معرفی کتاب در بسته اثر ژان پل سارتر مترجم زهرا جعفری

در بسته

در بسته

ژان پل سارتر و 2 نفر دیگر
3.8
66 نفر |
26 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

107

خواهم خواند

53

شابک
9786009438266
تعداد صفحات
72
تاریخ انتشار
1395/10/28

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        
این مجسمه این جاست، هروقت نگاش می کنم می فهمم که توی جهنم هستم. همه چیز از قبل پیش بینی شده س.
هیچ وقت باور نمی کردم که چه حرف هایی درباره ی این جا می زدن...جهنم پر از وسایل شکنجه س، یادتونه؟ ولی جهنم دیگرانند... جهنم شما هستید...
(از متن کتاب)

      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به در بسته

نمایش همه

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

محاکات

محاکات

1402/9/24

تعداد صفحه

10 صفحه در روز

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

6

حسام

حسام

1401/2/30

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

6

نرگس

نرگس

1402/10/6

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          فضای جدید و جالبی از “دوزخ” ساخته بود که خیلی‌ کوتاه و روان بود. ارزش خوندن داشت..
برداشت من هم، از کلیت داستان ساده و کوتاه بود: طوری زندگی کن که در آینده، وقتی کاری از دستت برنیومد از خودت راضی باشی و‌ روحت در آرامش باشه..!

🌱 از متن کتاب:
من خود آزارم، عادت دارم که خودمو اذیت کنم، ولی من نمی‌تونم عذابو بدون راحتی تحمل کنم…



❌⚠️ هشدار اسپویل:
اما چقدر‌ دردناکه که حتی پس از مرگ هم به دنبال تأیید دیگرانیم!
 وقتی به اصطلاح «روح»‌مون هم در آرامش نیست، به فکر گذشته، حرفای مردم،‌ دوستامون و همکارامون هستیم😕
سوهان روح انسان، انسان‌ است..

🌱از متن کتاب:
«شما دو نفر بیشتر نیستین، اما فکر میکنم که بیشترین. (می‌خندد.) پس این‌جا جهنمه. هیچ‌وقت باور نمی‌کردم. یادتونه که چه حرف‌هایی درباره‌ی جهنم می‌زدن؟ جهنم پر از آتیش، شلاق‌های سیمی… گرزهای داغ… چقدر مضحکه! به وسایل شکنجه هم احتیاجی نیست. جهنم دیگرانن. جهنم شما هستین.»

توی این نمایشنامه و فضایی که از جهنم توصیف میکنه، خواب ممنوعه! خوابی که همیشه مارو از غصه‌ها و فکروخیالای عجیب غریب نجات میده. این روح موظفه آگاهانه و بدون قدرت عمل، به بقا ادامه بده و این بدترین عذابه…

اگر مجسمه و‌ کاغذبُر استعاره یا نماد بود، ممنون میشم تو‌ کامنت به من هم، توضیح بدین :)
        

31

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

48

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

📝 وقتی حت
          📝 وقتی حتی مهربانی حالتی از کینه دارد!

⚠️ (هشدار لو رفتن داستان: این یادداشت ممکن است داستان را لو دهد.)
🔻 نمایشنامهٔ «دوزخ» (به انگلیسی: No Exit) دربارهٔ سه آدم متفاوت است که در یک مکان بسته گرفتار شده‌اند و مجبورند حضور یکدیگر را تحمل کنند. این موقعیت نمایشی شاید چندان بدیع نباشد، اما برای درون‌مایهٔ مورد نظر نویسنده بسیار مناسب است. موقعیتی که «گارسن»، «اینس» و «استل» در آن قرار گرفته‌اند، ما را به یاد زندگی روزمره و ارتباطمان با دیگران می‌اندازد. سارتر در نمایشش زمینهٔ مناسبی را برای قضاوت، زخم زبان زدن، تهمت، توهین و بی‌اعتنایی شخصیت‌ها فراهم کرده است.

🔻 اینکه دوزخ شبیه یک هتل یا مسافرخانه است، کنایهٔ معناداری‌ست! سارتر دوزخ را برای مخاطبانش عینی، مادی و دنیایی می‌کند. دوزخی که سارتر طراحی کرده است، برخلاف آنچه روحانیون و هنرمندانِ هنر مسیحی در قرون میانه با تصاویر عجیب و مجازات‌های ناشناختهٔ جسمانی به مردم نشان می‌دادند، مشمئزکننده و ماورایی نیست. او ما را از چیزی می‌ترساند که فکر می‌کنیم برایمان آشنا و عادی‌ست: آدم‌های دیگر! اگرچه این آشنایی‌زدایی در وهلهٔ اول ترسناک به نظر نمی‌رسد، اما الحق با تامل و تعمق می‌شود فهمید که هم‌‌زیستیِ دائمی با آدم‌های قضاوت‌گر، ظالم و بی‌رحم چه مجازات هولناکی‌ست! درواقع همانطور که اینس می‌گوید، در جهنم سارتر هر فردِ دوزخی جلّاد خود و دیگران است. آدم‌ها هستند که در دنیا زندگی را برای هم جهنم می‌کنند و در مدل خیالی سارتر هم جهنم چیزی جز همنشینی با آدم‌های بد نیست.

🔻 در این محفل دوزخی، تلاش آدم‌ها برای ابراز محبت و معاشقه نیز نفرت‌انگیز و «تهوع»آور به نظر می‌رسد. به یاد بیاورید آنجا که استل و گارسن در آستانهٔ معاشقه با یکدیگرند و گارسن برای آرام کردن وجدان خود از استل می‌خواهد که به او اطمینان دهد مرد بی‌غیرتی نیست. اما گویی استل علی‌رغم تمام تمناهای عاشقانه‌اش نمی‌تواند این حقیقت دردناک را پنهان کند و با لحنی پر از تمسخر بر بی‌غیرتی گارسن مُهر تایید می‌زند. به قول قیصر امین‌پور اینجا «مهربانی هم حالتی از کینه دارد!»

🔻 اما دربارهٔ پیرنگ و ساختار نمایشنامه: سارتر اصرار دارد در ابتدا چیز زیادی دربارهٔ مرگ شخصیت‌ها و ارتباطشان با جهنم نگوید. او اطلاعات را دربارهٔ علت حضور این سه نفر در اتاق به‌تدریج ارائه می‌دهد و این توزیع مناسب اطلاعات در طول نمایش یک ویژگی مثبت است. با این حال تقریباً از میانهٔ نمایش مخاطب متوجه ماهیت مکان می‌شود و به دنبال آن است که ببیند شخصیت‌ها چگونه آن را می‌پذیرند و تبدیل به جلادهایی که منتظرشان بودیم، می‌شوند. اگر نمایشنامهٔ دوزخ این‌قدر معروف نبود و از ابتدا ذهنیتی دربارهٔ داستان آن نداشتیم، تعلیق داستان و لحظهٔ کشف برایمان جذاب‌تر بود.

🔻 ریتم گفت‌وگوها و کنش‌ها به‌تدریج اوج‌ می‌گیرد، تا جایی که ما را به پایان تلخ و مهیب نمایش برساند: لحظه‌ای که شخصیت‌های نمایش به عاقبت و وضعیتشان ایمان بیاورند. زمانی که هر سه سرنوشت‌شان را با تمام وجود باور می‌کنند و سیلی حقیقت به صورتشان می‌خورد، آیرونی دراماتیک کامل می‌شود.
        

46

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          نمایش نامه دوزخ رو من تازه خوندم دوستان باشگاه محاکات فکر میکنم چندماه پیش این رو خوندن که من هنوز عضو بهخوان نبودم.نسخه انگلیسی این کتاب با نام no exitوجود دارد حالا چرا درایران به این نام ترجمه شده!مترجمان می دانند
نمایش نامه برای من فضای خاصی داشت دوزخ رو به یک اتاق اونم اتاقی که خاص دوره دوم امپراتوری فرانسه بود.چیزی که از دوزخ درذهن اکثر ما هست تاریکی وظلمات هستش ولی سارتر دوزخ رو با روشنایی توصیف کرده روشنایی که همیشگی است.شاید برای این دوزخ رو روشن درنظر گرفتن چون در دوزخ همه چیز اشکار میشود.نمی دونم شاید.
حقیقتا اتاق برزخی رو می بینیم همه چیز نفرت انگیز و نچسب حتی عشق.اتاقی بدون آینه 
عدم وجود آینه هم عذابی سخت برای خانمها 🙂
(بهش که فکر میکنم اگر هرچیزی که تواین دنیا برامون سخت وطاقت فرساست دردوزخ به عنوان عذابمون درنظر گرفته بشه هم چیز عجیبی از اب درمیاد.)
۳نفری که مجبورن دراین اتاق برزخی کنار هم حضور داشته باشند به گناهان پایان عمر خود بیشتر اعتراف می کنند
عذاب برزخی که اینجا توصیف میشود خیلی با تصوراتی که ازبچگی در ذهن ما شکل گرفته تفاوت دارد.خصوصا نبود آتش دراینجا وعذابهای جسمانی

من این کتاب رو توصیه می کنم به خوندن 
📝خاص ترین جمله کتاب: جهنم یعنی دیگران

من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت
ازاهل بهشت کرد یا دوزخ زشت


        

42

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          ( صرفا بارش فکری: )

جمله «جهنم دیگرانند» هم تو خود نمایشنامه اومده و هم تو یادداشت‌ها بسیار تکرار شده. اما یعنی چی؟ من این رو میفهمم که با توجه به اینکه سارتر اگزیستانسیالیسته طبعا با هر چیزی که جلوی اراده انسان بایسته سر ناسازگاری داره. 
یذره بیایم عقب تر. در انجام هر کنشی دو عامل جلو راه انسانه. عوامل بیرونی و درونی. خود عوامل بیرونی دو دسته‌اند: انسان‌های دیگه و شرایط موجود. به نظرم از بین این دو عامل انسان‌ها تاثیرگذارترند، چرا؟ چون خودشون سوژه‌اند. انسان می‌تونه شرایط موجود رو با اراده خودش ابژه کنه. ولی در عوض دیگران هم می‌تونن مارو ابژ خودشون کنند. از این نظر ما در مقابل دیگران بی‌دفاع‌تریم تا در مقابل شرایط موجود. برای همین سارتر تصمیم گرفته که برای این محکم‌ترین سد روبه‌روی اراده انسان نمایشنامه بنویسه.
.
نمایشنامه خیلی شلوغه. خیلی سخته جز به جز تشریحش کردن ولی به صورت کلی با سمبولیک برخورد کردن باهاش مخالفم. غیر از اون گناه شخصیت‌ها جالبه. گناهاشون واقعا گناهه و هر کدوم بیشتر از دیگری منزجر کننده. ولی جالب اینه هر کدوم واکنش اون دو نفر دیگه بیشتر اذیتشون می‌کنه تا خود فعلی که انجام دادن. 
همه احساسات آدمی هم تو این نمایشنامه جمع شده‌. از نفرت و خشونت بگیر تا حس جنسی و عشق و ... . سارتر خیلی دقیق و جامع عمل کرده تو این حوزه.
چنتا دیالوگ آخر عجیب بود. چند بار خوندمش:
«اينس: (خندان از خودش دفاع می‌کند) چه كار می‌کنی، چه کار می‌کنی؟ ديوانه شده‌ای؟ تو که می‌دانی من مرده‌ام.
من مُرده‌ام. 
اِستل: مُرده؟ (چاقو را میاندازد.) سكوت. 
(اينس چاقو را برمیدارد و وحشيانه به خودش چاقو میزند): مُرده! مُرده! مُرده! نه چاقو، نه‌ سم.
نه خفگی. اتفاق افتاده‌است. میفهمی؟ و ما برای هميشه با هم هستيم. (میخندد.)
(اِستل قهقهه میزند): برای هميشه، خدای من، چقدر مسخره است! برای هميشه! 
گارسن: (به هر دو نگاه می‌کند و میخندد.) برای هميشه! 
هر کدامشان میاُفتند روی مبل خودش. سكوتی طولانی. ديگر نمی‌خندند و به هم نگاه می‌کنند. 
گارسن بلند میشود: خُب، ادامه بدهيم.»


پی نوشت: هنوز عوض باشگاه فاخر کتابخوانی محاکات نشدید؟!
        

33