یادداشت ملیکا خوش‌نژاد

شیر، ساحره و کمد لباس
        ما هم یه روز که میریم توی کمد تا لباس بپوشیم، می‌بینیم کمد ته نداره و همین طور که هی میریم و میریم یهو حس میکنیم پامون خیس شده و می‌بینیم روی یه زمین برفی هستیم و نور یه تیر چراغ برق رو می‌بینم و می‌فهمیم که قراره کلی اتفاق جادویی برامون بیوفته.
      
2

6

(0/1000)

نظرات

ولی همیشه وقتی شک به دلمون می افتاد که بذار امتحانش کنم شاید کمد واقعا ته نداشت ، دستمون میخورد به ورق چوبی سردی که پشت کمد رو سفت چسبیده بود تا ما هیچ وقت وارد دنیای دیگه ای نشیم...

0