معرفی کتاب ارباب و بنده اثر لی یف نیکالایویچ تولستوی مترجم سروش حبیبی

ارباب و بنده

ارباب و بنده

3.8
124 نفر |
39 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

14

خوانده‌ام

213

خواهم خواند

79

شابک
9789643625870
تعداد صفحات
88
تاریخ انتشار
1399/5/6

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        نیکیتا نزدیک صبح بیدار شد. سرما، که دوباره نیزه اش را در پشتش فرو می برد بیدارش کرد. به خواب دیده بود که از آسیاب می آید و گاری آرد اربابش را می آورد و ضمن عبور از نهر چرخ گاری از پل لغزیده و در آب مانده بود. به خواب دید که به زیر گاری خزیده و آن را بر گرده گرفته بود تا بلندش کند اما عجیب آن بود که گاری نمی خواست حرکت کند و به پشت او چسبیده بود و او نه می توانست آن را بلند کند و نه از زیر آن بیرون آید و بار سنگین گاری کمرش را خورد می کرد.
-از متن کتاب-
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به ارباب و بنده

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به ارباب و بنده

نمایش همه
mehranehm

mehranehm

1404/4/4

شغل پدرهمیشه شوهردوازده صندلی

پیشنهاد کتاب برای مطالعه از میانرمان‌های خارجی

17 کتاب

کتاب بینوایان اثر ویکتور هوگو کتاب کلود ولگرد اثر ویکتور هوگو کتاب خانواده تیبو اثر روژه مارتن دوگار کتاب جنگ و صلح اثر تولستوی کتاب ارباب و بنده اثر تولستوی کتاب طرف خانه سوان اثر مارسل پروست کتاب دن کیشوت اثر سروانتس کتاب کوری اثر ژوزه ساراماگو کتاب ژرمینال اثر امیل زولا کتاب وجدان زنو اثر ایتالو اسووو کتاب دختر سروان اثر پوشکین کتاب برادران کارامازوف اثر داستایفسکی کتاب جنایت و مکافات اثر داستایفسکی کتاب ابله اثر داستایفسکی کتاب شیاطین اثر داستایفسکی کتاب یادداشتهای زیرزمینی اثر داستایفسکی کتاب همیشه شوهر اثر داستایفسکی کتاب شب‌های روشن اثر داستایفسکی کتاب دوازده صندلی اثر ایلف و پتروف کتاب ۱۹۸۴ اثر جورج اورول کتاب فونتامارا اثر اینیاتسیو سیلونه کتاب نان و شراب اثر اینیاتسیو سیلونه کتاب دانه زیر برف اثر اینیاتسیو سیلونه کتاب شغل پدر اثر سرژ شالاندون کتاب رنج‌های ورتر جوان اثر گوته کتاب محاکمه اثر فرانتس کافکا کتاب امریکا اثر فرانتس کافکا کتاب قصر اثر فرانتس کافکا کتاب پایان رابطه اثر گراهام گرین کتاب همه می‌میرند اثر سیمون دوبوار کتاب سیدارتها اثر هرمان هسه کتاب صد سال تنهایی اثر مارکز کتاب آدلف اثر بنژامن کنستان کتاب ناتور دشت اثر سلینجر کتاب سال‌های سگی اثر ماریو بارگاس یوسا کتاب سور بز اثر ماریو بارگاس یوسا کتاب جنگ آخر زمان اثر ماریو بارگاس یوسا کتاب پوست اثر کورتزیو مالاپارته کتاب خدایان تشنه‌اند اثر آناتول فرانس کتاب ظلمت در نیمروز اثر آرتور کوستلر کتاب گور به گور اثر ویلیام فاکنر کتاب لبه تیغ اثر سامرست موام کتاب ملت عشق اثر الیف شافاک کتاب جاناتان مرغ دریایی اثر ریچارد باخ کتاب اگر این نیز انسان است اثر پریمو لوی کتاب بلندی‌های بادگیر اثر امیلی برونته کتاب قاضی و جلادش اثر فریدریش دورنمات کتاب گتسبی بزرگ اثر اسکات فیتز جرالد کتاب زوربای یونانی اثر نیکوس کازانتزاکیس کتاب آزادی یا مرگ اثر نیکوس کازانتزاکیس کتاب مسیح بازمصلوب اثر نیکوس کازانتزاکیس کتاب آخرین وسوسه مسیح اثر نیکوس کازانتزاکیس کتاب سرگشته راه حق اثر نیکوس کازانتزاکیس کتاب آنک نام گل اثر اومبرتو اکو کتاب عشق در روزگار وبا اثر گابریل گارسیا مارکز کتاب پدرو پارامو اثر خوآن رولفو کتاب سفر به انتهای شب اثر سلین کتاب مرگ قسطی اثر سیلن کتاب دسته دلقک‌ها اثر سلین کتاب عقاید یک دلقک اثر هاینریش بل کتاب باباگوریو اثر انوره دو بالزاک کتاب مادام بوواری اثر گوستاو فلوبر کتاب خوشه‌های خشم اثر جان اشتاین‌بک کتاب موش‌ها و آدم‌ها اثر جان اشتاین‌بک کتاب ماه پنهان است اثر جان اشتاین‌بک کتاب مروارید اثر جان اشتاین‌بک کتاب تونل اثر ارنستو ساباتو کتاب فارست گامپ اثر وینستون گروم کتاب دنیای سوفی اثر یوستین گردر کتاب خرمگس اثر اتل لیلیان وینیچ کتاب چشم انتظار در خاک رفتگان اثر آنخل آستوریاس کتاب خاطرات پس از مرگ اثر ماشادو د آسیس کتاب وسوسه اثر گراتزیا دلددا کتاب حصار و سگ‌های پدرم اثر شیرزاد حسن کتاب شازده کوچولو اثر آنتوان دوسنت اگزوپری کتاب مغازه خودکشی اثر ژان تولی کتاب بیچارگان اثر داستایفسکی کتاب مادر اثر ماکسیم گورکی کتاب یک روز از زندگی ایوان دنیسویچ اثر سولژنیتسین کتاب استاد پترزبورگ اثر جی ام کوتسی کتاب بازار خودفروشی اثر ویلیام تکری کتاب سوءتفاهم اثر آلبر کامو کتاب صالحان اثر آلبر کامو سطوره سیزیف اثر آلبر کامو کتاب طاعون اثر آلبر کامو کتاب آئورا اثر کارلوس فوئنتس کتاب کیمیاگر اثر پائولو کوئیلو کتاب شاگرد قصاب اثر پاتریک مک‌کیب کتاب درک یک پایان اثر جولین بارنز کتاب کمی قبل از خوشبختی اثر انیس لودیگ کتاب کافکا در کرانه اثر هاروکی موراکامی کتاب سربازان سالامیس اثر خاویر سرکاس کتاب جزیره شاتر اثر دنیس لهین کتاب گنگ محل اثر جان برن‌ساید کتاب سرگذشت ندیمه اثر مارگارت اتوود کتاب کشتن مرغ مینا اثر هارپر لی کتاب دریا اثر جان بنویل کتاب شایو اثر اوسامو دازای کتاب دیدن از سیزده منظر اثر کالم مک کان کتاب درباره معنی زندگی ویل دورانت کتاب تصرف عدوانی اثر لنا آندرشون کتاب روستای محو شده اثر برنار کی‌رینی کتاب دمیان اثر هرمان هسه کتاب دریاس و جسدها اثر بختیار علی کتاب در رویای بابل اثر ریچارد براتیگان کتاب اشتیلر اثر ماکس فریش کتاب هندرسون شاه باران اثر سال بلو کتاب سلاخ‌خانه شماره پنچ اثر کورت ونه‌گات جونیر کتاب ظرافت جوجه‌تیغی اثر موریل باربری کتاب بارون درخت‌نشین اثر ایتالو کالوینو کتاب آدم‌خواران اثر ژان تولی کتاب پطرزبورگ اثر آندرِی بیِه‌لی کتاب لعنت به داستایوسکی اثر عتیق رحیمی کتاب مرگ کسب و کار من است اثر روبر مرل کتاب قلعه مالویل اثر روبر مرل کتاب مرگ در ونیز اثر توماس مان کتاب هـ هـ ـحـ هـ اثر لوران بینه کتاب ماجراهای تام سایر اثر مارک توین کتاب سرگذشت هکلبری فین اثر مارک توین کتاب کجا می‌روی اثر هنریک سینکیویچ کتاب عصیان اثر یوزف روت کتاب عدالت اثر فریدریش دورنمات کتاب کاندید یا خوش‌باوری اثر ولتر کتاب محشر صغرا اثر تادئوش کونویتسکی کتاب باغ همسایه اثر خوسه دونوسو

1

یادداشت‌ها

        تولستوی هیچگاه نگرش «هنر برای هنر» را نپذیرفت. هنر برای او یک مدیوم هدایت‌گر بود، ابزاری که به ما کمک می‌کند به ارزشیابی مجدد باورها و قضاوت‌هایمان بپردازیم و نگاهی به مراتب اخلاقی‌تر به جهان و انسان‌ها بیافکنیم. اما این باور چگونه در داستان‌های او متبلور می‌شود؟. او  به طور خاص به دنبال تصویر کردن ظرفیت نیک بودن در نسل بشر است. برای این کار، تولستوی به دقت و چیره دستی خطوط رفتاری شخصیت‌هایش را ترسیم می‌کند تا حدی که مخاطب حس می‌کند چنان با شخصیت‌ها آشناست که می‌تواند اعمال بعدی آن‌ها را حدس بزند. اما در یک موقعیت مرزی (مثل مواجه با مرگ یا اخذ تصمیمی بزرگ در زندگی) رستاخیز شخصیت‌ها فرا می‌رسد و آن‌ها دست به رفتارهایی می‌زنند که محتوای واقعی جهان درونی آن‌ها را نشان می‌دهد. این رویداد خلافِ تصور، ضربه‌ای است که به ما یادآوری می‌کند چه قضاوت‌های ناپخته‌ای درباره ظرفیت‌های درونی انسان‌ها داشته‌ایم. این تم بارها در آثار تولستوی تکرار شده است، چه در موقعیتی که ایوان ایلیچ در بستر مرگ افتاده و خانواده‌اش که برای مرگ او لحظه شماری می‌کنند را می‌بخشد، چه زمانی که همسر آناکارنینا که به نظر فردی دربند سنت‌های خشک اجتماعی است از گناه او چشم پوشی می‌کند چه وقتی در ارباب و بنده با صحنه گریستن واسیلی برخونف تاجر طماع روسی که برای نجات نوکرش آمده اشک به چشمانمان جاری می‌شود.

ارباب و بنده داستان سفر واسیلی برخونوف و نوکرش نیکیتا برای خرید زمینی جنگلی در اطراف محل زندگی‌شان است. در ابتدای داستان به خوبی با شخصیت‌ها آشنا می‌شویم، واسیلی تاجری سود پرست است که برای رسیدن به ثروت اِبایی از فریب دادن هیچکس ندارد و نیکیتا رعیتی ساده دل است که با وجود آگاهی از رذالت‌های اربابش به تمامه در خدمت اوست و تنها آرزوی خرید اسبی برای پسرش دارد. سود پرستی واسیلی و عجله‌اش برای رسیدن به یک معامله نان و آب دار باعث می‌شود سورتمه‌ی آن‌ها در بوران شدید برف گیر کند. ارباب و بنده مجبور‌اند شب را در وسط جاده بخوابند که نتیجه‌ای جز یخ‌زدگی و مرگ نخواهد داشت.

 تولستوی در دو صحنه جهان ذهنی واسیلی را برای ما ترسیم می‌کند، یکی پیش از رسیدن به نقطه اوج (بخوانید مواجه با موقعیت مرزی) و دیگری پس از آن. در صحنه اول واسیلی با کت‌های گرمش در عقب سورتمه دراز کشیده و غرق در افکارش است. واسیلی به مسیر زندگی‌اش فکر می‌کند این که چگونه از رعیت زادگی به ثروت رسیده است و در آینده به چه جاه و مقام‌هایی خواهد رسید. دغدغه اصلی او پول است و دیگران (چه نیکیتا، چه همسرش، چه کشیشان، چه همکارانش) برای او ابزارهایی‌اند برای رسیدن به هدفش. در یک لحظه از آگاهی احساس می‌کند نیکیتا، همان مرد رعیتی که با لباسی پاره، گودالی برای خود کنده تا از گزند سرما در امان بماند به مانعی برای پیشبرد اهدافش تبدیل شده است. پس دست به عملی می‌زند که از چنین شخصیتی در موقعیت‌های سخت انتظار می‌رود. سورتمه را رها می‌کند، سوار بر اسب می‌شود و نیکیتا را تنها می‌گذارد تا یخ بزند. 

اما یورش واسیلی به سمت تاریکی برای نجات خودش از مهلکه، او را در موقعیتی مرزی قرار می‌دهد. همه‌ی آن سیاهی‌ها که از دور می‌بیند و می‌پندارد نشانه‌ی نجات یافتگی‌اش هستند چیزی جز خیالات نیستند (رستگاری به تنهایی میسر نیست و رو به دیگری دارد). اسب فرار می‌کند، واسیلی مسیر را گم می‌کند، و خود را چهره به چهره با مرگ می‌بینند. در این لحظاتِ خطیر دست به دامن مقدسان می‌شود اما به یاد می‌آورد در رابطه با مقدسان هم چیزی جز سودجویی را در پی نگرفته است (شمع‌های استفاده شده مراسمات ربانی را مجدد فروخته است). واسیلی در این لحظه به تنهایی عمیقش پی می‌برد. 

صحنه دوم جایی است که اسب، واسیلی را به سمت سورتمه باز می‌گرداند در حالی که نیکیتا با مرگ دست و پنجه نرم می‌کند. واسیلی در اینجا ظرفیت درونی جدیدش که از مواجه با تنهایی و مرگ به آن پی برده را به نمایش می‌گذارد. او دست از نگریستن به انسان‌ها به مثابه ابزاری برای اهدافش بر‌می‌دارد و رستگاری را در فداشدن برای دیگری می‌یابد. واسیلی خود را روی نیکیتا می‌اندازد تا گرم شود. ما دوباره به جهان ذهنی واسیلی پرتاب می‌شویم. برای اولین بار نیرویی متعالی تمام وجودش را فرا می‌گیرد، خبری از خود محوری و خودپرستی پیشین نیست، برای او این شیرین‌ترین معامله‌ای است که تا کنون انجام داده به همین دلیل شادی و آرامش درونی را احساس می‌کند که هیچ وقت تجربه نکرده است. چشمان واسیلی پر اشک می‌شود و آرام آرام آگاهی‌اش به سوی خاموشی حرکت می‌کند.  

تولستوی در بیشتر آثارش ما را فرامی‌خواند تا به نیکی درونی انسان‌ها در جهانی آشوب زده و فاسد باور پیدا ‌کنیم. ارباب و بنده یکی از نمونه‌های برجسته این موضوع است. نویسنده به کمک توصیف‌های شاهکارش (مخاطب خود را به خوبی وسط برف و سرمای نیمه شب احساس می‌کند و در دنیای ذهنی واسیلی غرق می‌شود) جهانی می‌سازد تا شخصیت‌هایش را به سوی موقعیت‌ها مرزی هدایت می‌کند. در چنین موقعیت‌هایی است که امکان بروز نیکی نهفته در سیاه‌ترین دل‌های انسانی پدید می‌آید، دل‌هایی که به محض آگاهی از لوازم رستگاری، نورانی می‌شوند و هدایت می‌یابند. 

      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

13

سامان

سامان

1404/3/18

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        واسیلی، ارباب ثروتمندی که نوکری به نام نیکیتیا دارد که به او بسیار وفادار است. 
علی رغم سرمای زمستان و هشدار ها، واسیلی به همراه نوکر خود عازم سفر برای خرید ملکی می شوند که در راه دچار توفان شدید شده و در برف گیر می افتند، 
در این زمان، واسیلی که فردی مغرور بود به علت نزدیک شدن به مرگ، دچار تغییرات درونی می شود و تصمیم میگیرد که با قرار دادن بدن خود بر روی بدن نوکر، او را از سرما نجات دهد.
این اثر نشان می دهد که نزدیکی به مرگ می تواند انسان را بیدار کند و حتی برای فردی مثل واسیلی نیز همیشه کور سوی امیدی وجود دارد.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

4

          داستان شروع خوبی نداشت بنظرم، کمی آهسته و به هم پیوسته پیش می‌رفت جوری که غایت بندی آن برایم ما مفهوم بود، لیکن هر چه جلو تاختم در داستان عنان آن راحت تر به دستم سواری میکرد.
راجع خود داستان باید گفت که، متفاوت تر بود نسبت به باقی داستان های که خواندم از تولستوی از نظر قالب نوشتاری، چرا که گفتگو محور نیست، بیشتر در بند توصیف و حالات هست که بدین گونه نبوده هرچه خواندم از او، اما جالبی در این است که توصیف ها همه برای رسیدن به هدف به کار گرفته شده اند، که هدف ما در اینجا نتیجه‌ی آن است، محاوره بودن شخصیت ها از بی شیله پیلگی آنها، شاید هم سواد عامیانه عوامل داستان سخن بگوید.
راجع خود داستان باید گفت انتظار این را دارم که تولستوی خوانش میکنم، نکته ای باریک ولی سهمگین در ضمیرم نقش بندد، این داستان هم به این صورت بود، نکته ای که اگر تا پایان داستان مانند من صبوری کنید و بخوانید قطعا لذت میبرید، داستانی میشود گفت «بی ارزش بودن دنیا» همین یک کلمه ولی در از حرف.
        

34

          🔸 ارباب و بنده

ارباب روسی با بنده اش برای رسیدگی به املاک  و معامله ی یک قطعه ی زمین جنگلی در شبی سرد و با هجوم باد و برف و بوران به راه می‌زنند. با اینکه خیلی ها آنها را نهی می‌کنند.  بهرحال حرص و طمع ارباب و بیخیالیِ نوکر او کار دستشان می‌دهد و در بوران گیر می افتند و در تلی از برف محاصره می‌شوند. هجوم سرمای وحشتناک روسیه و تاریکی مطلق شب و نبود سرپناه و ضعف و تحلیل بدن و غلبه خواب و خیال و...باعث مرگ اربابِ طماع می‌شود و اسب هم یخ میزند و می‌میرد اما نوکر بسختی نجات پیدا می‌کند و....
این داستان به چه دردِ ما میخورد؟ داستان طمعِ سیری ناپذیر ماست. حرص و جوش و تلاش ما برای مال دنیا حتی به بهانه ی نابودیِ جانمان. بی‌رحمی نسبت به دیگران برای حفظ منافع و مطامع مان. من پیشنهاد میکنم این کتاب کوتاه را بخوانید که بسیار خواندنی است و توصیفات نویسنده از شبِ پر از برف و کولاکِ بشدت سرد، بسیار خواندنی است.

#معرفی_کتاب 
#ارباب_و_بنده
#تالستوی
#آخرین_کتابی_که_خواندم


        

20

          🔺تالستوی را به درستی حکیم و از پیامبران ادبیات ( و از نظر خیلی ها بهترین نویسنده تاریخ)می‌دانند. او داستان گوی بسیار ماهری است و این در ادبیات یعنی پیش فرض. داستان می‌گوید و کمتر سخنرانی می‌کند. خارج از بافت نمی‌رود و دیالوگ ها و مونولوگ ها را کم نقص می‌نویسد. 
اگر داستایِفسکی بزرگ این کار را بلد بود قطعاً گوی سبقت را از پیر پترزبورگ می‌ربود.

🔸داستان بسیار ساده، کوتاه و روان است. بسیار شبیه به حکایت های گلستان سعدی؛ موضوعی اخلاقی و انسانی در قالب داستانی جذاب روایت می‌شود.

📌این داستان را میتوان به «مرگ ایوان ایلیچ» و به خصوص «اعتراف» پیوست کرد. داستان «مرگ ایوان ایلیچ» و «ارباب بنده» در مورد مرگ،پوچی مادیّات و عاقبت به خیری بسیار شباهت دارند. با این تفاوت که ایوان ایلیچ تماماً راجع به مرگ است و اینجا طمع محور قرار گرفته است. 

🔹اما ربط این دو داستان به اعتراف همانجاست که تالستوی در کتاب «اعتراف» بعد تعریف کردن فراز و نشیب در اعتقاداتش نهایتاً  به خداباوری عمیق و نوعی عرفان رسیده که در این دو داستان نمود کامل پیدا کرده است.
تضاد دو طبقه ملّاک و رعیت هم در پیشرفت داستان بسیار کارآمد است و مخاطب را با داستان همراه می‌کند.

ارباب و بنده داستانی کوتاه و حکمت آمیز است که تلنگری است برای ما...
        

41

          کتاب حاضر از نویسنده بزرگ روس لئوتولستوی است. این رمان به نسبت کوتاه در مورد اربابی به نام واسیلی است که برای خرید یک جنگل همراه با نوکرش نیکیتا که مردی با اخلاق و ساده است، همیشه در خدمتگذاری اربابش است و هیچ حقی برای خود قائل نیست، در یک زمستان سرد راهی سفر شده و در کولاک و سرما گرفتار می‌شوند. واسیلی که مردی خودخواه بود و در دنیا فقط بخودش و پول فکر می‌کرد نیکیتا را در سرما رها می‌کند و سعی می‌کند خودش را نجات دهد. نویسندگان روس مهارت بالایی در فضاسازی داستان دارند. زمانیکه کتاب را میخواندم سرمای وحشتناک را احساس کردم و با نیکیتا و واسیلی تمام بحران هایی که در آن گیر کردند را پشت سرگذاشتم. خودخواهی واسیلی، فداکاری نیکیتا و مرگ که در همه جای داستان موج میزد من را درگیر ماجرایی غم انگیز کرده بود که ناچار آن را با تمام سختی هایش به دوش میکشیدم. براستی که داشتن قلب بزرگ در سختی ها نمایان می‌شود و در تاریک ترین شرایط می‌تواند معجزه ای از روشنایی را نشان دهد. این داستان نفس گیر را به تمام دوستداران ادبیات پیشنهاد میکنم.
        

0

          توضیح داستان این کتاب ۸۸ صفحه‌ای خیلی ساده‌ست،

یه ارباب، واسیلی آندره‌ایچ، برای خرید یه قطعه جنگل راهی یه سفر میشه و تو این مسیر، نوکر پنجاه و چند ساله‌ش به اسم نیکیتا همراهیش می‌کنه.

این ارباب و بنده تو راه رسیدن به این جنگل به برف و بوران می‌خورن و تو سرمای آدم‌کش روسیه باید با مرگ دست و پنجه نرم کنن...

🔅🔅🔅🔅🔅

خب من عاشق تولستوی هستم 😅
یعنی وقتی ببینم رو یه کتابی اسم تولستوی هست باید بالاخره یه روزی بخونمش! کاری هم ندارم موضوعش چیه 😄 و حتی اگه مثل این کتاب، توضیحات خود داستان برام جذابیتی نداشته باشه، بازم میرم سراغش :) چون تجربه‌م نشون داده تولستوی دست رو هر موضوعی بذاره یه طوری در موردش می‌نویسه که امکان نداره خوشم نیاد ☺️

در مورد این کتابم این پیش‌بینیم به وقوع پیوست!

و در جریان کتاب با خودم فکر می‌کردم، واقعا کس دیگه‌ای می‌تونه مثل تولستوی بنویسه؟ 😍

 🔅🔅🔅🔅🔅

همونطور که گفتم یه بخش مهمی از کتاب تو برف و بوران‌های طاقت‌فرسای روسیه می‌گذره و جدال این دو تا شخصیت با این طبیعت خشن، واقعا زیبا توصیف شده. این توصیفات برای من خیلی ملموس بود، مخصوصا از این جهت که من نسخهٔ صوتی کتاب رو گوش دادم و با صداگذاری زیبایی که داشت قشنگ خودم رو وسط اون برف و بوران حس می‌کردم :)

و بعد توصیفات تولستوی از درونیات این دو تا شخصیت...

برای خود من بشخصه گفتگوهای شخصیت‌ها و درونیاتشون خیلی مهم‌تر از توصیف صحنه‌هاست و همیشه این تیکه‌ها رو با علاقه و دقت خیلی بیشتری می‌خونم.

و واقعا تولستوی تو این زمینه استاده... یه طوری آدم رو می‌بره تو دل هر شخصیت که دیگه مرز بین فکرای خودت و واگویه‌های درونی اون شخصیت برات کمرنگ و کمرنگ‌تر میشه.

و چه وقتی به عمیق‌ترین لایه‌های وجودت دست پیدا می‌کنی؟ اون وقتی که با مرگ فاصله‌ای نداشته باشی...

و چقدر جالب بود رویارویی یه ارباب و یه بنده با مرگ...
        

60