معرفی کتاب شیطان اثر لی یف نیکالایویچ تولستوی مترجم سروش حبیبی

شیطان

شیطان

4.0
171 نفر |
48 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

7

خوانده‌ام

320

خواهم خواند

123

شابک
9789643625863
تعداد صفحات
94
تاریخ انتشار
1399/5/6

توضیحات

        
دو جور زندگی برای من ممکن است. یکی آن که با لیزا شروع کردم، زندگی، خدمت و اداره ی ملک و فرزندداری همراه با احترام مردم. اگر این زندگی را می پسندم جایی برای ستپانیدا نیست. بایست همانطور که گفتم او را این اینجا دور کنم یا از میانش بردارم، باید که او نباشد... زندگی دیگر همین است. این که ستپانیدا را از شوهرش بگیرم. به شوهرش پول بدهم و شرم و رسوایی را از یاد ببرم و با او زندگی کنم.
-از متن کتاب-

      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

10 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به شیطان

نمایش همه

یادداشت‌ها

          تولستوی در «شیطان» هم مانند دیگر آثارش داره پندهای اخلاقی خودش رو در قالب مخفی داستان منتقل می کنه
در این داستان واقعا به شکلی مثال زدنی تونست اثر مخرب شهوت‌رانی رو به مخاطب خودش منتقل کنه
مخصوصا این مسئله که شهوت‌رانی در دوره مجردی به امید اینکه پس از ازدواج رهایش خواهیم کرد، چقدر ایده اشتباهی است...
تولستوی ۲۰ سال پس از نگارش شیطان، میاد و پایان اون رو تغییر میده و بازنویسی می‌کنه
نسخه ای که من مطالعه می‌کردم، هر دو پایان رو داشت
وقتی پایان اول رو داشتم می‌خوندم، یک اشکالی به ذهنم رسید و اون اینکه این کتاب هم مثل مرگ ایوان ایلیچ، همون طور که در یادداشت اون کتاب نوشتم، ایده عملی نداره و فقط  مسئله اشتباه رو نفی می‌کنه
اما راه حل چیست؟ هیچ. صورت مسئله را پاک می‌کند
بعد گفتم شاید اصلا به همین خاطر پایان رو دوباره نوشته تا ایده عملی بده که خب در مقابل روحیه شهوت‌رانی چه می‌تونیم بکنیم
ولی خب پایان جدید داستان هم نسبت با وجود اینکه تغییر زیادی داشت، ولی به نحو دیگری باز هم صورت مسئله را پاک کرد
نمی‌دانم. شاید نشأت گرفته از اخلاق در مسیحیت باشه. نمی دانم...
ولی واقعا در مجموع باید قلم لیو تولستوی رو ستود
        

7

        اگر  کتاب عشق و نفرت را خوانده باشید متوجه می‌شوید تولستوی در اواخر زندگی خویش به پیروی از آیینی برآمد که خود ایجاد کننده آن بود. و یکی از مشخصه های این آیین مبارزه با هرچه در نفس و جسم انسان وجود دارد و منشأ تاریکی روح است. 
اینجا داستانی را از دلبستگی یک ارباب به رعیتی روستایی روایت می‌کند که قبل از ازدواجش  با او در رابطه بوده و بعد از ازدواجش هم با اینکه قصد دوری از آن زن را داشته اما گاه گداری آتشی به دلش میافتد و نمی‌تواند در برابرش بایستد ، لاجرم مجبور به جنگ با نفس خویش می‌شود.
این داستان برگرفته از یک ماحرای عاشقانه‌ واقعیست. عشقی که در دوران جوانی تولستوی به یک زن متأهل دهاتی پیدا می‌شود و تا پایان عمر او باقیست.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

21

          دومین کتاب از تولستوی✨️
داستان میخواد بگه چیزی که گناهه گناهه. حالا تو هی توجیح کن. تهش که بدبخت شدی میبینمت و شاید بهت بخندم چون خودت کردی که لعنت بر خودت باد.
و میخواد بگه شهوت میتونه آدمو اسیر خودش کنه. بدجور. حتی اگه به ظاهر همه چی برات محیا باشه و خوب باشه، شهوت کاری می کنه چیزایی که داری به نظر کافی نیان و فقط اون میوه ی ممنوعه ی جذابو بخوای. حتی اگه کل زندگیت در شرف تباه شدن باشه به خاطرش.
اما در مورد پایان بندی ها، 
من پایان دومو ترجیح میدم. پایان اول اینجوری بود که: اوکی ۹۰ صفحست با بلاتکلیفی های این مرتیکه درگیریم. دیگه هم کاریش نمیشه کرد در نتیجه:  ✍️
ینی خیلی غیر منطقی و یهویی بود به نظرم‌. آدم انقدر يهو به این مرحله نمی رسه.
و پایان دوم. خب اونم به نظرم خیلی منطقی نبود اما بهتر از اولی بود. درواقع مشکلی باهاش نداشتم، اما جاش به نظرم مناسب نبود. ینی بعضی جاها بود که اوج بلاتکلیفی و کلافگی رو می‌بینیم تو یوگینی. و هی از اون موقعیت در میاد و حالش بهتر میشه. و دوباره از اول. این جا درواقع به اون اوج نرسیده بودیم. انگار یوگینی از ترس اون حالت دست به اون کار زد. که خب به نظرم اگه یه روز تو اوج اون کششه مثلا توی جنگل و تو خلوت همچین اتفاقی می افتاد بهتر بود.
(وقتی میخوای اسپولر نزنی و سعی میکنه به هیچی اشاره مستقیم نکنی: ) 
به هر حال داستان خوبی بود. سر حماقتهای یوگینی خیلی حرص خوردم، اما بازم قلم تولستوی خیلی خوبه. مثل این نیست که تو کتاب زندگی کنی. انگار خودش نشسته جلوت و داره برات یه داستان با جزئیات تعریف می کنه. مدلشو دوست دارم:) 
اعصاب خورد کن ولی پند آموزه  و تو زندگی واقعی جریان داره.
همین:) فعلا خداحافظ-
        

12

بسم الله ا
          بسم الله الرحمن الرحیم 

دومین کتابی که از تولستوی خوندم (اولی مرگ ایوان ایلیچ بود) و بنظرم افت زیادی داشت نسبت به قبلی و چه بسا ساده تر بود.

داستان نقطه‌ی اوج خاصی نداره ولی خوندنش مفید میتونه باشه(نمیدونم تا چه حد ارزش خوندن میتونه داشته باشه از نظر بقیه.

خیلی روون و تند خوانه بود بنظرم ، چون توی زنگ زبان خوندم تمومش کردم و تقریبا یه نیم ساعت یا ۴۵ دقیقه زمان برد (ازین موضوع غافل نشیم که وقتی از کلاس بیرونم انداختن خیلی محترمانه خوندمش و تمرکزم بالا بود😂)

ولی یه نکته‌ی جالب یکه وجود داشت این بود که داستان دوتا پایان داشت ، و توی هرکدوم شخصیت اصلی یوگنی یه تصمیم متفاوت گرفته بود و وقتی زاویه دید عوض میشد جالب بود.

اما در هرصورت این حجم از عادی سازی و توجیح فساد توسط نویسنده یا حالا شخصیت کتاب واسم تعجب بر انگیز و غیر قابل درک بود (کلا یکی از دلایلی که دلبستگی خاصی نسبت به ادبیات روس ندارم همین فساد و روابط غیر اخلاقیه شخصیت هاست)

خوده داستان توضیح خاصی نداره که بخوام بگم ، کلا ۹۰ صفحه‌ست.

*دیگه محدودیت سنی کتاب رو خودتون بالا ببرید و توجه کنید😂
        

7

          شیطان؛ داستانی در نکوهش شهوت
شیطان داستان جوانی به نام یوگنی ایرتنیف است، که پس از رفتن به زادگاهش برای نگاه‌داری از ارثیه پدرش، پیش از ازدواج ارتباطی نامشروع را با یکی از زنان بدنام روستا شروع میکند، با توجیه «نیاز جسمانی» اما پس از ازدواج، این میل ناخودآگاه، روح او را در نبردی سخت بین تاریکی و روشنایی قرار داده، تا جایی که به نوعی جنون میرسد. اما پایانی غیرمنتظره و جذاب.
در ابتدای کتاب، آیه ای از باب ۵ انجیل متی نوشته شده مبنی بر اینکه (ليكن من به شما مى گویم، هركس به زنى نظر شهوت اندازد، همان دم در دل خود با او زنا كرده است. پس اگر چشم راستت تورا بلغزاند، قلعش كن و از خود دور انداز زيرا تو را بهتر آن است كه عضوى از اعضايت تباه گردد، از آنكه تمام بدنت در جهنم افكنده شود و اگر دست راستت تورا بلغزاند، قطعش كن و از خود دور انداز، زيرا تو را مفيدتر آن است كه عضوى از اعضاى تو نابود شود، از آنكه كل جسدت در دوزخ افكنده شود.)
اما ذهن را چه میشود کرد؟ ذهنِ گناهکار را چه باید کرد؟
        

0