دوست دارم تلاش کنم که ابتدا خلاصهای بدون لو دادن داستان بنویسم.
مردی به نام آلدو از مسئولیتهایی که دارد میترسد , او یک پدر است ، پدر دو فرزند و یک همسر است، همسرِ زنی دقیق و حسابگر .
او فکر میکند که به عنوان یک انسان حق دارد که کارهایی برای دلش انجام دهد. میداند که کارهایش تاثیرات بدی بر روی همسر و کودکانش خواهد گذاشت اما مدام سعی در سرکوب عذاب وجدان خود دارد. رمان چند تکه است و از زاویه دید های متفاوت. زمان در این رمان به صورت خطی پیش نمیرود. از زمان شور و شوق و ابهت و جوانی آلدو و واندا پرتاب میشویم به زمانهی سالخوردگی آنها.شخصیت های زیادی در کتاب نداریم. اشیا هم نقش مهمی را در این رمان ایفا میکنند. مثلا قوطی ، خانه ای که تمیز و مرتب است و همه چیز در آن به نظم چیده شده است( هرچند که تاثیر خانه ای که کاملا مرتب و بی نقص است برعکس است.), نامه ها ، عکس ها و ...
⭐بچه ها هیچگاه فراموش نمیکنند که والدینشان با زندگی آنان چه کردهاند. اگر خودشان هم فراموش کنند،روحشان فراموش نمیکند.
از طرفی یک انسان میتواند زندگی انسانی دیگر را به کلی دگرگون کند... و زمانی این را بفهمد که خیلی دیر شده باشد.
بچهها بیش از چیزی که ما فکر کنیم تاثیر میپذیرند. شخصیت اصلی ما هم در این کتاب مدام یاد رابطهی پدر و مادرش میافتاد.
⭐⭐⭐⭐⭐ از کتاب خیلی لذت بردم ! داستان گیرا بود و ترجمه فوقالعاده.