معرفی کتاب اتاق قرمز اثر ادوگاوا رانپو مترجم محمود گودرزی

اتاق قرمز

اتاق قرمز

ادوگاوا رانپو و 1 نفر دیگر
3.7
106 نفر |
29 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

6

خوانده‌ام

184

خواهم خواند

67

ناشر
چترنگ
شابک
9786008066323
تعداد صفحات
128
تاریخ انتشار
1399/5/12

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        
این بازی می تواند در یک کلمه خلاصه شود، کلمه ای که به گمانم قادر است لرزه به اندام شما بیندازد، قتل. بله آقایان، قتل! من تا امروز صد مورد مرتکب شده ام، مرد، زن، بچه، آن هم فقط برای لذت فراموشی ملالم از این اعتراف نتیجه ای عجولانه نگیرید: من امشب نیامده ام که برابر شما توبه کنم، چون اصلا پشیمان نیستم. جنایت هایم ابدا به چشمم زشت نیستند...چطور این را برایتان  توضیح بدهم؟ این اواخر از این کار هم مثل چیزهای دیگر خسته شدم و ساده لوحانه دیدم که دیگر ریختن خون مردم برایم هیجانی ندارد. آن گاه علیه خودم شوریدم و صرفا به  این نیت که خودم را از بین ببرم، به تریاک پناه بردم. حالا که نتوانسته بودم حتی با ارتکاب قتل دلیلی برای زیستن پیدا کنم، آیا راه حل دیگری جز خودکشی برایم باقی می ماند؟ شما مقابل خود مردی، تریاکی می بینید که روزهای آخرش را سپری می کند. همین که سرنوشتم معلوم شد، احساس کردم لازم است، تا فرصت دارم، قصه اعمالم را برای دیگران بازگو کنم. آیا اعضای اتاق قرمز برای چنین اعترافی مناسب ترین شنونده ها نبودند؟

      

لیست‌های مرتبط به اتاق قرمز

نمایش همه

یادداشت‌ها

نعیمک

نعیمک

1403/9/24

          واقعاً که این جاپون (ژاپن) عجیب الخلقه است. این که داستان‌‌نویسی درگیر مد روز نشود و خط سیر خودش را برود و داستان‌هایی که خودش دلش خواسته را بنویسد شق‌القمر کرده است. «اتاق قرمز» شش داستان کوتاه هست که هر فضایی کلی آن‌ها دلهره‌آور است و همیشه ردپای مرگ در آن‌ها هویدا است. فضای کلی آثار من را یاد آلن‌پو و شیوۀ تعلیق و ترسی می‌اندازد که او می‌نوشت. دلهره‌ای عجیب و غریب در فضایی غیرعادی که همه چیز شبیه زندگی واقعی است اما چیزی متفاوت است. شکلی از وهم و سورئالیسم و فانتزی که در نهایت لذت خواندن‌ها داستان‌ها دوچندان می‌کند. اگر آثار بزرگسال رولد دال را خوانده باشید، یکی دیگر از شگردهای این داستان‌ها را می‌توانید متوجه شوید یعنی پایانی بدیع و غیرمنتظره. البته چخوف هم چنین آثاری با پایان عجیب دارد اما تفاوت رولد دال با چخوف و شباهت او با «اتاق قرمز» در فضای عجیبی است که هر دو نویسنده خلق می‌کنند. رامپو بدون هیچ خللی روایت‌هایش را تعریف می‌کند و این که بتوان در کمترین تعداد کلمه داستانی بنویسی که به‌یادماندنی باشد اصلاً کار ساده‌ای نیست و البته اینکه یادت هم نرود هر کدام از داستان‌های متفاوت از دیگری باشد. احتمالاً وقتی داستان‌ها را بخوانید با خودتان فکر می‌کنید: «وای! عجب تخیلی!» یا «آخر چطور این‌ها به ذهنش رسیده؟!» و همین لذت‌بخش‌ترین بخش خواندن داستان‌های رامپو است. راستی رامپو اصلاً شبیه نویسندنگان مشهورتر ژاپن مثل ایشی‌گورو یا موراکامی نیست. (خیلی بهتر است!)
        

0

hatsumi

hatsumi

1402/3/24

کتاب از شش
          کتاب از شش  داستان کوتاه با نام های  کرم ابریشم،صندلی انسانی،زندگی پنهان ،اتاق قرمز،پرتگاه و دوقلوها تشکیل شده،وجه اشتراک همه داستان قتل و احساس ناکامی و شکست در زندگی هست،وقتی شخصیت های داستان به احساس ملال ،دور بودن از اجتماع و حس زندانی بودن می رسن ،برای رهایی از این حس ها قتل رو انجام میدن ،توی همه داستان ها بحز داستان صندلی انسانی ما با مقوله قتل به طور مستقیم سروکار داریم ،در داستان صندلی انسانی فرد بخاطر احساس تحقیر و زشت بودن و اینکه هیچوقت رابطه ای نداشته،خودش رو مرده میدونه و میگه خب حالا که مردم بهتره در قالب هویتی دیگه به زندگی ادامه بدم و هویت یک صندلی رو میپذیره که بتونه پنهانی معشوق خودش رو بغل کنه ،در قالب یک صندلی.
ادو گاوا رانپو بخاطر داستان های اسرار آمیز ،ترسناک ،معمایی و جنایی در ادبیات ژاپن معروفه و فکر میکنم توی این داستان ها هم به خوبی تونسته مخاطبش رو جذب کنه،مخصوصا داستان های اتاق قرمز و صندلی انسانی جنبه ترسناک بیشتر دیده میشه.
چیزی که خیلی دوست دارم اون بدیع بودن موضوعات داستان ها هست و شکل عجیب و غریب و مریض گونه ای که داستان ها پیش می رن.اگه به ادبیات ژاپن علاقه داشته باشید حتما درک میکنید که چی میگم ،یک سری اتفاق ها فقط توی ادبیات ژاپن هست که میفته و بقیه جاها بار معنایی خودش رو از دست می ده حوادثی که واقعا گاهی آدم هنگ میکنه و داستان ها یکم مایه های اروتیک هم داشتند که خیلی جذاب ترش کرده بود.
من همه داستان ها رو خیلی دوست داشتم اما از همه بیشتر داستان کرم ابریشم و اتاق قرمز مورد علاقم بود.

عکس هم تصویرسازی ای از داستان کرم ابریشم هست.

قسمت مورد علاقم از کتاب:
به توصیۀ دوستان خیرخواه چندین بار خود را غرق در کارهایی کردم که می بایست به قول معروف مرا از رخوتم بیرون آورند، اما در نهایت مرا عمیق تر در آن فرو بردند به تدریج متوجه شدم که هر اقدام من به انزجاری زوال ناپذیر منجر می شود
کارم به جایی رسید که در روز جز خوردن و خوابیدن و غرق شدن در افسردگی دایمی ام عملاً هیچ کار دیگری نمیکردم ناتوانی ام در دوست
داشتن زندگی به ملالی هولناک تر از مرگ محکومم میکرد.
        

12

          ‌مردی چهار دست و پا و توان حرکتش را در جنگ از دست داده و هیچ راه ارتباطی با همسرش به جز چشم‌ها و البته لذات جسمانی‌اش ندارد؛ یک مبل‌ساز که درون مبلی جاگیر شده به نشستن آدم‌ها روی تنش علاقمند می‌شود؛ و مردی که هر روز در آینه صورت برادر دوقلویش را می‌بیند، برادری که به دست خودش کشته شده است.

وقتی راوی یک داستان به شما می‌گوید پشت میزش نشسته و نامه‌هایش را می‌خواند بلافاصله میز را تصور می‌کنید و نامه‌های روی میز و البته شخصیتی که پشت میز نامه می‌خواند. یعنی فرض می‌کنید آنچه راوی می‌گوید حقیقت مطلق دارد آن اندازه که در ذهن خود گفته‌هایش را می‌بینید. باور به واقعیت در جهان داستانی یک پیش‌فرض بنیادین روایت است.

حالا وقتی که داستان به چرخش در ماجرا متکی باشد کار نویسنده بسیار حساس می‌شود: هم باید باور خواننده به وقایع داستان تا اینجا را به چالش بکشد، هم باید باور به واقعیت در ادامه داستان را حفظ کند. ریسک بالایی که ادوگاوا رانپو در تک تک داستان‌های کتاب «اتاق قرمز» به خوبی از پسش برآمده است.

در هر داستان، با فضاسازی زنده و تاثیرگذارش، نویسنده به بهانه روایت یک داستان معمایی جنایی، دست روی ممنوع‌ترین و سیاه‌ترین زخم‌های عمیق روان انسانی می‌گذارد و روی آن‌ها ناخن می‌کشد. و جالب آنکه باز هم در آخر داستان لذت کشف راز داستان با بهت و تعمق ناشی از چالش‌های بنیادی در خواننده همراه می‌شود.


ویدیوی یک دقیقه‌ای معرفی این کتاب: 
https://www.instagram.com/p/CNIk8tmJlve/
        

3