ایلو

ایلو

@illu23

5 دنبال شده

5 دنبال کننده

            میخوام فریاد بزنم
اما حنجره ای ندارم
میخوام گریه کنم
اما چشمی ندارم
میخوام دور شم
ولی نمیتونم از دست خودم فرار کنم
          

یادداشت‌ها

        انجمن شاعران مرده

اسارتی که گرفتار بودن بهش خیلی وقت ها تقصیر ما نیست
پیرو خط فکری دیگران بودنه
مسیری که پدرم جلوم گذاشته
مسیری که مادرم جلوم گذاشته
مسیری که "دیگران" جلوم گذاشتن. 

ما راهی که خودمون نساختیمش رو میریم
و شاید هیچوقت هم نفهمیم چرا و چطوری
شاید هم بفهمیم ولی نتونیم جلوی جریان رو بگیریم

این فیلم به من یاداوری کرد که یه اجتماع
چقدر ترس داره که بخوای خارج از چهارچوبی که برات مشخص کرده رفتار کنی
اگر بهت یاد دادن راه بری
ولی تو بخوای بدوی
جلوت رو میگیرن
پاهات رو میکشنن و اجبارت میکنن با عصا به راه رفتن ادامه بدی
چیزی که کیتینگ 
این استاد "اندیشه" رو آموزش نمیداد
"اندیشیدن" رو آموزش میداد

اینکه تو خارج از چهارچوبی که باقی برات ساختن پرواز کنی
و خط فکری خودت رو داشته باشی
خودت بسازیش
«کارپه دیم» 
دم را غنیمت شمار...


ولی اون پسر ها
فقط شخصیت های تخیلی نبودن
ممکن بود کدوم از ما باشیم

من نیل ام
پر از محدودیت و ترس 
نتونستم جسارت خارج از چهارچوب بودن رو داشته باشم
پس توی همون چهارچوب میمیرم

تو تاد هستی
حتی نمیتونی به خارج از چهارچوب فکر کنی
به داشتن مسیری که برای خودت باشه
حتی توی تخیلاتت هم نمیتونی آزاد باشی.. 

اون ناکسه
شجاعت بودن خارج از چهارچوب رو داره
ولی با آتیشی که به جون این چهارچوب میندازه
ممکنه بال های خودش رو هم بسوزونه
ولی اهمیت نمیده... 
این مسیر اونه

و اما... اما... 
کسایی که کامرون ان
اونها توی چهارچوب بزرگ میشن
و در نهایت میشن خود چهارچوب:) 
میشن خود قفس
اون هان که نیل هارو میکشن
تاد هارو ترسو نگه میدارن
و و و... 
و به امثال خودشون اجازه رشد محدودی رو توی همون اسارت میدن
اون ها با زنجیر قدم برمیدارن و در نهایت خودشون زنجیری به پای بقیه میشن

و در آخر... طغیان. 
در برابر چهارچوب
چجوری طغیان میکنی؟!
      

32

        یک بار یکی گفت 
میگردی بین فلسفه، لا به لای ادبیات، درون سینما
میان موسیقی، آثار هنری را میگردی. 
بلکه فیلسوفی تورا یافته باشد، ادیبی تورا نوشته باشد، 
فیلم سازی تو را ساخته باشد، نقاشی تورا کشیده باشد و موسیقی دانی تورا نواخته باشد... 
و من هربار موفق میشم بخشی از خودم رو درون نوشته های داستایوفسکی پیدا کنم
نازنین هم یکی از اون اثار بود
این اثر و باقی همیشه چیزهایی رو ار وجود ادمی بیان میکنن که ما جرعت به زبون آوردنش رو نداریم
خصلت های سیاه و کثیفی که درونمون لونه کرده
و ما همیشه با تظاهر اون هارو پنهان میکنیم 
ولی در نهایت میدونیم جز یه طرد شده ی تنها هیچ چیز نیستیم
در انزوا زندگی میکنیم... 
همونجور که کرکتر اصلی نازنین میگه
"من استاد حرف زدن در سکوتم، کل زندگی ام در سکوت حرف زده ام و در سکوت تراژدی های زیادی را با خودم زندگی کرده ام. آه که چقدر بدبخت بوده ام..همه طردم کرده بودند.. مطرود و فراموش شده.. "
ولی خب شاید بهتره که ما در تظاهر بپوسیم و هیچوقت صادق نباشیم
حتی اگر ابر ها هم کنار برن قادر نیستن حقیقت رو از زبون خورشید بیرون بکشن چون
خورشید هم خودش رو دار زده
خورشید سالهاست که نمیتابه چون کفاره گناهان مارو داد و سوخت
جسد روی میز متعلق به عروس ۱۶ ساله نبود
اون جسد متعلق به تمام کسانی هست که ما در نهایت میخوایم در آغوش داشته باشیمشون
چون برای شخصیت های داستایوفسکی
برای من
برای ما
فقط میشه با اجساد سرد، گرم گرفت :)
      

33

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

فعالیت‌ها

انجمن شاعران مرده
          انجمن شاعران مرده

اسارتی که گرفتار بودن بهش خیلی وقت ها تقصیر ما نیست
پیرو خط فکری دیگران بودنه
مسیری که پدرم جلوم گذاشته
مسیری که مادرم جلوم گذاشته
مسیری که "دیگران" جلوم گذاشتن. 

ما راهی که خودمون نساختیمش رو میریم
و شاید هیچوقت هم نفهمیم چرا و چطوری
شاید هم بفهمیم ولی نتونیم جلوی جریان رو بگیریم

این فیلم به من یاداوری کرد که یه اجتماع
چقدر ترس داره که بخوای خارج از چهارچوبی که برات مشخص کرده رفتار کنی
اگر بهت یاد دادن راه بری
ولی تو بخوای بدوی
جلوت رو میگیرن
پاهات رو میکشنن و اجبارت میکنن با عصا به راه رفتن ادامه بدی
چیزی که کیتینگ 
این استاد "اندیشه" رو آموزش نمیداد
"اندیشیدن" رو آموزش میداد

اینکه تو خارج از چهارچوبی که باقی برات ساختن پرواز کنی
و خط فکری خودت رو داشته باشی
خودت بسازیش
«کارپه دیم» 
دم را غنیمت شمار...


ولی اون پسر ها
فقط شخصیت های تخیلی نبودن
ممکن بود کدوم از ما باشیم

من نیل ام
پر از محدودیت و ترس 
نتونستم جسارت خارج از چهارچوب بودن رو داشته باشم
پس توی همون چهارچوب میمیرم

تو تاد هستی
حتی نمیتونی به خارج از چهارچوب فکر کنی
به داشتن مسیری که برای خودت باشه
حتی توی تخیلاتت هم نمیتونی آزاد باشی.. 

اون ناکسه
شجاعت بودن خارج از چهارچوب رو داره
ولی با آتیشی که به جون این چهارچوب میندازه
ممکنه بال های خودش رو هم بسوزونه
ولی اهمیت نمیده... 
این مسیر اونه

و اما... اما... 
کسایی که کامرون ان
اونها توی چهارچوب بزرگ میشن
و در نهایت میشن خود چهارچوب:) 
میشن خود قفس
اون هان که نیل هارو میکشن
تاد هارو ترسو نگه میدارن
و و و... 
و به امثال خودشون اجازه رشد محدودی رو توی همون اسارت میدن
اون ها با زنجیر قدم برمیدارن و در نهایت خودشون زنجیری به پای بقیه میشن

و در آخر... طغیان. 
در برابر چهارچوب
چجوری طغیان میکنی؟!
        

32