محمدحسین افشار

محمدحسین افشار

@mim_afshar

37 دنبال شده

32 دنبال کننده

eitaa.com/mim_afshar

یادداشت‌ها

نمایش همه
        کتاب گیله مرد، مجموعه از ۹ داستان کوتاهه که یکی از اونها داستان گیله مرده
اولین بار این داستان رو تو کتاب ادبیات دوره دبیرستان خوندم که تقریبا هم تمام داستان رو بدون کم و کاست آورده بود

باقی داستان ها از نظر جذابیت یک سطح از گیله مرد پایین تر هستن ولی به صورت کلی، قطعا ارزش خوندن داره

اکثر داستان‌ها، مثل دیگر داستان‌های بزرگ علوی، با تم مبارزاتی یا بیان سختی های مردم و مشکلات اجتماعی دوره رضاخانی هستش

ولی یکی از نکاتی که شاید بشه به عنوان مشکل ازش یاد کرد، اینه که نگاه بزرگ علوی به مبارزه به عنوان کسی که سالها در غرب زندگی کرده، با نگاه انقلابی تفاوت داره
نگاه انقلابی متکی بر مردمه و نگاه امثال بزرگ علوی بر اصل مبارزه است

یک سوالی که دارم اینه که چرا با وجود اینکه اکثریت جامعه آن زمان ایران، را مردم دیندار تشکیل میدادند، همان‌طور که امروزه چنین است، چرا تقریبا در همه داستان‌های بزرگ علوی، اول شخص زن داستان همیشه زنی است که لباس های(به قول خودش) لختی می پوشد و سر برهنه است و آرایش جیغ دارد؟
یعنی چرا داستان‌هایش بازتاب جامعه نیست؟
به نظرم به همین خاطر که او سالیان سال در غرب زندگی کرده و اصلا با فرهنگ ایران آشنایی به آن معنا نداشته است
      

0

        " چشم‌هایش" را نمی‌توان به راحتی و ساده توصیف کرد
اگر اشتباه نکنم، این جمله یا حداقل مشابه‌اش در متن داستان بود 
ولی نسبت به خود رمان هم این جمله، جمله درستیه
پس عذرخواهم که شاید کمی شلخته بنویسم

رمانی عاشقانه
با تِم مبارزاتی
مبارزه علیه ظلم و ستم رضاخان پهلوی به مردم
اما نه به سبک مبارزات انقلابی امثال آیت‌الله کاشانی
بلکه به سبک دانشجوهای فرنگ رفته
یک مبارزه متفاوت
همان‌طور که ذهنیت خود بزرگ علوی فرنگ درس‌خوانده بوده است

طوری القاء می‌کند که مردم همگی در خانه‌هایشان نشسته‌اند و این دانشجویان فرنگ رفته اند که عَلَم مبارزه را به دوش می‌کشند
متاسفانه بزرگ علوی که من احترام زیادی برای او قائلم، تا انقلاب اسلامی در ایران نبود و به آلمان رفته بود و از نزدیک ندید که مردم انقلاب کردند و برخی از همان دانشجویان فرنگ رفته در کنار مردم ماندند و برخی دیگر، علیه مردم خود شدند

عاشقانه اش هم معلوم شد دیگر
عاشقانه‌ای که به فرهنگ عموم مردم نمی‌خورد و مردم حتی آن را عشق نمی‌نامند
قطعا در آن دوران،‌ کسانی در ایران می زیسته‌اند که با آن سبک زندگی می‌کرده اند
ولی ادبیات باید جامعه را نشان بدهد حتی اگر دست روی قشر خاصی می‌گذارد

اما از نظر فنی
انصافا به عنوان یکی از اولین کارهای ادبیات نوین ایران، کم نظیر است
هر چند یک اشکال جدی دارد
و آن اینکه سبک اختصاصی ایرانی ندارد و به راه همان اروپاییان طی طریق کرده است
بر عکس داستان نویسان زبردست معاصرمان، که همگی سبکی برای خودشان دارند که کاملا از ادبیات اروپا و آمریکا تمایز دارد
      

1

        اوایل کتاب یک گزارش نوشتم که اگه این کتاب با همین فرمون پیش بره، می ره بالاتر از آرزوهای بزرگ و پایین تر از بینوایان، در رده دوم رمان های محبوبم قرار میگیره

ولی با همون فرمون پیش نرفت
کتاب تا فصل هفتم هشتم، خیلی قوی پیش رفت و پر بود از جملات نغز و گفتگوهایی خاص و فلسفی
که ذهن رو درگیر خودش می‌کنه و آدم رو به فکر وادار می‌کنه
در کنار جذابیت قلم

بعد از اون تا حدود فصل ۲۴ یک روند ساده و خشک و داستانی عادی داره که هر رمان معمولی ای تو یک کتابفروشی پر زرق و برق بالاشهری می‌تونه داشته باشه

البته دوباره بعد اون تا آخر رمان نویسنده تلاششو کرده تا داستان رو قوی و پر مغز کنه
ولی ظاهراً تمام مطالب فکری‌اش تو همون چند فصل اول تموم شده و همه اش مفاهیم تکراری و بدون پشتوانه ذکر می‌کنه

و بدترین قسمتِ فصل ۲۴ تا آخر داستان که فصل ۳۸ باشه هم اینه:
گاهی یک اتفاق تصادفیِ عجیب می‌تونه یک رمان رو خاص و جذاب کنه
مثل دیدار اون دزد در میان دشت و کوه در اول داستان آرزوهای بزرگ
ولی در این فصل های جین ایر ما با یک سلسله اتفاقات تصادفی عجیب مواجهیم که به شدت خسته کننده میشه
البته قبول دارم که جین ایر یک رمان قدیمی و کلاسیک هست و نسبت به دوره خودش خیلی خوب هم بوده 
ولی حقیقتا از این حیث ضعیف محسوب میشه

صوتی خانم مریم پاک ذات
      

0

        راستش نمی خواستم بنویسم
ولی به یک دلیل می‌نویسم
چه دلیلی؟
بماند...

کتاب را با تعریف و تمجید های یادداشت‌های همینجا شناختم
جستجو کردم و متوجه شدم نسبت به وقایع جنگ جهانی اول رمان مشهوری است ...
معرفی کتاب هم بسیار جذبم کرد و احساس کردم از همون رمان هاست
از همونایی که وقتی می خونی از تاریخ و جغرافیای خودت خارج میشی و وارد یک تاریخ و جغرافیای دیگه میشی و برای چند روز اونجا زندگی می‌کنی

ولی راستش هر چی از مطالعه کتاب بیشتر گذشت، از این "فهم" خودم بیشتر پشیمون شدم
چون اصلا نگاه تاریخی و جغرافیایی متفاوتی به من نداد و چیز جدیدی ازش نشناختم
قلم نویسنده هم متوسط بود
یا حداقل اینکه ترجمه مترجم ضعیف بود

البته نامردی نکنم
یک چیز را خوب متوجه شدم
هر چه در دفاع مقدس‌ ما ارزش ها بین رزمندگان استوار بوده و همینها رمان‌ها و خاطرات‌شان را مفید و ارزنده کرده، رزمندگان جبهه غرب اریش ماریا، فقط چند درگیری ذهنی دارند
شکم و خوراک و مسائل سخیف تر از این‌ها...

رزمندگانی که به زور و تمسخر به جنگ رفته اند و با وجود اینکه نوجوان بوده اند، جنگ آنها را مرد کرده است
ولی مردانی که دیگر جامعه آنها را نمی پذیرد
مردانی که با جامعه فاصله فکری گرفته اند
و همه چیز برایشان مسخره است...
      

5

باشگاه‌ها

🌱 تولدی دوباره 🌱

245 عضو

مسئولیت و سازندگی

دورۀ فعال

سرسرای کتاب‌خوانی

5 عضو

نشت نشا

دورۀ فعال

باشگاه مطالعاتی پرده‌نشین

17 عضو

اندیشه ی مقاومت از منظر حضرت آیت الله العظمی سیدعلی خامنه ای (مدظله العالی)

دورۀ فعال

لیست‌ها

مارک  و پلو: مجموعه ای از سفرنامه ها و عکس هاسفرنامه ها و عکس ها: مارک دو پلوبرگ اضافی: یادداشت هایی از شرق تا غرب

یادداشتی مشترک برای ۵ سفرنامه از منصور ضابطیان

5 کتاب

به صورت مجموعی بخواهیم نگاه کنیم، سفرنامه های منصور ضابطیان انصافا یک تحول جدی در این عرصه است... اما بررسی: قلم نویسنده کشش فراوانی دارد که مجری پادکست رادیو مضمون حین پرسش از آقای ضابطیان، از آن با لفظ فوت کوزه گری یاد می‌کند قلمی شیرین که شما را با خودش همراه می‌کند اما چیزی که از سفرنامه می‌خواهیم آشنایی با فرهنگ و روابط حاکم بر کشور مقصد است که بین این ۵ تا به جز استامبولی، در مابقی خیلی کم دیده می‌شود که در " برگ اضافی" به بدترین نحو خود می‌‌رسد چیزی که نویسنده هم به آن معترف است و از ما می‌خواهد که از برگ اضافی اطلاعات نخواهیم خب پس چه بخواهیم؟ البته انصافا استانبولی در یک سطح دیگه است و ترکیه رو خیلی خوب معرفی می‌کنه جدی ترین نقد من به این مجموعه همینه هر چند که با وجود این، باز هم ارزش خوندن یا گوش دادن داره به نظرم آخرین نکته هم نسبت به دیدگاه های سیاسی نویسنده که هر از گاهی در کتاب بازتاب پیدا کرده: آقای ضابطیان، تشبیهی که بین حاکمان ایران و آمریکا کردید و گفتید که سیاسیون در همه جای دنیا یک طور اند و مردم هم همه جا خوب هستند، نامردی بود و نشان از سطحی بودن تفکر سیاسی داشت... یا حق

1

فعالیت‌ها

خواهرزاده جادوگر
          پس از مدتی شاید طولانی دوری از فضای فانتزی، اولین جلد از مجموعۀ نارنیا را شروع کردم. یک‌نفس خواندمش. پس از خواندن، گویی از یک سفر دور و دراز بازگشته بودم. مدت‌ها بود که پرندۀ خیالم، زمین‌گیر شده بود. اما پس از خواندن این کتاب، حس می‌کنم دوباره آزاد شده است. توی دنیای خودم، حالت روحی خوبی نداشتم، اما وقتی به نارنیا و دنیای چارن و جنگل بین دنیاها رفتم، دیگر خبری از دنیای خودم نبود. می‌توانستم مدتی بهش فکر نکنم. همراه پلی و دیگوری ماجراجویی جذاب و نسبتا کوتاهی را تجربه کردم. اسلان را دیدم و باقی ماجرا. حالا که از این سفر بازگشته‌ام و چند ساعتی هم از آن نگذشته است، دردهای دنیای خودم کمتر آزارم می‌دهند، چندباری هم یاد ماجراجویی دیشبم همراه پلی و دیگوری افتادم و لبخندی روی لبانم آمد. شاید هم همیشه نجات‌دهنده توی آینه نیست، گاهی یک کتاب ما را به یک ماجراجویی فرامی‌خواند، گاهی یک ماجراجویی در یک دنیای دیگر، از ما انسانی قوی‌تر می‌سازد، بدون اینکه روی زمین خودمان، یک متر جابجا شویم.
        

5

نیم دانگ پیونگ یانگ
          رضا امیرخانی پدیده عجیب و جالبی است، نابغه‌ای معمولی و بی‌ادعا که بیشتر به عنوان داستان‌نویس شناخته می‌شود. 
تنها پسر یک پدر کارآفرین و ثروتمند -و چه پیرمرد دوست‌داشتنی و نازنینی بود- که در مدرسه‌ی تیزهوشان درس خواند و بعد به دانشگاه صنعتی شریف رفت ولی از حلقه‌های ادبی همان مدرسه علامه‌ی حلی و نشریه «روایت» با قلم زیبا و متفاوتش شناخته شد و «ارمیا» را زمانی نوشت که هنوز خیلی جوان بود.
امیرخانی هم بسیار اهل سفر است و عادت به خوابیدن در یک کلبه‌ی ساده و محقر روستایی دارد و هم گرفتار اداره‌ی کارهای اقتصادی پدر بعد از فوت ایشان و اسیر تهران است، هم دوره‌ی خلبانی دیده و هواپیما می‌راند و زمانی از او به عنوان جوان‌ترین خلبان ایران یاد می‌کردند و هم برای معرفی و تبلیغ کتاب جدیدش از این شهر به آن شهر و از این نمایشگاه به آن کتابفروشی می‌رود زیرا قرار گذاشته از درآمد فروش کتاب‌هایش زندگی کند. هم از سفر مفصلش به آمریکا در «بی وتن» گزارش می‌نویسد و هم در همراهی با رهبر انقلاب «داستان سیستان» را روایت می‌کند. هم رئیس هیأت مدیره‌ی انجمن قلم بوده و به عنوان نویسنده‌ی شاخص جریان انقلاب شناخته می‌شود و هم جدی‌ترین انتقادها را با زبانی صریح مطرح می‌کند و با هنرمندان و نویسندگانی از طیف مقابل رفاقت و ارتباط دارد. 
هم با سردبیری سایت «لوح» سال‌ها قبل از خیلی افراد مدعی جلودار روزنامه‌نگاری در فضای مجازی می‌شود و هم تحلیل‌های عمیق و دقیق از موضوعات اجتماعی و فرهنگی روز حتى در عرصه‌ی سیاست دارد.
هم پدری است که برای دو فرزندش وقت می‌گذارد و برای بازی و سرگرمی‌شان اهتمام می‌ورزد و هم ساعت‌هایی طولانی مشغول کار اصلی و حرفه‌ی جدی خودش یعنی نوشتن است و نمودار سرعت پیشرفت قلمش را روی کاغذی بر دیوار اتاق کارش ثبت می‌کند.
هم دغدغه‌هایی در حوزه‌ی رشته‌ی تحصیلی و تخصص فنی خودش دارد و اشتغالاتی برای پروژه‌های صنعتی یافته و هم در اواخر عمر شریف مرحوم آیت الله سیدعلی آقا گلپایگانی با آن بزرگوار انس و الفت نزدیک داشته و با او حشر و نشر فراوان پیدا می‌کند.
این آدم خاص و جالب، طبیعی است که وقتی با پیشنهاد سفر به کره‌ی شمالی روبرو شود از آن استقبال کند و قدر فرصتی استثنایی و کم نظیر برای ثبت یک تجربه‌ی منحصر به فرد را بداند.
کره‌ی شمالی به دلیل انزوای سیاسی و اجتماعی غیر عادی‌اش امروز رازآلودترین کشور جهان است و چنان در پشت دیوارهای محدودیت و منع پنهان شده که همه‌ی روزنامه‌نگاران و نویسندگان و پژوهشگران کنجکاوند حتى یک عکس یا خبر از داخل مرزهایش به دست بیاورند.
به همین دلیل در دنیای غرب تاکنون کتاب‌های متعدد از خاطرات و تجربه‌ی کسانی که موفق به فرار از کره‌ی شمالی شده‌اند به چاپ رسیده و غالب آنها به فارسی نیز ترجمه شده -حداقل خودم به دلیل همین کنجکاوی تا حالا پنج شش‌تایش را خوانده‌ام- و البته این که چرا مثلا به زبان‌های غیر فارسی این قدر ترجمه نشده کاملا معلوم است.
تازه‌ترین اثر رضا امیرخانی کتاب «نیم دانگ پیونگ یانگ» حاصل دو سفر او به کره‌ی شمالی است. در سفر اول که دیداری رسمی بوده او به عنوان مستندنگار با تیم همراه می‌شود و همان‌جا با زرنگی و ظرافت ذاتی‌اش میخ سفر دوم را در ملاقات اتفاقی با مقام رفیع حزب کارگران می‌کوبد و چند ماه بعد دوباره به کره‌ی شمالی می‌رود.
ترجمه‌های موجود در بازار از زاویه‌ی محور آمریکا و از موضع دشمنی صریح با کره‌ی شمالی منتشر شده و حالا قرار شده بود رضا امیرخانی به عنوان یک نویسنده ایرانی وفادار به آرمان‌ها و مواضع انقلابی کره‌ی شمالی را معرفی کند.
برایم خیلی مهم بود تا این روایت را بخوانم و ببینم امیرخانی چه کرده است، زیرا اگر بخواهد مشکلات جدی و بنیادین نظام کره‌ی شمالی را توجیه کند که امیرخانی نیست و اگر بخواهد همان حرف‌ها را تکرار کند که بازهم امیرخانی نیست.
کتاب را با این کنجکاوی خواندم و دیدم که هنرمندانه از این معبر گذشته است و در عین تصریح به همه‌ی چیزهایی که از واقعیت‌های نظام دیکتاتوری و استبدادی کره‌ی شمالی دیده است بدون آن‌که قصد توجیه داشته باشد به واقعیت‌های دیگری مثل آثار و عوارض طبیعی فرایند تحریم اشاره می‌کند و راز و رمزهای پشت پرده و پنهان تأثیر سیاست‌های اقتصادی بر مسائل اجتماعی و فرهنگی را می‌گشاید. 
امیرخانی به دنبال انسان کره‌ی شمالی است و البته در آن فضای خاص و عجیب به سادگی راهی برای ارتباط با شهروندان ندارد و هر بار هم که با خطرکردن و جسارت می‌کوشد خود را به کسانی نزدیک کند آن‌ها از وحشت و ترس فرار می‌کنند و راه را می‌بندند یا وقتی که اعلام می‌شود مقامات حزب بالاخره با تقاضای دیدارشان با فلان آدم موافقت کرده‌اند و آن‌ها با ذوق‌زدگی حرکت می‌کنند برنامه با ملاقات مجسمه‌ی آن شخص خاتمه پیدا می‌کند!
شاید اگر هرکسی به جای رضا امیرخانی بود از این همه محدودیت و منع به فقدان گزارش می‌رسید، اما او با هنرمندی و ذوق خود انسان کره‌ی شمالی را در میان این همه جای خالی نشان می‌دهد و عناصری ظریف و کوچک از حیات انسانی شهروندان را روایت می‌کند. 
او در کنار نقل شیطنت‌های فردی و همیشگی خود و شوخی‌هایش در جمع هم‌سفران، یکی دو خاطره و نکته‌ی خاص از سفر را هم در لابلای روایت گنجانده که همین صریح نبودن و نقل غیر مستقیم، آن‌ها را جذاب‌تر و خواندنی‌تر کرده است. اگر هیچ کدام از این‌ها نیز نبود باز هم «نیم دانگ پیونگ یانگ» به دلیل این که نخستین گزارش مستقیم و نخستین کتاب ایرانی از کره‌ی شمالی است خواندنی می‌شد، زیرا همان کتاب‌های خارجی هم معمولا نقل خاطرات افرادی است که از کره‌ی شمالی گریخته و بخشی از پروژه‌ی رسانه ای غرب بر علیه این کشور هستند، نه گزارش مستقیم یک نویسنده یا خبرنگار غربی از مشاهدات و تجربه‌هایش در کره‌ی شمالی و از این نظر هم کار امیرخانی یک اثر جدید و بسیار مهم است.

(به تاریخ ۱۳۹۹/۱/۲۷ در الف کتاب)
        

49

دین تلویزیون

7