الان که دارم مینویسم ساعت ۳:۱۲ بامداد است و در اطراف خانه، صدای پدافند و انفجار میپیچد. اینکه چرا الان برایتان مینویسم دلیلش حال گرفتهایست که دارم و نوشتن حال آدم را تسکین میدهد. با هندزفری آلبوم غمگین بیکلامی اثر یاسر فاروق را میشنوم تا بتوانم همراه منصور ضابطیان به مراکش یا همان مغرب سفر کنم. این را از خودش یاد گرفتهام که وقتی به کشوری سفر میکنی، در طول سفر موزیکهایت هم باید حال و هوا و زبان آنجا را داشته باشد. البته خب من ترکیبی از حال و هوای ایران و مراکش را ترجیح دادم و اثری غمگین را انتخاب کردم. کتاب را هنوز تمام نکردهام اما از نیمه آن عبور کردهام و احتمالا تا ساعاتی دیگر به پایان رسیده باشد چون بنظر میآید سفر با ضابطیان جذابتر از خواب با چاشنی انفجار و گلوله باشد. خدا کند که جنگ به همینها بسنده کند و اشتهایش کور شود.
بگذریم. کمی از سفرنامه بگویم. من ضابطیان را بسیار دوست میدارم چرا که سفر را زهرمار آدم نمیکند. قطعا هر سفری تلخیهایی دارد اما قلم او خوشیهایش افزون بر تلخیهایش میباشد و همین شما را علاقمند به سفر میکند. برخی از سفرنامهها را که میخوانم از قلم نویسندهاش فقط تلخی و بدبختی و تعصب میچکد و اصلا نمیشود دو قدم کنارشان راه رفت و لذت برد. ضابطیان خوشسلیقهست. او میداند که باید کِی به کجا سفر کند. انتخاب مراکش و نوشتن از آن صحه بر کلام من میگذارد. ضمن اینکه بلد است فرهنگ هر کشور را چگونه کشف کند. مثلا غذا خیلی اهمیت دارد. غذا بخشی از فرهنگ است. کشوری که غذا، نوشیدنی، ادویه و خوراکیهای خاص و خوشمزه خود را دارد، یعنی فرهنگش غنیست و گذشته خواندنی دارد. ضابطیان، شما را با خود به بازارچهها، کافهها و رستورانهای خاص میبرد تا طعم نوشیدنی و غذای خاص هر منطقه را بچشید و لذت ببرید. غالبا از قبل هم برنامهریزی نمیکند. یا به همسفر خود که از اهالی آن شهر است میسپارد یا خودش همراه شما لذت کشف مکان جدید را میبرد.
ضابطیان برای شما تصویرسازی میکند. برای تکتک لحظاتی که کنارش هستید، حرف دارد و نمیگذارد خسته سفر شوید. شما را به محلههای قدیمی میبرد، سینما میبرد، جاهای خطرناک را نشانتان میدهد، بدون تعصب مذهب و آیین آنجا را برایتان بازگو میکند و خلاصه پکیج کاملی را در اختیارتان میگذارد. پس با او به مراکش بروید و از لحظات سفرتان لذت ببرید.