یادداشت ناصر حافظی مطلق

سونات كروي
        سونات كرويتسر

1)
"سونات كرويتسر" داستاني است نوشتۀ "لف تالستوي" كه نه به بلندي يك رُمان است و نه به كوتاهي يك داستان كوتاه. نام داستان برگرفته از سوناتي است ساختۀ "لودويگ فان بتهوون" كه در سال 1803 ساخته‌شده و نام حقيقي آن "سونات شمارۀ ۹ براي ویولن" است، اما چون به پيانيستي به نام "رودولف كرويتسر" تقديم شده، "سونات كرويتسر" نام‌گرفته است. "تالستوي" در سال 1889 اين داستان را نوشت و در متن داستان اشاره به نواختن اين سونات نيز هست. اين داستان توسط "سروش حبيبي" و همچنين "بنفشه جعفر" به فارسي ترجمه‌شده. 

2)
"سونات كرويتسر" را مي‌توان نسخۀ داستاني شده مقالۀ "متافيزيك عشق" از "آرتور شوپنهاور" دانست. اين مقاله در اثر اصلي "شوپنهاور" به نام "جهان همچون اراده و تصور" جای‌داده شده و البته در ترجمۀ فارسي مستقلاً هم در كتاب "جهان و تأملات فيلسوف" گنجانده‌شده است. هر دو ترجمه به همت "رضا ولي‌ياري" است. "مسعود قديم فلاح" در كتاب "تالستوي و شوپنهاور" تحليلي خواندني از همبستگي فلسفه "شوپنهاور" و داستان "سونات كرويتسر" ارائه داده و شايد بهترين گزينه براي راستي‌سنجي اين ديدگاه تالستوي- شوپنهاور نسبت به عشق رمانتيك، تحقيقات يك روانشناس تكاملي معاصر به نام "هلن فيشر" باشد كه پژوهش‌هايش عناصر نگاه فلسفي شوپنهاور و رويكرد داستاني "تالستوي" را با ابزار علم محك زده و راستي‌آزمايي كرده است. "فيشر" خاستگاه هورموني عشق رمانتيك را شناسايي كرده و دستاورد علمي او خبر از ژرف‌بيني و ژرف‌کاوی "شوپنهاور" در سدۀ نوزدهم دارد. 

3)
"تالستوي" نگاه رايج زمانۀ خود به عشق، ازدواج، هم‌بستری، فرزندآوري و مفهوم خانواده را زير تيغ انتقادي عظيم برده و انتقادات او هنوز هم بعد از گذشت حدود ۱۳۵ سال از نگارش داستان مربوطه نوين و كارآمد هستند. رويارويي حرف‌هاي او با ذهن مردمان معاصر هنوز هم براي اكثريت مانند كوباندن چكشي بر شيشۀ باورهاي عرفي است، بسان نوعي "فلسفيدن با پتك" آن‌گونه كه "فردريش نيچه" عنوان كرده بود. شايد يكي از دلايلي كه آثار او همچنان خواندني هستند، همين نگاه فرازماني و عميق شدن در لايه‌هاي دروني آدم‌ها است كه با گذشت قرون و اعصار تغيير ملموسي ندارند. 

4)
روايت داستان اگرچه خيالي است و پيرو گفتگوهاي مسافراني در يك قطار مي‌گذرد، اما ناخودآگاه نسخه‌اي واقعي را در سال‌ها بعد يادآور مي‌سازد: داستان فيلسوف فرانسوي و عضو حزب كمونيست به نام "لويي آلتوسر" كه در سال 1980 همسرش را كشت. اين داستان واقعي الهام‌بخش نويسنده‌اي شد به نام "ياسمينا رضا" تا كتابي بنويسد به نام "سوار بر سورتمۀ آرتور شوپنهاور". 
و با تمام اين اوصاف "سونات كرويتسر" يك علامت سؤال شناختي مهم را هم پررنگ مي‌سازد كه آيا ما در لايه‌هاي دروني هم همان هستيم كه مي‌پنداريم يا فقط روساختي روايي از ناآگاهي ناشناخته‌ايم كه كارگردان پنهاني در اعماق وجود افسارمان را به دست گرفته و به فريب این‌گونه مي‌نمايد كه كنترل دست خود ماست؟
      
520

23

(0/1000)

نظرات

یادداشت خوبی بود اما کاش سربسته به انتقادات تولستوی اشاره می‌کردید
1

1

سلام
در ادامۀ داستان‌های تالستوی  انتقادات رو هم می‌نویسم.   

0