معرفی کتاب سعادت زناشویی اثر لی یف نیکالایویچ تولستوی مترجم سروش حبیبی

سعادت زناشویی

سعادت زناشویی

3.7
89 نفر |
35 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

9

خوانده‌ام

164

خواهم خواند

99

شابک
9789643625832
تعداد صفحات
136
تاریخ انتشار
1399/5/6

توضیحات

        چنان که گفتی افکارش را دنبال‌کنان گفت: بله، ما همه، و خاصه شما زن‌ها، باید کشاکش زشت و بی‌معنای زندگی را تنها طی کنیم تا به اصل پاکیزه‌ی آن برسیم. کسی تجربه‌های دیگری را باور نمی‌کند و نمی‌پذیرد. خیلی مانده بود که تو از دریای دیوانگی‌ها و بازی‌های کودکانه‌ی زندگی، که من درگیری‌ات با آن‌ها را تحسین می‌کردم بیرون آیی. این است که آسوده‌ات گذاشتم تا همه چیز را خود بیازمایی و بحران شور شبابت بگذرد و احساس می‌کردم که حق ندارم در تنگنایت بفشارم، گرچه برای من موسم این جوانی مدت‌ها بود سپری شده بود.
از متن کتاب
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به سعادت زناشویی

نمایش همه

یادداشت‌ها

          اینجا هم تولستوی با همان قلم بی‌نهایت قدرتمند خودش داره به صورت داستانی یک صفت مذموم اخلاقی رو بررسی می‌کنه
البته در این داستان شاید بشه گفت که به جای یک مسئله محوری، دو مسئله داره و در حال تلاش هست که هر دو رو به مخاطب نشون بده و زشتی و آثار منفی هر دو ره در برابر خواننده به نمایش بکشه
یکی این مسئله که زن‌ها کارهایی می‌کنند که از منظر همسرشان ناپسند است و به غیرت همسر برمی‌خورد و علاوه بر اینکه زن متوجه نمی شود، آن را انکار هم می‌کند
حالا این را در دیگر مسائل، غیر از مسئله موجود در کتاب هم ببرید
دوم هم اینکه گفتگو نکردن زن و شوهر چقدر بد است و اینکه همه چیز را به این حساب بگذاریم که طرف مقابل خودش متوجه می‌شود، چه آسیب هایی دارد.
هر چند که مانند یادداشت‌هایم بر کتاب مرگ ایوان ایلیچ و شیطان، در اینجا هم معتقدم که کتاب فقط جنبه سلبی کار را پیش می‌برد. یعنی فقط صفات رذیله اخلاقی را معرفی می‌کند و راهکار به مخاطب نمی‌دهد
البته در این داستان شاید نیاز هم نبود..
        

1

          《سخن عاشقانه گفتن دلیل عشق نیست،
عاشق كم است، سخن عاشقانه فراوان..
عشق عادت نیست، عادت همه چیز را ویران می كند از جمله عظمت دوست داشتن را…
از شباهت به تكرار می رسیم، 
از تكرار به عادت، 
از عادت به بیهودگی از بیهودگی به خستگی و نفرت.... 
_نادر ابراهیمی🤍》

شما در زندگی به دنبال چه نوع سعادتی هستید؟
یا بهتر است بپرسم، رسیدن به چه هدفی را سعادت در زندگی می‌دانید؟

نمی‌دانم ماریا برای جناب تولستوی نماد چه نوع فردی است، ولی برای من نماد فردی است که هدف خود را به اشتباه انتخاب کرده‌ یا در اواسط مسیر، هدف اصلی را فراموش کرده و دل به لذت‌های کوتاه‌مدت سپرده‌است و غرق در این دنیای تجملی شده است!

ماریا نوجوانی بیش نبود که والدین خود را از دست داد، مدتی بعد جای این فقدان و ناامیدی را با عشقی پرسوز پر کرد.
هدفش را خوشبختی در ازدواج و زندگی مشترک قرار داد..
ولی زندگی مشترک با تصوراتش تفاوت های زیادی داشت!

اولین مشکل 
تبدیل لذت های اولیه رابطه‌شان به روزمرگی و 
دومین مشکل
عادت کردن بر این خوشبختی بود..

ماریا دیگر خوشبختی را نمی‌دید، اصلا وجود خوشبختی را حس نمی‌کرد، حتی حس می‌شد که از آن خسته شده است.!
دیگر این نوع خوشبختی را لذت‌بخش نمی‌دانست و به دنبال دیگر لذت‌ها رفت!

《زندگی مشترک را نمی‌توان یک بار به خطر انداخت، و باز انتظار داشت که شکل و محتوایی همچون روزگاران قبل از خطر داشته باشد.
چیزی ، قطعاً خراب خواهد شد
چیزی فرو خواهد ریخت
چیزی دگرگون خواهد شد
چیزی - به عظمت حرمت - که بازسازی و ترمیم آن بسی دشوارتر از ساختن چیزی تازه است》

اشتباهات ماریا را خیلی خوب فهمیدم و درک کردم، برایم جالب است که درآخر هم به درستی متوجه اشتباهاتش نشد!
چقدر زیبا عذاب وجدان را توصیف کرده بود!
چیزی از آن نمی‌گویم، امیدوارم هیچوقت همچین حسی را تجربه نکنید..

ولی می‌شود گفت که "او" در مقابل ماریا اشتباهی نداشت؟
او که می‌دانست ماریا دختر ساده ای است که از روستا به این مجالس اعیانی آمده، او که با سادگی های ماریا آشنایی داشت، چرا هیچوقت لب به سخن باز نکرد؟
واقعا چرا انقد گفتن از ناراحتی‌ها و نارضایتی ها سخت است؟
در آخر اینکه در هیچ زندگی، یک نفر به تنهایی مقصر نیست..

آلبر کامو راست گفته است که؛
 همهٔ بدبختی انسان‌ها ناشی از این است که به زبان صریح و روشن حرف نمی‌زنند.❤️‍🩹


*نکته دیگری که در کتاب به آن پرداخته شده، بحث تفاوت سن بالا در ازدواج است.
اختلاف سن موضوعی نیست که قابلیت تعمیم دادن داشته باشد (به روحیات و شخصیت هر فرد بستگی دارد) ولی ازدواج با تفاوت سنی یک دهه و بیشتر به صورت ناخودآگاه باعث می‌شود یک زوج، در دو دنیای متفاوت زندگی کنند و همدیگر را به درستی درک نکنند..
یکی به تازگی وارد دوره‌ی شور و هیجان جوانی شده و دیگری از آن خارج شده است!
خیلی سخت می‌شود که این دو بتوانند باهم ارتباط مؤثر برقرار کنند..
در این کتاب هم در بیان جزئیات احساسات و تفریحات این موضوع را بیان می‌کند.(یکی از بخش های موردعلاقم در کتاب همین بود:)🩵)


*لطفا به این کتاب فقط به چشم یک داستان نگاه نکنید، و آن را با دقت بخوانید! 
به جای کتاب‌های روانشناسی مختلف دررابطه با زندگی مشترک، این دست از کتاب‌ها را بخوانید!
        

80

          برعکس تعریفاتی که از این کتاب شده، حتی از یک کتاب معمولی هم سطح پایین‌تری داره.
داستان جذاب نیست، قابل پیش‌بینیه، محتوا خیلی عمیق نیست، مطالب خیلی آموزنده‌ای نداره.
تنها چیزهایی که می دونستم و تا حدی با خوندن این کتاب دوباره یادآوری شد برام، اینا بود:
*هیچ وقت نباید بذاری با حرف نزدنت، همه چیز خراب و خرابتر بشه.
*برای همسرت خودافشاگری داشته باش و جوری براش امن باش که اون هم برای تو، خودافشاگری داشته باشه.
*صحبت‌های موقع عصبانیت رو جدی نگیر.
*زنان نیاز به صحبت دارند برای تخلیه، مردها نباید مشکلاتی که خانوم بیان می‌کنه رو به عنوان نقص داشتن خودشون برداشت کنند.
*فاصله سنی توی ازدواج مهمه و خیلی مهمه که دونفر از یک رده سنی باشند.
*زن‌ها نیاز دارن همیشه مثل روز اول بهشون توجه بشه و مثل روز اول دوست داشته بشن.
و البته برعکس چیزی که کتاب نشون داده بود، *معتقدم عشق واقعی چند سال بعد از ازدواج به وجود میاد نه قبلش یا در اوایلش. اون اتفاقات جذاب قبل و اوایل ازدواج صرفا هیجانات و تغییرات هورمونی اند و گذرا. ممکن نیست زوجی با همون شدت احساسات تا انتها پیش برند.
و در نهایت زندگی، این نیست که همسرت رو به عنوان ِ والدِ بچه‌هات دوست داشته باشی، بلکه باید همسرت رو به عنوان همسرت و تنها همراهت در زندگی دوست داشته باشی، وگرنه باختی.
این اولین تجربه من از تولستوی بود و احتمالا آخریش، خیلی تاثیرگذار بود‌
        

38

          سعادت زناشويي

۱)
"سعادت زناشويي" داستاني نيمه‌بلند است نوشتۀ "لف تالستوي" كه در سال 1859 ميلادي نگاشته شده است. اين داستان در سال ۱۳۸۹ توسط "سروش حبيبي" ترجمه‌شده و در "نشر چشمه" به چاپ رسيده است. نام داستان در ارتباط با موضوع آن، نوعي هجو و تضاد را در بر دارد. بين اين داستان و داستان "سونات كرويتسر" سي سال فاصله است و به نظر مي‌رسد نويسنده ايدۀ اوليۀ بدبينانه و درعین‌حال ملايم خود نسبت به عشق و ازدواج را در طول سي سال بسط و توسعه داده و از "سعادت زناشويي" كه داستان آن باوجود تمام مشكلات، به حفظ زندگي مشترك منتهي شده، به "سونات كرويتسر" كه انهدام همه‌چیز را در خود دارد رسيده است. در ميان اين بازۀ سي‌ساله "تالستوي"، "شوپنهاور" را كشف كرده است. 

۲)
"تالستوي" يك گولِم انديشه‌ورز است. طبق افسانه‌ها "گولِم" موجودي شبه انسان بود كه در سدۀ شانزدهم ميلادي توسط خاخام پراگ از اشياء بی‌جان ساخته شد تا با حملۀ ضد یهودی‌ها به محلۀ يهوديان مبارزه كند. اما كنترل گولِم از دست خاخام خارج شد و بر او شوريد. بنا به تفسيري از روايات كتاب مقدس خود انسان هم يك گولِم است كه بر خدا شوريد. گولِم در زبان عبري ظاهراً به معناي آدم بي‌مغز است و به شكل استعاري معناي احمق را هم دارد. 
اما داستان اصلي و واقعي چيز ديگري است، گولِم هيولايي است به نام انديشيدن و خاخام پراگ نمادي است از فرگشت و به معناي شوپنهاوري همان ارادۀ معطوف به حيات. اندیشیدن دستاوردي تكاملي است براي افزايش بقا و به‌نوعي جاده‌صاف‌کن ژن خودخواه. اما اين هيولا مي‌تواند بر صاحب قدرتمند خود بشورد و اگرچه اكثريت آدميان همچنان در بند و زنجير كامل ارادۀ معطوف به حيات هستند، اما اقليتي گولِم را آزادکرده‌اند. "تالستوي" ازاین‌دست آدم‌ها است. و مصيبت اول اين انسان‌ها جايي است كه انديشه با رانه‌هاي دروني در تضادي بنيادين قرار مي‌گيرد. 

۳)
اگر سه‌گانۀ "هلن فيشر" را بپذيريم كه عشق رُمانتيك با استروژن‌ها آغاز مي‌شود كه كشش جنسي و شهواني را به دنبال دارد و سپس نوبت به دوپامين مي‌رسد كه عشق و دلدادگي را ايجاد مي‌كند و درنهايت "اُكسي‌توسين" است كه دل‌بستگی را در پي مي‌آورد، بايد اين را هم بپذيريم كه اين سه‌گانه مدت‌دار است و نه ابدي. هورمون‌ها و ناقل‌هاي عصبي فرازوفرود دارند و جاودانه نيستند، بلكه تنها مَركَب‌هاي هستند براي نوسان آونگ ميل و ملال كه از سويي باقدرت تمام خواهش و ميل را مي‌زايند و از سوي ديگر پس از گذر زمان كافي با فضاحت تمام ما را به سمت ملال مي‌برند و اين آونگ در اين نوسان دائمي از كار بازنمی‌ایستد. "تالستوي" در داستان "سعادت زناشويي" تصويري از اين حركت آونگي را در توصيف دختري شانزده یا هفده‌ساله به نام "ماريا" كه به ازدواج مردي سن بالاتر درآمده است نمايش مي‌دهد، اما فقط يك نوسان آن را. نوسان كامل در "سونات كرويتسر" تصوير شده است. 

۴)
اما راه‌حل پيشنهادي براي رهايي از نوسان اين آونگ چيست؟ ايده‌اي است به نام تالستوي- بودا- شوپنهاور، اما با يك مقدمۀ ناگزير از فيلسوفي هلندي به نام "باروخ اسپينوزا": وقتي ما بفهميم چرا چيزي روي مي‌دهد، آن چيز قدرت كنترلش بر ما را از دست خواهد داد. فهميدن چرايي روي دادن چيزها نيازمند رهاسازي گولِم انديشه است و آنگاه ارادۀ معطوف به حيات و به تعبيري امروزي‌تر همان رانه‌هاي دروني ژن خودخواه قدرت كنترل بر ما را از دست خواهند داد. هرچند كه اين فرآيند طولاني، مصيبت‌بار و پر از شكست و زمين خوردن است، اما سرانجامِ آن تصويري است كه "آرتور شوپنهاور" در تعميم امر والا به شخصيت والا ارائه مي‌دهد: چنين انساني "شناخت برتري مي‌يابد" و از شناخت به فراشناخت مي‌رسد. رهايي نهايي از "ارادۀ معطوف به حيات" به تعبيري همان "رهايي از رنج" در آموزه‌هاي بودا است و مسيري است كه "تالستوي" در داستان "پدر سرگئي" توصيف كرده. 
        

25

sara

sara

1403/11/23

          قلم تولستوی واقعا من رو متحیر میکنه. فضاسازی و شخصیت پردازی های این داستان بسیار زیبا و قابل تامل بود مخصوصا رشد شخصیت ماریا که به تنهایی با روی تاریک زندگی مواجه شد.


داستان حول محور عشق یک دختر جوان و مردی میانسال میگذره و میپردازه به سیر عشق و زندگی زناشویی اونها و اینکه چقدر نقش هر انسانی در زندگی مهم و حائز اهمیته. 
من خیلی خوشم اومد که داستان رنگ و بوی دنیای حقیقی رو داشت و به زیبایی فراز و نشیب های ازدواج و عشق رو به تصویر کشیده بود.

فکر می‌کنم خام بودن ماریا سرگی رو خیلی آزار داد و خیلی جاها تقصیر از ماریا بود و سرگی صبوری کرد و ازش ممنونم که اجازه داد ماریا خودش مسیرش رو مشخص کنه و به نتیجه برسه که اوس های زود گذر رو نباید به خانواده‌اش ترجیح بده


این آخرین کتاب از مجموعه ی صد سال تولستوی بود که خوندم و باید بگم این مجموعه بسیار زیبا بود و برای شروع تولستوی خوانی بسیار مناسبه و از هر جلدش خیلی لذت بردم و محبوبم شد ارباب و بنده♡
        

1