معرفی کتاب وی اثر نیکلای واسیلیویچ گوگول مترجم عبدالمجید احمدی

با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
39
خواهم خواند
13
بریدۀ کتابهای مرتبط به وی
لیستهای مرتبط به وی
1402/12/22
یادداشتها
1403/11/9
1404/3/7
وی ⛪️ وی یه اثر نیمهرئالیستی از گوگول هست. نیمه اول کتاب واقعی و نیمه دوم کتاب ما بخش فانتزی رو مشاهده میکنیم. گوگول یه چهره پارادوکس توی ادبیات روسیه هست؛ بعضی از مردم درباره اش میگن که خودش نمیدونه با ایمان خودش چیکار میکنه. انگار میخواست ایمان داشته باشه اما نمیتونست قلبا همچین احساسی به خودش بقبولونه.. این سرگردانی مذهبی اون توی این اثر هم خودش رو نشون میده.. من یاد جمله ای "سالوادور دالی" میوفتم که میگفت: ❞ باور دارم. اما ایمان ندارم. من فکر میکنم این جمله برای توصیف گوگول میتونه مناسب باشه.. در ظاهر به سوی دین هست اما قلبا خیر.. پر از ترس بود. پر از تناقض.. برای همین هم طنز+کابوس+دین رو با هم ترکیب میکنه. ⟡ نیمه اول کتاب: شاگرد ها و استاد های این مدرسه برخلاف ظاهری که باید داشته باشن به تصویر کشیده شدن استاد و مدیر فاسد. دانشجوهایی که به راحتی دروغ میکن، دزدی میکنن، کتک کاری میکنن و غارت میکنن؛ اختلاف طبقاتی بین دانشجو ها خیلی فاحش هست و غیره.. ⟡ نیمه دوم کتاب: حالا شخصیت اصلی این داستان یعنی "خما بروت" طلبهی جوان ما در مدرسهی دینی کییف که برای تابستون با دوستانش به روستایی عازم میشه. پیرزنی که اونجا ظاهر میشه و بعد دخترِ اربابی که خما مجبور میشه سه شبانه روز برای آمرزش روحش دعا بخونه... در نهایت اون رو به کشتن میده، توسط وی! ─ وی چی بود؟ یه موجود افسانهای اسلاوی.موجودی شیطانی با پلکهای سنگین تا روی زمین که فقط با کمک دیگران باز میشن،نگاهش هر چیزی رو میسوزونه، میکُشه یا میبلعه. گوگول فردیه که به خرافات باور داره، مادرش هم زن خرافاتی بود... پس این خرافه هم توی نیمه دوم همچین غیرمنطقی نیست. خما همون لحظهای که با دختر در قالب پیرزن روبرو میشه کارش تموم بود. مثل پیوندی بین خودش که حالا قربانیه و اون جادوگر. توی اون سه شب هر بار که خما، کل شب رو توی کلیسا، کنار تابوت دختر با دعا خوندن میگذروند؛ دختر سعی میکرد اون رو بگیره اما خما هر دو شب با وجود ترس موفق میشد با دعا خودش رو نجات بده. تمام این دو شب خما ترسیده بود، و شب سوم دیگه جادوگر، وی رو فرامیخونه و خما کشته میشه چون از ترس دعارو رها میکنه خیلیها میگن وی درواقع وجهه تاریک خود خما بوده.. اما من صرفا به عنوان فرضیه میبینمش ایمان خما ضعیف بود و بسیار شکننده! از نگاه من بیشتر اینجوری بود که خما وقتی میترسید دعا میکرد و همین هم به کشتنش داد چون تنها چیزی بود که میتونست با توسل بهش خودشو یکم آروم کنه یعنی بجای انجام کاری موقع ترسیدن، به دعا متوسل میشد، چون کاری ازش برنمیومد باور نداره! اما دعا میکنه! از روی ایمان نیست از روی ترس و عادته... دعای خما خالی از حس باطنیه.. پس قدرت معنویای هم نداشت. در نهایت هم وقتی با وی مواجه شد دیگه از دعا دست کشید؛ چون دیگه به دعا های خودشم باور نداشت و ترسی که از شب های قبل داشت هم بالاخره اون رو زمین زد.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1404/2/15
1403/10/10