معرفی کتاب شیر، ساحره و کمد لباس اثر سی. اس. لوییس مترجم پیمان اسماعیلیان

شیر، ساحره و کمد لباس

شیر، ساحره و کمد لباس

سی. اس. لوییس و 3 نفر دیگر
4.2
63 نفر |
21 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

7

خوانده‌ام

135

خواهم خواند

39

شابک
9789644178504
تعداد صفحات
240
تاریخ انتشار
1401/1/1

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        ماجراهای نارنیا از هفت کتاب مستقل پدید آمده است که خواننده می تواند آنها را به دنبال هم و یا جدا از هم بخواند و از حوادث درهم تنیده و تخیل برانگیز آنها لذت ببرد.
این هفتگانه جذاب و پرهیجان سالهاست که در سراسر جهان با استقبال گرم و روزافزون نوجوانان جهان روبه رو شده است.
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به شیر، ساحره و کمد لباس

نمایش همه
خواهرزاده جادوگرشیر، ساحره و کمد لباساسب و پسرک او

یادداشتی مشترک برای مجموعه ۷جلدی #نارنیا

9 کتاب

شیر، ساحره و کمد لباس جادو، زمان و موعود این سه کلمه. یعنی جادو و زمان و موعود ترکیباتی هستند که معمولا در هر رمان یا فیلمی که قرار است ضد الهی نوشته شود موجود هستند. حالا یا هر سه که چه بهتر یا دو تا و یا حداقل یکی از اینها مثلا رمان و فیلم هری پاتر که هر سه را با هم یک جا داشت مجموعه هفت جلدی نارنیا هم از مجموعه کتاب هایی است که همه اینها را هم دارد اول یک تبریک بگویم به سی.اس.لوئیس و بعد خیلی کوتاه رابطه این سه عنصر را با داستان ضد الهی توضیح بدم و بعد هم چند نکته راجع به رمان الف) اما تبریک: واقعا باید به این نویسنده قهار تبریک گفت بابت این کتاب رمانی ۷ جلدی بی نظیر. از چه جهت؟ از این جهت که شما هر چه در این ۷ جلد پیش می‌رید با خودتون می‌گید دیگه الآن باید ایده های غافلگیر کننده و جدید لوئیس تموم بشه ولی تمومی نداره و در هر جلد نه یک بار، بلکه بارها شما رو با ایده های جدید و خاص خودش غافلگیر می کنه و همین ها مخاطب رو با خودش همراه می کنه ب) رابطه این سه عنصر با داستان ضد الهی ۱. داستانی که در اون عنصر جادو وجود داشته باشه، بذر احتمال وجود یک قدرتی را در ذهن مخاطب می کاره که اون قدرت فراطبیعی هست و ربطی هم به خدای یکتا نداره. در نتیجه با همین قاعده می تونه خیلی از ادله و براهین فلسفی و یا دلائل ذهنی و ساده ما مردم پیرامون اثبات خدا رو به چالش بکشه و یا حتی به صورت ناخودآگاه اونها رو از بین ببره. بدون اینکه حتی بهش فکر بکنی ۲. داستانی که در اون امکان سفر در زمان باشه یا اینکه زمان یک عنصر نسبی مطرح بشه، این مسئله رو مطرح می کنه و سلسله علت و معلول که قراره نهایتا به یک علت بدون معلول برسه که همون خدای یگانه است، می تونه به اون نرسه. بلکه به یک معلول دیگه برسه که از آینده به گذشته سفر کرده. ساده بخوام بگم، این میشه که هیچ قدرت فراطبیعی ای وجود نداره و ما مردم در آینده اینقدر قدرت می گیریم که با سفر در زمان، گذشته این دنیا رو خلق می کنیم. این مطلب به صورت واضح و با تصریح در سینمایی اینتراستلار(میان ستاره ای) و سریال دارک بیان میشه و به خورد مخاطب داده میشه که همین نسبیت زمان در ۷ جلدی نارنیا مشهود هست و با همین مسئله هم کار رو پیش میبره ۳. موعود. داستان هایی که قراره موعود رو به چالش بکشن، معمولا چند مدل وارد میشن. یا اینکه موعود رو شیطیانی و بر خلاف وعده ها نشون میدن. یا اینکه موعود رو خیلی دور نشون میدن و زمان ظهور اون رو دیر وقت نشون میدن، مثل سینمایی تل ماسه. یا موعود رو خیلی عادی نشون میدن. مثل هری پاتر، سینمایی تل ماسه. در ۷ جلدی نارنیا هم همین طور هست. هم موعود شیطانی رو نشون میده و هم موعود هایی بسیار عادی که در دنیای ما، چند بچه دبستانی هستند و پس از ظهورشون هم هیچ کار خاصی انجام نمی دن. و مردم عادی هستند که در کنار اونا، دنیا رو نجات میدن بر خلاف همه نکاتی که ما نسبت به موعود مطرح می کنیم... ج) چند نکته غیر از اینها نسبت به نارنیا ۱. مجموعه نارنیا برای کودکان نوشته شده. پس اگر مطالعه کردید و خوشتون نیومد، به اون تعریفاتی که اول نوشته ام کردم، خرده نگیرید ۲. در همه جلدها می بینیم که همه کارهای خوب، با توصیه اسلان(شیری که نقش خدا را در نارنیا بازی می کند) انجام میشود. و دریغ از اینکه کمی فکر باعث کارهای خوب بشوند بدتر اینکه گاهی اوقات فکر های خوبی مطرح می شود و به وسیله انجام آن، اتفاق بدی می افتد و انجام دهنده توسط اسلان توبیخ می شود ۳و ۴. مجموعه نارنیا به شدت نمادگراست و تقریبا همه خصلت های انسانی رو در قالب های نمادین جمع کرده. حتی بسیاری از اتفاقات این دنیا رو هم به صورت نمادین در خودش داره. از ماجرای آدم و حوا و سیب بهشتی و اخراج از بهشت (که البته قهرمان نارنیایی از حضرت آدم ع نعوذ بالله بهتر بود و گول شیطان رو نخورد و سیب رو نخورد که این نکته و نکات مشابهش هم نکته چهارم محسوب میشود) تا خیلی از اتفاقات دیگر و نهایتا روز قیامت و پایان دنیا و خاموشی خورشید

7

پست‌های مرتبط به شیر، ساحره و کمد لباس

یادداشت‌ها

_بسم‌الله‌
          _بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم_

خب،چیز خاصی برای گفتن وجود ندارد. جز اینکه جادویی‌ترین چیزی که در جهان وجود دارد، نارنیاست. هنوز هم از جادوی نارنیا‌ شگفت‌زده می‌شوم، بعد تقریبا شش یا هفت سال، هنوز هم پر از زیبایی است. پر از معما و پر از شگفتی. پر از... پر از جادو.
هیچ چیز قرار نیست جای دنیای نارنیا را برای‌ من بگیرد. قرار است تا آخر عمر حسرت بخورم که کمد من یک کمد مزخرف غیر جادویی‌ست و به هیچ جا راه ندارد! حسرت بخورم که کل کمد‌های دنیای ما این‌گونه‌اند. خالی از جادو.
ولی هنوز یک بارقه‌ی امیدی دارم... چون داخل یک خانه... خانه‌ای که اصلا معلوم نیست وجود خارجی دارد یا خیر!... یک کمدی وجود دارد، کمدی که از جنس نارنیاست، وقتی بازش می‌کنی، واردش می‌شوی، اول از همه باید حواس‌جمع باشی در را نبندی. زیرا آدم عاقل هیچ‌وقت در کمد را روی خودش نمی‌بندد(*دوستانی که کتاب را خواندند دلیل استفاده از این نقل قول را می‌دانند*). بعد که واردش شدی، هی عقب عقب میروی و ناگهان می‌بینی یک چیزی دارد گونه‌هایت را قلقلک می‌دهد... دانه هایی سرد و نرم روی صورتت می‌نشینند... اوه خدای من! وارد نارنیا شدی! شاخه‌ی درختهای نارنیا و برفی که همیشه در نارنیا می‌بارد!
ولی آیا یک روزی این کمد را پیدا می‌کنیم؟
نمی‌دانم.
ازش فقط یکی در دنیا وجود دارد، همانی که از جنس خود نارنیاست...

پ.ن: به دومین یادداشت من که محاوره ای ننوشتم خوش آمدید🤦🏻‍♀️😅
        

41

          بعد از اون سفر جادویی تو جلد اول نارنیا، فکر می‌کردم دیگه چیزی نمی‌تونه منو غافلگیر کنه. اما وقتی جلد دوم، شیر، ساحره و کمد لباس رو شروع کردم، انگار یه ماجرای تازه، مثل یه نسیم خنک تو زمستون به روم وزید. نارنیا، این بار تو دل زمستونی بی‌پایان، منتظر بود تا مسافری داخلش قدم بگذاره تا زنده بشه.
از همون لحظه‌ای که لوسی وارد کمد شد و به نارنیا رسید، حس کردم منم پشت سرش پا توی برفای نرم اون دنیا گذاشتم. اون سکوت، اون چراغ‌برقی که وسط جنگل روشن بود، مثل یه دعوت بود به فرار از دنیای خودم. و بعد، کم‌کم باقی شخصیت‌ها هم اضافه شدن. 
وقتی اسلان ظاهر شد، حس کردم دارم تو یه سفر معنوی همراهش می‌شم. هر اتفاقی که تو نارنیا می‌افتاد، یه جوری با دنیای من حرف می‌زد. از خیانت و بخشش گرفته تا امیدی که تو سخت‌ترین لحظه‌ها پیدا می‌کنی.
شاید نارنیا جایی بیرون از ما نباشد، بلکه انعکاسی از چیزی درونمان باشد؛ جایی عمیق و ناشناخته که زمستان‌های طولانی، جنگل‌های برفی و نور گرم امید را در خود جای داده است. شاید هر کدام از ما یک کمد جادویی در قلبمان داریم، که اگر جسارت کنیم و درش را باز کنیم، سفری شگفت‌انگیز به سوی خود آغاز می‌شود. نارنیا نه فقط یک سرزمین جادویی، بلکه فرصتی است برای کشف چیزی که همیشه درون ما بوده و تنها منتظر بوده تا آن را پیدا کنیم.
این جلد فقط یه داستان فانتزی نبود، یه یادآوری بود که حتی تو تاریک‌ترین روزا هم می‌تونی با ایمان و شجاعت راهتو پیدا کنی. هر خطش منو به ماجرایی می‌برد که هم از خودم دور می‌شدم، هم خودمو بهتر پیدا می‌کردم. و حالا که کتاب تموم شده، یه گوشه‌ی ذهنم هنوز تو نارنیاست، کنار اسلان و دوستانش. این کتاب مثل یه شلاق بود برای تخیل خسته‌م؛ بیدارش کرد و یادم آورد که زندگی، پر از ماجراهای منتظر کشف شدنه.
        

4

          『هو النور』
توی review جلد قبلی فکر کنم یادم رفت راجع به تصاویر مجموعه نارنیا چیزی بگم. واقعا تصاویر زیبا و قشنگی داره طوری که من توی این جلد گاهی مکث می‌کردم و سعی می‌کردم جزئیات تصاویر رو با توصیف‌های نویسنده انطباق بدم.

شخصیت‌ها بسیار برای من دوست‌داشتنی بودن و دوباره میشه گفت مفهوم آموزنده‌ای داشت. مثل اونجایی که اسلان راجع به کشته شدن یه بی‌گناه به جای گناهکار و پیامدش توضیح میداد.
 
▪︎اسلان مثل جلد قبل شخصیت برجسته‌ای بود. مخصوصا اون آخراش که لوسی داشت ادموند رو نجات می‌داد و برگشت بهش گفت که بقیه هم در حال مرگن و چند نفر دیگه باید بخاطر ادموند کشته بشن.

▪︎امتیاز من درواقع ۴/۵ئه.
درسته که خیلی دوستش داشتم و فانتزی بسیار جذابی داشت اما یه سری چیزها برای من به شخصه مبهم بود. 

▪︎بچه‌ها چرا هیچ‌وقت سعی نکردن به دنیای خودشون بازگردن؟ می‌دونم که نارنیا جذاب‌تره و مسئولیت فرمانروایی بر نارنیا رو به عهده گرفته بودن و هر چی بزرگ‌تر شدن بیشتر و بیشتر زندگی سابق‌شون رو فراموش کردن اما خب بازم آدم در وهله اول با خودش نمیگه که خانواده‌ام نگران میشن؟
        

0

          یکی از بهترین و نوستالوژیک ترین داستان و دنیای فانتزی برای من همین دنیای نارنیاست... بچه که بودم یک اقتباس سریالی از این داستان در تلوزیون پخش می‌شد که منو محو خودش میکرد. مخصوصا با اون موسیقی شگفت انگیز و رویایی ش... 
برای همین و به خاطر اون حس نوستالوژی ای که هنوز باهامه ،  شروع کردم به خوندن کتاب هاش و این دومین کتابی بود که خوندم...
باید اول از همه بگم که بر عکس هری پاتر،  اینجا لحن و مدل قصه گفتن نویسنده کودکانه تره و انگار واقعا مخاطب این داستان ها کودکان و نوجوان ها هستند. برعکس چیزی که توی هری پاتر وجود داشت و لحن و فرم قصه گویی هیچوقت این رو به شما القا نمی‌کرد که دارید کتاب نوجوان میخونید. 
به هرحال این پنج ستاره ای که دادم به خاطر علاقه قلبی من به این مجموعه و مخصوصا این جلد کتاب بود. 
داستان همون نبرو خیر و شر معروفه و در یک جبهه ساحره وایستاده که نارنیا رو تبدیل به یک زمستان بی پایان کرده و در یک طرف اسلان وایستاده که میخواد سلطه ساحره رو بر نارنیا پایان بده...
داستان از پیچش کمی برخورداره ولی هیجان مناسبی برای سن ۱۵  سال به پایین داره...
در کل خوندنش توصیه میشه...
        

32

بسم الله ا
          بسم الله الرحمن الرحیم

و اینک پایان جلد دوم و‌چه پایان شیرینی🫠

پ‌ن¹:از اونجای که منتظر حضور پر ماجرای این چهارتا بچه بودم این جلد حسابی بهم چسبید. 
پ‌ن‌²:ادلر یکی از نظریه‌پردازای معروفه که یکی از حرفاشم جایگاه فرزندیه. ادلر میگه بچه‌ی اول با دوم فرق داره و دومم با سوم و الی اخر. اینکه ادما رو قالب بندی کنیم چندان جالب نیست اما ویژگی‌های مشترکم نمیتونیم فاکتور بگیریم دیگه.

مثلا پیتر که بچه‌ی اول بود حس رهبری‌ش رو اصلا کتمان نمی کرد و دائم میخواست همه رو راهنمایی کنه.
یا سوزان به عنوان‌خواهر دوم عاقل و محتاط این گروه بود، مورد مشورت پیتر و هم رازش. 
ادموند( اخ از دست تو ادموند😒😮‍💨) بچه‌ی یکی مونده به اخر که جایگاهش توسط خواهر کوچیکه گرفته شده وو با خودش میگه (اشکالی نداره اگه با شیطنت و خباثت  اذیتش کنیم). یا بیشتر از اون، دائم می‌دیدیم که نقشه میکشه پیتر رو شکست بده( آرزو بر جوانان عیب نیست بهرحال🦥) .
لوسی هم که بچه‌ی اخر خانواده بود عشق بیشتری نسبت به بقیه توی وجودش داشت و به صفای درونش اجازه میداد راهنمایش کنه( هرچند من زیاد موافق این کارش نبودم) 

پ‌ن³:خب اینا رو چرا میگم؟
میخوام بگم با وجود اینکه دانشجویی سر به هوای بودم درسامو خوب یادگرفتم😔😂

بی ‌شوخی، حس میکنم لوئیس خواسته یا ناخواسته خیلی خوب تونسته این تفاوت ها رو به زبان ساده و کودکانه تبدیل به داستان کنه. هر کدوم از شخصیتا بر اساس اون ویژگی‌ها دست به تصمیم می‌گرفتن( بر من ببخشاید این مدل یادداشت نوشتن رو،دارم سعی میکنم بفهمم کتابای خوب چطور نوشته میشن)

پ‌ن⁴:کتاب ۲۳۵ صفحه داشت، روندش به کندی جلد یک نبود و از همون فصل اول ما درگیر کمد و نارنیا می‌شیم. دوست داشتم بیشتر راجع دلایل اومدن بچه‌ها پیش دیگوری بدونم ولی خب نویسنده حوصله‌ش نکشیده ظاهرا😮‍💨😂
انشالله جلد بعدی.

پ‌ن⁵:یه چیز که خیلی برام جالب بود حس متفاوت این کتاب در مقایسه با فانتزی‌هایه که الان میخونم. قصدشم تقبیح هیچ کدوم نیست،تفاوت‌شون رو‌میگم.
مثلا با اینکه بچه‌ها وارد یه سرزمین ناشناخته شدن و هر لحظه ممکنه بمیرن هیچ ترس و نگرانی به خودشون راه ندادن( اینکه نویسنده بگه ترسیدن هنر نیست که،اینو باید بهمون نشون بده که من چیزی ندیدم) و خیلی راحت به غریبه‌ها اعتماد کردن و با وجود کار وحشتناک ادموند خیلی راحت همه بخشیدنش و بهش اجازه‌ی جبران دادن.
حالا  توی فانتزیایی الان  طرف به خانواده‌شم نمی‌تونه اعتماد کنه و کلی ترس و دلهره داره.

پ‌ن⁶و اینکه نویسنده خیلی خوب خیر و بر شر پیروز کرد، ساده و قابل فهم.بهرحال این مجموعه برای بچه‌هایه که هنوز  کامل وارذ نوجوونی نشدن و قصه های پریان رو باور دارن( منم باور دارم😔😂)
حتما نیازی نیست که شما سه ساعت به بچه‌های کوچولوتون درس اخلاق بدید، نارنیا بدید دستشون خودشون جو گیر میشن و سعی میکنن اخلاق رو رعایت کنن. تازه درسته یکم انحراف مذهبی داره کتاب( مظلوم حضرت آدم که بهش انگ شوهر لیلیث بودن چسبیده) ولی اینطورم نیست که نشه با یه توضیح برای بچه رفع شبهه کرد.

پ‌ن⁷:اگه این‌روزا سرتون شلوغه، یا احساس اسلامپ شدن دارید نارنیا بخونید. نیازی به حل معماهای پیچیده نیست و احساساتتون رو فقط غلغلک میده.


        

22

Haniyeh

Haniyeh

1403/5/8

          اولین کتاب از مجموعه ماجراهای نارنیا.
من نصف کتاب رو خوندم و بعد فیلمش رو دیدم. به نظرم فیلم قوی‌تر از کتابه و پیشنهادم برای کسی که می‌خواد سراغ این مجموعه بیاد فیلمش هست، نه کتابش.
کتاب زیاد ساده نوشته شده. اعتماد کردنای الکی و بدون دلیل داریم، مثل اعتماد لوسی به تامنوس و اعتماد همه به بیدستر و اعتماد ادموند به ساحره سفید. این به سن شخصیت‌ها و کتاب نوجوان بودنش هم ربطی نداره، یعنی خب هری و دوستانش هم همین سن بودن و اون همه کار انجام دادن، پس قابل‌قبول نیست که انقدر شخصیت‌های ساده‌ای نوشته بشن، درحالی‌که همون کسانی هستن که گفته شده به همراه ازلان(اصلان یا اسلان) می‌تونن صلح و سرسبزی رو به نارنیا برگردونن. 
علم غیب داشتنای الکی  هم داشتیم مثل  آقای بیدستری که تا دید ادموند نیست گفت من می‌دونم کجاست، رفته پیش ساحره سفید! وقتی فيلم رو می‌دیدیم دقیقا خواهرم هم گفت چجوری فهمیدن کجاست؟! خواهرم سیزده سالشه و این نشون می‌ده برای یک نوجوان هم داستان‌ ساده‌ای هست.
از اونجایی که بقیه کتاب رو نخوندم نمی‌تونم مطمئن بگم توی کتاب هم همین بوده یا نه، اما توی فیلم بچه‌ها سریع خودشون رو مسئول می‌دونن که به نارنیا کمک کنن درحالی‌که اتفاقا بیشتر بازیگوشی ازشون دیدیم و پیتر هم شمشیرزن خوبی می‌شه و جنگ درمی‌گیره و حتی سوزان تیراندازی می‌کنه و درنهایت پیروز جنگ هم هستن! یکم همه‌چیز زیادی سریع اتفاق افتاد و منجر به پیروزی هم شد. از طرفی آخر فیلم هم جوری تموم شد که سوالی یا کنجکاوی‌ای برای باقی کتاب‌ها و فیلم‌ها نذاشت. داستان کاملا تموم شد.

فکر می‌کنم حتی اگر نوجوان بودم هم این کتاب رو نمی‌پسندیدم. من اون زمان کتابخون نبودم ولی فیلم و سریال می‌دیدم و داستانی که انقدر ساده و گاهی هم بی‌منطق جلو بره رو از اول دوست نداشتم.
این مجموعه معروفه، شاید شما بخونید و خوشتون بیاد، ولی من پیشنهاد نمی‌کنم.
        

7