معرفی کتاب دوزخ: نمایشی در یک پرده اثر ژان پل سارتر مترجم علی سلامی

با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
1
خواندهام
86
خواهم خواند
40
نسخههای دیگر
توضیحات
(دوزخ) اثر ژان پل سارتر (1905-1980) با خروج عناوین مختلفی همچون (دوزخ)، (خروج ممنوع!)، (بن بست) و (در بسته) در زبان های مختلف ترجمه شده است. این نمایش فلسفی که در سال 1945 منتشر شد، به این مسئله می پردازد که دوزخ بیش از آنکه حالتی باشد که خداوند خلق کرده باشد، حالتی ست که انسان ها برای یک دیگر به وجود می آوردند: دوزخ دیگران اند.نمایش با ورود خدمتکاری آغاز می شود که سه نفر را که به تازگی از دنیا رفته اند را به درون اتاقی هدایت می کند: گارسن، یک انقلابی که به آرمان هایش خیانت کرده و می خواهد مطمئن شود که انگ بزدلی به او نمی زنند و خیال می کند به خاطر این در دوزخ است که با همسرش بدرفتاری کرده است؛ استل، زن هوسرانی که فرزند نامشروعش را به قتل رسانده و باعث شده پدر آن کودک دست به خودکشی بزند؛ و اینز، یک زن فاسد که تنها به این فکر می کند که زنان دیگر را اغفال کند. در ظاهر، تمام این شخصیت ها باهوش و عاقل هستند و قادرند در مورد وضعیت خود عاقلانه بیندیشند. برای مدتی پس از مرگ، حتی هنوز می توانند دوستان و عزیزانش را در روی زمین ببینند. پس از مرگ، حتی هنوز می توانند دوستان و عزیزانشان را در روی زمین ببینند. پس از این دوزخ چگونه جایی است؟ سارتر تصویری به بیننده یا خواننده ارائه می دهد که آن قدر پریشان کننده است که می تواند باعث شود هر گناهکاری توبه کند تنها به شرطی که بتواند از سرنوشت تحمل ناپذیر ابدیتی که قرار است در کنار دیگران بگذارند رهایی یابد.
بریدۀ کتابهای مرتبط به دوزخ: نمایشی در یک پرده
نمایش همهیادداشتها
1402/10/7
23
1402/10/16
"جهنم یعنی دیگران." این جمله، خلاصهای از نماشنامه دوزخ نوشته ژان پل سارتره که در سایت کافه بوک به چشمم خورد. توی این نمایشنامه ما شاهد زندگی پس از مرگ سه انسان هستیم؛ گارسِن، اینس و استل. همه اونا به یک اتاق منتقل میشن. در ابتدا انکار میکنن که گناهی مرتکب شدن و میگن که احتمالا اونا رو تصادفی در کنار هم قرار دادن. اونا دنبال جلاد میگردن تا شکنجه جسمی بشن ولی کسی برای شکنجه جسمی اونجا نیست. در ادامه اونا شروع به کنکاش توی زندگی همدیگه و اظهار نظر در مورد هم میکنن. به همین ترتیب جلو میره تا جایی که قضاوت ها آزادهنده میشن و بینشون اختلاف و دعوا به وجود میاد. اونا تبدیل به عاملی برای شکنجه روح و روان هم میشن. جهنمی به وجود میاد که جسمی نیست، فکریه. شاید بزرگترین و سخت ترین شکنجه برای ما آدما، تحمل نظرات دیگران در مورد خودمون باشه. از طرفی، نجاتمون هم دست همون آدماست. اگر از ما تعریف کنن، اگر بگن اشکال نداره، ما خودمون رو مقصر نمیدونیم و همه کارهامون توجیه میشن اما اگر به ما بگن گناهکار، نمیتونیم از دام افکارمون خلاصی پیدا کنیم. مسئله آینه موضوع جالبی بود. برداشت من از آینه این بود؛ ما آدما وقتی خودمون به خودمون نگاه میکنیم، فقط چیزهایی رو میبینیم که دلمون میخواد. فقط نقص های سطحی رو میبینیم که بنظرمون برطرف شدنی هستن، مثل رژ لبی که استل نگران بد زده شدنش هست، اما واقعیتِ ما چیزی هست که دیگران از ما میبینن و درک میکنن. وقتی استل توی اتاق متوجه میشه که آینه ای در کار نیست و بقیه باید در موردش نظر بدن، به هم میریزه. همونطور که همه ما از قضاوت دیگران فراری هستیم و ترجیح میدیم خودمون اعمالمون رو قضاوت کنیم. با این اوصاف، ما آدما به نظرات بقیه اهمیت میدیم؛ برای همین هم هست که اونا نمیتونن از گوش دادن به نظرات بقیه چه روی زمین و چه توی اتاق، درمورد خودشون دست بردارن. در طول داستان، اونا دائم به زمین نگاه میکنن تا ببینن بعد از مرگشون بقیه در چه وضعیتی هستن و چه حرفایی درموردشون میزنن. نسبت به هر کدوم هم عکس العمل نشون میدن و در آخر، وقتی دیگه صدایی از زمین نمیشنون ناامید میشن، چون دیگه نمیتونن نظرات دیگران در مورد خودشون رو بشنون. از طرفی میبینیم که به همدیگه در اتاق پرخاش و توهین میکنن و این رو راهی برای رهایی از فکر گناهان خودشون میدونن. در واقع با بزرگنمایی گناهان بقیه، گناه خودشون رو کوچکتر نشون میدن و سعی میکنن عذاب روحی خودشون رو با عذاب دادن دیگری، کم کنن. نکته جالب توجه هم برقی هست که هیچوقت خاموش نمیشه، اونا دیگه نمیتونن بمیرن و خلاصی پیدا کنن و این یعنی باید تا ابد به هم نگاه کنن و در معرض قضاوت هم قرار بگیرن.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
29
1402/2/26
13
1402/4/4
25