یادداشت gharneshin
4 روز پیش
(( ترکیب فضیلت آشکار و رذیلت پنهان در وجود یک مرد آنقدر هم عجیب و غریب نیست. مگر نشنیدهاید که میگویند شیطان در انسان نیککردار آسانتر نفوذ میکند؟ )) داستان با ایدهای بسیار جذاب شروع میشود: تقابل یک جنایینویس که علاقهمند به دید محقق است، و یک جنایینویس در مقابل که علاقهمند به دید جنایتکار است. رانپو با تغییرهای دائمی استدلالهایش مغز خواننده را به بازی میگیرد تا جایی که او به سادهترین چیز شک میکند. او شیوهی فکر کردن یک نویسندهی جنایینویس را که حالا قصد حل یک پرونده را دارد به تصویر میکشد، و در نهایت نه در پایانی تلخ، بلکه خواننده را در تلخیِ بیپایانی از سوالها، احتمالها، و احساسات رها میکند. در طول خواندن این رمان خواننده ممکن است هربار با ذوق فکر کند که پرونده را زودتر از محقق حل کرده است اما رانپو تا آخرین خط کتاب او را ناکام میگذارد. (( وقتی تعداد سرنخها از حد معمول میگذرد، محقق باید بیشتر مراقب باشد. ))
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.