معرفی کتاب وی اثر نیکلای واسیلیویچ گوگول مترجم عبدالمجید احمدی

وی

وی

3.7
24 نفر |
8 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

39

خواهم خواند

13

شابک
9786220112365
تعداد صفحات
92
تاریخ انتشار
1403/1/1

توضیحات

کتاب وی، مترجم عبدالمجید احمدی.

لیست‌های مرتبط به وی

بچه های سبزبی دوز و کلکسال گمشده ی خوآن سالواتی یرا

برج بابل

27 کتاب

واقعا عاشق تک تک تصویرسازی‌های این مجموعه‌ام. 🥲 و چندتاییش رو هم خوندم و دوست داشتم. :) دلم می‌خوادشون. 😩 در مقدمه کتاب‌ها در شرح اینکه چرا به نام برج بابل نامیده می‌شن نوشته شده: گفته‌اند تشتت و افتراق زبانْ عقوبت آدمیان بوده است؛ و ترجمه تلاش برای رسیدن به آن زبان وفاق، زبان هم‌دلی، زبان کامل و بی‌نقص، زبان آدم و حوا، زبان بهشت. «برج بابل» حالا نماد ناسوتی و ازدست‌رفتهٔ آن لغت تنها، آن زبان یگانه، زبان هم‌دلی انسان‌هاست. مجموعه کتاب‌های «برج بابل» شاید تلاش ما در بزرگداشت هم‌دلی از راه هم‌زبانی است: رمانک‌ها یا داستان‌های بلندی که در غرب به آن‌ها «نوولا» می‌گویند، از قضا بسیاری از آثار ادبیات مدرن جهان در چنین قطع و قالبی نوشته شده‌اند؛ آثاری که هرچند با معیار کمی تعداد صفحه و لغت دسته‌بندی می‌شوند، در اشکال سنجیده و پروردهٔ خود هیچ کم از رمان ندارد. در طبقه‌بندی این مجموعه، مناطق جغرافیایی را معیار خود قرار داده‌ایم و به شکلی نمادین، نام یکی از شخصیت‌های داستانی به‌یادماندنی آن اقلیم را بر پیشانی هر دسته نهاده‌ایم؛ مانند «شوایک» برای ادبیات اروپای شرقی و «رمدیوس» برای ادبیات امریکای لاتین. آثار ایرانی این بخش در مجموعه‌ای به نام «هزاردستان» ارائه می‌شود. این کتاب‌ها را می‌توان در مجال یک سفر کوتاه، یک اتراق، یک تعطیلات آخر هفته خواند و به تاریخ و ذهن زبان مردمان سرزمین‌های دیگر راه برد. در این سفرهای کوتاه به بهشتِ زبان،‌ همراه‌مان شوید.

141

یادداشت‌ها

ایلو

ایلو

1404/3/7

        وی ⛪️

وی یه اثر نیمه‌رئالیستی از گوگول هست. نیمه اول کتاب واقعی و نیمه دوم کتاب ما بخش فانتزی رو مشاهده میکنیم.
گوگول یه چهره پارادوکس توی ادبیات روسیه هست؛ بعضی از مردم درباره اش میگن که خودش نمیدونه با ایمان خودش چیکار میکنه. انگار میخواست ایمان داشته باشه اما نمیتونست قلبا همچین احساسی به خودش بقبولونه.. این سرگردانی مذهبی اون توی این اثر هم خودش رو نشون میده.. 
من یاد جمله ای "سالوادور دالی" میوفتم که میگفت: 
‍ ❞ باور دارم. اما ایمان ندارم. 
من فکر میکنم این جمله برای توصیف گوگول میتونه مناسب باشه..  در ظاهر به سوی دین هست  اما قلبا خیر.. پر از ترس بود. پر از تناقض.. برای همین هم طنز+کابوس+دین رو با هم ترکیب میکنه. 
⟡ نیمه اول کتاب: 
 شاگرد ها و استاد های این مدرسه برخلاف ظاهری که باید داشته باشن به تصویر کشیده شدن
استاد و مدیر فاسد. دانشجو‌هایی که به راحتی دروغ میکن، دزدی میکنن، کتک کاری میکنن و غارت میکنن؛ اختلاف طبقاتی بین دانشجو ها خیلی فاحش هست و غیره.. 
⟡ نیمه دوم کتاب: 
حالا شخصیت اصلی این داستان یعنی "خما بروت" طلبه‌ی جوان ما در مدرسه‌ی دینی کی‌یف که برای تابستون با دوستانش به روستایی عازم میشه. پیرزنی که اونجا ظاهر میشه و بعد دخترِ اربابی که خما مجبور میشه سه شبانه روز برای آمرزش روحش دعا بخونه... در نهایت اون رو به کشتن میده، توسط وی! 
─ وی چی بود؟  
یه موجود افسانه‌ای اسلاوی.موجودی شیطانی با پلک‌های سنگین تا روی زمین که فقط با کمک دیگران باز می‌شن،نگاهش هر چیزی رو می‌سوزونه، می‌کُشه یا می‌بلعه.
گوگول فردیه که به خرافات باور داره، مادرش هم زن خرافاتی بود... پس این خرافه هم توی نیمه دوم همچین غیرمنطقی نیست. 
خما همون لحظه‌ای که با دختر در قالب پیرزن روبرو میشه کارش تموم بود. مثل پیوندی بین خودش که حالا قربانیه و اون جادوگر. 
توی اون سه شب
هر بار که خما، کل شب رو توی کلیسا، کنار تابوت دختر با دعا خوندن میگذروند؛ دختر سعی میکرد اون رو بگیره اما خما هر دو شب با وجود ترس موفق میشد با دعا خودش رو نجات بده. 
تمام این دو شب خما ترسیده بود، و شب سوم دیگه جادوگر، وی رو فرامیخونه و خما کشته میشه چون از ترس دعارو رها میکنه
خیلی‌ها میگن وی درواقع وجهه تاریک خود خما بوده.. اما من صرفا به عنوان فرضیه میبینمش
ایمان خما ضعیف بود و بسیار شکننده! 
از نگاه من بیشتر اینجوری بود که خما وقتی میترسید دعا میکرد و همین هم به کشتنش داد
چون تنها چیزی بود که میتونست با توسل بهش خودشو یکم آروم کنه
یعنی بجای انجام کاری موقع ترسیدن، به دعا متوسل میشد، چون کاری ازش برنمیومد
باور نداره! اما دعا میکنه! 
از روی ایمان نیست از روی ترس و عادته... دعای خما خالی از حس باطنیه.. پس قدرت معنوی‌ای هم نداشت. 
در نهایت هم وقتی با وی مواجه شد دیگه از دعا دست کشید؛ چون دیگه به دعا های خودشم باور نداشت و ترسی که از شب های قبل داشت هم بالاخره اون رو زمین زد.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

          به نام او

گوگول سه مجموعه داستان دارد که نام‌هایشان به‌ترتیب سال نشر این است: «شب‌نشینی‌های دهکده نزدیک دیکانکا»، «میرگورود» و «داستان‌های پترزبورگی» که دربردارنده داستان‌های او از 1831 تا 184۲ میلادی است. تا پیش از این داستان‌های او در قالب دو کتاب به فارسی منتشر شده بود. یکی «شب‌نشینی‌های دهکده نزدیک دیکانکا» که به ترجمه ضیاء فروشانی مترجم قدیمی و زبردست ادبیات روسیه توسط انتشارات خوارزمی چاپ و عرضه شده و دیگری هم «یادداشت‌های یک دیوانه» به ترجمه خشایار دیهیمی که در بردارنده همه‌داستان‌های «میرگورود» و  «داستان‌های پترزبورگی» است الا دو داستان: «پرتره» و «وی» 

«پرتره» که پیش از این به فارسی ترجمه شده و مستقلا چاپ شده است. ولی «وی» برای اولین‌بار است که منتشر شده. «وی» در مجموعه «میرگورود» در سال 1835 منتشر شد. و به بخش اول نویسندگی گوگول اختصاص دارد زمانی که او به فولکلور و افسانه‌های محلی کشور خود اکراین توجه ویژه‌ای داشت و داستان‌هایش در این حال و هوا هستند. او پس از این دوره در «داستان‌های پترزبورگی» و آثار بعدی‌اش به ادبیات شهری رو می‌آورد و سبکی را پایه‌گذاری می‌کند که همه به نام او می‌شناسند:‌ «ر‌ئالیسم انتقادی». داستان‌های مشهور گوگول مثل «شنل»، «دماغ» و «بلوار نفسکی» محصول این دوره از نویسندگی او است. 

گوگول در «میرگورود» در واقع  در حال گذار از ادبیات روستایی به شهری است. او در عین اینکه همچنان به فضاها و افسانه‌های محلی پایبند است. طنز و نگاه انتقادی خود را هم دخیل می‌کند. مشخصه‌ای که بعدا جزو سبک خاص او می‌شود. «وی» یکی از این داستان‌ها است. داستانی که در یکی از روستاهای اکراین می‌گذرد و نامش را از موجودی افسانه‌ای در فرهنگ محلی آن سرزمین گرفته است. خود گوگول در پیشانی‌نوشت داستان در مورد «وی» چنین می‌نویسد:
«وی موجودی است عظیم‌الجثه و ساخته و پرداخته عوام‌الناس. ساکنین مالوروسی (منطقه‌ای از روسیه که اکراین را هم در برمی‌گیرد) او را فرمانروای گورزادها می‌دانند. وی پلک‌های سنگینی دارد که تا خود زمین می‌رسند.» 

من از این داستان هم به‌مانند دیگر آثاری که از گوگول خوانده‌ام و دوست داشتم، خوشم آمد. هم طنزش دلنشین بود و هم نوع پرداختی که از یک افسانه عامیانه داشت. از وجهی گوگول را باید یکی از بنیان‌گذاران ادبیات سوررئال دانست، مثلا شما دقت کنید که او دهه‌ها پیش از کافکا و «مسخ» داستان «دماغ را نوشته است. این مولفه فراواقع‌گرایانه  در این داستان هم به چشم می‌آید و آن را خواندنی‌تر کرده.

و اما در مورد  ترجمه؛ نشر چشمه در اقدامی کم سابقه همزمان دو ترجمه از این داستان را عرضه کرده یکی به‌صورت مستقل و با ترجمه آقای عبدالمجید احمدی و دیگری در کتاب «نیکلای گوگول؛ بازار مکاره» که در ذیل آن عبارت «همه داستان‌ها» آمده که در واقع مجموعه داستان‌های گوگول است. این کتاب را آقای عباس‌علی عزتی ترجمه کرده. من ترجمه آقای احمدی را خواندم و هم از نثر و هم توضیحات مفیدشان در قالب پانوشت‌ها بهره بردم. ضمن اینکه گویا آقای فروشانی هم مجموعه «میرگورود» را مستقلا ترجمه کرده و در اختیار نشر خوارزمی داده که هنوز منتشر نشده است.
        

12