یادداشت

سونات کرویتسر و چند داستان دیگر
«آنچه من م
        «آنچه من می‌دانم مردم حالا حالا نخواهند دانست‌. آن‌ها به‌زودی خواهند دانست که در خورشید و ستارگان چه مقدار آهن و چه فلزاتی وجود دارد. اما آن‌چه پرده از خوک‌صفتی ما بردارد، نه... دریافتن آن مشکل است. خیلی مشکل!»

📌همین ابتدای یادداشت به دلیل طولانی بودنش عذر می‌خواهم، چون در واقع باید برای دو رمان یادداشت بنویسم.
این کتاب مجموعه‌ای مشتمل بر ۶ رمان کوتاه مثال زدنی از عالیجناب تالستوی است. این شش داستان به ترتیب: «سعادت زناشویی»، «مرگ ایوان ایلیچ»، «سونات کرویتسر»، «ارباب و بنده»، «پدر سرگی» و «داستان یک کوپن جعلی» هستند. از بین این داستان ها فقط «سونات کرویتسر» و «داستان کوپن جعلی» پیش‌تر جداگانه چاپ نشده‌اند. واقعاً نمی‌دانم به چه دلیل و تشخیصی این دو داستان _که قطعاً از برخی داستان های دیگر تالستوی مثلاً «ارباب و بنده» قوی‌تر هستند_ توفیق چاپ انفرادی نداشتند. این نقد و خرده بر نشر چشمه و بعد آقای حبیبی، تنها نقدی است که بر کتاب وارد است. به طبع من هم به این دو داستان مغفول مانده تالستوی می‌پردازم.

📕۱-«سونات کرویتسر»

همیشه در بین آثار نویسندگان بعضی آثار از جهت شناخت فلسفه و نظریات نویسنده مهم‌تر و کارگشا تر شناخته می‌شوند. سونات کرویتسر مطمئناً در این دسته قرار می‌گیرد. این داستان در کنار «مرگ ایوان ایلیچ»، «اعتراف» و «پدر سرگی» می‌تواند بن‌مایه افکار تالستوی در مورد خدا، مرگ، معنای زندگی، خیر و شر، مسیحیت، کلیسا و زناشویی را به اختصار نشان دهد. صد البته که این به معنای تکرار سخن در مثلاً «جنگ و صلح» نیست. اگر تالستوی در «سونات» نقدش بر کالا انگاری زن و روابط عاشقانه باسمه‌ای را طرح می‌کند در «جنگ و صلح» تفصیلش می‌دهد. سخن کوتاه این که «سونات کرویتسر» همانند مرگ ایوان ایلیچ با مشخص شدن پایان داستان از ابتدای آن، دست مخاطب را می‌گیرد و به دنبال علل وقوع واقعه می‌برد. نکته نهایی اینکه تالستوی از تجربیات تلخ زناشویی خود در نوشتن داستان استفاده کرده است. (راجع به این داستان حرف و نکته بسیار است...)

📗۲- «داستان یک کوپن جعلی»

ایده داستان در یک کلام همان اثر پروانه‌ای اعمال ماست. چگونه جعل یک کوپن و اضافه کردن عدد یک کنار دو، منجر به قتل‌ها و سرقت‌های زنجیره‌ای می‌شود. از لحاظ تعداد شخصیت شاید تنها اثری که با این داستان رقابت کند «جنگ و صلح» است! تالستوی در صد صفحه هم کلیسا، هم سیستم قضایی و هم انسان‌هایی که جرم کوچکشان را بی‌اثر می‌دانند، له و لورده می‌کند و در پایانْ سلسله اتفاقاتی که به‌وجود آمده را به نقطه مبدأ برمی‌گرداند و داستانش را به نحو احسن ختم می‌کند.

📎به راستی که تالستوی لایق تمام تحسین و تمجیدهایی که از او به عمل آمده و چه بسا بیشتر از آنها هم هست.
      
2

49

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.