معرفی کتاب سونات کرویتسر و چند داستان دیگر اثر لی یف نیکالایویچ تولستوی مترجم سروش حبیبی

سونات کرویتسر و چند داستان دیگر

سونات کرویتسر و چند داستان دیگر

4.2
16 نفر |
9 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

30

خواهم خواند

38

شابک
9789643625900
تعداد صفحات
606
تاریخ انتشار
1399/11/1

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به سونات کرویتسر و چند داستان دیگر

لیست‌های مرتبط به سونات کرویتسر و چند داستان دیگر

م.الف

م.الف

1401/10/30

بهترین داستان های کوتاهبهترین داستان های کوتاه گابریل گارسیا مارکزجیمز آگوستین جویس (بهترین داستان های کوتاه)

بهترین داستان های کوتاه

34 کتاب

داستان کوتاه یکی از ژانر‌های ادبی پرطرفدار است که در آن نویسنده می‌بایست تمام توان خود را به کارگیرد تا با خلق جهانی در حدود ده هزار کلمه احساس واحدی را در مخاطب برانگیزد. داستان‌های کوتاه خوب عمدتا ویژگی‌‌های مشترکی دارند که بارز ترینشان ژرفای محتواست. تفکر استخوان جسم هنر است و مایه استواری فرم. داستان خوب برشی از زندگی است که در آن مسئله و تفکر دیده می‌شود و معمولا علاوه بر جنبه تفنن و التذاذ (یا به عبارت بهتر خوشایندی) از وضعیت‌های انسانی(Human condition's ) و مخمصه‌های فردی و جمعی سخن می‌گویند. برای تشخیص یک اثر خوب داستانی راه‌های زیادی وجود دارد، که البته برخی از این راه ها بسیار تخصصی هستند؛ در عوض، برخی دیگر از راه‌ها برای عموم کاربرد بیش‌تری دارد. به عنوان مثال توجه به جایگاه و تجربه نویسنده، مترجم و انتشارات از راه‌های "فرعی" تشخیص یک داستان خوب به شمار می‌روند اما راه‌های بهتری هم وجود دارد؛ راه‌هایی که قدری تفکر بیشتر می‌طلبند و مواجهه مخاطب را از حالت منفعلانه به‌در می‌آورند بی آن‌که مخاطب نیاز به تخصص و تبحر در مبانی نقد ادبی داشته باشد. به گمان من، سوای از معیار های دیگر، اثر داستانی خوب، اعم از رمان، داستان کوتاه و یا داستانک اثری است که مخاطب پس از خواندنش بتواند دست کم به سه پرسش پاسخ واضح و مُقنع بدهد:"چرا؟"، "چطور؟" و "که چه؟" چرایی ناظر به آکسیون و یا پیرنگ داستان است. در واقع مراد از چرایی این است که رشته حوادث داستان چرا به آن نقطه‌ی نهایی، می‌رسند؟ چگونگی ناظر به این است که رشته حوادث داستان چگونه به معنا و نتیجه ختم می‌شوند؛ و درنهایت پاسخ به پرسش" که چه؟" می‌بایست مخاطب را قانع کند که آیا خواندن داستان ارزشش را داشته و نویسنده از این همه بگیر و ببند حرفی داشته که گفتنش بهتر از مسکوت گذاشتنش بوده باشد یا نه؟ ادبیات از اقسام هنر است؛ "هنر" حتی آن زمان که فی‌نفسه دارای ارزش شمرده شود و به عنوان وسیله‌‌ای برای انتقاد و اعتراض به شمار نیاید، باز از اندیشه و تفکر خالی نیست! نباید با هنر تقلیل گرایانه برخورد کرد و این‌گونه پنداشت که هنر تنها می‌بایست در خدمت نشر معارف دینی و ملی یا اعتلای ارزش‌های انسانی و اجتماعی باشد. گاهی بازنمایی یک بُرش از زندگی یا وصف زیبایی گل سرخ، تنها از منظر زیبایی شناسانه و کاملا زمینی و فردی، بهترین و تحسین برانگیزترین دستاورد‌های هنری را می‌سازد. آنچه بدان ادبیات زرد (و حتی گاهی قهوه‌ای!!) گفته می‌شود از درونمایه‌ای که قادر باشد به سه پرسش مذکور خصوصا پرسش نهایی پاسخ بدهد، تهی است! و غالبا با حادثه یا فاجعه‌ای ناگهانی آغاز می‌شود، با گره‌های پی‌در پی ادامه می‌یابد و با پایانی غافلگیر کننده به پایان می‌رسد بی آنکه از این فراز و فرود پاسخی برای پرسش"که چه؟" داشته باشد. البته معیار های بیشتری می‌توان برشمرد؛ به عنوان مثال اینکه داستان به بهانه مایه‌ور بودن به ورطه شعار زدگی نیفتد یا در خدمت مقاصد سیاسی و مضامین ایدئولوژیک قرار نگیرد چرا که کیفیت هنر معمولا رابطه مستقیمی با استقلال اندیشه خالق آن دارد. سخن کوتاه، در مجموعه‌ای که از نظر می‌گذرانید به زعم من می‌توان ردی از اندیشه یافت بی‌آنکه خالق هایشان به منجلاب شعار زدگی افتاده باشند یا خوشایندی و زیبایی داستان قربانی شده باشد . البته به گمان من هر مسیر و مبنای تخصصی ادبی دیگری را هم‌ که برگزینیم باز به نتیجه تقریبا مشابهی می‌رسیم. پا نوشت: چنانچه داستان کوتاه خوبی از قلم‌افتاده شما به لیست اضافه کنید.

48

یادداشت‌ها

سونات كروي
          سونات كرويتسر

1)
"سونات كرويتسر" داستاني است نوشتۀ "لف تالستوي" كه نه به بلندي يك رُمان است و نه به كوتاهي يك داستان كوتاه. نام داستان برگرفته از سوناتي است ساختۀ "لودويگ فان بتهوون" كه در سال 1803 ساخته‌شده و نام حقيقي آن "سونات شمارۀ ۹ براي ویولن" است، اما چون به پيانيستي به نام "رودولف كرويتسر" تقديم شده، "سونات كرويتسر" نام‌گرفته است. "تالستوي" در سال 1889 اين داستان را نوشت و در متن داستان اشاره به نواختن اين سونات نيز هست. اين داستان توسط "سروش حبيبي" و همچنين "بنفشه جعفر" به فارسي ترجمه‌شده. 

2)
"سونات كرويتسر" را مي‌توان نسخۀ داستاني شده مقالۀ "متافيزيك عشق" از "آرتور شوپنهاور" دانست. اين مقاله در اثر اصلي "شوپنهاور" به نام "جهان همچون اراده و تصور" جای‌داده شده و البته در ترجمۀ فارسي مستقلاً هم در كتاب "جهان و تأملات فيلسوف" گنجانده‌شده است. هر دو ترجمه به همت "رضا ولي‌ياري" است. "مسعود قديم فلاح" در كتاب "تالستوي و شوپنهاور" تحليلي خواندني از همبستگي فلسفه "شوپنهاور" و داستان "سونات كرويتسر" ارائه داده و شايد بهترين گزينه براي راستي‌سنجي اين ديدگاه تالستوي- شوپنهاور نسبت به عشق رمانتيك، تحقيقات يك روانشناس تكاملي معاصر به نام "هلن فيشر" باشد كه پژوهش‌هايش عناصر نگاه فلسفي شوپنهاور و رويكرد داستاني "تالستوي" را با ابزار علم محك زده و راستي‌آزمايي كرده است. "فيشر" خاستگاه هورموني عشق رمانتيك را شناسايي كرده و دستاورد علمي او خبر از ژرف‌بيني و ژرف‌کاوی "شوپنهاور" در سدۀ نوزدهم دارد. 

3)
"تالستوي" نگاه رايج زمانۀ خود به عشق، ازدواج، هم‌بستری، فرزندآوري و مفهوم خانواده را زير تيغ انتقادي عظيم برده و انتقادات او هنوز هم بعد از گذشت حدود ۱۳۵ سال از نگارش داستان مربوطه نوين و كارآمد هستند. رويارويي حرف‌هاي او با ذهن مردمان معاصر هنوز هم براي اكثريت مانند كوباندن چكشي بر شيشۀ باورهاي عرفي است، بسان نوعي "فلسفيدن با پتك" آن‌گونه كه "فردريش نيچه" عنوان كرده بود. شايد يكي از دلايلي كه آثار او همچنان خواندني هستند، همين نگاه فرازماني و عميق شدن در لايه‌هاي دروني آدم‌ها است كه با گذشت قرون و اعصار تغيير ملموسي ندارند. 

4)
روايت داستان اگرچه خيالي است و پيرو گفتگوهاي مسافراني در يك قطار مي‌گذرد، اما ناخودآگاه نسخه‌اي واقعي را در سال‌ها بعد يادآور مي‌سازد: داستان فيلسوف فرانسوي و عضو حزب كمونيست به نام "لويي آلتوسر" كه در سال 1980 همسرش را كشت. اين داستان واقعي الهام‌بخش نويسنده‌اي شد به نام "ياسمينا رضا" تا كتابي بنويسد به نام "سوار بر سورتمۀ آرتور شوپنهاور". 
و با تمام اين اوصاف "سونات كرويتسر" يك علامت سؤال شناختي مهم را هم پررنگ مي‌سازد كه آيا ما در لايه‌هاي دروني هم همان هستيم كه مي‌پنداريم يا فقط روساختي روايي از ناآگاهي ناشناخته‌ايم كه كارگردان پنهاني در اعماق وجود افسارمان را به دست گرفته و به فريب این‌گونه مي‌نمايد كه كنترل دست خود ماست؟
        

23

«آنچه من م
          «آنچه من می‌دانم مردم حالا حالا نخواهند دانست‌. آن‌ها به‌زودی خواهند دانست که در خورشید و ستارگان چه مقدار آهن و چه فلزاتی وجود دارد. اما آن‌چه پرده از خوک‌صفتی ما بردارد، نه... دریافتن آن مشکل است. خیلی مشکل!»

📌همین ابتدای یادداشت به دلیل طولانی بودنش عذر می‌خواهم، چون در واقع باید برای دو رمان یادداشت بنویسم.
این کتاب مجموعه‌ای مشتمل بر ۶ رمان کوتاه مثال زدنی از عالیجناب تالستوی است. این شش داستان به ترتیب: «سعادت زناشویی»، «مرگ ایوان ایلیچ»، «سونات کرویتسر»، «ارباب و بنده»، «پدر سرگی» و «داستان یک کوپن جعلی» هستند. از بین این داستان ها فقط «سونات کرویتسر» و «داستان کوپن جعلی» پیش‌تر جداگانه چاپ نشده‌اند. واقعاً نمی‌دانم به چه دلیل و تشخیصی این دو داستان _که قطعاً از برخی داستان های دیگر تالستوی مثلاً «ارباب و بنده» قوی‌تر هستند_ توفیق چاپ انفرادی نداشتند. این نقد و خرده بر نشر چشمه و بعد آقای حبیبی، تنها نقدی است که بر کتاب وارد است. به طبع من هم به این دو داستان مغفول مانده تالستوی می‌پردازم.

📕۱-«سونات کرویتسر»

همیشه در بین آثار نویسندگان بعضی آثار از جهت شناخت فلسفه و نظریات نویسنده مهم‌تر و کارگشا تر شناخته می‌شوند. سونات کرویتسر مطمئناً در این دسته قرار می‌گیرد. این داستان در کنار «مرگ ایوان ایلیچ»، «اعتراف» و «پدر سرگی» می‌تواند بن‌مایه افکار تالستوی در مورد خدا، مرگ، معنای زندگی، خیر و شر، مسیحیت، کلیسا و زناشویی را به اختصار نشان دهد. صد البته که این به معنای تکرار سخن در مثلاً «جنگ و صلح» نیست. اگر تالستوی در «سونات» نقدش بر کالا انگاری زن و روابط عاشقانه باسمه‌ای را طرح می‌کند در «جنگ و صلح» تفصیلش می‌دهد. سخن کوتاه این که «سونات کرویتسر» همانند مرگ ایوان ایلیچ با مشخص شدن پایان داستان از ابتدای آن، دست مخاطب را می‌گیرد و به دنبال علل وقوع واقعه می‌برد. نکته نهایی اینکه تالستوی از تجربیات تلخ زناشویی خود در نوشتن داستان استفاده کرده است. (راجع به این داستان حرف و نکته بسیار است...)

📗۲- «داستان یک کوپن جعلی»

ایده داستان در یک کلام همان اثر پروانه‌ای اعمال ماست. چگونه جعل یک کوپن و اضافه کردن عدد یک کنار دو، منجر به قتل‌ها و سرقت‌های زنجیره‌ای می‌شود. از لحاظ تعداد شخصیت شاید تنها اثری که با این داستان رقابت کند «جنگ و صلح» است! تالستوی در صد صفحه هم کلیسا، هم سیستم قضایی و هم انسان‌هایی که جرم کوچکشان را بی‌اثر می‌دانند، له و لورده می‌کند و در پایانْ سلسله اتفاقاتی که به‌وجود آمده را به نقطه مبدأ برمی‌گرداند و داستانش را به نحو احسن ختم می‌کند.

📎به راستی که تالستوی لایق تمام تحسین و تمجیدهایی که از او به عمل آمده و چه بسا بیشتر از آنها هم هست.
        

51

          نقد های این کتاب را که می‌خواندم با این نکته مواجه شدم که این کتاب می خواهد نظریه تفریط جنسی رو در برابر سرکشی و افراط جنسی مطرح بکنه
هنگام خوندن هم با این مسئله مواجه شدم و می خواستم که پس از مطالعه در یادداشتم به این نکته اشاره کنم که نویسنده نتوانسته مسئله اعتدال و میانه روی را که اخلاق اسلامی پیشنهاد می کند ببیند و در نتیجه در برابر افراط، تفریط را پیشنهاد داده است. که البته برگرفته از نگاه های مسیحیت تحریف شده هم هست
اما وقتی به اواخر داستان می رسی تازه نظر شما تغییر می کند و آنجا می بینیم که ...
می بینیم که به نظر می رسد تولستوی قصدی کاملا متفاوت را در داستان بگنجاند و ذهن شما را در تمام داستان با آن ایده مسخره به بازی گرفته بود که فریبش را بخورید و با داستان همراه شوید تا نظرش را در عمق جان شما بگنجاند و به راستی به خوبی از پس این مسئله برآمده بود. و آن نکته باز هم مانند دیگر داستان های تولستوی، یک نکته اخلاقی مهم بود و آن اینکه سوء ظن چقدر می تواند انسان را نابود کند و مخصوصا در زندگی زناشویی چقدر می تواند انسان را به ورطه جنون و نابودی بکشاند. 
البته همچنان شاید عده‌ای باشند که نظرشان همان نظر اولیه من باشد، ولی اجازه دهید که من دامن تولستوی را از این نقد مبرا بدانم
        

0