مسیح ریحانی

مسیح ریحانی

@masihreyhani

26 دنبال شده

23 دنبال کننده

masihreyhani.ir
masihreyhani_ir
masihreyhani_ir

یادداشت‌ها

نمایش همه
مسیح ریحانی

مسیح ریحانی

7 روز پیش

        «آن‌سوی آب» نخستین کتابی بود که در سال ۰۴ خواندم.
من می‌دانستم که ترک‌ها و یونانی‌ها اشتراک‌های فرهنگی بسیاری دارند، اما هیچ‌گاه نمی‌دانستم که آن‌ها سال‌های طولانی با هم زیسته‌اند تا این‌که در سال ۱۹۲۴ و در جریان مبادله‌ی تبعه‌های دو کشور یونان و ترکیه، یونانیان به ناچار خانه و کاشانه و دوستان و همسایگان خود را واگذاشتند و از ترکیه رفتند.

📚 از متن کتاب:
«رابطه‌ها در گذر زمان رنگ می‌بازند. شاید ما هم اگر این‌قدر از یکدیگر دور نمی‌ماندیم، حالا شاهد کمرنگ شدن رابطه‌مان می‌بودیم. اصلا نکند رابطه‌ی ما پیش‌تر رنگ باخته و حواس‌مان نبوده؟»

رمان روایت‌گر فراز و نشیب‌های دو برهه‌ی متفاوت تاریخی (دهه‌ی ۲۰ میلادی که همزمان با جریان مبادله‌ی ۱۹۲۴ است و دهه‌ی ۸۰ میلادی که برای ترکیه سرشار از تنش‌های سیاسی بود.) در بستر دریای اژه است؛ آن‌جا که قصه‌ی «صدیقه خانم» و «عرب‌مصطفی» و «وکیل یونانی» به عنوان قربانیان سیاست‌های دهه‌ی ۲۰ و زوج جوان «نهال» و «اَرتان» مستأصل از خفقان سیاسی دهه‌ی ۸۰، به هم می‌پیوندد و نگاه همه‌شان به نوعی به «آن‌سوی آب» است.

📚 از متن کتاب:
«شهامت اعتراف کردن ندارم... کدامش شهامت است: نترسیدن از پلیس یا توانایی به زبان آوردن افکار پنهانی؟»

چیچک‌اوغلو به زیبایی در این نوولا زندگی آدم‌هایی را به تصویر می‌کشد که در کشاکش تاریخ و جغرافیا و هویت گرفتارند؛ هم‌بستگیِ «نهال» و «ارتان» در میانه‌ی طوفان‌های زندگی و اندوهِ پنهان در قلب بزرگ انسان‌هایی چون «صدیقه خانم» و «عرب‌مصطفی» چنان با ظرافت و زیبا بیان شده‌اند که خواننده تصور می‌کند تک‌تک آن‌ها را از نزدیک می‌شناسد.

آن‌چه بر سر یونانی‌ها در جریان مبادله‌ی ۱۹۲۴ آمده، بی‌تردید مرا به یاد «یوم النکبه» اندخت که منجر به بیرون راندن صدها هزار فلسطینی و آواره شدن دائمی اکثریت مردم فلسطینی شد. می‌دانستم که با گذشت بیش از ۷ دهه، بسیاری از فلسطینی‌ها همچنان کلید خانه‌های‌شان را نزد خود نگه داشته‌اند، حالا می‌دانم که یونانی‌هایی نیز هستند که دستگیره‌ی در خانه‌شان یا مشتی از خاک ترکیه را نزد خود به یادگار دارند.
      

1

        📚 از متن کتاب:
«چه چیزی شهر را سریع‌تر عوض می‌کند، خراب شدن و از میان رفتن ساختمان‌ها یا گم‌وگور شدن دوستان؟»

«برهان سونمز» در این کتاب، خواننده را به دل تاریخ پرتلاطم دهه‌ی ۱۹۶۰ میلادی می‌برد؛ آن‌جا که دیوار برلین، اروپا را به دو پاره‌ی شرق و غرب تقسیم کرده و جنش‌های جوانان در خیابان‌های پاریس، استانبول و برلین غربی طنین‌انداز شده‌اند. این اثر که در ضمن عاشقانه بودنش می‌توان آن را تعمقی در باب ادبیات، وفاداری و میراث دانست، حول محور شخصی به نام «فِردی کاپلان» می‌گردد که جوانی آرمان‌گرا و شیفته‌ی «کافکا»ست و در پی انتقام از «ماکس برود» دوست صمیمی اوست.

«کاپلان» به همراه گروهی از جوانان رادیکال معتقدند که «برود» با سرپیچی از وصیت صریح «کافکا» مبنی بر سوزاندن دست‌نوشته‌هایش، به میراث این نویسنده خیانت کرده است. در این میان، عشق او به آمالیا، دختری که همراهش در این مسیر پرمخاطره گام برمی‌دارد، لایه‌ای احساسی و سرشار از عواطف انسانی به روایت می‌افزاید.

📚 از متن کتاب:
«نقاشی برای فراموش کردن شروع می‌شود، اما بعد با آرزوی به یاد آوردن است که نقاشی می‌کشند.»

نویسنده با مهارت، این روایت معمایی/عاشقانه را با پرسش‌هایی فلسفی درباب ارزش آثار ادبی، هویت نویسنده و مسئولیت میراث‌داران او درهم می‌آمیزد. مثل آن‌جا که «فِردی کاپلان» در دادگاه خطاب به دادستان می‌گوید:
«آقای بُرود با آثاری که به او سپرده شده بود بازی کرده؛ یعنی اول تصحیح کرده، بعد منتشرشان کرده. معلوم نیست این حق را از کجا آورده. منتشر کردن با تصحیح در اصل تحریف کردن است.»
دادستان: «بر چه مبنایی این حرف را می‌زنید؟»
فِردی کاپلان: «مثالی برایتان می‌زنم. کافکا رمانی نوشته با عنوان مرد گمشده. آقای بُرود عنوان این رمان را عوض کرده و با عنوان آمریکا منتشرش کرده. از کجا بفهمیم محتوای رمانی که حتی عنوانش عوض شده چقدر از آنِ کافکاست؟»

این رمانِ جذاب، کوتاه و خواندنی ادای دینی است به فرانتس کافکا و جهانی که او به مدد کلماتش خلق کرد.
      

0

        این اثر که در واپسین روزهای سال ۰۳ توسط «نشر خوب» و با ترجمه‌ی خوب «نیکزاد نورپناه» روانه‌ی بازار کتاب شد، متشکل از یک نوولا به‌نام «بُنسای» و داستان کوتاهی به نام «چقدر خوب سیگار می‌کشیدم» از مجموعه‌ی «My Documents» است.

📚 از متن کتاب - بُنسای:
«بُنسای کپی هنرمندانه‌ای از یک درخت است، البته در ابعاد مینیاتوری.»

«الخاندرو سامبرا»، نویسنده‌ی شیلیایی، با نثر مینیمال و موجز خود، جهانی را می‌آفریند که در آن عشق، حافظه و هویت با لحنی آرام اما همراه با طنزی خراشنده روایت می‌شود. هر دو اثر کوتاه‌اند، اما بدون‌شک تا مدت‌ها در ذهن هر خواننده‌ای باقی می‌مانند.

«بُنسای» شروعِ غریب و جسورانه‌ای دارد.:
«آخرش زن می‌میرد و مرد تنها می‌ماند.»
گویی که نویسنده با گفتنِ پایان قصه در همان نخستین سطر، خواننده را برای تماشای مسیر فرامی‌خواند. «بُنسای» که ابتدا با روایتِ رابطه‌ی «خولیو» و «امیلیا» و عاشقانه‌های آن‌ها میانِ کتاب‌ها و رمان‌ها آغاز می‌شود، در نهایت به داستانی در باب نوشتن، دروغ و خلق بدل می‌شود.

📚 از متن کتاب - بُنسای:
«اولین دروغی که خولیو به امیلیا گفت این بود که مارسل پروست خوانده.»

«چقدر خوب سیگار می‌کشیدم» به نظر می‌رسد که یک خاطره‌نگاری باشد از نویسنده‌ای که در نوعی فرایند درمانی نود روزه برای ترک سیگار شرکت کرده است. نویسنده‌ای که فکر می‌کند بدون سیگار حتی نمی‌تواند بنویسد. آیا این قصه‌ی خود سامبراست؟ به‌قول مترجم اثر در مقدمه‌اش: «شاید باشد و شاید نباشد.»

📚 از متن کتاب - چقدر خوب سیگار می‌کشیدم:
«میگرن‌ها جالب‌اند و جز این بهره‌ای از زیبایی نیز برده‌اند (گونه‌ای از زیبایی که درونِ ناگفتنی می‌تپد.) اما دانستن این‌که از مرضی جالب و زیبا رنج می‌کشی چه فایده‌ای دارد؟»

«سامبرا» در این اثر از تجربه‌ی ترک سیگار و بازگشت به آن، پلی می‌سازد به سوی خود. شاید نسخه‌های قدیمی خود. «چقدر خوب سیگار می‌کشیدم» روایتی است زیاده‌انسانی از عادتی که هم خنده‌دار است، هم دردناک. هم عادی است، هم هولناک. برای من این داستان بیش از آن‌که درباره‌ی سیگار باشد، درباره‌ی مواجهه با خود بود - با آن نسخه‌هایی که شاید دیگر نیستند، اما دودشان هنوز دور و برم پرسه می‌زنند.

📚 از متن کتاب - چقدر خوب سیگار می‌کشیدم:
«من آدمی هستم که تصمیم خودم را گرفته‌ام؛ عوض خرید خانه ترجیح می‌دهم سیگار بکشم. من همانی‌ام که یک خانه‌ی کامل را دود کرده فرستاده هوا.»

ترجمه‌ی نیکزاد نورپناه روان و وفادار است، و مقدمه‌اش نیز به‌خوبی لحن سامبرا را معرفی می‌کند.
اگر به ادبیات مینیمالیستی، روایت‌های موجز اما تأثیرگذار، و داستان‌هایی علاقه‌مندید که با کمترین کلمات بیشترین تأمل را برمی‌انگیزند، این کتاب انتخاب درستی‌ست.
      

6

        این کتاب با عنوان «تفتان زرد» با ترجمه‌ای از «عارف جمشیدی» توسط «نشر رایبد» در پاییز ۰۳ در ایران منتشر شده است.

کتاب را یک‌نفس و بی‌وقفه خواندم و در سطر به سطرش به یاد شریفِ «سال‌های ابری» و اشرفِ ادبیات ایران، عالی‌جناب «علی‌اشرف درویشیان» بودم. نوع روایت، حضور کودکان و خانواده‌هایی که در حاشیه زیست می‌کنند و غم‌ها و رنج‌های‌شان نادیده گرفته می‌شوند؛ همه و همه یادآور آثار بی‌نظیر ایشان برایم بود.

کتاب مجموعه‌ای است متشکل از ۱۲ داستان کوتاه از «یاشار کمال» نویسنده‌ی کُرد اهل ترکیه که از معروف‌ترین نویسندگان ترکیه در جهان است. همچنین او نخستین نویسنده‌ی ترکیه‌ای بود که نامزد نوبل ادبیات شد.
همان‌طور که در پشت جلد کتاب هم آمده است، «تفتان زرد» جزو اولین آثار «یاشار کمال» است و همه‌ی دوازده داستان این کتاب در اقلیم فلات آناتولی و در میانه‌ی قرن بیستم می‌گذرد. تسلط «یاشار کمال» بر روایت‌های کوتاه و عمیق از همین نخستین آثارش هویداست.

قصه‌ها در روستاهای آناتولی و میان مردمان ساده و رنج‌دیده روایت می‌شود، جایی که طبیعت نامهربان، فقر و مناسبات اجتماعی سخت، زندگی را به چالشی روزمره تبدیل کرده است. با این حال، «یاشار کمال» با زبان شاعرانه‌اش در میانه‌ی رنج‌ها و اندوه‌ها، لحظاتی از امید و انسانیت را نیز به تصویر می‌کشد. تلفیق واقع‌گرایی و نقد اجتماعی با چنین نثر شاعرانه‌ای را شاید بتوان برجسته‌ترین خصیصه‌ی داستان‌های کوتاه کتاب «تفتان زرد» دانست. به یک‌معنا در عین‌حال که «یاشار کمال» در حال روایت زندگی دشوار مردمان کم‌برخودار است، دست خواننده را می‌گیرد و با توصیف‌های شاعرانه‌اش او را به دل مزارع و  روستاهای آناتولی می‌برد.

داستان‌های کوتاه کتاب پر از شخصیت‌هایی است که درگیر مبارزه با شرایط زندگی‌شان هستند: کشاورزانی که با زمین و طبیعت سرسخت می‌جنگند، خانواده‌هایی که در فقر دست‌وپا می‌زنند، یوسف که در حسرت یک شلوار سفید است و شخصیت‌های بسیار دیگر که هر کدام‌شان هنرمندانه پرداخت شده‌اند، بی‌آن‌که در کلیشه‌ها اسیر شوند.

مطالعه‌ی این اثر را به همه توصیه می‌کنم. این کتاب موجب می‌شود که درک عمیق‌تری نسبت به فرهنگ و زندگی مردمان عادی ترکیه به دست آورید. گرمای ناب روایت‌های این کتاب تا مدت‌ها در ذهن خواننده باقی می‌ماند.
      

1

        📚 از متن کتاب:
«گاهی پیش می‌آید که خاطرات برای مدتی در دسترس نباشند، مثل کلمات، ولی محال است که کاملا از زندگی پاک شوند. اما خاطرات واقعا چه هستند؟»

بدون شک «ذهن مه‌زده» از آن دسته کتاب‌هایی است که تا مدت‌ها پس از مطالعه‌اش خواننده را درگیر خود می‌کند. اثری شگفت‌انگیز درباره‌ی حافظه، خاطره، هویت و واقعیت که در مرز باریک بین آن‌ها حرکت می‌کند.
«ذهن مه‌زده» اثر ستایش‌شده‌ی «جی. برنلف» نویسنده‌ی هلندی است، داستانی با نثری ساده و ملموس که خواننده را به تفکر در باب زندگی و خاطراتش وامی‌دارد. به کاوش در مرزهای میان واقعیت و توهم.
حس تعلیق و عدم اطمینان چنان در سرتاسر کتاب استادانه حفظ می‌شود که بارها احساس سرما و لرزی گذرا بر اندامم نشست، گویی در فضایی مه‌آلود که انباشته از خاطرات و تصوراتم است قدم می‌زنم و مطمئن نیستم که آیا این‌ها ادراکات و خاطرات من هستند؟!

📚 از متن کتاب:
«[خاطرات] درست مثل خواب‌اند؛ می‌توانی بازگوی‌شان کنی، ولی هیچ‌کس نمی‌داند که واقعا وجود داشته‌اند یا نه.»

در جایی از کتاب می‌خوانیم که:
«دور و برت را برانداز می‌کنی و خوب می‌دانی که تقریبا تمامی این اشیاء بیش‌تر از تو عمر خواهند کرد.»
و مگر می‌شود با خواندن این جمله، در تفکری عمیق غرق نشوی؟ به این فکر نکنی که صندلی یا مبلی که روی آن آسوده‌خاطر نشسته‌ای و این سطرها را می‌خوانی، احتمالا قرار است بیشتر از تو عمر کند؟!

کتاب روایت زندگی مردِ پا به سن گذاشته‌ای به نام «مارتین کلین» است که کم کم «مه»، «ذهن»اش را فرا می‌گیرد. کتابی که متعلق به خودش است و آن را پیش‌تر خوانده و دوست داشته است را به یاد نمی‌آورد و صرفا تکه‌هایی مبهم از آن را به یاد می‌آورد، گویی که در مصاحبه‌ای تلویزیونی بخش‌هایی از آن را شنیده است... به محل کار «سابق» خود می‌رود و می‌خواهد جلسه‌ای را با افرادی برگزار کند که بازنشست شده‌اند... او حتی یادش رفته است که «فِرا» همسرش، بازنشسته شده و دیگر در کتابخانه کار نمی‌کند...

📚 از متن کتاب:
«انگار افکارم دچار دریازدگی شده‌اند. - زیر این زندگی، زندگی دیگری می‌لولد که در آن زمان‌ها، مکان‌ها و نام‌ها درهم آمیخته‌اند و من به عنوان یک انسان موجودیتی ندارم.»

اگر توانِ روانی مواجهه با پرسش‌های عمیق فلسفی، اندیشیدن درباره‌ی معنای زندگی و مواجه شدن با ترس‌های‌تان را دارید؛ این کتاب را <b>حتما</b> بخوانید. چرا که قطعا با نخواندنش چیزی از دست می‌دهید...
      

16

        📚 از متن کتاب:
«این پنجره‌های روشن تأکیدی بر ظلمت‌اند،
چه‌کسی آن‌ها را می‌بندد؟»

«ورشو چندی پیش» توسط «ستار جلیل‌زاده» و با نثر شاعرانه‌ای که همیشه از او سراغ داریم، از عربی به فارسی ترجمه و به همت «نشر افق» در مجموعه‌ی نوولاهای این انتشارات به چاپ رسیده است.

📚 از متن کتاب:
«بارها گریه می‌کردم، چون هر بار که زمین می‌خوردم، کسانی را به یاد می‌آوردم که افتادند و دیگر نتوانستند بلند شوند.»

«ورشو چندی پیش» رمانی است شاعرانه و موسیقایی که در اوج این شاعرانگی به مفاهیم عمیقی هم‌چون جنگ، تبعید، هویت و خانواده می‌پردازد. کتاب دو راویِ اول‌شخص دارد، یکی پدربزرگی است که از آشویتس و جانی‌های نازی جان به در برده و به ورشو گریخته است. دیگری نوه‌ی اوست که ۶۰ سال بعد در بیروتی که هماره با جانی‌های صهیونیست درگیر بوده، خودش، پدرش و پدر بزرگ‌اش را می‌جوید و نمی‌یابد و به ورشو پناه می‌برد بلکه پاسخی برای انبوه پرسش‌های‌اش بیابد.
روایت کتاب خطی نیست، مای خواننده هم در زمان و مکان گُم می‌شویم و در فصل‌های کوتاه کم‌کم با اتفاقات آشنا و با ماجراها همراه می‌شویم.

📚 از متن کتاب:
«کشورها و جمعیت‌ها را با چه ترسیم می‌کنی؟
اعدادی روی اعدادی روی اعدادی.»

جنگ در این قصه، یک رویدادِ صرفاً تاریخی نیست؛ بلکه نیرویی است که می‌تواند زندگی چندین نسل را نابود کند و چنین هم می‌کند -حتی اگر آمریکای بزرگ، این پاک‌کنِ سیاره‌ی ما که همه‌ی سیاهی‌ها را می‌زداید و خیرخواه همه‌ی ملت‌هاست(!)، تمام تلاشش را به کار گیرد تا تصویری سانتی‌مانتال از جنگ و ویرانی‌هایش به جهان عرضه کند.
      

0

        📚 از متن کتاب:
«مردم دوست دارند کسانی را پیدا کنند که بشود نقش‌های مقدس را به آن‌ها داد. دوست دارند کسی دیگر را بگذارند در تاقچه‌ی الگو و تمثال و بعد به قلعه‌های دورِ دست‌نیافتنی تبعیدش کنند. خیال‌شان راحت می‌شود که یکی دیگر رنج نقش‌های متعالی و مقدس را به عهده گفته و حالا خودشان می‌توانند بی‌واهمه این پایین بمانند و آدمی معمولی با ضعف‌ها و لغزش‌های معمولی باشند.»

کتاب مجموعه‌ای از ۱۳ جستار در رابطه با «مراقبت از دیگری» است؛ گاه این دیگری جانباز جنگ است، گاه حیوانی در معرض انقراض است یا یک گلدان، وجه مشترک همه‌ی این جستارها در فعل «مراقبت» است.
نوشتن از این کتاب به واقع، دشوار است. بعد از تمام کردن کتاب، حس دانش‌آموزی را داشتم که فردا امتحان علوم دارد و هر چه خوانده را در اثر اضطراب، فراموش کرده است!

📚 از متن کتاب:
«مراقبْ میانجیِ دو جهان است: جهان مردمان رنج‌دیده و جهان عافیت‌نشینانِ فراموشکار.»

بیش‌تر نوشتن درباره‌ی این کتاب، از من یکی ساخته نیست؛ از این‌رو این نوشته را با ارائه‌ی فهرستی از راویان (مراقبان) این مجموعه جستار، به ترتیبی که قصه‌ی مراقبت‌شان در کتاب آمده، به پایان می‌برم. شاید کمکی باشد برای کسی که در کمبود وقت، بخواهد جستاری را قبل از دیگری بخواند:

۱) زنی که از خواهر مبتلا به سرطان‌ش «مراقبت» می‌کند.
۲) مادری که از فرزند مبتلا به تشنج خود «مراقبت» می‌کند.
۳) دانشجویان تحصیلات تکمیلی رشته‌ی جامعه‌شناسی که پس از زلزله‌ی سال ۹۶ کرمانشاه، به آن‌جا می‌روند.
۴) یک «کَرمراقبت» که از هیچ‌کس و هیچ‌چیز نمی‌توانست مراقبت کند و دست تقدیر او را مشغول کاری می‌کند که باید همیشه مراقب کودکان باشد.
۵) همسر و فرزند یک جانباز جنگ (البته راوی، بچه‌ی خواهر جانباز است.)
۶) زنی که کودکی را به فرزندی پذیرفته است و «مراقب» اوست.
۷) فرزندی که علاوه بر والدینش، «مراقب» بلوط‌ها هم هست.
۸) مادری که «مراقب» فرزند مبتلا به اوتیسم خود است.
۹) مردی که «مراقب» شب است؛ ۴۲ سال  از آخرین باری که خوابیده است، می‌گذرد.
۱۰) «علیرضا شهرداری» که «مراقب» پیروزِ عزیزِ ما بود.
۱۱*) مادری که باردار نمی‌شد و از رویای مادر شدن‌اش «مراقبت» می‌کرد.
۱۲**) مرد ۳۰ ساله‌ای که پرستار و «مراقب» سالمندان است.
۱۳***) پدری که به تنهایی از فرزند مبتلا به اوتیسم خود، «مراقبت» می‌کند.

پی‌نوشت:
*- جستار ۱۱ بسیار لوس به نظرم آمد. شاید تنها جستاری که اگر در کتاب نبود، جای خالی‌اش حس نمی‌شد.
** و ***- جستارهای ۱۲ و ۱۳ بسیار آموزنده، عمیق و تأثیرگذار بودند.
      

1

        📚 از متن کتاب:
«روی نیمکت‌ها، در معابر خلوت، به کسانی بر می‌خورد که دنیا دیگر نمی‌خواهدشان. آن‌ها از آپارتمان‌های تنگ، نشیمن‌های غم‌زده و مبل‌هایی می‌گریزند که از بیکاری و ملال گود افتاده‌اند.»

«لالایی» اثر «لیلا سلیمانی» نویسنده و روزنامه‌نگار مراکشی‌تبار است. این کتاب با ترجمه‌ی «ابوالفضل الله‌دادی» توسط «انتشارات نگاه» به چاپ رسیده است.
کتاب اثری روان‌شناختی و تکان‌دهنده است که با شوکی عمیق آغاز می‌شود: یک پرستار در اقدامی جنون‌آمیز دو بچه‌ای که از آن‌ها مراقبت می‌کرده را به طرز وحشت‌ناکی به قتل رسانده است! این نقطه‌ی آغاز مسیری پر از تنش و اضطراب است که خواننده به آن قدم می‌گذارد و به تدریج متوجه مجموعه‌ی اتفاقاتی می‌شود که به این فاجعه منجر شده است.

📚 از متن کتاب:
«زندگی به سلسله‌ای از وظایف، تعهداتی که باید انجام شود و قرار ملاقات‌هایی که نباید از دست برود تبدیل شده است.»

نویسنده با زبانی دقیق و توصیفاتی سرد، زندگی یک زوج فرانسوی طبقه‌ی متوسط (پُل و میریم) را به تصویر می‌کشد. «میریم» پس از سال‌ها خانه‌داری تصمیم می‌گیرد در حرفه‌ی وکالت مشغول به کار شود، همین امر سبب می‌شود که آن‌ها برای مراقبت از دو فرزندشان (میلا و آدام) دنبال پرستار باشند. در نهایت آن‌ها «لوئیز» را استخدام می‌کنند. زنی مهربان، وظیفه‌شناس و ظاهرا بی‌نقص که به سرعت جایگاه خود را در خانواده‌ی «مَسه» می‌یابد. اما به تدریج، لایه‌های پنهان شخصیت او آشکار می‌شود و رفتارهای عجیب و غریب از او سرمی‌زند.

📚 از متن کتاب:
«باید کسی بمیرد. باید کسی بمیرد تا ما خوش‌بخت شویم.»

بدون‌شک شاید مهم‌ترین وجه تمایز این اثر با سایر آثار این ژانر را بتوان تمرکز بر «چگونگی» رسیدن به نقطه‌ای که دیگر وقوع جنایت برگشت‌ناپذیر است، به جای تمرکز بر «چرایی» جنایت دانست. همین امر سبب می‌شود تا خواننده به اندیشیدن در رابطه با طبقات اجتماعی، فشارهای مادرانگی و انزوای انسان‌ها در جهان مدرن بپردازد. شخصیت «لوئیز» به بهترین نحو پرداخت شده است و خواننده را در میان ترس - ترحم معلق نگه می‌دارد.

علاوه بر مسائلی که پیش‌تر اشاره شد، «سلیمانی» با ظرافت به مسائلی نظیر نابرابری‌های اجتماعی و استثمار کارگران خانگی نیز می‌پردازد. خواننده در آغازِ کتاب با سرنوشت شومِ قصه روبه‌رو می‌شود. این‌که «سلیمانی» توانسته تنش را تا صفحات انتهایی کتاب حفظ کند و خواننده را با خود همراه کند؛ از نقاط قوت نویسنده و کتاب است.

پی‌نوشت:
🔴 مطالعه‌ی کتاب برای والدینی که فرزند کوچک دارند، ممکن است آزاردهنده باشد.
برای من، بدون‌شک، یکی از نقاط عطف داستان آن‌جایی بود که «لوئیز» اسکلت مرغ را روی میز قرار می‌دهد...
      

0

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.