یادداشت
1402/10/10
3.7
21
📝 وقتی حتی مهربانی حالتی از کینه دارد! ⚠️ (هشدار لو رفتن داستان: این یادداشت ممکن است داستان را لو دهد.) 🔻 نمایشنامهٔ «دوزخ» (به انگلیسی: No Exit) دربارهٔ سه آدم متفاوت است که در یک مکان بسته گرفتار شدهاند و مجبورند حضور یکدیگر را تحمل کنند. این موقعیت نمایشی شاید چندان بدیع نباشد، اما برای درونمایهٔ مورد نظر نویسنده بسیار مناسب است. موقعیتی که «گارسن»، «اینس» و «استل» در آن قرار گرفتهاند، ما را به یاد زندگی روزمره و ارتباطمان با دیگران میاندازد. سارتر در نمایشش زمینهٔ مناسبی را برای قضاوت، زخم زبان زدن، تهمت، توهین و بیاعتنایی شخصیتها فراهم کرده است. 🔻 اینکه دوزخ شبیه یک هتل یا مسافرخانه است، کنایهٔ معناداریست! سارتر دوزخ را برای مخاطبانش عینی، مادی و دنیایی میکند. دوزخی که سارتر طراحی کرده است، برخلاف آنچه روحانیون و هنرمندانِ هنر مسیحی در قرون میانه با تصاویر عجیب و مجازاتهای ناشناختهٔ جسمانی به مردم نشان میدادند، مشمئزکننده و ماورایی نیست. او ما را از چیزی میترساند که فکر میکنیم برایمان آشنا و عادیست: آدمهای دیگر! اگرچه این آشناییزدایی در وهلهٔ اول ترسناک به نظر نمیرسد، اما الحق با تامل و تعمق میشود فهمید که همزیستیِ دائمی با آدمهای قضاوتگر، ظالم و بیرحم چه مجازات هولناکیست! درواقع همانطور که اینس میگوید، در جهنم سارتر هر فردِ دوزخی جلّاد خود و دیگران است. آدمها هستند که در دنیا زندگی را برای هم جهنم میکنند و در مدل خیالی سارتر هم جهنم چیزی جز همنشینی با آدمهای بد نیست. 🔻 در این محفل دوزخی، تلاش آدمها برای ابراز محبت و معاشقه نیز نفرتانگیز و «تهوع»آور به نظر میرسد. به یاد بیاورید آنجا که استل و گارسن در آستانهٔ معاشقه با یکدیگرند و گارسن برای آرام کردن وجدان خود از استل میخواهد که به او اطمینان دهد مرد بیغیرتی نیست. اما گویی استل علیرغم تمام تمناهای عاشقانهاش نمیتواند این حقیقت دردناک را پنهان کند و با لحنی پر از تمسخر بر بیغیرتی گارسن مُهر تایید میزند. به قول قیصر امینپور اینجا «مهربانی هم حالتی از کینه دارد!» 🔻 اما دربارهٔ پیرنگ و ساختار نمایشنامه: سارتر اصرار دارد در ابتدا چیز زیادی دربارهٔ مرگ شخصیتها و ارتباطشان با جهنم نگوید. او اطلاعات را دربارهٔ علت حضور این سه نفر در اتاق بهتدریج ارائه میدهد و این توزیع مناسب اطلاعات در طول نمایش یک ویژگی مثبت است. با این حال تقریباً از میانهٔ نمایش مخاطب متوجه ماهیت مکان میشود و به دنبال آن است که ببیند شخصیتها چگونه آن را میپذیرند و تبدیل به جلادهایی که منتظرشان بودیم، میشوند. اگر نمایشنامهٔ دوزخ اینقدر معروف نبود و از ابتدا ذهنیتی دربارهٔ داستان آن نداشتیم، تعلیق داستان و لحظهٔ کشف برایمان جذابتر بود. 🔻 ریتم گفتوگوها و کنشها بهتدریج اوج میگیرد، تا جایی که ما را به پایان تلخ و مهیب نمایش برساند: لحظهای که شخصیتهای نمایش به عاقبت و وضعیتشان ایمان بیاورند. زمانی که هر سه سرنوشتشان را با تمام وجود باور میکنند و سیلی حقیقت به صورتشان میخورد، آیرونی دراماتیک کامل میشود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.