هفتۀ کارگاه بحث مفصلی کردیم دربارۀ الهیات #یهود از ابتدای خلقت تا الان. بحثی مفید اما متفاوت نسبت به مواضع رائفی‌پوری و ماسونی که صهیونیسم را مافیایی و ماورایی به تصویر می‌کشند. برخلاف تصورم مناقشه‌برانگیز هم نشد. تهش یکی از بچه‌ها گلایه کرد چرا در کالبدشکافی اسرائیل نهایتا تا دویست سال پیش عقب می‌روم و دی‌اِن‌اِی الهیاتی جهود و سرریز گفتمان بنی‌اسرائیلی به عالم مسیح و اسلام را نادیده می‌گیرم که به تعبیر خودش، گفتمان یهود گفتمانیست که تنه به تنه گفتمان‌های فرقه‌ای و سازمانی می‌زند و رد پایش در بسیاری از بزنگاه‌های تاریخ هست. 

💢#صهیونیسم پدیده‌ای مدرن است لاجرم ماهیتش هم مربوط به دویست سال اخیر. این منافی اسپرم‌‎های الهیاتی و ادراکات سیطره‌طلبانۀ تلمودی در گفتمان صهیون نیست اما این ماهیت و جنس و هویت اصلی آن تشکیل نمی‌دهد. ماهیت صهیونیسم یک ماهیت تا بُن دندان استعماریست. وقتی در کالبدشکافی صهیونیسم در این لایه بایستیم، تبیینش آنقدر انسانیست و قابل فهم‌ که با یک آتئیست در آن سوی کرۀ خاکی که می‌شود ادبیا و حرف مشترک پیدا کرد؛ تبیین از موضع برخلاف نگاه نطفه‌شناسانۀ الهیاتی نه مناقشه‌برانگیز است و نه پیچیده. سرراست و هلو توی گلو! 

💢بخار معدۀ استعمار آنقدر نامطبوع هست که مشام هر انسانی را بیازارد فرقی هم نمی‌کند که داریم از صهیونیسم در فلسطین سخن می‌گویم یا آپارتاید سفیدها در قعر ا#فریقا یا ظلم کمپانی در امریکای لاتین یا تسمه‌ای که فرانسوی‌ها از گردۀ انسان مظلوم الجزایری کشیدند! تحلیل ماجرا از این موقف آنقدر ملموس و قابل استشمام است که نیازی نیست به بحث‌‎های پاتولوژیک و تئوریک الهیاتی تا ببینیم نظام معرفت‌شناسی بشر از کدام ایستگاه تاریخی دچار اعوجاج شده و تاویل هستی‌شناسانۀ خود را به سازمان #یهود واگذار کرد. این شکلی مخاطب‌مان دیگر محدود به مخاطب شیعی یا حتی اسلامی نیست. 

💢هر جا انسانی باشد بی‌غرض و بی‌مرض، مخاطب ماست. اینها همه را گفتم که این را بگویم؛ #برداشت_دوم از #نشر_هرمس دقیقا در این موضع ایستاده. #عدنیه_شبلی خودش فلسطینیست. #داستان که البته نیمی از آن واقعیت است آنقدر همه‌فهم و فطری بوده که در خود غرب هم بتواند جایی باز کند و کار تا تقدیر در #نمایشگاه_کتاب_فرانکفورت بالا بگیرد. قضیه اما می‌خورَد به هفت اکتبر و آن روی دیکتاتوری تمدن غرب بیرون می‌زند و شبلی هم کوبیده می‌شود گوشهٔ طاق. داستانی سرراست با کسالتی ملایم در ابتدا، تحریک شاخک‌های مخاطب در میانه‌ و در نهایت چَکی که در پایان می‌زند بی ادا و اطوار و شعار.
      

3

        «از نظر فیزیکی و سیاسی یک غول بود. یک رهبر فوق‌العاده که اخلاق بدوی را گرفت و آن را در فرقه اسلام وهابی پیچید.» اینها توصیفی است که رسانه امریکایی نشنال‌اینترست از عبدالعزیز آل‌سعود دارد. کسی که در ربع اول قرن بیستم، قبایل ناهمگون شبه‌جزیره عربستان را به هر طریق ممکن کنار هم قرار داد تا از تصویر جورچینی که از پیوند این قبایل در ظاهر ناهمگون پدید می‌آید کشوری متولد شود که امروز به نام عربستان سعودی می‌شناسیم. کشوری که حداقل برای ایرانی‌ها نامی آشناست. رقیب منطقه‌ای ایران که هرچند در همۀ سال‌های اخیر روابطش با همسایۀ فارس‌زبان شمال‌شرقی بالا و پایین‌هایی داشته اما همیشه در یک رقابت دائمی با ایران بوده است.

فارغ از اینکه ما به‌عنوان یک مخاطب ایرانی چه موضعی نسبت به عربستان سعودی داشته باشیم اما نمی‌توان منکر این موضوع شد که عربستان سعودی نه تنها در جهان اسلام و منطقه بلکه در دنیا هم کشور مهمی محسوب می‌شود. این کشور نه تنها میزبان دو مکان مقدس مسلمانان است بلکه داعیۀ رهبری جریان اهل‌سنت را هم در جهان اسلام دارد. همۀ اینها سوای این موضوع است که این کشور متحد اصلی غرب و ایالات متحده امریکا در منطقه محسوب می‌شود. به همین جهت هم شناخت دقیق و جزئی از این کشور و تاریخ و ساختار سیاسی این کشور بخشی از شناخت غرب آسیا محسوب می‌شود.

به گفتۀ نشنال‌اینترسنت در نشناختن عربستان سعودی و بنیانگذارش همین بس که در عنوان کتاب عبارت ابن‌سعود منعکس شده که به معنای «پسر سعود» است اما در عربستان سعودی این فرد به عبدالعزیزبن‌سعود معروف است. به تعبیر این رسانه، مولفان کتاب به جهت رعایت حال مخاطب غربی ظاهراً تسلیم نامی شدند که بریتانیایی‌ها به او اختصاص دادند. اینجاست که «بن‌سعود؛ جنگجوی صحرا و معمار پادشاهی عربستان» اهمیت خودش را نشان می‌دهد. یک خواننده انگلیسی‌زبان بعد از مطالعۀ کتاب ناظر به همین موضوع چنین نوشته است: «این بهترین منبعی است که عموماً در مورد تاریخ اولیه خاندان سعودی در قرن ۱۸ و ۱۹ در دسترس است یعنی زمانی که جنبش وهابی منشاء ایجاد کشور عربستان سعودی شد. این کتاب بیش از یک بیوگرافی ساده از ابن سعود است که البته زندگی شگفت‌انگیز و جسورانه‌‎ای داشت. کتاب یک اثر ارزشمند در آداب و رسوم و سیاست عربستان از اواخر قرن نوزدهم تا اوایل قرن بیستم محسوب می‌شود.»

و اما مولفان عجیب کتاب

مولفان کتاب هم به اندازۀ خود سوژه جالب و شگفت‌انگیزند. روی کتاب نام دو نفر به‌عنوان مولف و پدیدآورنده ذکر شده: مایکل دارلو و بارابارا بِرِی. جالب است بدانید که این دو نفر نه پژوهشگر تاریخ هستند نه استاد دانشگاه و آکادمیسین. دارلو یک تهیه‌کنندۀ و نویسنده تلویزیونی است که سال‌های برای رادیو و تلویزیون انگلیس کار کرده است. او موفق به کسب جوایز متعددی هم برای کارهایش شده از بفتا تا گرمی! برای سلطان عمان هم فیلم مستند ساخته و در ادامه هم کتابی با عنوان آخرین گوشۀ عربستان منتشر کرده. خانم بری دیگر مولف کار هم از این قاعده مستثنی نیست.

خانم باربارا که البته حدود ۱۴ سالی است راهی دیار باقی شده مترجم و منتقد و فیلمنامه‌نویس و البته از کسانی بوده که به مانند دارلو کارش را با بی‌بی‌سی آغاز کرده. بنیانگذار عربستان سعودی و پدر پادشاه فعلی این کشور، مایکل و بارابارا را به یک پروژۀ مشترک رساند. باربارا در سال ۱۹۷۵ برای نوشتن یک فیلمنامه دربارۀ زندگی ابن‌سعود وارد تحقیق و همکاری با پروژه شد. فیلنامه‌ای که البته ظاهراً تا لحظۀ نگارش این سطور به تولید فیلم ختم نشد و به بایگانی سپرده شده. این شکلی شد که مایکل دارلو و باربارا بری اطلاعات خودشان را در کنار هم گذاشتند تا تصویری از ابن‌‎سعود بسازند؛ رهبری که از بیابان‌های عربستان مرکزی برخاست. کتاب در شبکه اجتماعی گودریدز که محل گپ و گعدۀ کتابخوانان از اقصی نقاط مختلف دنیاست امتیاز بسیار بالای ۴.۲ را از ۵ کسب کرده که امتیاز بالایی محسوب می‌شود. بررسی وضعیت استقبال از کتاب در سایت آمازون هم به نتیجۀ مشابهی ختم می‌شود: ۴.۴ از ۵.

پدر پادشاه عربستان زیر تیغ کالبدشکافی

تنه به تنۀ قصه

با وجود آنکه نسخۀ انگلیسی کتاب سال‌ها قبل منتشر شده اما نسخۀ فارسی آن در ۱۴۰۲ راهی بازار نشر ایران شده. از همین جهت هم کمتر در رسانه‌های فارسی دربارۀ آن جرف زده شده است. همۀ اینها اما نشانۀ کم‌اهمیتی این اثر نیست. کتاب ترجمۀ روان و بدون مشکلی دارد. نکتۀ مهم دیگر آنکه مولفان سعی کرده‌اند به زبان روایی، مادۀ سخت تاریخ را بازگو کنند. به همین جهت هم سیر تاریخی آن توی چشم نمی‌زند. همچنین به همین جهت هم کتاب به سمت گزارشی نرم از تاریخ میل می‌کند که زبان آن را به زبان یک اثر قصه‌گو تبدیل می‌کند. «بن‌سعود» شخصیت عبدالعزیز آل‌سعود که علاوه بر بنیانگذار بودن کشور عربستان سعودی، پدر ملک‌سلمان پادشاه فعلی عربستان هم محسوب می‌شود وسط میدان قرار داده و سایه به سایه او و اقداماتش را دنبال می‌کند.

از زمانی که کودکی بیش نبود و به‌دلیل رقابت بر سر حکمرانی محل، خانه و کاخ‌شان محل تاخت و تاز رقیب محلی در شمال ریاض قرار گرفت و بن‌سعود به همراه دیگر اعضای خانواده مجبور به هجرت به کویت و حاشیه جنوبی خلیج فارس شد تا دم‌خور بودنش با جکمران وقت کویت و آشنایی با مامور سیاسی سفارت بریتانیا در کویت و تبدیل شدن‌شان به رفقای گرمابه و گلستان و در ادامه هم پیمان دو جانبه با علمای وهابی منطقه و نزاع با رقبای داخلی عربستان مرکزی و غلبه بر دیگر قبایل و قوی شدن ارتباطات با بریتانیا علیه امپراطوری عثمانی و فتح حجاز و در نهایت هم کشف نفت و آغاز دوران عصر ارتباط سعودی با ایالات متحده امریکا و مقامات کاخ سفید که سنگ بنای رابطه‌ای را گذاشتند که تا امروز هم ادامه داشته است.

یک نکتۀ دیگر آنکه کتاب با همۀ ارزشمندی اما سمپات ملایم مثبتی نسبت به شخصیت عبدالعزیز دارد. به همین جهت هم تعامل عبدالعزیز و سلسله‌ای که بنیانگذاری کرد با دیگر فرق اسلامی داخل شبه‌جزیرۀ عربستان و اعمال سخت‌گیری‌های خشن نسبت به آنها یا روایت نشده یا ملایم شده. موضوعی که البته برای مخاطبی که کتاب را مطالعه می‌کند تا حدی قابل لمس و حس است. از این جهت اما باید رعایت جانبداری ملایم اثر نسبت به سوژۀ خود را در نظر داشت اما این نقد هم چیزی از رزشمندی کلی کتاب کم نمی‌کند.

کتاب «بن‌سعود؛ جنگجوی صحرا و معمار پادشاهی عربستان» به قلم مایکل دارلو و باربارا بری و ترجمۀ خوب کیهان بهمنی و به سعی انتشارات کتابسرای تندیس راهی بازار نشر شده است.
      

5

        اگر واکنش فردی و جمعی انسانی را در برابر واقعیت پیچیده بیرونی دانش تلقی کنیم، در این صورت آن دسته از واکنش‌هایی که منجر به نتیجه درست می‌شوند در زمره دانش طبقه‌بندی خواهند شد. آن دسته از واکنش‌هایی هم که منجر به غایتی سوء شود هم هرچند زیر عنوان دانش طبقه‌بندی نمی‌شود ولی حداقل از جنس عبرت است. اینکه بدانیم پیش از ما فرد یا افرادی بوده‌اند که قدم در این مسیر نهاده و سرشان به طاق خورده. این خود نوعی راهنُمای مسیر است که مبادا در این مسیر قدم بگذاریم وگرنه سر همان سر است و طاق هم همان طاق. شخصا در مقام یک روزنامه‌نگار چنین نگاهی به خاطرات مقام‌ها و شخصیت‌های سیاسی دارم.

 انتشار خاطرات دوران مسئولیت در قالب کتاب و عرضه آن به بازار در بستر فرهنگی و سیاسی ایالات‌متحده و آمریکای شمالی نوعی آیین پسامسئولیت شخصیت‌های سیاسی به شمار می‌رود. آیینی که البته نسبت وثیقی هم با صنعت فرهنگ و مفهوم سرمایه دارد. برای فهم موضوع کافی است به نگارش خاطرات افرادی مانند باراک اوباما، همسرش میشل اوباما یا حتی جان بولتن مشاور امنیت ملی دولت ترامپ نگاهی بیندازیم و کمپین‌های سنگینی که بنگاه‌های انتشاراتی برای تبلیغات و فروش کتاب در خاک ایالات‌متحده و کانادا و حتی اروپای غربی اجرا می‌کنند و البته که خود شخصیت نقش مهمی در حضور و اجرای این کمپین‌ها دارد. 

درحقیقت بنگاه‌های انتشاراتی و فرهنگی بعد از اتمام دوره مسئولیتِ یک شخصیت، آخرین عصاره‌های او را می‌مکند و آن را تبدیل به دلار کنند؛ یک بازی برد، برد هم برای صنعت فرهنگ هم برای شخصیت مزبور. همه اینها اما منافی آن نیست که کارکرد این عصاره مکیده شده را فقط و فقط چرب کردن چرخ‌دنده‌های صنعت فرهنگ بدانیم. این کار نوعی انباشت تجربه و دانش است. جمع‌برداری تجربیات موفق و شکست‌خورده این چهره‌های سیاسی - که تاثیر آنها نه فقط در سازوکارهای داخلی حاکمیت آمریکایی، بلکه در ساختار بین‌المللی و حتی در امور جوامعی مانند ما قابل انکار نیست- حتما برای دیگرانی که در بستر فرهنگی، اجتماعی و سیاسی متفاوتی روزگار می‌گذرانند هم قابل استفاده است.

چه استفاده‌ای؟! نحوه مواجهه با پدیده‌ها و واقعیت‌های پیچیده دنیای بیرون، ساختار روبه‌رو شدن و تحلیل این پدیده‌ها، سازوکارهای تصمیم‌گیری نسبت به این پدیده‌ها و در نهایت هم نوع عرضه تصمیم‌ها و معرفی و تبیین آنها برای افکار عمومی گوهر گران‌بهایی است که از لابه‌لای سطور متونی از این دست قابل صید است، به‌خصوص اگر جایگاه شخصیت موردنظر تقاطعی از سیاست و رسانه و افکار عمومی باشد. جایگاه سخنگویی مطبوعاتی کاخ سفید حتما یکی از همین جایگاه‌هاست و خاطرات کسی مانند سارا سندرز که در دوران پرحاشیه مسئولیت شخصی مانند دونالد ترامپ چنین مسئولیتی را بر دوش داشته حتما برای آنهایی که مسئله و مشغولیت اصلی حرفه‌ای‌شان «رسانه» محسوب می‌شود چیزهای جذاب و زیادی برای یاد گرفتن دارد. 

از نحوه رتق و فتق امور رسانه‌ای در کاخ سفید گرفته و نگاهی که رئیس‌جمهور به این جایگاه دارد تا نحوه مواجهه به رسانه‌های امریکایی و بین‌المللی که هر کدام غول‌های رسانه‌‎ای دنیا محسوب می‌شوند. برای امثال من که رسانه برایشان یک مساله است و برای فهمیدن نظامات رسانه‌ای آمریکایی کنجکاوند، متونی از این دست می‌تواند چیزهای زیادی داشته باشند. نیازی نیست تا من سخنگوی مطبوعاتی کاخ سفید شوم تا آن نظامات را بفهمم و تجربه کنم. سارا سندرز که از قضا از یکی مثل من سه سال بزرگ‌تر است یکبار این مسیر را رفته، آن هم در کنار فرد پرحاشیه‌ای مانند ترامپ.

همه اینها البته به آن معنا نیست که متونی از این دست در زمره متون مقدس‌اند و باید بدون تامل و تاویل خوانده شوند. حتما این متون حاوی شعارها، دیدگاه‌ها، مواضع و لفاظی‌های سیاسی به‌خصوص علیه کشورها و جوامعی مانند ایران است به‌ویژه که این موضوع در مورد شخصیت‌های جمهوری‌‎خواه آمریکایی شدیدتر و غلیظ‌تر هم هست و اگر دموکرات‌ها در راستای اهداف سلطه‌طلبانه ایالات‌متحده خود را ملزم به رعایت بعضی ملاحظات می‌کنند، جمهوری‌خواه‌ها اما با اتکا به رویای آمریکایی آن ملاحظات را ندارند و ویترین لخت و عور نظامات آمریکایی‌اند. با همه اینها اما معتقدم مخاطب اصلی چنین آثاری، علاقه‌مندان و کارشناسان حوزه سیاست و رسانه و بین‌الملل محسوب می‌شوند. کسانی که قادر به تشخیص سره از ناسره و تفکیک لفاظی‌ها و خودبزرگ‌بینی از سایر امور را دارند و حتما هم استفاده مناسب و درخورشان را هم از این متون خواهند برد.

در پایان امیدوارم نگارش و انتشار خاطرات دوره کاری مسئولان در کشور ما نیز به یک آیین پسامسئولیت تبدیل شود. این کار بیش از همه کمک به ارتقای فرهنگ سیاسی کشور و گسترده کردن دایره تجربیات سپهر سیاسی و حکمرانی کشور است تا از یک‌سو از تکرار الگوهای ناموفقی که پیش‌تر توسط مسئولیان سابق تجربه شده خودداری کرده و از سوی دیگر، الگوهای موفق حکمرانی هم ارتقا یافته و بهینه شوند و حتما که صنعت نشر کشور را هم نصیبی خواهد بود به فراخور از این نمد.
      

5

        حسن روزی‌طلب یک روز صدایم زد بیا بالا! دفتر ما در #ایران_جمعه طبقه اول #روزنامه_ایران بود و دفتر مدیرعامل در طبقه چهارم. رفتم بالا. از سفر #قطر برگشته بود. تعدادی #کتاب از جمله اثر محققانه و دو جلدی #عزمی_بشاره از #انقلاب_مصر را که مرکز عربی مطالعات سیاسی قطر منتشر کرده گذاشت جلویم و گفت شکار سفر است. چشم‌هایش برق می‌زد. برقی که فقط یک کتاب‌باز می‌فهمیدش. دو جلد عزمی بشاره را کشید بیرون که برای این لعبت هم مترجم پیدا کن که برسانیمش به #نمایشگاه_کتاب سال بعد. مترجم را پید کردم و #کتاب هم به همت حسن رسید به نمایشگاه سال بعد. دو جلدِ تقریبا هشتصد صفحه‌ای. روزهای آخر اسفند چهارصدودو کتاب از چاپخانه بیرون آمده بود که دو جلدش را داغ داغ به من هدیه داد.

و اما کتاب...
فهم امروز تاریخ معاصر ایران و جایگاهش در غرب آسیا بدون فهم تاریخ معاصر و تاریخ سیاسی همسایه‌ها و رقبای منطقه‌ای‌مان ناقص است و به درد لب کوزه می‌خورد. از همین جهت خواندن تاریخ معاصر این کشورها و وضعیت ژئوپلتیک‌شان از #ترکیه گرفته تا #اسرائیل و #مصر و #عربستان و گوگولی‌های خلیج فارس اوجب واجبات است برای هر کسی که می‌خواهد بفهمد توی این نقطۀ عجیب و غریب کرۀ زمین چه خبر است و ایرانی معاصر، کجای این معادلات می‌گنجد و شباهت‌ها و تفارق‌ها و تنافرهایش با کشورهای هم‌قد و اندازۀ خودش در منطقه کجاست. جلد اول انقلاب مصر از دوران #استعمار_انگلیس تا انقلاب ژانویه که #حسنی_مبارک را کله‌پا کرد جان می‌دهد برای مطالعه یکی از همین کشورها که از قضا کشور مهمی هم هست.

خب که چه؟!
خواندن جلد اول -سوای آشنایی با تاریخ سیاسی یکصد سال اخیر مصر که حقا و انصافا محققانه است- چند فایدۀ مهم دارد. نخست آنکه ورژن ایرانی و پسا هشتادوهشتی و‌ جنبش سبزی قضیه که تقریبا همزمان بود با اوایل بهار عربی در مصر و #تونس و خیلی با این بهار این‌‎همانی می‌شد حداقل با ورژن مصری زمین تا زیرزمین متفاوت است. دوم افول ستارۀ #اخوان_المسلمین بود در ذهن خودم به‌عنوان تنها نسخۀ اسلام سیاسی جهان #اهل_سنت و رقیبِ اسلامِ سیاسیِ شیعی در ایران. تصورم آن بود اخوان حداقل یکی دو سیلندر باشد از چهار سیلندر انقلاب مصر که به تیر دروازه زده بودم گویا. این آنجایی مهم است که به ریشه اخوانی بعضی جریانهای مقاومت مثل ح‌م‌ا‌س فکر کنیم و نزدیکیشان به ایران. سوم یتیم بودن خیزش‌های بدون رهبر که جَوگیرهای امروزی آن را موهبت خیزش‌های سایبرپایۀ عصر جدید می‌دانند. نه آقا! اینجور هم نیست.

پیش به سوی...
پیش به‌سوی جلد دوم و دزدیدن انقلاب و کودتای سیسی!
      

2

        شعاری و سیاسی و پروپاگاندا! همین! تعارف که نداریم! همین است! از چه حرف می‌زنیم؟! از نسبتی که رسانه‌ها در ایران با موضوع فلسطین برقرار می‌کنند. ما در ایران در حکم یک انسان ایرانیِ مسلمان، نسبتی که با فلسطین، غزه و مفاهیم مرتبط با آن داریم در محدوده همین سه چهار کلمه ابتدای متن است: شعاری و سیاسی و پروپاگاندا و گاهی هم مثل مورد اخیر روی مود مظلومیت. اینها پایه‌های اصلی تصویری هستند که نظام رسانه‌ای در ایران از مفهوم فلسطین یا مقاومت می‌سازند. خوب است یا بد؟! خب اجازه بدهید فعلا وارد قضاوت در فقره خوب یا بد بودن این موضوع نشویم که موضوع سخن، بحث دیگری است. 
مقاومت یک احساس کورِ تعصب‌آمیز ایدئولوژیک نیست که در مقیاس میلیتاریستی‌اش یک ماشین جنگی صرف راه بیندازد. مقاومت سرریز یک زیست است و یک حیات و یک زندگی. زندگی و حیات وقتی که غنی شد و اشباع، سرریز می‌شود و فرهنگ را می‌سازد... و مقاومت دقیقا در همین نقطه است که زاده می‌شود. ایضا دقیقا در همین نقطه است که راه مقاومت از راه دیگر نحله‌های آدمکش مسلحانه ایدئولوژیک و تکفیری جدا می‌شود. ایضا از مسیر ماشین کشتارهایی که نمونه‌اش را در ارتش‌ها و تفنگداران کلاسیک و آدمکش‌های پروژه‌ای غربی و شرقی می‌بینیم. همه این آسمان و ریسمان‌ها را بافتم که این را بگویم: مقاومت، سرریز زندگی است. 
نسبت رسانه و فرهنگ با مقاومت را اگر در سطح شعار و سیاست و پروپاگاندا و حتی مظلومیت باقی بماند لاجرم ناتوان خواهد ماند از تشریح هسته سختی که زندگی را ساخته و در ادامه هم مقاومت از آن سرریز شده. ماندن در این سطح نه‌تنها انسان و جامعه انسانی را از فهم ریشه‌های مقاومت ناتوان می‌سازد بلکه اصولا آن را با دیگر نحله‌های سیاسی و نظامی مشابه شبیه می‌بیند از تکفیری‌های جهان سومی که الله‌اکبر گویان، خون زن و بچه و کودک می‌ریزند تا آدمکش‌های مجهز جهان‌اولی که اصولا انسان‌ها برایشان پروژه محسوب می‌شوند برای حذف شدن و کشتن. پس نقب زدن به هسته سختی که مقاومت را ساخته اوجب واجبات است. هسته سختی است که از قضا از جنس زندگی است. 
«لهجه‌های غزه‌ای» در همین نقطه ایستاده و مجموعه‌ای از یادداشت‌های روزانه دو شاعر است؛ یک زن و دیگری مرد. زن فلسطینی از قضا حدود یک دهه است که از غزه خارج شده و مقیم یکی از کشورهای اروپای غربی است که برای دیدار خانواده‌اش راهی نوار غزه شده و در ادامه وسط دعوا گیر می‌افتد. دیگری هم شاعری مقیم خان‌یونس. یادداشت‌ها عموما ناظر به وقایع زندگی روزمره مردمی است که زیر واقعیت سنگین جنگ و هجوم قرار گرفته‌ و دردسرها و مشکلاتی که برای زندگی و زیست روزانه با آن روبه‌رو شده‌اند. چرخ زندگی باید بچرخد ولو اینکه واقعیت سنگین جنگ بر آن تحمیل شده باشد و لهجه‌های غزه‌ای روایت چرخاندن زندگی به‌دست اهالی غزه است. 
بعضی روایت‌ها آن‌قدر در چرخ زندگی غور می‌کند که تا مرز شناساندن تفاوت‌ لهجه‌های زنان و دختران غزه هم پیش می‌رود. عنوان کتاب برگرفته از یکی از همین روایت‌های زندگی‌ساز است. این هسته سخت زندگی هرچند ممکن است در ظاهر با بعضی شعارهای سیاسی مقاومت همراهی نداشته باشد اما سرریز آن مقاومت را می‌سازد. نکته آنکه زن شاعر راوی کتاب در زمره شخصیت‌هایی است که همراهی چندان با وجه سیاسی و نظامی مقاومت هم نداشته و اتفاقا یکی از دلایل خروجش از غزه در حوالی یک دهه قبل، فشارهایی بوده که به او وارد شده است. 
با این حال حجم سنگین واقعیتی که جنگ بر او آوار کرده به‌حدی است که ادبیات و جهت‌گیری و مواضع چنین شخصیتی را هم رادیکال کرده و به یک شخصیت ضدصیهونیستی بدل می‌کند؛ شخصیتی که از هنگام خروج غزه تلاش داشته تا خود را به‌عنوان یک شاعر که روایت لذت زندگی و زیبایی است به جهان بشناساند نه یک فلسطینی که متحمل خشونت شده است. حال اما طوفان سنگین صهیونیسم چنان او را تغییر می‌دهد که گویی یک شخصیت سیاسی است که در کف خیابان‌های واشنگتن پرچم‌دار یک مبارزه ضداسرائیلی شده تا فریاد بزند آپارتاید صهیونیسم ضدزندگی است. لهجه‌های غزه‌ای اثر یوسف القدره و فاتنه الغره به ترجمه محمدرضا ابوالحسنی و سعی انتشارات سوره مهر در ۱۳۶صفحه رقعی و قیمت ۹۸هزار تومان منتشر شده است.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

9

        یک گزاره چهار کلمه‌ای مهیج! تمام حرف حساب کتاب یک گزاره چهار کلمه‌ای‌ست: «بهاییت یک سازمان است!» همین گزاره چهار کلمه‌ای که البته از یک سیر تاریخی مفصل روغن‌کشی شده این واقعیت را روشن می‌کند که این فرقه پیش و بیش از آنکه یک عقیده باشد یک فرقه یا سازمان سیاسی است همان‌گونه که سازمان مجاهدین خلق پیش و پس از انقلاب یک «سازمان سیاسی» بود یا آژانس یهود پیش و پس از تشکیل اسرائیل یا حتی حزبِ تودۀ پیش و پس از انقلاب! از این جهت بهاییت هم یک سازمان است و قائم به روابط سازمانی. این روابط اگر باشند کانسپت و مفهوم «بهاییت» هم هست و اگر نباشند این کانسپت هم نیست. 

تحلیل و نگاه کردن به بهاییت از این منظر باب دیگری در تحلیل این فرقه یا سازمان باز می‌کند. بابی که حالا خیلی از کنش‌های این فرقه نه فقط قبل از انقلاب با دستگاه پهلوی بلکه با آژانس یهود و دستگاه سیاسیِ قیمومیت بریتانیای کبیر در فلسطینِ پیش از تشکیل رژیم صهیونیستی هم قابل فهم و توجیه است. از همین منظر هم نفوذ این سازمان در دستگاه سیاسیِ و امنیتیِ پهلوی دوم به‌خصوص در دو دهۀ آخر عمر دستگاه پهلوی معنادارتر می‌شود به‌ویژه که یک چهرۀ بهایی(امیرعباس هویدا) از سال چهل‌وسه تا پنجاه‌وشش نخست‌وزیر ایران بوده. 

فارغ از بُعد فقهی و  اینکه فقه شیعه چه موضعی در برابر بابیت و بهاییت دارد اما فقط با نگاه سازمانی است که نفوذ دستگاه بهاییت در رأس دستگاه پهلوی قابل تحلیل و توجیه است. این دقیقا همان رفتاری‌ست که سازمان مجاهدین خلق و حزب توده هم در دستگاه پهلوی آن را انجام می‌دادند و هم بعد از پیروزی انقلاب با جمهوری اسلامی آن در پیش گرفتند. سازمان دانستن و سازمان تحلیل کردن بهاییت چشم‌اندازی واقعی به این جریان است که می‌خواهد خود و کنش‌هایش را پشت یک نقاب عقیدتی پنهان کند؛ درست نقطۀ مقابل سایر اقلیت‌های دینی و مذهبیِ موجود در ایران.

سازمان سیاسی بهاییت در جایزه جلال سال گذشته برگزیدهٔ بخش مستندنگاری شده. نقطهٔ شروع بهاییت هم جالب است بدانید که با تروریسم و ترور ناصرالدین شاه بوده و اصولا یک علت مهم سخت‌گیری دستگاه قاجار به بابیت و تداومش‌ بهاییت هم همین رفتار تروریستی بوده.
      

1

        بزنگاه‌های تاریخ دو وجه دارند؛ وجهی تراژیک و وجهی حماسی! زمین سوخته احمد محمود را اگر قائم بر وجه اول بدانیم، ایران‌شهر شهسواری روی شقۀ دوم است. حماسی هم نه آن تصور موهومی که توی ذهن داریم و تنه به تنۀ اسطوره می‌زند و تایش را شاهنامه می‌داند؛ نه! بل بدان معنا که نباء عظیمی که خودش را بر جمع انسانی تحمیل کرده، انسان‌ها را از تک و تای زندگی نینداخته! مرگ، فقدان و حتی جنگ در متن زندگی مردمان معمولی نه آنگونه‌ست که ذهن و زندگی را به هپروت بن‌بستِ انتلکتوئل‌مآبانه بکشاند و نه آنقدر عادی که انگار نه خانی آمده نه خانی رفته. 

مرد عادی کوچه - به تعبیر جلال - این وضعیت را خوب فهم می‌کند. زندگی و حیات انسانی حتی با مرگ و فقدان و جنگ جاری‌ست که اصلا انسان حیء است و زنده و این خصلت را حضرت حق در او به ودیعه گذشته و اینجاست که زندگی فردی و جمعی بشر با همۀ فقدان‌ها جاری است و اینجا دقیقا همان‌ جایی‌ست که ایرانشهر ایستاده. از کار خوشمان بیاید یا نیاید اما به جایی که ایرانشهر ایستاده نمی‌توان ایراد گرفت. رئالیسم شهسواری در ایرانشهر توی ذوق نمی‌زند، مخاطب را در هپروت بی‌عملی رها نمی‌کند.

حماسۀ شهسواری حماسۀ مردمی معمولی‌ست که بعضا از فرط معمولی بودن ممکن است حتی به چشم هم نیایند.  هرچند نویسنده در مسیرِ معمولی‌نمایی مردم گاه به افراط هم افتاده و در پاره‌ای سطور به چاه عوام‌گرایی سقوط می‌‍کند اما کلیت روایتش از مردم جنگ‌زدۀ روزهای نخست قابل دفاع است. جهان‌بینی کاراکترهایش هم نه از لفاظی و شعار که از میان عمل‌شان بر می‌خیزد. هرچند عجله‌ نویسنده برای کشاندن ذهن مخاطب به معرکۀ پرریتم و تند جنگ مانع از آن شده که مخاطب را راهی باشد به جهان کاراکترها. 

اینجا همان جایی‌ست که عرفان علی بدخشان فهم نمی‌شود و دستگاه فکری پروفسور حسیب علیسان از سطرهای روی کاغذ بالاتر نمی‌آید و کاراکترها را – چه انقلابی چه چپ چه ملی‌گرا - از شخصیت به تیپ تنزل می‌دهد و از فهم پیچیدگی‌هایشان باز می‌دارد؛ حالا می‌خواهد کنتراست حسین و جمشید باشد در جنگ ظفار یا کاوۀ چپ‌گرا که مادر و خواهرش او را نجس می‌دانند یا علی و زهرایِ حزب‌اللهی. زمین سفت رمان هم لرزان است حداقل تا پایان جلد پنجم! خرمشهر اگر استعاره‌ از ایران باشد که قرار است تیپ‌های مختلف را گرد خود جمع کند پس باید خود کاراکتری باشد سنگین و ثقیل و لنگرگاه کار که حداقل تا پایان جلد پنجم چیزی جس نمی‌کنیم جز قربان صدقه‌ رفتن‌های نویسنده برای دست و پای بلوری و سابقِ شرکت نفتی #خرمشهر و #آبادان.

پ.ن: تصویر را از مجله الکترونیک واو برداشتم.
      

6

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

برداشت دوم

💢جلسۀ این هفتۀ کارگاه بحث مفصلی کردیم دربارۀ الهیات #یهود از ابتدای خلقت تا الان. بحثی مفید اما متفاوت نسبت به مواضع رائفی‌پوری و ماسونی که صهیونیسم را مافیایی و ماورایی به تصویر می‌کشند. برخلاف تصورم مناقشه‌برانگیز هم نشد. تهش یکی از بچه‌ها گلایه کرد چرا در کالبدشکافی اسرائیل نهایتا تا دویست سال پیش عقب می‌روم و دی‌اِن‌اِی الهیاتی جهود و سرریز گفتمان بنی‌اسرائیلی به عالم مسیح و اسلام را نادیده می‌گیرم که به تعبیر خودش، گفتمان یهود گفتمانیست که تنه به تنه گفتمان‌های فرقه‌ای و سازمانی می‌زند و رد پایش در بسیاری از بزنگاه‌های تاریخ هست. 

💢#صهیونیسم پدیده‌ای مدرن است لاجرم ماهیتش هم مربوط به دویست سال اخیر. این منافی اسپرم‌‎های الهیاتی و ادراکات سیطره‌طلبانۀ تلمودی در گفتمان صهیون نیست اما این ماهیت و جنس و هویت اصلی آن تشکیل نمی‌دهد. ماهیت صهیونیسم یک ماهیت تا بُن دندان استعماریست. وقتی در کالبدشکافی صهیونیسم در این لایه بایستیم، تبیینش آنقدر انسانیست و قابل فهم‌ که با یک آتئیست در آن سوی کرۀ خاکی که می‌شود ادبیا و حرف مشترک پیدا کرد؛ تبیین از موضع برخلاف نگاه نطفه‌شناسانۀ الهیاتی نه مناقشه‌برانگیز است و نه پیچیده. سرراست و هلو توی گلو! 

💢بخار معدۀ استعمار آنقدر نامطبوع هست که مشام هر انسانی را بیازارد فرقی هم نمی‌کند که داریم از صهیونیسم در فلسطین سخن می‌گویم یا آپارتاید سفیدها در قعر ا#فریقا یا ظلم کمپانی در امریکای لاتین یا تسمه‌ای که فرانسوی‌ها از گردۀ انسان مظلوم الجزایری کشیدند! تحلیل ماجرا از این موقف آنقدر ملموس و قابل استشمام است که نیازی نیست به بحث‌‎های پاتولوژیک و تئوریک الهیاتی تا ببینیم نظام معرفت‌شناسی بشر از کدام ایستگاه تاریخی دچار اعوجاج شده و تاویل هستی‌شناسانۀ خود را به سازمان #یهود واگذار کرد. این شکلی مخاطب‌مان دیگر محدود به مخاطب شیعی یا حتی اسلامی نیست. 

💢هر جا انسانی باشد بی‌غرض و بی‌مرض، مخاطب ماست. اینها همه را گفتم که این را بگویم؛ #برداشت_دوم از #نشر_هرمس دقیقا در این موضع ایستاده. #عدنیه_شبلی خودش فلسطینیست. #داستان که البته نیمی از آن واقعیت است آنقدر همه‌فهم و فطری بوده که در خود غرب هم بتواند جایی باز کند و کار تا تقدیر در #نمایشگاه_کتاب_فرانکفورت بالا بگیرد. قضیه اما می‌خورَد به هفت اکتبر و آن روی دیکتاتوری تمدن غرب بیرون می‌زند و شبلی هم کوبیده می‌شود گوشهٔ طاق. داستانی سرراست با کسالتی ملایم در ابتدا، تحریک شاخک‌های مخاطب در میانه‌ و در نهایت چَکی که در پایان می‌زند بی ادا و اطوار و شعار.
          
💢جلسۀ این هفتۀ کارگاه بحث مفصلی کردیم دربارۀ الهیات #یهود از ابتدای خلقت تا الان. بحثی مفید اما متفاوت نسبت به مواضع رائفی‌پوری و ماسونی که صهیونیسم را مافیایی و ماورایی به تصویر می‌کشند. برخلاف تصورم مناقشه‌برانگیز هم نشد. تهش یکی از بچه‌ها گلایه کرد چرا در کالبدشکافی اسرائیل نهایتا تا دویست سال پیش عقب می‌روم و دی‌اِن‌اِی الهیاتی جهود و سرریز گفتمان بنی‌اسرائیلی به عالم مسیح و اسلام را نادیده می‌گیرم که به تعبیر خودش، گفتمان یهود گفتمانیست که تنه به تنه گفتمان‌های فرقه‌ای و سازمانی می‌زند و رد پایش در بسیاری از بزنگاه‌های تاریخ هست. 

💢#صهیونیسم پدیده‌ای مدرن است لاجرم ماهیتش هم مربوط به دویست سال اخیر. این منافی اسپرم‌‎های الهیاتی و ادراکات سیطره‌طلبانۀ تلمودی در گفتمان صهیون نیست اما این ماهیت و جنس و هویت اصلی آن تشکیل نمی‌دهد. ماهیت صهیونیسم یک ماهیت تا بُن دندان استعماریست. وقتی در کالبدشکافی صهیونیسم در این لایه بایستیم، تبیینش آنقدر انسانیست و قابل فهم‌ که با یک آتئیست در آن سوی کرۀ خاکی که می‌شود ادبیا و حرف مشترک پیدا کرد؛ تبیین از موضع برخلاف نگاه نطفه‌شناسانۀ الهیاتی نه مناقشه‌برانگیز است و نه پیچیده. سرراست و هلو توی گلو! 

💢بخار معدۀ استعمار آنقدر نامطبوع هست که مشام هر انسانی را بیازارد فرقی هم نمی‌کند که داریم از صهیونیسم در فلسطین سخن می‌گویم یا آپارتاید سفیدها در قعر ا#فریقا یا ظلم کمپانی در امریکای لاتین یا تسمه‌ای که فرانسوی‌ها از گردۀ انسان مظلوم الجزایری کشیدند! تحلیل ماجرا از این موقف آنقدر ملموس و قابل استشمام است که نیازی نیست به بحث‌‎های پاتولوژیک و تئوریک الهیاتی تا ببینیم نظام معرفت‌شناسی بشر از کدام ایستگاه تاریخی دچار اعوجاج شده و تاویل هستی‌شناسانۀ خود را به سازمان #یهود واگذار کرد. این شکلی مخاطب‌مان دیگر محدود به مخاطب شیعی یا حتی اسلامی نیست. 

💢هر جا انسانی باشد بی‌غرض و بی‌مرض، مخاطب ماست. اینها همه را گفتم که این را بگویم؛ #برداشت_دوم از #نشر_هرمس دقیقا در این موضع ایستاده. #عدنیه_شبلی خودش فلسطینیست. #داستان که البته نیمی از آن واقعیت است آنقدر همه‌فهم و فطری بوده که در خود غرب هم بتواند جایی باز کند و کار تا تقدیر در #نمایشگاه_کتاب_فرانکفورت بالا بگیرد. قضیه اما می‌خورَد به هفت اکتبر و آن روی دیکتاتوری تمدن غرب بیرون می‌زند و شبلی هم کوبیده می‌شود گوشهٔ طاق. داستانی سرراست با کسالتی ملایم در ابتدا، تحریک شاخک‌های مخاطب در میانه‌ و در نهایت چَکی که در پایان می‌زند بی ادا و اطوار و شعار.
        

3

برداشت دوم

💢جلسۀ این هفتۀ کارگاه بحث مفصلی کردیم دربارۀ الهیات #یهود از ابتدای خلقت تا الان. بحثی مفید اما متفاوت نسبت به مواضع رائفی‌پوری و ماسونی که صهیونیسم را مافیایی و ماورایی به تصویر می‌کشند. برخلاف تصورم مناقشه‌برانگیز هم نشد. تهش یکی از بچه‌ها گلایه کرد چرا در کالبدشکافی اسرائیل نهایتا تا دویست سال پیش عقب می‌روم و دی‌اِن‌اِی الهیاتی جهود و سرریز گفتمان بنی‌اسرائیلی به عالم مسیح و اسلام را نادیده می‌گیرم که به تعبیر خودش، گفتمان یهود گفتمانیست که تنه به تنه گفتمان‌های فرقه‌ای و سازمانی می‌زند و رد پایش در بسیاری از بزنگاه‌های تاریخ هست. 

💢#صهیونیسم پدیده‌ای مدرن است لاجرم ماهیتش هم مربوط به دویست سال اخیر. این منافی اسپرم‌‎های الهیاتی و ادراکات سیطره‌طلبانۀ تلمودی در گفتمان صهیون نیست اما این ماهیت و جنس و هویت اصلی آن تشکیل نمی‌دهد. ماهیت صهیونیسم یک ماهیت تا بُن دندان استعماریست. وقتی در کالبدشکافی صهیونیسم در این لایه بایستیم، تبیینش آنقدر انسانیست و قابل فهم‌ که با یک آتئیست در آن سوی کرۀ خاکی که می‌شود ادبیا و حرف مشترک پیدا کرد؛ تبیین از موضع برخلاف نگاه نطفه‌شناسانۀ الهیاتی نه مناقشه‌برانگیز است و نه پیچیده. سرراست و هلو توی گلو! 

💢بخار معدۀ استعمار آنقدر نامطبوع هست که مشام هر انسانی را بیازارد فرقی هم نمی‌کند که داریم از صهیونیسم در فلسطین سخن می‌گویم یا آپارتاید سفیدها در قعر ا#فریقا یا ظلم کمپانی در امریکای لاتین یا تسمه‌ای که فرانسوی‌ها از گردۀ انسان مظلوم الجزایری کشیدند! تحلیل ماجرا از این موقف آنقدر ملموس و قابل استشمام است که نیازی نیست به بحث‌‎های پاتولوژیک و تئوریک الهیاتی تا ببینیم نظام معرفت‌شناسی بشر از کدام ایستگاه تاریخی دچار اعوجاج شده و تاویل هستی‌شناسانۀ خود را به سازمان #یهود واگذار کرد. این شکلی مخاطب‌مان دیگر محدود به مخاطب شیعی یا حتی اسلامی نیست. 

💢هر جا انسانی باشد بی‌غرض و بی‌مرض، مخاطب ماست. اینها همه را گفتم که این را بگویم؛ #برداشت_دوم از #نشر_هرمس دقیقا در این موضع ایستاده. #عدنیه_شبلی خودش فلسطینیست. #داستان که البته نیمی از آن واقعیت است آنقدر همه‌فهم و فطری بوده که در خود غرب هم بتواند جایی باز کند و کار تا تقدیر در #نمایشگاه_کتاب_فرانکفورت بالا بگیرد. قضیه اما می‌خورَد به هفت اکتبر و آن روی دیکتاتوری تمدن غرب بیرون می‌زند و شبلی هم کوبیده می‌شود گوشهٔ طاق. داستانی سرراست با کسالتی ملایم در ابتدا، تحریک شاخک‌های مخاطب در میانه‌ و در نهایت چَکی که در پایان می‌زند بی ادا و اطوار و شعار.
          
💢جلسۀ این هفتۀ کارگاه بحث مفصلی کردیم دربارۀ الهیات #یهود از ابتدای خلقت تا الان. بحثی مفید اما متفاوت نسبت به مواضع رائفی‌پوری و ماسونی که صهیونیسم را مافیایی و ماورایی به تصویر می‌کشند. برخلاف تصورم مناقشه‌برانگیز هم نشد. تهش یکی از بچه‌ها گلایه کرد چرا در کالبدشکافی اسرائیل نهایتا تا دویست سال پیش عقب می‌روم و دی‌اِن‌اِی الهیاتی جهود و سرریز گفتمان بنی‌اسرائیلی به عالم مسیح و اسلام را نادیده می‌گیرم که به تعبیر خودش، گفتمان یهود گفتمانیست که تنه به تنه گفتمان‌های فرقه‌ای و سازمانی می‌زند و رد پایش در بسیاری از بزنگاه‌های تاریخ هست. 

💢#صهیونیسم پدیده‌ای مدرن است لاجرم ماهیتش هم مربوط به دویست سال اخیر. این منافی اسپرم‌‎های الهیاتی و ادراکات سیطره‌طلبانۀ تلمودی در گفتمان صهیون نیست اما این ماهیت و جنس و هویت اصلی آن تشکیل نمی‌دهد. ماهیت صهیونیسم یک ماهیت تا بُن دندان استعماریست. وقتی در کالبدشکافی صهیونیسم در این لایه بایستیم، تبیینش آنقدر انسانیست و قابل فهم‌ که با یک آتئیست در آن سوی کرۀ خاکی که می‌شود ادبیا و حرف مشترک پیدا کرد؛ تبیین از موضع برخلاف نگاه نطفه‌شناسانۀ الهیاتی نه مناقشه‌برانگیز است و نه پیچیده. سرراست و هلو توی گلو! 

💢بخار معدۀ استعمار آنقدر نامطبوع هست که مشام هر انسانی را بیازارد فرقی هم نمی‌کند که داریم از صهیونیسم در فلسطین سخن می‌گویم یا آپارتاید سفیدها در قعر ا#فریقا یا ظلم کمپانی در امریکای لاتین یا تسمه‌ای که فرانسوی‌ها از گردۀ انسان مظلوم الجزایری کشیدند! تحلیل ماجرا از این موقف آنقدر ملموس و قابل استشمام است که نیازی نیست به بحث‌‎های پاتولوژیک و تئوریک الهیاتی تا ببینیم نظام معرفت‌شناسی بشر از کدام ایستگاه تاریخی دچار اعوجاج شده و تاویل هستی‌شناسانۀ خود را به سازمان #یهود واگذار کرد. این شکلی مخاطب‌مان دیگر محدود به مخاطب شیعی یا حتی اسلامی نیست. 

💢هر جا انسانی باشد بی‌غرض و بی‌مرض، مخاطب ماست. اینها همه را گفتم که این را بگویم؛ #برداشت_دوم از #نشر_هرمس دقیقا در این موضع ایستاده. #عدنیه_شبلی خودش فلسطینیست. #داستان که البته نیمی از آن واقعیت است آنقدر همه‌فهم و فطری بوده که در خود غرب هم بتواند جایی باز کند و کار تا تقدیر در #نمایشگاه_کتاب_فرانکفورت بالا بگیرد. قضیه اما می‌خورَد به هفت اکتبر و آن روی دیکتاتوری تمدن غرب بیرون می‌زند و شبلی هم کوبیده می‌شود گوشهٔ طاق. داستانی سرراست با کسالتی ملایم در ابتدا، تحریک شاخک‌های مخاطب در میانه‌ و در نهایت چَکی که در پایان می‌زند بی ادا و اطوار و شعار.
        

3

جاذبه و لطف

39

وقت جنگ، دوتارت را کوک کن!
          « پی ‌او ‌وی قوجق »
 
همه نویسنده‌ها یا شاید بهتر باشد بگویم همه آدم‌ها در زندگی خود به دنبال خلق یک یا چندین اثرند و همه به دنبال یک نقطه شروع می‌گردند. سرزمین سرآغاز تمام نقطه شروع‌هاست. موطن آدمی خود یک نقطه شروع است برای یافتن شروع یک خلق تازه زیرا وطن یا به قول جامعه شناسان محیط پیرامون هر فرد در دل آداب و سنن و خاستگاهش، اعضایش را می‌سازد به افکار آن‌ها رنگ باور و تعلق و بعد فرهنگ می‌زند.
همه آدم‌ها پیوسته در حال روایت خویشند. روایت آدم‌ها از خودشان دلیل دارد. هر کسی به دلیلی که زندگی می‌کند خود را روایت می‌کند و آخر هر روایتی دلیل آن باید معلوم باشد. من فکر می‌کنم دلیل رج خوردن تار و پود داستانی در به وقت جنگ تارت را کوک کن چیزی فراتر از بیان یک واقعه تاریخی از حادثه یا جنگ باشد. من دلیل نویسنده را پرداختن به قومیتش و نمایاندن آن می‌دانم. یعنی نویسنده می‌خواسته از یک حرکت عظیم از یک جامعه خاص در برابر تهاجم بیگانه قصه بگوید. اتحاد اعضای جامعه در نگاه قوجق بسیار پررنگ‌تر از تهاجم و خطر روس‌های تحت لوای تزار است.
وقت جنگ دوتارت را کوک کن داستانی از خطه ترکمن صحراست که از چند و چون محافظت از مام وطن حکایت می‌کند. نگاه‌بانی از یک قلعه که شاید در نظر نویسنده این قلعه نشانی از ناموس یک خطه دارد. حرکتی که از سال‌های دور آغاز شده و رفته رفته با گذر عمر شخصیت اصلی داستان تکامل می‌یابد ولی ناگزیر به تن‌دادن به عهدنامه ننگین دیگری می‌شود. روایت زندگی در سایه جنگی که مردم ترکمن در قلعه گوک‌تپه در بابر روس‌های متجاوز ایستادگی کرده اما به سبب تکرار تاریخ -سرگذشت شاهان بی‌کفایت و به ستوه آمدن مردم- منجر به انعقاد عهدنامه خانمان‌سوز دیگری به نام «آخال» شد.
نویسنده از جنگی حرف می‌زند که سلاح آن ساز است. همان‌گونه که در عنوان نیز مشهود است نویسنده قصد دارد برای نمایاندن ایستادگی مردم ترکن صحرا در برابر تهاجم و تخاصم بیگانه، فرهنگ و ارزش‌های قومیتی را علم کند. برای جنگیدن همیشه باید آماده و سلیح بود اما سلاح می‌تواند اشکال متفاوتی داشته باشد. برای جنگیدن در کنار فردیت قوی و مصمم باید کار گروهی را هم آزموده و ماهر بود. قوجق به هم رسیدن یک جامعه را در رهبری قوی و همین‌طور کاریزماتیک کردن چهره فرماندهان آن ممکن نشان می‌دهد و حرکت افراد را در بهم رسانیدن یک هدف استوار در قالب یک حرکت منسجم اجتماعی تصویر می‌کند.
نویسنده که در سطور داستان می‌توان به تسلط او روی ساز پی‌برد، می‌خواهد ایستادگی را از دریچه دیگری تصویر کند و در داستان از یک جامعه تازه حرف بزند.
«یاش بخشی» شخصیت اصلی داستان از همان ابتدای داستان از همان خردی برای نبرد زخمه به تارهای دوتار می زند و همان‌گونه به دفاع از حریم می‌پردازد و هم‌نفیر با نوای دوتار او مردم ترکمن همراه او به پا می‌خیزند تا از گوهری به نام « حفظ تمامیت ارضی» دفاع کنند.
داستان از میانه قومی عبور می‌کند که دردمندانه اما غیور ایستاده در طی سال‌هایی نه چندان کوتاه در برابر هجوم روس‌ها دوام می‌آورد.
داستان را می‌توان به نوعی در مکتب رئالیسم اجتماعی دانست. زیرا داستان از پیدایش فردیت آغاز می‌شود و بعد به کنش‌های فرد در جامعه می‌پردازد و مجموعه این کنش‌هاست که پی‌رنگ داستانی را ترتیب می‌دهد. یعنی علاوه بر ماهیت تاریخی داستان به وقت جنگ دوتارت را کوک کن، باید به نمایاندن هویت یک سرزمین در قالب واقعیت‌های اجتماعی اشاره کرد. یوسف قوجق از برهه خاصی از تاریخ استفاده می‌کند تا از تمدن یک خطه از ایران حرف بزند. داستان او از ساخته شدن هویت اجتماعی یک سرزمین حرف می‌زند و ورای یک داستان تاریخی است. به وقت جنگ دوتارت را کوک کن با تکیه بر اشعار ترکمنی و ساز یعنی ادب و هنر به شکل نمادین نشان می‌دهد که برای حفظ حریم میهن تنها سلاح کافی نیست بلکه فرهنگ و قومیت‌های مختلف با تکیه بر باورها و آداب و رسومشان می‌توانند ایستادگی کنند. فرقی ندارد در ترکمن صحرا یا آذربایجان باشد یا در خوزستان و بلوچستان. حتی می‌توان از نمونه آثار به سووشون اثر مرحوم سمین دانشور یا ماتی‌خان نوشته عبدالرحمن اونق اشاره کرد که هر دو قومیتی هستند با درون‌مایه ظلم‌ستیزی، اتحاد، مطالبه‌گری و حق‌طلبی.
دوستانی که کتاب را خوانده‌اند حتما می‌دانند که یوسف قوجق از نقطه شروعی که برای داستان انتخاب می کند زمینه را اماده کرده تا از یک جنگ سخت و در واقع یک نسل‌کشی در داستان حرف بزند. مرگ عده زیادی از مردان ترکمن در دفاع از یک قلعه، یک حریم که در نهایت منجر به عهد نامه شرم‌آور دیگری در کارنامه چروک خورده شاهان قاجار رغم می‌زند. حال سوال این است که هدف نویسنده نوشتن تراژدی بوده یا تصویر کردن اتحاد حماسی قوم ترکمن؟  آیا زخمه زدن بر دوتار یاش بخشی و مرگ آخرین قهرمانِ محافظ قلعه رقم خوردن یک تراژدی است یا با تکیه بر این جمله از رمان که:« از مردن در این قلعه نترسید؛ از این بترسید که زنده از اینجا بیرون بروید» با  خلق یک حماسه یا داستان حماسی روبه‌رو هستیم؟ من به شخصه فکر می‌کنم نثر قوجق یک نثر حماسه و پی‌رنگ داستان حماسه‌ساز است زیرا عنصر ساز و نوای آن هیچگاه خاموش نمی‌شود و اگر ساز به مثابه سلاح باشد که هست، سلاح ترکمن  زمین گذاشته نمی‌شود از این رو مرگ در قلعه یعنی پیروزی. پیروزی با نواختن دوتار و نوای ترکمن. نوای که خاموش نشده است.
وقتی داستان را می‌خواندم به روزهایی از سال ۵۹ خودمان فکر می‌کردم وقتی  قدم‌های ناپاک دشمن بعثی بر خاک خرمشهر گذاشته شد و مقاومت مردم هر چند با جان‌فشانی‌ها همراه بود اما شهر به اشغال بیگانه درآمد. شاید قلعه داستان قوجق شما را به یاد مسجد جامع خرمشهر انداخته باشد. حس از دست رفتن حتی یک وجب از خاک کشور نفس را در سینه حبس می‌کند و این ماندگی و خفگی نفس را می‌توان در داستان وقت جنگ دوتارت را کوک کن حس کرد و هم‌نوا با صدای دوتار یا نوای« ممد نبودی ببینی» زمزمه کرد.
اما نکته‌ای که قوجق در ترسیم تصویر قوم ترکمن اما از یاد برده پرداختن به زن و عناصر زنانه است. بدون تردید وقتی جریان هر دفاع و مقاومتی در سرزمینمان گسترده می‌شود همیشه ردپای زنان در برقراری و تداوم آن مشهود است. حال هر سرزمین را می‌توان از حال زن‌های آن سرزمین دریافت. این که جایگاه زن در داستان و همین‌طور در فرهنگ بازنمایی شده ترکمن‌ها در داستان نادیده گرفته شده است از نکاتی‌است که جای دریغ دارد. یکی دیگر از نکاتی که به نظر من در داستان وجود دارد به نظر من تبدیل اشعار ترکی به اشعار فارسی است. اگر چه به ترکی ترکمن صحرا احاطه‌ای ندارم اما به عنوان یک آذربایجانی خوب است بگویم در فرهنگ و زبان ترکی واژگانی وجود دارد که تبدیلشان از اثر احساسی و ادبی شعر می‌کاهد و به جز آن نظم فارسی اشعار گوش نواز نیست. بهتر بود اشعار دست نمی‌خوردند و معنای آن‌ها پاورقی می‌شد.
با این همه داستان به وقت جنگ  دوتارت را کوک کن در ژانر جنگی بر ارزش‌هایی تاکید می‌کند که هم انسانی است و هم ملی و میهن‌دوستانه.
        

4

بن سعود
«از نظر فیزیکی و سیاسی یک غول بود. یک رهبر فوق‌العاده که اخلاق بدوی را گرفت و آن را در فرقه اسلام وهابی پیچید.» اینها توصیفی است که رسانه امریکایی نشنال‌اینترست از عبدالعزیز آل‌سعود دارد. کسی که در ربع اول قرن بیستم، قبایل ناهمگون شبه‌جزیره عربستان را به هر طریق ممکن کنار هم قرار داد تا از تصویر جورچینی که از پیوند این قبایل در ظاهر ناهمگون پدید می‌آید کشوری متولد شود که امروز به نام عربستان سعودی می‌شناسیم. کشوری که حداقل برای ایرانی‌ها نامی آشناست. رقیب منطقه‌ای ایران که هرچند در همۀ سال‌های اخیر روابطش با همسایۀ فارس‌زبان شمال‌شرقی بالا و پایین‌هایی داشته اما همیشه در یک رقابت دائمی با ایران بوده است.

فارغ از اینکه ما به‌عنوان یک مخاطب ایرانی چه موضعی نسبت به عربستان سعودی داشته باشیم اما نمی‌توان منکر این موضوع شد که عربستان سعودی نه تنها در جهان اسلام و منطقه بلکه در دنیا هم کشور مهمی محسوب می‌شود. این کشور نه تنها میزبان دو مکان مقدس مسلمانان است بلکه داعیۀ رهبری جریان اهل‌سنت را هم در جهان اسلام دارد. همۀ اینها سوای این موضوع است که این کشور متحد اصلی غرب و ایالات متحده امریکا در منطقه محسوب می‌شود. به همین جهت هم شناخت دقیق و جزئی از این کشور و تاریخ و ساختار سیاسی این کشور بخشی از شناخت غرب آسیا محسوب می‌شود.

به گفتۀ نشنال‌اینترسنت در نشناختن عربستان سعودی و بنیانگذارش همین بس که در عنوان کتاب عبارت ابن‌سعود منعکس شده که به معنای «پسر سعود» است اما در عربستان سعودی این فرد به عبدالعزیزبن‌سعود معروف است. به تعبیر این رسانه، مولفان کتاب به جهت رعایت حال مخاطب غربی ظاهراً تسلیم نامی شدند که بریتانیایی‌ها به او اختصاص دادند. اینجاست که «بن‌سعود؛ جنگجوی صحرا و معمار پادشاهی عربستان» اهمیت خودش را نشان می‌دهد. یک خواننده انگلیسی‌زبان بعد از مطالعۀ کتاب ناظر به همین موضوع چنین نوشته است: «این بهترین منبعی است که عموماً در مورد تاریخ اولیه خاندان سعودی در قرن ۱۸ و ۱۹ در دسترس است یعنی زمانی که جنبش وهابی منشاء ایجاد کشور عربستان سعودی شد. این کتاب بیش از یک بیوگرافی ساده از ابن سعود است که البته زندگی شگفت‌انگیز و جسورانه‌‎ای داشت. کتاب یک اثر ارزشمند در آداب و رسوم و سیاست عربستان از اواخر قرن نوزدهم تا اوایل قرن بیستم محسوب می‌شود.»

و اما مولفان عجیب کتاب

مولفان کتاب هم به اندازۀ خود سوژه جالب و شگفت‌انگیزند. روی کتاب نام دو نفر به‌عنوان مولف و پدیدآورنده ذکر شده: مایکل دارلو و بارابارا بِرِی. جالب است بدانید که این دو نفر نه پژوهشگر تاریخ هستند نه استاد دانشگاه و آکادمیسین. دارلو یک تهیه‌کنندۀ و نویسنده تلویزیونی است که سال‌های برای رادیو و تلویزیون انگلیس کار کرده است. او موفق به کسب جوایز متعددی هم برای کارهایش شده از بفتا تا گرمی! برای سلطان عمان هم فیلم مستند ساخته و در ادامه هم کتابی با عنوان آخرین گوشۀ عربستان منتشر کرده. خانم بری دیگر مولف کار هم از این قاعده مستثنی نیست.

خانم باربارا که البته حدود ۱۴ سالی است راهی دیار باقی شده مترجم و منتقد و فیلمنامه‌نویس و البته از کسانی بوده که به مانند دارلو کارش را با بی‌بی‌سی آغاز کرده. بنیانگذار عربستان سعودی و پدر پادشاه فعلی این کشور، مایکل و بارابارا را به یک پروژۀ مشترک رساند. باربارا در سال ۱۹۷۵ برای نوشتن یک فیلمنامه دربارۀ زندگی ابن‌سعود وارد تحقیق و همکاری با پروژه شد. فیلنامه‌ای که البته ظاهراً تا لحظۀ نگارش این سطور به تولید فیلم ختم نشد و به بایگانی سپرده شده. این شکلی شد که مایکل دارلو و باربارا بری اطلاعات خودشان را در کنار هم گذاشتند تا تصویری از ابن‌‎سعود بسازند؛ رهبری که از بیابان‌های عربستان مرکزی برخاست. کتاب در شبکه اجتماعی گودریدز که محل گپ و گعدۀ کتابخوانان از اقصی نقاط مختلف دنیاست امتیاز بسیار بالای ۴.۲ را از ۵ کسب کرده که امتیاز بالایی محسوب می‌شود. بررسی وضعیت استقبال از کتاب در سایت آمازون هم به نتیجۀ مشابهی ختم می‌شود: ۴.۴ از ۵.

پدر پادشاه عربستان زیر تیغ کالبدشکافی

تنه به تنۀ قصه

با وجود آنکه نسخۀ انگلیسی کتاب سال‌ها قبل منتشر شده اما نسخۀ فارسی آن در ۱۴۰۲ راهی بازار نشر ایران شده. از همین جهت هم کمتر در رسانه‌های فارسی دربارۀ آن جرف زده شده است. همۀ اینها اما نشانۀ کم‌اهمیتی این اثر نیست. کتاب ترجمۀ روان و بدون مشکلی دارد. نکتۀ مهم دیگر آنکه مولفان سعی کرده‌اند به زبان روایی، مادۀ سخت تاریخ را بازگو کنند. به همین جهت هم سیر تاریخی آن توی چشم نمی‌زند. همچنین به همین جهت هم کتاب به سمت گزارشی نرم از تاریخ میل می‌کند که زبان آن را به زبان یک اثر قصه‌گو تبدیل می‌کند. «بن‌سعود» شخصیت عبدالعزیز آل‌سعود که علاوه بر بنیانگذار بودن کشور عربستان سعودی، پدر ملک‌سلمان پادشاه فعلی عربستان هم محسوب می‌شود وسط میدان قرار داده و سایه به سایه او و اقداماتش را دنبال می‌کند.

از زمانی که کودکی بیش نبود و به‌دلیل رقابت بر سر حکمرانی محل، خانه و کاخ‌شان محل تاخت و تاز رقیب محلی در شمال ریاض قرار گرفت و بن‌سعود به همراه دیگر اعضای خانواده مجبور به هجرت به کویت و حاشیه جنوبی خلیج فارس شد تا دم‌خور بودنش با جکمران وقت کویت و آشنایی با مامور سیاسی سفارت بریتانیا در کویت و تبدیل شدن‌شان به رفقای گرمابه و گلستان و در ادامه هم پیمان دو جانبه با علمای وهابی منطقه و نزاع با رقبای داخلی عربستان مرکزی و غلبه بر دیگر قبایل و قوی شدن ارتباطات با بریتانیا علیه امپراطوری عثمانی و فتح حجاز و در نهایت هم کشف نفت و آغاز دوران عصر ارتباط سعودی با ایالات متحده امریکا و مقامات کاخ سفید که سنگ بنای رابطه‌ای را گذاشتند که تا امروز هم ادامه داشته است.

یک نکتۀ دیگر آنکه کتاب با همۀ ارزشمندی اما سمپات ملایم مثبتی نسبت به شخصیت عبدالعزیز دارد. به همین جهت هم تعامل عبدالعزیز و سلسله‌ای که بنیانگذاری کرد با دیگر فرق اسلامی داخل شبه‌جزیرۀ عربستان و اعمال سخت‌گیری‌های خشن نسبت به آنها یا روایت نشده یا ملایم شده. موضوعی که البته برای مخاطبی که کتاب را مطالعه می‌کند تا حدی قابل لمس و حس است. از این جهت اما باید رعایت جانبداری ملایم اثر نسبت به سوژۀ خود را در نظر داشت اما این نقد هم چیزی از رزشمندی کلی کتاب کم نمی‌کند.

کتاب «بن‌سعود؛ جنگجوی صحرا و معمار پادشاهی عربستان» به قلم مایکل دارلو و باربارا بری و ترجمۀ خوب کیهان بهمنی و به سعی انتشارات کتابسرای تندیس راهی بازار نشر شده است.
          «از نظر فیزیکی و سیاسی یک غول بود. یک رهبر فوق‌العاده که اخلاق بدوی را گرفت و آن را در فرقه اسلام وهابی پیچید.» اینها توصیفی است که رسانه امریکایی نشنال‌اینترست از عبدالعزیز آل‌سعود دارد. کسی که در ربع اول قرن بیستم، قبایل ناهمگون شبه‌جزیره عربستان را به هر طریق ممکن کنار هم قرار داد تا از تصویر جورچینی که از پیوند این قبایل در ظاهر ناهمگون پدید می‌آید کشوری متولد شود که امروز به نام عربستان سعودی می‌شناسیم. کشوری که حداقل برای ایرانی‌ها نامی آشناست. رقیب منطقه‌ای ایران که هرچند در همۀ سال‌های اخیر روابطش با همسایۀ فارس‌زبان شمال‌شرقی بالا و پایین‌هایی داشته اما همیشه در یک رقابت دائمی با ایران بوده است.

فارغ از اینکه ما به‌عنوان یک مخاطب ایرانی چه موضعی نسبت به عربستان سعودی داشته باشیم اما نمی‌توان منکر این موضوع شد که عربستان سعودی نه تنها در جهان اسلام و منطقه بلکه در دنیا هم کشور مهمی محسوب می‌شود. این کشور نه تنها میزبان دو مکان مقدس مسلمانان است بلکه داعیۀ رهبری جریان اهل‌سنت را هم در جهان اسلام دارد. همۀ اینها سوای این موضوع است که این کشور متحد اصلی غرب و ایالات متحده امریکا در منطقه محسوب می‌شود. به همین جهت هم شناخت دقیق و جزئی از این کشور و تاریخ و ساختار سیاسی این کشور بخشی از شناخت غرب آسیا محسوب می‌شود.

به گفتۀ نشنال‌اینترسنت در نشناختن عربستان سعودی و بنیانگذارش همین بس که در عنوان کتاب عبارت ابن‌سعود منعکس شده که به معنای «پسر سعود» است اما در عربستان سعودی این فرد به عبدالعزیزبن‌سعود معروف است. به تعبیر این رسانه، مولفان کتاب به جهت رعایت حال مخاطب غربی ظاهراً تسلیم نامی شدند که بریتانیایی‌ها به او اختصاص دادند. اینجاست که «بن‌سعود؛ جنگجوی صحرا و معمار پادشاهی عربستان» اهمیت خودش را نشان می‌دهد. یک خواننده انگلیسی‌زبان بعد از مطالعۀ کتاب ناظر به همین موضوع چنین نوشته است: «این بهترین منبعی است که عموماً در مورد تاریخ اولیه خاندان سعودی در قرن ۱۸ و ۱۹ در دسترس است یعنی زمانی که جنبش وهابی منشاء ایجاد کشور عربستان سعودی شد. این کتاب بیش از یک بیوگرافی ساده از ابن سعود است که البته زندگی شگفت‌انگیز و جسورانه‌‎ای داشت. کتاب یک اثر ارزشمند در آداب و رسوم و سیاست عربستان از اواخر قرن نوزدهم تا اوایل قرن بیستم محسوب می‌شود.»

و اما مولفان عجیب کتاب

مولفان کتاب هم به اندازۀ خود سوژه جالب و شگفت‌انگیزند. روی کتاب نام دو نفر به‌عنوان مولف و پدیدآورنده ذکر شده: مایکل دارلو و بارابارا بِرِی. جالب است بدانید که این دو نفر نه پژوهشگر تاریخ هستند نه استاد دانشگاه و آکادمیسین. دارلو یک تهیه‌کنندۀ و نویسنده تلویزیونی است که سال‌های برای رادیو و تلویزیون انگلیس کار کرده است. او موفق به کسب جوایز متعددی هم برای کارهایش شده از بفتا تا گرمی! برای سلطان عمان هم فیلم مستند ساخته و در ادامه هم کتابی با عنوان آخرین گوشۀ عربستان منتشر کرده. خانم بری دیگر مولف کار هم از این قاعده مستثنی نیست.

خانم باربارا که البته حدود ۱۴ سالی است راهی دیار باقی شده مترجم و منتقد و فیلمنامه‌نویس و البته از کسانی بوده که به مانند دارلو کارش را با بی‌بی‌سی آغاز کرده. بنیانگذار عربستان سعودی و پدر پادشاه فعلی این کشور، مایکل و بارابارا را به یک پروژۀ مشترک رساند. باربارا در سال ۱۹۷۵ برای نوشتن یک فیلمنامه دربارۀ زندگی ابن‌سعود وارد تحقیق و همکاری با پروژه شد. فیلنامه‌ای که البته ظاهراً تا لحظۀ نگارش این سطور به تولید فیلم ختم نشد و به بایگانی سپرده شده. این شکلی شد که مایکل دارلو و باربارا بری اطلاعات خودشان را در کنار هم گذاشتند تا تصویری از ابن‌‎سعود بسازند؛ رهبری که از بیابان‌های عربستان مرکزی برخاست. کتاب در شبکه اجتماعی گودریدز که محل گپ و گعدۀ کتابخوانان از اقصی نقاط مختلف دنیاست امتیاز بسیار بالای ۴.۲ را از ۵ کسب کرده که امتیاز بالایی محسوب می‌شود. بررسی وضعیت استقبال از کتاب در سایت آمازون هم به نتیجۀ مشابهی ختم می‌شود: ۴.۴ از ۵.

پدر پادشاه عربستان زیر تیغ کالبدشکافی

تنه به تنۀ قصه

با وجود آنکه نسخۀ انگلیسی کتاب سال‌ها قبل منتشر شده اما نسخۀ فارسی آن در ۱۴۰۲ راهی بازار نشر ایران شده. از همین جهت هم کمتر در رسانه‌های فارسی دربارۀ آن جرف زده شده است. همۀ اینها اما نشانۀ کم‌اهمیتی این اثر نیست. کتاب ترجمۀ روان و بدون مشکلی دارد. نکتۀ مهم دیگر آنکه مولفان سعی کرده‌اند به زبان روایی، مادۀ سخت تاریخ را بازگو کنند. به همین جهت هم سیر تاریخی آن توی چشم نمی‌زند. همچنین به همین جهت هم کتاب به سمت گزارشی نرم از تاریخ میل می‌کند که زبان آن را به زبان یک اثر قصه‌گو تبدیل می‌کند. «بن‌سعود» شخصیت عبدالعزیز آل‌سعود که علاوه بر بنیانگذار بودن کشور عربستان سعودی، پدر ملک‌سلمان پادشاه فعلی عربستان هم محسوب می‌شود وسط میدان قرار داده و سایه به سایه او و اقداماتش را دنبال می‌کند.

از زمانی که کودکی بیش نبود و به‌دلیل رقابت بر سر حکمرانی محل، خانه و کاخ‌شان محل تاخت و تاز رقیب محلی در شمال ریاض قرار گرفت و بن‌سعود به همراه دیگر اعضای خانواده مجبور به هجرت به کویت و حاشیه جنوبی خلیج فارس شد تا دم‌خور بودنش با جکمران وقت کویت و آشنایی با مامور سیاسی سفارت بریتانیا در کویت و تبدیل شدن‌شان به رفقای گرمابه و گلستان و در ادامه هم پیمان دو جانبه با علمای وهابی منطقه و نزاع با رقبای داخلی عربستان مرکزی و غلبه بر دیگر قبایل و قوی شدن ارتباطات با بریتانیا علیه امپراطوری عثمانی و فتح حجاز و در نهایت هم کشف نفت و آغاز دوران عصر ارتباط سعودی با ایالات متحده امریکا و مقامات کاخ سفید که سنگ بنای رابطه‌ای را گذاشتند که تا امروز هم ادامه داشته است.

یک نکتۀ دیگر آنکه کتاب با همۀ ارزشمندی اما سمپات ملایم مثبتی نسبت به شخصیت عبدالعزیز دارد. به همین جهت هم تعامل عبدالعزیز و سلسله‌ای که بنیانگذاری کرد با دیگر فرق اسلامی داخل شبه‌جزیرۀ عربستان و اعمال سخت‌گیری‌های خشن نسبت به آنها یا روایت نشده یا ملایم شده. موضوعی که البته برای مخاطبی که کتاب را مطالعه می‌کند تا حدی قابل لمس و حس است. از این جهت اما باید رعایت جانبداری ملایم اثر نسبت به سوژۀ خود را در نظر داشت اما این نقد هم چیزی از رزشمندی کلی کتاب کم نمی‌کند.

کتاب «بن‌سعود؛ جنگجوی صحرا و معمار پادشاهی عربستان» به قلم مایکل دارلو و باربارا بری و ترجمۀ خوب کیهان بهمنی و به سعی انتشارات کتابسرای تندیس راهی بازار نشر شده است.
        

5