معرفی کتاب گاو خونی اثر جعفر مدرس صادقی

گاو خونی

گاو خونی

3.5
98 نفر |
28 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

166

خواهم خواند

53

ناشر
شابک
9786226797421
تعداد صفحات
101
تاریخ انتشار
_

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        فیلم نامه ی مصور حاضر درباره ی پسرکی پرشور است که به جوانی گوشه گیر و رویابین، مبدل شده است و خواب هایش را یادداشت می کند. در تماس این خواب ها، "زاینده رود" جریان دارد و راوی خود و پدرش را در حال آب تنی یا قایق رانی بر آن می بیند. وحشت از غرق شدن در آب، هر بار سبب بیداری او می شود. او مثل اغلب قهرمانان آثار نویسنده، جوانی است بیکار که با دوستانش در آپارتمانی، مجرد زندگی می کند. یکی از دوستان مشغول سرودن منظومه ای است که به گفته ی خود او، راز ماندگاری ایران را بیان می کند. راوی نیز شبانه به آشپزخانه  می رود تا خواب هایش از پدر و رودخانه ـ به قول یونگ، "متداول ترین نماد ناخودآگاه" ـ را بنویسد. او می نویسد تا از یادها، رها شود. سال های گذشته را به یاد می آورد و زمانی را که با پدر به کنار رودخانه می رفتند. پدر، گریزان از تشخص آفرین های کاذب مادر، دنبال نوعی سبکی از دست رفته تدفین به اصفهان، فراخوانده می شود. در آن جا با دختر عمه اش ازدواج می کند، اما هیچ گاه حاضر به پذیرفتن بار مسئولیت زندگی مشترک نمی شود. زنش مغازه را راه می اندازد، اما او کم تر به مغازه می رود، زیرا حضور پدر را آن جا حس می کند. به پرسه زدن در محله های کودکی مشغول می شود و خاطره هایی را زنده می کند که همگی به افتادن در آب، ربط می یابند. دیدن قایق موتوری هایی که خوزستانی های جنگ زده بر زاینده رود انداخته اند، پرونده ی رویایی است که معنای نمادین داستان را دربر دارد.
      

لیست‌های مرتبط به گاو خونی

یادداشت‌ها

Narges

Narges

1404/3/5

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          #نظر_ناکارشناسانه‌ام راجع به این کتاب:

کتاب بسیار کم حجم، با نثری بسیار ساده و غم‌انگیز. جوری نثرش ساده‌اس که وقتی شخصیت داستان در مورد مرگ پدرش حرف میزنه انگار واقعا اتفاق مهمی نیوفتاده ولی من با خوندنش حس غم عمیقی زیر پوستم شروع به حرکت کرد. داستان جوری پیش میره انگار داری صفحات روزنامه می‌خونی که خالی از احساس نوشته شده اما! اما همونطور که گفتم با این نثر ساده می‌تونه عمیق‌ترین غم رو بهت تزریق کنه.
کتاب با خواب شروع میشه و با خواب تموم میشه. توی خوابِ پسر، پدر، زاینده‌رود، باتلاق گاوخونی، آب، اصفهان و معلم کلاس چهارم آقای گلچین بیشترین نقش رو دارن. 
باتلاق برای پسر نماد یه جای تاریک و ترسناکه که وقتی هر بار توی خواب باهاش روبه‌رو میشه اون سریع می‌ترسه و از خواب می‌پره ولی برای پدر، باتلاق گاوخونی و خود زاینده‌رود نماد جایی هست که می‌تونه راحت و آزادانه تنها و راحت باشه. 

ازدواج و نوع نگاهی که پسر به زنش که دخترعمه‌اش داشت برام جالب بود. جایی که میگه دخترعمه‌ام تنها زمانی برام جذابیت داشت که مال من نبود و قرار نبود مال من باشه ولی حالا که برای منه انگار می‌بینم دوستش ندارم.

کتابیه که با همین سادگی‌اش کلی ذهنتون رو درگیر می‌کنه و شما رو بدون اینکه کلمات رو بگه، انواع احساسات رو بهتون منتقل می‌کنه.

امتیاز من ۸ از ۱۰

#گاوخونی
        

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

0

        حقیقتاً فکر نمی‌کردم به این اندازه این کتاب را دوست داشته باشم. قبل‌تر کتاب بالون مهتا را از مدرس صادقی خوانده بودم و آن طور که باید و شاید با آن ارتباط برقرار نکردم، در آن کتاب قلمش، روایتش و هر چیز دیگرش اصلاً به دلم ننشت که همین باعث شد گاو خونی من را متعجب و مشتاق کند.
اولین نکته‌ای که در همان صفحه‌ی ابتدایی توجه‌‌ام را جلب کرد، جمله‌های کوتاه کوتاه و نثر متفاوت متن بود. بعدتر رفت و برگشت‌ها من را درگیر خودش کرد و طولی نکشید که برایم تبدیل به نقطه‌ی قوتی در متن شدند.
خط داستان با تنش و کابوسی که رهایی از آن ممکن بود شروع شد و پس از آن انگار ریتم خوب و آرامی را طی کرد که ناگهان کابوس پایانی را بر سر مخاطب خراب کند.
در باب شخصیت‌ها نمی‌توانم نظر خاصی بدهم چون حس کردم موقعیت و سیر روایی برای نویسنده اهمیت بیشتری داشته تا خلق شخصیت.
در پایان با صحبت دوست  دارم اشاره کنم که چه بخواهیم و‌ چه نخواهیم نمی‌توانیم منکر شباهتمان به پدر و مادرمان شویم.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

5

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          داستان از زبان پسریه که بعد از مرگ پدرش، بین تهران و اصفهان، بین گذشته‌ی خانوادگی و حالِ بی‌رمق، بین بوی مغازه‌ی پدرش و خاطره‌ی گاوخونی، سرگردونه.

یه نفس خوندمش. انگار داشتم توی ذهن کسی قدم می‌زدم که خودشم نمی‌دونه چی به چیه، و این سردرگمی رو دوست داشتم. قلم نویسنده خیلی ساده و صمیمیه و نقطه قوت کتابه. لحن بی‌تفاوت و خونسرد راوی یه جاهایی منو یاد «مورسو»ی بیگانه‌ی کامو مینداخت.

پایانش تقریباً باز و گنگ بود؛ یه جور امتداد ملال و ذهن‌پریشی. نه گره‌گشایی‌ای، نه نتیجه‌ی اخلاقی‌ای و نه پایان کلاسیک. چون انگار اصلاً هدف داستان، روایت یه اتفاق بیرونی نبود، بلکه تجربه‌ی ذهنی یه انسان درگیر فقدان، ملال و بی‌معنایی بود. بیشتر شبیه گم شدن راوی توی خاطرات و گذشته‌‌، جوری که دیگه مرزی بین واقعیت و خیال باقی نمی‌مونه.

شاید گاوخونی بیشتر از اینکه بخواد چیزی رو برام تعریف کنه، می‌خواست چیزی رو حس کنم. شبیه یه خواب نیمه‌کاره بود؛ با تجربه‌ی حسی صادقانه و آشنا از گم‌گشتگی و خستگی روحیِ انسان معاصر. راستش فکر می‌کردم از اون کتابایی باشه که باید به زور ازش نماد و مفهوم دربیارم و صرفاً سعی کنم بچسبونمش به نظریه‌ی یونگ و فروید. از اون داستان‌های سمبلیستی‌ای که هیچ حسی ازش نمی‌گیرم. ولی اصلاً این‌جوری نبود. نمی‌دونم چرا، ولی خیلی بهم چسبید. بخش‌های زیادی ازش رو دوست داشتم و حس‌های محو درونی عجیبی رو تجربه کردم.

به‌نظرم فارغ‌ از نقد‌های تحلیلی جالبش، هر کسی می‌تونه یه حس یا مفهومی ازش برداشت کنه و این تنوع تجربه‌های متفاوت یا مشابه، خیلی دوست‌داشتنیه.
        

8

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          سال 83 یا 84 رمان را خواندم و الآن باید برای نظر دقیق تر بازخوانی اش کنم اما آن موقع چندان چشمم را نگرفت و قطعا متوجه ظرائف روانشناختی اش نشدم. این اندازه خاطرم هست که ماجرای بی افت و خیز داستان کسالت آور بود برایم . اما سال 88 که اقتباس بهروز افخمی را دیدم احساس کردم فیلمی وفادارانه بر اساس یک قصه عمیق و رازآلود است. مخصوصا آن سکانس های پایانی واقعا خوب بود

---

عقده اختگی در آمیختن با زاینده رود


پیدا کردن نظرگاه صحیح در مواجهه با یک اثر ادبی مهمترین تمهیدی است که مخاطب/منتقد باید به آن همت گمارد. با یک نظرگاه غلط هر شاهکار ادبی یک اثر ملال آور یا موهوم جلوه خواهدکرد. کتابخوان حرفه ای هرگز از یک مسیر تکراری برای پا گذاشتن به جهان همه رمان ها استفاده نخواهدکرد. 
جعفر مدرس صادقی رمان گاوخونی را در سالهایی نوشته است که جامعه ما در التهاب جنگ میسوخته ولی این دلیل نمیشود ما مجبور باشیم به دنبال ابعاد پررنگ اجتماعی در این اثر بگردیم. طبیعتا با اولین جستجو لابلای صفحات این رمان کم حجم متوجه میشویم بعد اجتماعی آن چقدر رقیق است. پس رمان گاوخونی خودش دارد به ما میگوید «من را باید به شیوه دیگری بخوانی! من یک رمان اجتماعی نیستم!»
بعد از این مرحله، با دیدن اهمیت روابط خانوادگی، علی الخصوص رابطه پدر-پسری درخواهیم یافت با یک رمان کاملا روانشناختی طرف هستیم. در این اثر با همه شئون اجتماعی، حتی هویت شهرها، برخوردی روانشناختی شده است. انگار که اصفهان و تهران دو آدم با روحیات متفاوت هستند که با هر کدام باید به شکل متفاوتی رابطه برقرار کرد:
"دلم میخواست برگردم تهران. نه این که اصفهان را دوست نداشته باشم. اما اصفهان آزارم میداد. من کاری به تهران نداشتم. نه دوستش داشتم و نه کاری به کارش. او هم به من همین طور. اما اصفهان نه! به من کار داشت. هر جا که پا میگذاشتم چیزی بود که آزارم میداد. چه چیزی که به همان صورتی که از بچگی دیده بودم هنوز مانده بود، و چه چیزی که از آن صورت درآمده بود و چیز دیگری شده بود و همه ی چیزهایی که در اصفهان بود یکی از این دوتا چیز بود"
راوی و شخصیت اصلی گاوخونی جوانی است که در ارتباط برقرار کردن با آدمهای اطرافش دچار مشکل است و منشا این مشکل را وقتی کشف میکند که پدر درگذشته اش را چند بار در خواب میبیند و مصمم میشود با نوشتن خاطراتش، رابطه خودش با پدرش را شخم بزند. صحنه مرکزی خوابها و خاطرات او از پدرش آبتنی کردن صبحگاهی در رودخانه زاینده رود است که اگرچه از مهمترین نشانه های شهر اصفهان است اما بر اساس معناهای ضمنی روانشناختی، نشانه وجه مادینه زندگی است. بنابراین پدر که به آبتنی کردن علاقمند است در آمیختن با وجه زاینده زندگی موفق، اما پسر که حتی تحمل خیس شدن را ندارد در این امر شکست خورده است.
این شکست باعث سرخوردگی راوی میشود و نهایتا حتی وقتی با مرگ پدر راهی برای گشوده شدن عقده راوی باز میشود، او در داشتن یک رابطه سالم و کامل با همسرش در ابتدای زندگی ناکام میماند و ضمن اعتراف به این که همسرش دست نخورده است او را طلاق میدهد.
گاوخونی یک روایت داستانی موفق در بیان تعارضی روانی به نام «عقده اختگی» است. عقده اختگی که توسط زیگموند فروید مطرح شده است یک ترس روانی است که از رابطه مخدوش کودک (به طور ویژه پسر) با پدر سرچشمه میگیرد و طی مرحله رشد درک جنسی خود را نشان میدهد.
در گاوخونی راوی بر خلاف پدرش از آبتنی کردن در زاینده رود پرهیز میکند، در حالی که فراتر از پدرش، معلم ریاضی اش، آقای گلچین، که به شکل واضحی نماینده روحیات و خصوصیات مردانه است به سادگی و به کرات با زاینده رود، این وجه زنانه هستی و شهر اصفهان آمیخته و می آمیزد. راوی به او غبطه میخورد و در تلاش برای جلب توجه اوست اما در این کار نیز ناکام میماند. سالها بعد که به اصفهان بازمیگردد تا کوچه های تودرتوی روان خویش را بکاود متوجه میشود که آقای گلچین در زاینده رود غرق شده است. این خبر راوی را از یک آستانه شناختی دیگر هم عبور میدهد و او در می یابد که حتی کامیابی روانشناختی هم درمان دردهای او نیست.
این رمان به درستی در میان آثار مکتب اصفهان میگنجد و مخصوصا شباهت جالبی با رمان شازده احتجاب دارد. هم از آن بابت که مثل شازده احتجاب روایتگر افول یک شخصیت و یک خانواده است. هم از آن بابت که مانند شازده احتجاب توجه وسواس گونه ای بر عقده های روانی حل نشده قهرمان دارد.
        

2

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          کتابی روانشناختی و بسیار عجیب و غریب و نمادین و لایه ای! بنظر کتاب جریان سیال ذهن نویسنده ست که در داستان ما پرش های زمانی می بینیم و داستان همواره معلق بین خواب و بیداری می باشد.
فرم داستان مدرن و غربی اما محتوای سنتی بادالگوها و نماد های ملی_فرهنگی و قدیمی ست.
اما این تلفیق خیلی خوب صورت گرفته به گونه ای که خواننده احساس بدی از این تلفیق پیدا نمی کند.
در داستان به تبعات ارتباط شاید نادرست راوی و پدرش اشاره می شود.به گونه ای که بسیاری از ناهنجاری های شخصیتی و ذهنی که گلوگیر شخص اول داستان می شود را می توان به همین رابطه ی شکل گرفته ی خانوادگی نسبت داد.
در داستان راوی بدون اینکه اشاره ی مستقیم کند به مخاطب این نکته را القا می کند که شیفته ی شخصیت گلچین معلم پایه ی چهارم اش است و شاید در ذهن خود همیشه دوست دارد جای او باشد. و این را از چند قسمت می توان دریافت اینکه راوی برای دیدار و صحبت با او به مدرسه می رود و با بهانه های گوناگون سعی در ورود به مدرسه دارد. سعی می کند با گلچین ارتباط کلامی برقرار کند. اما همچنان نویسنده می خواهد سرخوردگی و احساس بی ارزش بودن راوی را منتقل کند آنجا که هیچ کس از گذشتگان او را بخاطر نمی آورند.
لحن راوی انقدر گاهی ساده و پیش پا افتاده می شه که خواننده احساس می کند شاید این شخصیت بسیار ساده لوح است اما جلوتر که می رویم می بینیم اینطورها هم نیست و وقتی بحث مهریه و مغازه و حتی افزایش حقوق وسط باشد می تواند از حق خود دفاع کند.
روایت و زبان داستان بسیار ساده و بی تکلف بود و در قسمت هایی بی پرده سخن گفتن داشت و خیلی راحت مفاهیم و داستان را روایت می کرد.   
راوی که تا انتها نامش مشخص نیست تقریبا در تمام روابط خودت دوگانگی داشت.‌
مثلا از پدرش متنفر بود و در آرزوی مرگش بود اما از طرفی در تمام ساعات زندگی همراه او بود چه واقعیت چه خواب.
یا همسرش را بسیار دوست داشت و عاشقش بود اما از طرفی پس از ازدواج علاقه ای به اون نداشت.
این رابطه حتی در ارتباط با رودخانه و آب هم صدق می کند. علی رغم اینکه هر روز از دور دست به آب نگاه می کرد اما بشدت از شنا کردن و حتی ذره ای خیس شدن دوری می کرد.

        

1