نرگس

نرگس

بلاگر
@Nargs

24 دنبال شده

329 دنبال کننده

                و زندگی همین است، نه؟ مقداری کامیابی و‌مقداری سرخوردگی...
              

یادداشت‌ها

نمایش همه
نرگس

نرگس

دیروز

        🍃من نيز احساس مى‌كنم كه در اين دنياى خواب‌زده، مانند حشره‌ی ناچيزى در آستانه‌ى نيستى‌ام و نابودى در كمين‌ام است. بيم و هراس غريبى بر وجودم مستولى است. از جا برمى‌خيزم و با قدم‌هاى تند و بلند در خيابان قدم مى‌زنم و مشت‌ها را گره كرده فرياد مى‌كشم: «نه... اين زندگى نيست كه من مى كنم!..»

کنوت هامسون، نویسنده‌ی نروژی و یکی از تأثیرگذارترین چهره‌های ادبیات مدرن به شمار میره. به سبک خاص و نثر شاعرانه‌اش معروفه و در سال ۱۹۲۰، برای رمان زمین نو، جایزه‌ی نوبل ادبیات رو دریافت کرد.

کتاب گرسنگی رمانی با زاویه دید اول شخص با ساختاری نزدیک به مونولوگه و از زبان نویسنده‌ای فقیر در پایتخت نروژ روایت میشه. همونطور که از اسمش پیداست سراسر روایت گرسنگیه؛ سرشار از درد و رنج و جای خالی نان!
ازونجایی که هامسون خیلی با گرسنگی غریبه نبوده این اثر رو شاعرانه، زیبا و کاملا ملموس نوشته؛ تاجایی‌که واقعا در حین خوندن کتاب همراه با احساس ترحم، احساس دل‌پیچه و گرسنگی هم بکنید!

راوی رمان مرد باهوشیه و سرعتش در هم بهم بافتن داستان بی‌نظیره. طنز تلخیم داره که گاهی شمارو به خنده میندازه. جای خالی نان اون رو به ورطه‌ی بدبینی، ناامیدی و نوعی سرخوشی دیوانه‌وار میکشونه.
با همه‌ی حماقت‌هاش اصلا باعث تنفرتون نمیشه. البته که دوست داشتم از زندگی قبلی راوی اطلاعات بیشتری داشته باشم.

نکته‌ای که دوست نداشتم این بود که فصل‌بندی‌ها طوری بودن که هر فصل پرهیجان تموم میشد ولی فصل جدید از قسمت جدیدی شروع میشد و دوباره باید با داستان ارتباط می‌گرفتم!

خوندن این کتاب تجربه‌ی عجیبی بود برام! همونطور که در حین خوندن «تلماسه» همیشه تشنه بودم و به “لیوان آب” توی دستم با شگفتیو قدردانی نگاه میکردم، با خوندن «ژرمینال» همش به قدرت و چابکی بدنم فکر میکردم، این‌بار درحین خوندن «گرسنگی» به هر لقمه‌ی نان توی دستم متفاوت نگاه کردم! هر سه‌تاشون کتابای عجیبی بودن برام.

در نهایت، با وجود تمام‌ درد و غمی که در دل داستان موج میزنه، این کتاب ارزش خوندن رو داره. امیدوارم بخونید و لذت ببرید.
      

7

نرگس

نرگس

5 روز پیش

        🍃ولتر را صاحب قرن و ‌یکی از سازندگان تمدن مدرن بشر دانسته‌اند و نوول کاندید را نیز «شاهکار شعور بشر» نامیده‌اند.

ولتر یکی از مشهورترین نویسندگان و فیلسوفان قرن ۱۸ و عصر روشنگری فرانسه بود. آثارش بیشتر درباره‌ی آزادی اندیشه، نقد تعصب مذهبی، عدالت اجتماعی و دفاع از عقلانیته. زبان نوشتارش معمولاً تیز، طعنه‌آمیز و طنزآلوده.
شهرتش بخاطر هوش و ذکاوت شگفت‌انگیز، مخالفت با کلیسا‌ی کاتولیک، حمایت از آزادی مذهب، جدایی دین از سیاست و شجاعت بی‌پرده در نظر دادنه!
در آثارش با نهادهای قدرت مثل کلیسا و سلطنت هم برخورد انتقادی داشته و به همین‌خاطر گاهی مجبور به تبعید یا سانسور میشد.

کتاب «کاندید» یکی از معروف‌ترین کتاب‌هاشه که یک داستان فلسفیه و نقد شدیدی به کلیسا، سادگی و خوش‌بینی افراطی داره. 
و فقط در دوران حیات نویسنده ۲۰ بار تجدید چاپ شده.
در سال ۱۷۵۵، زلزله‌ی بزرگی در لیسبون اومد که حدود شصت‌هزار نفر از مردم‌ رو به کام مرگ بُرد. بعد ازین اتفاق کشیشان این اتفاق‌ رو دلایل گناه زیاد مردم دونستن. البته ولوله‌ای هم بین روشنفکران ایجاد شد و باعث شد ولتر در طی سه روز کتاب «کاندید» رو بنویسه. و جالبه که بعد از ۲۷۰سال هنوز خوندنیه…

«کاندید» اسم جوان خوش‌باوره داستانه که خواهرزاده‌ی یک بارون آلمانیه. بارون معلمی به نام پانگلوس برای کاندید و دخترش استخدام میکنه.
(پانگلوس نماد لایب‌نیتسه. نظریه‌ لایب‌نیتس درباره این که جهان فعلی بهترین جهان ممکنه، و همه چیز عالیه و ما انسان‌ها در خوشبختی زندگی میکنیم.)
🍃پانگلوس : اثبات شده که امور دنیا ممکن نیست به شیوه‌‌ای دیگر باشد؛ از آنجا که هر چیز برای هدفی ساخته شده، پس الزاما برای بهترین هدف ساخته شده است. دقت بفرمایید که بینی برای حمل عینک آفریده شده؛ به همین دلیل عینک می‌‌زنیم . بدیهی است که پاها برای این خلق شده‌‌اند تا پای‌افزار بپوشند‌، بنابراین ما پای ‌افزار داریم. سنگ‌ها شکل گرفته‌اند تا تراشیده شوند و با آن‌‌ها قلعه بنا کنیم.

در ادامه داستان یه سری اتفاقاتی میفته که زندگی کاندید رو دستخوش تغییرات زیادی میکنه. اما کاندید که نماد مردم عوام و ساده‌لوحه، حرف‌های معلمش رو‌ باور کرده و حقیقت خودش رو به حقیقتی که میبینه ترجیح میده و هر اتفاقی که براش میفته رو به بهترین شکل ممکن تفسیر میکنه..!

سیر اتفاقات خیلی سریعه ولی خواننده ازین ریتم عقب نمیمونه. 
جالبه که در کشمکش‌های زیاد داستان، شخصیت‌های ثروتمند بیشتر از بقیه دچار حوادث بد میشن! و فقط وقتی به آسایش میرسیدن که دست از تلاش برای رسیدن به زیبایی بکشن و به کار کردن روی بیارن.

طنزی که ولتر، در دو قرن و‌نیم پیش بکار برده با بهترین طنزهای امروزی برابری میکنه. «فیلسوفِ پیر داشته در پناه بوته‌ها به کلفَتِ مادرش، که دخترکی زیبا بوده، درس فیزیکِ تجربی میداده؛ اون‌هم به شکل علمی-عملی😂.»
حتی اسامیِ مکان‌هایی که از خودش درآورده هم پُر از ریتم و نیشِ طنزآلوده؛ «قلعۀ تانِدر تِن ترونخ» یا «شهر والدبرگ هاف ترارک دیک دورف😂»
شاید در قسمت‌هایی طنزش از حد خارج میشه و حالت جنسی پیدا میکنه اما همچنان سرشار از انتقاده؛ انتقادی که شاید نشه به شکل دیگه‌ای بیان کرد!

🍃از مقدمه: می‌پذیریم (همان‌طوری که پذیرفته‌اند) که در میان آثار ولتر، نوول کم‌حجم کاندید، شجاعانه‌ترین و برهنه‌ترین یورش علیه مفاسد (یا در حقیقت عفونت‌های) گوناگونی است که گریبانگیر جامعه‌ی اروپایی عصر ولتر بوده است.

اگر اطلاعات فلسفی‌تون زیاد باشه و یا با نظریات فیلسوفان مختلف آشنا باشید، بیشتر ازین کتاب لذت می‌برید. البته اگه مثل من اطلاعاتتون زیاد نباشه هم، به مشکل نمی‌خورید کافیه هر قسمتی رو که متوجه نشدین سرچ کنین.
امیدوارم از خوندنش لذت ببرید.
      

17

نرگس

نرگس

7 روز پیش

        🌱ما اعتقاداتی منسوخ و قدیمی داریم درباره‌ی اینکه غم‌زدگی چقدر باید طول بکشد و باید به چه شکل باشد و آن را چیزی می‌دانیم که باید بر آن غلبه کرد و درستش کرد، نه چیزی که باید بر آن مرهم گذاشت و از آن حمایت کرد. حتی پزشک‌مان این‌طور آموزش دیده‌اند که سوگ را اختلال بدانند، نه واکنشی طبیعی به فقدانی بزرگ.

مگان دیواین، روان‌درمانگر و نویسنده‌ی آمریکاییه؛ متخصص سلامت روان بالینی. تمرکز اصلیش، روی درمان تروما و بحران‌های روانی بود. مثل خیلی از درمانگرهای سنتی، خودش تجربه‌ی عمیق سوگ نداشت… تا وقتی که با مرگ ناگهانی همسرش روبه‌رو شد.
بعد از اون اتفاق، مسیر کاری و دیدگاهش به کلی تغییر کرد؛ تمرکزش رفت روی حمایت از سوگ‌دیدگان، تا جایی که تصمیم گرفت این کتاب رو بنویسه.

دیواین یه روان‌درمانگر سنتی بود که باور داشت میشه با گفت‌وگو یا تغییر نگرش، به سوگ‌دیده‌ها کمک کرد تا بر شرایط‌شون غلبه کنن و به زندگی عادی برگردن.
اما وقتی خودش توی اون موقعیت قرار گرفت، فهمید که درد و اندوه چیزی نیست که صرفاً “درست” یا “برطرف” بشه؛ بلکه باید به رسمیت شناخته بشه و هرکسی باید اجازه داشته باشه مسیر خودش رو توی این رنج طی کنه.

تا اینجا، منم با خانم دیواین کاملاً موافقم🤝🏻.
اما متأسفانه، با خوندن متن کتاب متوجه شدم که تفاوت فرهنگی خیلی زیادی بین آمریکا و ایران توی مسئله‌ی سوگ وجود داره.

تو فرهنگ ما، “سوگ، سوگوار و سوگواری” اهمیت ویژه‌ای داره؛ از مراسم‌ها و سنت‌ها گرفته تا ادای احترام‌های طولانی‌مدت از طرف مردم.
حتی بعضی وقت‌ها اونقدر اطرافیان حساس میشن که سوگوار، اگر هم بخواد به زندگی عادی برگرده، نمی‌تونه؛ مخصوصاً توی شهرها یا محله‌های کوچیک!
فکر کنم این فضا برای خیلی‌ها آشنا باشه و نیازی به توضیح بیشتر نباشه…

به‌هرحال، سوگ چیزیه که قابل «حل شدن» نیست. اما توی جامعه‌ی ما که به شکل طبیعی‌تر پذیرفته شده، بهتره آموزش‌ها جوری باشه که کیفیت زندگی فرد رو بهتر کنه؛ کمک کنه آدم‌ها با دید بازتر و عمیق‌تری به شرایط و اطرافیانشون نگاه کنن.
برداشت من از کلیات این کتاب این بود که فرد رو منزوی‌تر از قبل میکنه؛ باعث میشه بیشتر حق رو به خودش بده و نسبت به دیگران حس بدتری پیدا کنه.
وقتی کسی اینجوری فکر کنه، هر روز بیشتر از قبل تنها میشه و دیگه کمک بیرونی خیلی سخت میشه…

راستش اول می‌خواستم این کتاب رو هدیه بدم، ولی خوشحالم که قبلش خوندم و منصرف شدم! چون اون فرد، مخصوصاً توی فضای کوچیک‌تر، خیلی از این مراحل رو پشت سر گذاشته و این کتاب ممکن بود براش مفید نباشه.

یه انتقاد دیگه هم دارم: تعداد مطالب تکراری توی کتاب واقعاً زیاد بود.
یه موضوع رو با عناوین مختلف یا برای تأکید، انقدر تکرار کرده بود که حوصله‌سربر میشد. به نظرم میشد کل کتاب رو توی ۱۰۰ صفحه جمع‌وجور کرد! که البته خود خانم دیواین هم به این موضوع آگاه بوده اما..
🌱در واقع براى نوشتن اين كتاب، «طولانى بودن بخش‌ها» يكى از موضوعات مورد بحث ميان من و همكارانم بود، زيرا مى‌دانستيم مطالعه و درك مطالب در زمان سوگوارى چقدر سخت است.

در کل این کتابیه که از درد صحبت میکنه و با توجه به برداشت متفاوت انسان‌ها از درد، برداشتشون ازین کتاب هم‌میتونه متفاوت باشه! اما من فقط قسمت‌هایی که در مورد «مهربان بودن با خود» بود، رو دوست داشتم.

با همه‌ی این تفاسیر، خوندن این کتاب رو برای «اطرافیان فرد سوگوار» خیلی توصیه می‌کنم.
باعث میشه بهتر بدونن چجوری با اون فرد حرف بزنن و بفهمن که حرف‌های به ظاهر ساده و دلسوزانه، همیشه تأثیر مثبتی ندارن.
ولی برای هر فرد سوگواری، واقعاً پیشنهادش نمیکنم. خیلی به شخصیت، موقعیت و طرز تفکر اون فرد بستگی داره. چون به نظر من، سوگوار رو بیش از اندازه منزوی و حساس میکنه و رابطه‌ش با اطرافیانش رو سخت‌تر.
🌱اگر به خودتان آمديد و ديديد اينجاييد، در اين زندگى كه خودتان آن را نخواسته‌ايد، در اين زندگى كه پيش‌بينى‌اش نمى‌كرديد، متأسفم. نمى‌توانم بگويم كه نهايتاً همه‌چيز درست و حل خواهد شد.
حال شما «خوب» نيست و شايد هيچ‌وقت هم حالتان «خوب»
نشود.
هر سوگی كه بر دوش مى‌كشيد مهم است بپذيريد كه چقدر بد است، چقدر سخت است. واقعاً هراسناك و وحشت‌انگيز است و دوام آوردن در آن غيرممكن.
اين كتاب درمورد بهبود شما يا بهبود سوگ شما نيست. و نيز درمورد «بهتركردن» حال شما يا برگرداندنتان به حالت «عادي» زندگی نيز نيست. اين كتاب درباره‌ى نحوه‌ى زندگی كردن شما درون فقدان‌تان است.
      

35

نرگس

نرگس

1404/1/25

        🌱سالهاى سال كه از عمرم گذشته، عادت كرده بودم كه خودم نباشم و بيرون از خودم زندگى كنم. به چيزهايى كه خيلى ازم دور بودند فكر مى‌كردم، حالا ديگه اون چيزها وجود ندارن، هنوز همان‌طور به چرخيدن و چرخيدن تو يه فضاى يخى ادامه مى‌دم، به دنبال راهى كه هرگز پيداش نمى‌كنم.

فدریکو گارسیا لورکا، شاعر، نمایشنامه‌نویس و نقاش اسپانیایی، از برجسته‌ترین چهره‌های ادبیات اسپانیا در قرن بیستم به شمار میاد. 
لورکا بیشتر به خاطر شعرهای غنایی، نمایشنامه‌های شاعرانه‌اش معروفه. آثارش هم‌زمان عمیقاً بومی و جهانی‌ان و با نوشتن از عشق، مرگ، آزادی و سرکوب اجتماعی، هم با قلب می‌نوشت، هم با درد جامعه‌اش.

این کتاب، نمایشنامه‌ای در سه پرده و داستان دختری از طبقه‌ی اشراف بنام رزیتاست که عاشق پسرعموش میشه که در خارج از اسپانیا زندگی میکنه و با عشق راستین و عمیقی که داره سالها در انتظار این پسرعمو میمونه…
در هر پرده، گذر زمان رخ میده و تغییر شخصیت‌ها جالبه.
در کل، خوش‌خوان و روانه. همچنین پر از شعرهای قشنگ و دیالوگ‌های بامزس که البته طنز تلخی‌ دارن.

از اون‌جایی که تمام آثار لورکا ریشه در شرایط خاصی ‌دارن که خودش درونش رشد کرده، این نمایشنامه هم مربوط میشه به سال‌های ۱۸۸۰ تا ۱۹۲۰؛ آغاز دوره‌ی بی‌ثباتی اقتصادی و ‌فرهنگی در اسپانیا که اشرافیت رو به نابودی میره.
در همین راستا، چهار شخصیت اصلی نمایش، هرکدوم نمادی در خور توجه هستن:
عمو، نماد پاسداری از هنر و زیبایی اشرافی
خدمتکار، نماد مردم
عمه، شخصیتی سنتی و واپس‌گرا همسو با عمو که گاهی با خدمتکار در صلح و‌ گاهی در جنگه
🌱عمه: تو چرا هميشه خودتو وارد مسائلى كه به تو مربوط نيست مى‌كنى؟ زن خدمتكار [هيجان زده]: من خودمو قاطى نمى‌كنم، قاطى هستم.

و اما رزیتا که نماد اسپانیاست و با صبر و حوصله به انتظار می‌شینه…
در واقع رزیتا همون لورکاست که سالها‌ چشم‌انتظار آزادی بوده. متاسفانه در سال ۱۹۳۶ بعد از آغاز جنگ داخلی اسپانیا، در این راه ناجوانمردانه کشته میشه..

همه‌ی این توصیفات و توضیحات رو بعد از تموم شدن کتاب در مقدمه و پیشگفتار خوندم و جذابیتش برام دوچندان شد. حتی برگشتم و دوباره یه قسمت‌هایی رو مرور کردم.
اگر این مقدمه نبود برداشت متفاوتی ‌ازش داشتم!

با همه‌ی این توضیحات و علم به اینکه به این اثر‌ش نسبت به سایر نمایشنامه‌هاش خیلی توجه درخوری نشده، باز هم خوندنش رو توصیه میکنم. قطعا خالی از لطف نیست و اگر به نمایشنامه‌های شاعرانه و آرام اما با بُعد اجتماعی علاقه دارید، این اثر می‌تونه براتون تاثیرگذار باشه و ازش لذت ببرید.

🌱لحظه‌های بد همیشگی نیستن.
      

25

نرگس

نرگس

1404/1/22

        🍃مبادا دوباره اين طرز زندگى را شروع کنید، خانم!... عاقبت خيلى بدى دارد!... خيلى بايد آرامش داشته باشيد، احتياط كنيد، خيلى دغدغه نداشته باشيد!..."هه! ارواح شكم‌مان! سال به سال وضع بدتر مى شدا... دريغ از يك دقيقه آرامش!.

دومین رمان که از سلین خوندم؛ دسته‌ی دلقک‌ها و حالا مرگ قسطی. در آینده هم امیدوارم «سفر به انتهای شب‌» رو ازین نویسنده بخونم. حتما ولی نه فورا! واقعا خوندن از سلین اعصاب میخواد🫠.
همون‌طور که قبلا گفتم: «سلین، نویسنده‌ایه‌ که سبک خاصی داره: خیلی راحت وقایع تلخ و بد رو با لحن محاوره به رشته‌ی تحریر درمیاره و به خواننده منتقل میکنه. واقع‌گراست و نه‌تنها تلخی زندگی رو کتمان نمی‌کنه بلکه اون رو واضح‌تر و روشن‌تر بیان می‌کنه!»

اما در مورد مرگ قسطی: فردینان شخصیت اصلیه کتاب، فردی تنها، افسرده و پزشکه. از شغل، حقوق و افرادی که باهاشون سروکار داره راضی نیست و  شروع میکنه به زمین و زمان گله میکنه و غر میزنه. یک‌روز مریض میشه و تب میکنه. توی تب و هذیون به یاد بدبختیاش میفته و از دوره‌ی کودکی تا نوجوانیش رو تعریف میکنه و این میشه داستان اصلی کتاب. پدرش رو یک کارمند ساده شرکت بیمه و‌ مادرش رو فروشنده‌ی تور و دانتل معرفی میکنه که البته بی‌شباهت به زندگی خود سلین هم نیست!
به روایتِ تلخ و کشدار از فروپاشیِ روح یک کودک زیر فشار خانواده و جامعه! و به عبارتی همون مرگِ قسطی…
🌱جداً عجب وضعی‌ست وقتی که تنها جاهایی که برای نفس کشیدن آدم مانده یکی از یکی هولناک‌تر شده...

سلین با سبک مخصوص به خودش، با جملات شکسته، نقطه‌گذاری‌های خاص، با بی‌رحمی جهانی رو به تصویر میکشه که نه قهرمان داره و نه امیدی… فقط زنده موندن، اونم به زحمت. شخصیت‌هاش، هرکدوم به یک نحوی شکست‌خورده و مفلوکن.

با نگاهی تلخ و عمیق، از کودکی مینویسه که بدبختی باهاش زاده شده و زندگیش چیزی جز پرداخت قسطی مرگ نیست.
علاوه بر این خانواده، بقیه‌ی افراد جامعه هم در حال دست‌وپا زدن و تلاش برای زندگی‌ان و‌  برخلاف تلاش بیشتر، عایدیِ کمتری دارن و هر روز به سمت بدبختیِ  بیشتری میرن.

این اتفاقات مربوط می‌شن به اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰؛ دورانی که فرانسه از مراحل اصلی صنعتی‌شدن گذشته، اما هنوز آثار و عوارض اجتماعی اون کاملاً از بین نرفته. همین روزگار پرتلاطم، زمینه‌ساز خیلی از بحران‌های شخصی و اجتماعی توی رمان شده. سلین هم با دقت و جزئی‌نگری خاص خودش، فقر، نابرابری و فشارهای اجتماعی اون دوران رو بی‌رحمانه روایت می‌کنه و ازشون چشم‌پوشی نمی‌کنه.

علی‌رغم تلخی رمان، سلین زندگی رو نمی‌کوبه و بی‌ارزشش نمیکنه. کودک داستان علی‌‌رغم بدشانسی و تیره‌روزی هربار قوی بلند میشه و به زندگی ادامه میده.
منم با همه‌ی سیاهیش دوسش داشتم! خوندنش برام سخت بود و طولانی شد. حتی رغبت نداشتم براش یادداشت بنویسم اما تک‌تک لحظه‌ها و صحنه‌هایی که توصیف‌ کرده بود به قدری دقیق و‌ تمیز بود که همیشه تو ذهنم باقی میمونه.
🌱از مقدمه‌ی آقای سحابی به نقل از سلین: «... من همان‌طورى مى‌نويسم كه حس مى‌كنم... ازم خرده مى‌گيرند كه بددهنم، زبان بى‌ادبانه دارم. دراين صورت اين خرده را بايد از رابله، ويون، بروکل و خيلى‌هاى ديگر هم گرفت... از بي‌رحمى و خشونت دائمى [كتاب‌هايم] انتقاد مى‌كنند... چه كنم، اين دنيا ذاتش را عوض كند، من هم سبكم را عوض مى‌كنم ...»
🌱سلین: «همه‌ی ما آزادتر می‌شدیم اگر همه‌ی حقیقت درباره‌ی بدسگالی آدم‌ها بالاخره گفته می‌شد.»
در ضمن کتاب خالی از نکات جالب و آموزنده نیست.. از اهمیت خانواده و تربیت فرزند گرفته تا مهاجرت و تحقیقات علمی و …

پیشنهاد نمیکنم رمان‌خوندن رو با کتابای سلین یا حتی سبک‌نوشتاری نزدیک به سلین شروع کنین انقدر که سنگین و دردناکن! حتی اگر مثل من تاثیر زیادی از فضای کتاب و شخصیت‌ها میگیرید، بین خوندن کتابای سلین حتما فاصله بندازین، چون تلخن، سنگینن، و ممکنه رو حال‌وهواتون تأثیر بذارن. اما با همه‌ی اینا، خوندنشون تجربه‌ی منحصربه‌فردیه و توصیه‌شون می‌کنم.
      

39

نرگس

نرگس

1404/1/2

        🌱تسلیم ناامیدی و خشم شدی، یا راست و قوی مثل درخت بر جای ماندی؟ موفق شدی بدانی که آیا خوشبختی، آزادی، مهربانی و عشق وجود دارند؟ امیدوارم که هرگز کفر وحشت‌آور «برای چه به دنیا آمدم؟» را بر زبان نیاورده باشی… امیدوارم نتیجه گرفته باشی که به زحمتش می‌ارزید، حتی به قیمت رنج بردن، حتی به قیمت مردن..

اوریانا فالاچی روزنامه‌نگار، نویسنده و مصاحبه‌کننده‌ی برجسته‌ی ایتالیایی که بخاطر سبک صریح و جسورانه‌اش در مصاحبه‌های سیاسی شهرت داشته. 

این کتاب یکی از احساسی‌ترین و فلسفی‌ترین آثار فالاچیه که با زبانی صریح و تأثیرگذار درباره‌ی بارداری، مادر شدن، انتخاب‌های زنان، و پیچیدگی‌های زندگی صحبت می‌کنه.

داستان یک مونولوگ درونی‌ست در قالب یک نامه‌ از مادر به کودکی که در شکم داره. توی این نامه و در خطاب به کودک از مسائل اخلاقی، اجتماعی، مذهبی و حتی سیاسی صحبت میکنه.
نحوه‌ی روایت از زبان این مادر به شدت آگاهه و مسؤلیت‌پذیره، و البته که گاهی در این مسؤلیت‌پذیری افراط میکنه.

معمولا سه‌ماهه‌ی اول بارداری، زن در کشمکش قبول این مسؤلیت و چالش‌هاشه! این زن هم ازین قضیه مستثنی نیست! مخصوصا که به صورت ناخواسته باردار شده! پس گاهی خوش‌بینه و گاهی بدبین. فالاچی به خوبی ازین قضیه آگاهه و با زبانی صریح صحبت میکنه. با جملات کوتاه و کوبنده حس اضطراب و دودلی رو منتقل میکنه. گاهی این کودک رو امیدوار میکنه که به‌دنیا اومدن و‌ رنج‌کشیدن بهتر از نیستیه و گاهی اونو از امکان زن بودن یا مردبودنش می‌ترسونه؛ اگر مرد باشی این موضوعات برات سخته و اگر زن باشی که واویلا..

با اینکه فالاچی به مسائل مهمی می‌پردازه مثل آزادی، مرگ و زندگی، جهان و بی‌عدالتی‌هاش و..  اما میشه گفت که مسئله‌ی اصلی که در کتاب بهش پرداخته میشه اینه که آیا زن این حق رو داره که سرنوشت جنینی که در بدنش داره تصمیم بگیره یا نه. پس این کتاب، جدای از جنسیت، برای هر کسی که به مفاهیم انتخاب، آزادی و مسئولیت فکر می‌کنه، ارزشمنده.

شاید با تمام حرف‌های فالاچی موافق نباشم اما از سوالاتی که در ذهنم ایجاد کرده، راضیم! با اینکه فکر میکنم برای قضاوت نهایی باید فرصت بیشتری بهش بدم و در فواصل مختلف بریده‌های زیادی که ازش برداشتم رو دوباره و دوباره بخونم تا قضاوت بهتری داشته باشم ولی فعلا بهش ۴ رو میدم. و این ممکنه در آینده تغییر کنه..

چه زن هستید چه مرد، این کتاب احتمالا موضوعات جدیدی رو توی ذهنتون روشن کنه و شمارو به فکر فرو ببره، جدای ازینکه باهاش موافقید یا مخالفید! همچنین اگر به خوندن کتاب‌های فلسفی علاقمندین این کتاب گزینه‌ی خوبیه براتون و امیدوارم از خوندنش لذت ببرید (≖ᴗ≖)
      

64

نرگس

نرگس

1403/12/25

        🌱تاريخ دنيا از مجموع سرنوشت‌هاى همه مردم تشكيل مي‌شود ، فقط آنهایی كه فرمان‌ها را امضا مي‌كنند يا آنهایی كه ميدانند توپ‌ها را كجا قرار بدهند و چطور خالى كنند تاريخ دنيا را به‌وجود نمى‌آورند . به‌نظرمن سايرين، يعنى آنهایی كه سر خود را پاى گيوتين از دست مي‌دهند يا آنهایی كه گلوله توپ‌ها برسرشان مي‌ريزد و به‌طوركلى همه مردان و زنانى كه زندگی مي‌كنند ، اميدوارند و مي‌ميرند تاريخ دنيا را به‌وجود مي‌آورند. 

آنماری سلینکو نویسنده و رمان‌نویس اتریشی‌ای بود که بسیاری از رمان‌هاش در سینما اقتباس و به زبان‌های متعددی ترجمه شدن.  اما معروف‌ترین کتابش همین دزیره‌ست که به زبان‌های زیادی ترجمه شده و در کشورهای بسیاری محبوب شده.
این کتاب با استفاده از اسناد و مدارک تاریخی معتبر و یادداشت‌های دزیره کلاری نوشته شده. 
دزیره کلاری _دختر یک تاجر حریر فروش فرانسوی_ قهرمان کتاب و نامزد اول ناپلئون بناپارته. بعد ازینکه نامزدیش بهم میخوره با شخص بزرگ دیگه‌ای ازدواج میکنه و توی تاریخ فرانسه و سوئد نقش مهمی رو ایفا میکنه.

ایرج پزشکزاد: سلینکو در این کتاب زیر و بالای وقایع دوران بعد از انقلاب فرانسه، از سقوط روبسپیر و ژاکوبن‌ها، حوادث حکومت «دیرکتوار»، کودتای ناپلئون، دوران کنسولی و امپراطوریش تا جنگ‌ها و پیروزی‌ها و عاقبت شکست و سقوطش و بازگشت خانواده‌ی بوربن به سلطنت رو با نهایت دقت و صحت در‌کنار ماجرای ترقی دزیره کلاری شرح میده. می‌توان این کتاب رو یک تاریخ مشروح و دقیق سال‌های آخر قرن ۱۸ و نخستین سالهای قرن ۱۹ دانست.

نحوه‌ی روایت از زبان اول شخص (دزیره) بود و البته با رعایت تعادل بین داستان عاشقانه‌اش و روایت‌های تاریخی! با زبانی ساده، بی‌آلایش، بامزه و نکته‌گو. دزیره، دختری از طبقه‌ی متوسط که تا ملکه شدن پیش میره اما هیچ‌وقت موقعیت خودش رو فراموش نمیکنه! از حد و‌حدودش تجاوز نمیکنه و با اینکه کوچیکترین فرد خانوادس همه‌چی‌ رو به بهترین نحو مدیریت میکنه. رشد شخصیت دزیره و تبدیل شدنش از یک دختر ساده‌ی طبقه
ی متوسط به زنی سیاستمدار و تأثیرگذار واقعا خوندنی بود.

در کل کتابی بود‌ که به شدت دوست داشتم.
وفاداری به تاریخ و پرداختن به جزئیات برام خیلی جذاب بود. شاید اگر یک داستان واقعی نبود انقدر لذت نمی‌بردم ازش.. چون بعضی قسمت‌هاش واقعا به معجزه شباهت داشت!
با اینکه هیچ‌وقت به تاریخ علاقه نداشتم ولی این کتاب رو با جون و دل خوندمو دوست داشتم؛ حتی علاقمند شدم!

کم پیش میاد از شخصیتی خوشم بیاد، برام موندگار، دوست داشتنی و قابل احترام باشه! اما توی این کتاب «ژان باپتیست» رو به شدت دوست داشتم و کلی تحسینش کردم :) و معتقدم اگر حمایت‌های اون نبود شاید دزیره دزیدریا نمیشد ≧'◡'≦

کتابی که من داشتم مربوط به سال ۱۳۴۶ بود. فونت ریز و تقریبا ۶۷۰صفحه. اما لابلای صفحاتش عکسهایی منتخب از فیلمی به همین نام مربوط به سال ۱۹۵۴ داشت که فوق‌العاده جذاب بود.

اگر حال و هوای قرن ۱۸و ۱۹ براتون جالبه و به کتاب‌های تاریخی_عاشقانه علاقمندین (بخصوص تاریخ کشور فرانسه)، این کتاب میتونه یک گزینه‌ی خیلی خوب باشه براتون. با تعادل خوبی که در نحوه‌ی روایتش داره خواننده رو خسته نمیکنه.
      

24

نرگس

نرگس

1403/11/21

        🌱انسان‌ها احتیاج دارند حس کنند که وجودشان اهمیت دارد.

میچ آلبوم، نویسنده‌ای آمریکایی‌ست که ابتدا به عنوان روزنامه‌نگار شناخته شد و بعد با نوشتن داستان‌‌های الهام‌بخش درباره زندگی، مرگ و‌معنای هستی به شهرت رسیده.

کتاب «سه‌شنبه‌ها با موری» مشهورترین اثر این نویسندس که بر اساس یک داستان واقعی نوشته شده!
موری شوارتز، استاد دانشگاه میچ، بجای تدریس صرفِ کتاب‌ها، در مورد زندگی بحث و صحبت میکنه. در اولین جلسه‌ی کلاسش، میچ تصمیم میگیره این واحد رو حذف کنه اما بعد از حضور و غیاب و شروع گرم موری، علاوه بر این‌که حذفش نمیکنه، موری تبدیل میشه به رفیق صمیمیش..

این کتاب روایت رابطه‌ی میچ آلبوم با موری شوارتز، استاد پیرشه که بعد از فارغ‌التخصیلی میچ، به بیماری ALS (بیماری‌ای که به مرور عملکرد بافت عصبی عضلانی رو تحلیل میکنه) مبتلا میشه.
میچ تصمیم میگیره هر سه‌شنبه به استادش سر بزنه و مثل دوران دانشگاه در مورد زندگی بحث کنند.
کتاب بر اساس واقعیته و لحن احساسی‌ای داره. جملات ساده، کوتاه و قابل‌فهمه. ترکیب همه‌ی این‌ها باعث میشد بغض کنم!

شخصیت موری رو‌ خیلی دوست داشتم. کسی که جسارت داشته باشه زندگی و رفتار متفاوتی داشته باشه (جدای از درست یا غلط بودنش). و در مورد مُردن هم با موری موافقم:
🌱«نمى‌خواهم دنيا را با حالت وحشت ترک كنم. مى‌خواهم بدانم چه اتفاقى دارد میفتد و آن را قبول كنم و آرامش داشته باشم، و بعد بروم. منظورم را مى‌فهمى؟

مضامینی که درین کتاب درباره‌شون صحبت میکنن شامل مرگ، ازدواج و خانواده، ترس، ساده‌زیستی، بخشش و معناگرایی‌ست.
شاید اگر این کتاب رو زودتر میخوندم منم میگفتم که میتونه یه کتاب زرد باشه حتی! اما تو این موقعیت و سنی که الان هستم خیلی از اعتقادات موری برام دل‌پذیر بود! هرچند که ممکنه هنوز هم درک نکنم و حتی بهش عمل نکنم! بهرحال انسان تا در موقعیت بحران قرار نگیره از آموخته‌های اون دوران استقبال نمیکنه.

پس تو این کتاب شما با یه شخصیت خیلی خاص به اسم موری طرف هستین که خیلی وقتا خلاف اجتماع حرکت و فکر کرده اما انسان خوشبختی بوده. پس با این دید برین سراغش که ممکنه دوسش داشته باشید، شاید هم نه!
اما در هر ‌حال شمارو به بازنگری در زندگی و ارزش‌هاتون وامیداره.
در نهایت امیدوارم از خوندنش لذت ببرین.
      

25

نرگس

نرگس

1403/11/16

        🌱که سرنوشت چه در چنته دارد، برای من، یا برای تو… 

آلیس مونرو، نویسنده‌‌ای کانادایی که جایزه‌های متعددی بُرده از جمله جایزه‌ی نوبل ادبیات ۲۰۱۳. به داستان‌های کوتاهش معروفه و یکی از تواناترین نویسندگان این قالب محسوب میشه. ویژگی اصلی نثرش تأکید بر محل وقوع داستان و شخصیت‌های پیچیده‌ی زنانه. ازین جهت با چخوف مقایسه میشه که مثل آثار اون، خط داستانی درجه دوم اهمیت رو داره، تقریبا اتفاق خاصی در داستان‌ها رخ نمیده و اغلب یک تلنگر باعث دگرگونی زندگی شخصیت‌هاش میشه.

کتاب رؤیای مادرم شامل پنج داستان کوتاهه: رؤیای مادرم/ صورت/ کوئینی/ تیر و ستون/ نفرت،دوستی،خواستگاری، عشق و ازدواج، که از مجموعه‌‌های متفاوتی از آثار مونرو، انتخاب شدن.
بین این داستان‌ها، دوتای اول رو خیلی دوست داشتم! مخصوصا که راوی اولین داستان، نوزادیه که در شکم مادرشه و در طول داستان بزرگ میشه.

سبک نوشتاری مونرو با نگاه روان‌شناسانه گره خورده. آرام و با جزئیات دقیق شروع میکنه و کم‌کم به اصل داستان میرسه و تقریبا هر پنج داستان با همین شیوه جلو میره. اما آهسته بودن ریتم شمارو خسته نمیکنه و برعکس هرلحظه کنجکاوتر میشین!

شروع نویسندگی مونرو در دوره‌ای بوده که نوشتن کار مردانه‌ای محسوب میشد. به همین‌خاطر اکثر شخصیت‌هاش (نه همشون) زن هستن؛ ساکت، چندلایه و حتی شاید درون‌گرا که باعث میشه  “غرق شدن در افکار” و “سفر به گذشته” خیلی بیشتر از دیالوگ‌ها باشه..

میشه گفت موضوع اکثر داستان‌های مونرو از زندگی خودش نشأت گرفته و شخصیت‌هاش مثل خودشن. از همین جهت توجه زیادش به “تنهایی” قابل تأمله. این تنهایی چه در شخصیت‌های جوون و چه در سن بالاترها وجود داره. درواقع تنهایی جزء جدانشدنی از داستان‌ها و شخصیت‌هاشه.
🌱او واقعاً دلسردتر از آن بودكه اشتباه او را تصحيح كند. از همان كودكى از درک شدن توسط ديگران به كلى دلسرد شده بود.

و در نهایت به نظرم متن به اندازه کافی روان نبود! شاید بخاطر ترجمه‌ی خانم علیدوستی و یا شاید سبک مونرو. نمیدونم! چون کتاب دیگه‌ای ازش نخوندم درین مورد صاحب‌نظر نیستم..( ・_・)σ

اگر به داستان کوتاه علاقمندین این کتاب مناسب شماست. باتوجه به اینکه داستان‌هاش از مجموعه‌های مختلفی انتخاب شدن برای شروع آثار مونرو هم میتونه گزینه‌ی مناسبی باشه :).
▫️«رویای مادرم» داستانی‌ست از مجموعۀ «عشق یک زن خوب»که در سال 1998 به چاپ رسیده.
 ▫️«صورت» داستانی‌ست از مجموعۀ «خوشبختی زیادی» منتشر شده در سال 2009.
▫️و داستان‌های «کوئینی»، «تیر و ستون» و «نفرت، دوستی، خواستگاری، عشق، ازدواج» از مجموعۀ «نفرت، دوستی، خواستگاری، ازدواج» انتخاب شدن. مجموعه‌ای که در سال 2001 منتشر شده.
      

35

نرگس

نرگس

1403/11/13

        🍃چه حرف متینی! موضوع بحث زياده، البته براى اونايى كه قدرت فهمشو دارن. 

“چارلز جان هافم دیکنز” یکی از برجسته‌ترین رمان‌نویسان دوره‌ی ویکتوریاست (دوران اوج انقلاب صنعتی و امپراتوری در بریتانیا).
علاوه بر اینکه اتفاقات و شخصیت‌های کتاب‌هاش برگرفته از زندگی خودشه، این شخصیت‌ها رو بسیار به‌یادموندنی‌ خلق کرده.
و اغلب به مشکلات اجتماعی، نابرابری‌های طبقاتی، و زندگی مردم عادی می‌پردازه. به همین علت یکی از مشهورترین و تأثیرگذارین نویسندگان در زبان انگلیسیه.

کتاب «آرزوهای بزرگ» یکی از آثار مهم دیکنز محسوب میشه. بخاطر شخصیت‌سازی قوی‌، پرداختن به مسائل اجتماعی و تغییرات شخصیتی‌ای که دیکنز به رشته‌ی تحریر دراورده، ارزش خوندن خیلی بالایی داره. من این کتابو به پیشنهاد باشگاه «هزارتو» شروع کردم (´♡‿♡`)

این کتاب، یک اتوبیوگرافیک از زبان پیپه که باهاش هم‌مسیر میشیم و در مسیر رشدش، تحول شخصیتیش رو میبینیم.
پیپ یه پسر ۷ساله‌ی مظلوم و ساکته، که با خواهربداخلاق و شوهرش، در روستایی نزدیک لندن زندگی میکنه. یک روز تصمیم میگیره تنهایی سری به قبر پدر و مادرش بزنه. اونجا با یه محکوم به اعمال شاقه روبرو میشه که از بچه بودنش سواستفاده میکنه و تهدیدش میکنه که باید براش غذا ببره. پیپ هم با همه‌ی ترسی که از خواهر بداخلاقش داره، بخاطر تهدیدای اون زندانی مجبور میشه باهاش همکاری کنه..

یک نکته‌ی حائز اهمیت اینه که درسته راوی کودکه و در طول داستان بزرگ میشه، اما به هیچ عنوان از سن و موقعیت خودش خارج نمیشه، دقیقا مثل “اسکات” در «کشتن مرغ مینا».

سبک داستانی دیکنز منو برد به حال و هوای دن‌کیشوت. داستان خطی ساده، با اتفاقات منطقی و واقع‌گرایانه، همراه با مدرک و دلیل قانع‌کننده. جالبه که در موقعیت‌های مختلفی باعث میشه با شخصیت‌ها و رفتارشون همذات پنداری کنیم.
🌱فكر كنم دلش نمى‌خواست خودش را تسليم تقدير كند و آدم بى‌اراده‌اى جلوه كند. فقط در رابطه با خطرهاى احتمالى كه ممكن بود رخ دهد، بى‌اعتناء بود. خودش مى‌گفت وقتى خطرى تهديدش كند با آن روبه‌رو ميشود؛ ولى تا موقعى كه نيامده، نبايد خودش را ناراحت كند.

شخصیت‌پردازی به شدت فوق‌العاده‌ و ماندگاری بود؛ چندلایه و پویا. مثل هاویشام، ومیک و حتی مگ‌ویچ. دیکنز حتی شرافتمند رو هم به شکل خاصی تعریف میکنه؛ جو‌، پدر ومیک و.. 

نثر کتاب حالت شاعرانه‌ی زیادی نداره اما خیلی دل‌نشینه. ناگفته نمونه که بیشترین جذابیت کتاب برای من، در یک سوم پایانی داستان اتفاق افتاد و باعث شد نظر کلیم نسبت به داستان عوض بشه!

آرزوهای بزرگ یا سراب موفقیت؟
بیشترین تمرکز دیکنز توی این رمان روی طبقات اجتماعیه و در حین رشد پیپ، معنای واقعی خوشبختی رو به چالش میکشه. 
همچنین به مفاهیمی مثل هویت، عشق، ارزش‌های انسانی، جاه‌طلبی و تأثیر ثروت بر شخصیت انسان هم می‌پردازه. 

این کتاب میتونه شروع خوبی برای خوندن آثار دیکنز باشه. مخصوصا اگه ادبیات کلاسیک با درون‌مایه‌ی اجتماعی می‌پسندین.
      

38

نرگس

نرگس

1403/10/30

        🍃اوه، زندگی چندانم بد نيس، البته اگه اين آقازاده‌هاى آرمان‌خواه سايه‌شونو كم كنن و بذارن ما فقير بيچاره‌ها به حال خودمون باشيم.

هنریک ایبسن، یکی از برجسته‌ترین نمایش‌نامه‌نویسان و شاعران نروژی قرن نوزدهمه و ملقب به «پدر نمایش‌نامه‌نویسی مدرن». با گسترش مرزهای هنر نمایشی و با به چالش کشیدن هنجارهای اجتماعی زمان خودش، زمینه‌ساز تغییرات مهمی در تئاتر مدرن شد. میشه گفت یکی از تأثیرگذارترین نویسندگان تاریخ تئاتره.

مرغابی وحشی، نمایش‌نامه‌ای که به نظر بسیاری، بهترین و همچنین دشوارترین اثر ایبسن هست، داستانی عمیق و چندلایه درباره گروهی از افراد متوسط جامعه‌ست.
پرده‌ی اول نمایش با یک مهمانی که در خانه‌‌ی ورل برگذار شده شروع میشه. گیرگیرش (پسر ورل) هم به مناسبت این مهمونی بعد از مدت‌ها به خونه برگشته و تصمیم گرفته رفیق صمیمیش (یالمار ایکدال) رو هم ببینه.
ازونجایی که گیرگیرش در این نمایشنامه نماینده‌ی گروهی از مردم روشنفکر و آرمان‌گراست.. پس وقتی مشغول خوش‌وبش با رفیقش هست، متوجه موضوعات و اتفاقاتی میشه که توی این مدت برای ایکدال و خانواده‌اش افتاده. فهمیدنی که اصلا براش خوشایند نیست! و مشخصا همین موضوعات زمینه‌ساز اتفاقات بعدی نمایش که در خانه‌ی ایکدال اتفاق میفته، میشه.

تضاد قشنگی داشت؛ به سبک رئالیسم اجتماعی‌ نوشته شده اما منتقد رئالیسمه!
ایبسن درین نمایشنامه، بر تقابل میان حقیقت و توهم متمرکزه و تأثیرشون رو بر روابط انسانی رو نشون می‌ده. و اینکه گاهی زندگی بر پایهٔ توهم و دروغ می‌تونه آرامش‌بخش‌تر از مواجه‌ی دردناک با واقعیت باشه! آیا واقعا همیشه افشای حقیقت ضروری و به صلاحه؟!

شخصیت‌های این اثر هرکدوم نماینده‌ی قشری از جامعه‌ان. شخصیت رلینگ برام جالب بود؛ کسی که واقعیت زندگی رو میدونه اما همچنان به راهش ادامه میده.. دیالوگ‌های مبتنی بر محتوا، شخصیت‌پردازی‌های دقیق و پایان‌بندیش رو دوست داشتم.
🍃براى اينكه بتونه با زندگیش كنار بياد اين چرنديات رو براش دست‌وپا كردم تا باهاش سرگرم بشه. اگه اين كارو نمى‌كردم، بنده خداى بيچاره زير بار يأس و سرخوردگى و حقارت له و لورده شده بود.

مقدمه‌ی آقای بهزاد قادری رو دوست داشتم. اطلاعات خیلی خوبی داشت اما بهتر بود مؤخره باشه نه مقدمه!  طولانی بود و طبیعتا کل داستان رو لو میداد. هرچند که با وجود اینکه مقدمه رو رد کردم تو یکی از پاورقی‌ها، انتهای داستان تو خط اول افشا شد!
‏ノಠ_ಠノ

🎭قرار نبود ایبسن رو با این کتاب شروع کنم، اما نمایش «هدویگ» باعث و بانیش شد っ( ^◡^).
اقتباسی آزاد به کارگردانی آقای نادر برهانی مرند و با بازی بهرام ابراهیمی، رحیم نوروزی، امین میری و .. در تماشاخانه‌ی ایرانشهر.

چند روز پیش این نمایش رو دیدیم. چون تازه کتاب رو تموم کرده بودم نوع اقتباس رو دوست نداشتم! مخصوصا وجود راوی یا اضافه شدن یه تیکه‌های ویدئویی. اما هرچقدر بیشتر گذشت و بهش فکر کردم، بیشترتو ذهنم ته‌نشین شد و درکش کردم. الان میتونم بگم واقعا اقتباس خوبی بود و به شدت ارزش دیدن داره.
فکر میکنم دو سه روز دیگه هم روی صحنه باشه. از دستش ندین :).
      

19

نرگس

نرگس

1403/10/16

        🍃خيلى زود، سرم درد مى‌گیرد. درک بعضی از چيزها آن‌قدر دشوار است كه ذهنمان با درد مى‌ريزدشان بيرون. يادم مى‌آيد قبلاً چيزى شبيه به اين را تجربه كرده‌ام، زير آسمان پرستاره، وقتى تلاش مى‌كردم بى‌كرانگى آن را بپذيرم.

اولین رمان اگلوف، نویسنده و فیلم‌نامه نویس فرانسوی، که ۲۵سال پیش منتشر و برنده‌ی جایزه‌ی “آلن فورنیه (یکی از جوایز‌ ادبی فرانسوی که سالانه به نویسنده‌ای نوظهور برای اولین یا دومین رمان برجسته‌اش اهدا می‌شود.)” شد.

این کتاب، رمانی کوتاه _که شاید در یک نشست هم بشه خوندش_ اما پر مغزه. در عین شیوایی کلام، فضایی تاریک، سرد و وهم‌آلود داره که ترکیبی از طنز سیاه و تلخی واقع‌گرایانه‌ست. جملاتش ساده، شاعرانه، دلنشین و در عین‌حال تلخن.

داستان در یک محیط روستایی به نام «سن‌ژان» جریان داره که به‌ مرور زمان جمعیتش خیلی کم و تقریبا خالی از سکنه شده. توی این روستا یک بنگاه کفن و دفن به نام «ادموند گانگلیون و پسر» وجود داره که بخاطر جمعیت کم روستا و کمبود “مرگ‌ومیر”، از کاسبی افتاده. داستان در ادامه به توصیف روزمرگی صاحب این بنگاه و کارمندانش می‌پردازه؛ ژرژ و‌ مولو.
🍃وقتى از مولو می‌پرسيدند كه در زندگى چه‌كار مى‌كند، جواب مى‌داد: «تو كار پيراپزشكى‌ام» و وانمود مى‌كرد از كارش راضی است. ژرژ مسائل مربوط به هويتش را از خيلى وقت پيش حل كرده بود و وقتى همين سؤال را ازش مى‌پرسيدند، صادقانه جواب مى‌داد: «من تو زندگی هيچ كارى نمى‌كنم، تو بخش مرگ مشغولم.»

با اینکه تمام داستان بوی مرگ و تنهایی میده ولی گاهی هم طنز تلخی شمارو به خنده میندازه. فضاسازیش انعکاسی از بیهودگی و تکرار زندگی روزمره شخصیت‌هاست که با نگاهی فلسفی و انتقادی روایت میشه.

این کتاب مقدمه و اطلاعات خوبی درباره اگلوف داره. در اخر هم یه مصاحبه با اگلوف داره که خیلی جذابه.
بخشی از این مصاحبه:
🍃+آيا كار نويسنده، حتی به غلط، ايجاد هم‌ذات‌پندارى بين خواننده و شخصيت نيست؟ در رمان‌هاى شما، شخصيت‌ها به رغم غرابتشان شبيه ما هستند.
-موقع نوشتن به خواننده فكر نمى‌كنم،چون خواننده يک شخص واحد نيست، چهره‌هاى متفاوتى دارد. حس مى‌كنم نمى‌توانيم براى خواننده بنويسيم. نوشتن، قبل از هرچيز، يک عمل خود‌محور است و به خود نويسنده برمى‌گردد. بعد، شايد خواننده‌ها هم خودشان را در آن پيدا كنند، مسلماً مسائلى وجود دارد كه بين همه مشترک است، اما در آغاز، اين طور تصور نمى‌كنم كه براى كسى مى‌نويسم.

کتاب‌های این نویسنده شمارو به فکر‌کردن وامیداره.  با اینکه نوع روایتشون تلخه اما با طنزسیاهی همراهه که خوندنشون رو لذت‌بخش میکنه! اگه به این دست کتاب‌ها علاقمندید این کتابش هم عالیه و به نسبت خودش انتخاب خوبیه🍃.
      

26

نرگس

نرگس

1403/10/2

        🍃در کدام لحظه از لحظه‌های ما، زندگی به کلی عوض نمی‌شود؟

جان بنویل، نویسنده‌ی ایرلندی، که به نثر شاعرانه و پراز جزئیاتش معروفه. اکثر آثارش به موضوعاتی مثل هویت، خاطره و غم می‌پردازند. رمان “دریا” هم که به تعبیری یکی از شاهکارهای این نویسنده به حساب میاد، ازین قاعده جدا نیست.

رمان «دریا» داستانی عمیق و فلسفی درباره‌ی ناخوداگاه و غم از دست دادنه. به سبک جریان سیال ذهن و شاعرانه یا بهتر بگم نقاشانه نوشته شده(جزئیات دقیق و واضح). شخصیت اصلی “مکس موردن” یک مورخ هنریه که زنش رو به تازگی از دست داده و بعد ازینکه یه خواب مبهم میبینه تصممیم میگیره به روستای ساحلی دوران کودکیش برگرده. در حین این برگشت برای ما روایت‌هایی داره از کودکیش، قبل و بعد از ازدواج، رابطه با همسرش در حین بیماریش.
شروع قشنگ و خاصیم داره: خدایان باهم وداع کردند..

توی بیشتر توصیفات خیلی خودمونی بود و یجورایی خواننده رو درگیر میکرد، اینو دوست داشتم!
خیلی شیک، با جملات فیلسوف‌مأبانه‌ی سنگین و جذاب، موضوعات ساده‌ای رو که پشت‌گوش انداختیم و دوست نداریم بهشون فکر کنیم رو یاداوری میکنه! حتی بعضی حقایق رو توی صورتمون می‌کوبه. مثل فکر کردن به زندگی شادمون در گذشته و یاداوری مدام خاطرات برای فرار از حال و آینده.
🍃گذشته درون من مثل قلب دوم می‌تپید.

یه سری ارجاع هم میده به بعضی آثار تاریخی هنری واقعی مثل نقاش معروفی بنام “پیر بونار”. اگه اطلاعاتتون درین موارد زیاد باشه احتمالا بیشتر ازش لذت ببرین هرچند ندونستنشم لطمه‌ای وارد نمی‌کنه و میتونین سرچ کنین.
البته یه سری نکته و ابهام برای “من” باقی گذاشت که به این موضوعات مربوط نمیشه و برای همون نمره‌ی کمتری دادم :). (مثل قبر!!)

یکی از موضوعات دیگه‌ای که بنویل توی این رمان زیاد بهش پرداخته بود “ناخوداگاهه انسان” و ارتباطش با خاطرات بود. اینکه گاهی بعضی خاطرات که حتی شاید دوسشون نداریم مثل نقاشی تو ذهن حک شدن (یا فکر میکنیم اینجوریه؟!) و گاهی یسری از خاطرات از ذهن پاک شده و فقط فکر میکنیم که درست بخاطر میاریم. و مکس هم خیلی به این مورد اشاره میکرد.
🍃باز قاتی كردم. سر نخ ماجرا را گم كردم. چرا باید خودم را شكنجه كنم و با اين معادلاتى كه جوابى براى آن ها پیدا نمى‌شود خودم را آزار دهم؟ بس كن مكس! خودت را ول كن. 

آخ که من چقدر به این موضوع علاقه دارم(≖ᴗ≖)! چندوقت پیش یه مطلبی خوندم که فکر میکنم گفتنش اینجا خالی از لطف نباشه: مثلا ممکنه برای شما (دور از جون^◡^ ) یه سوءتفاهمی پیش بیاد.. هرچقدر زمان بیشتری بگذره رفتار طرف مقابل براتون توجیه‌ناپذیرتر میشه! چرا؟ چون ذهن انسان برای بقا تکامل یافته و ممکنه دقیق اون اتفاق رو بخاطر نسپرده باشه. اما وقتی میخواین اون خاطره رو یادواری کنین، قسمت‌های خالی رو شبیه‌سازی و طوری توصیف و تعریف میکنه که حق با شما میشه :)).

در کل بخوام بگم این کتاب ممکنه سبک و سلیقه‌ی هرکسی نباشه!بخصوص که قسمت اول داستان یکم روند کُند و مبهمی داره. با این تفاسیر اگر به موضوعات فلسفی علاقه دارید توصیه میکنم :) اما لازمه که مجدد یاداوری کنم که اگر وسط کتاب خسته شدین، حتما ادامه بدین! پایان‌بندی ارزشمندی داشت. امیدوارم بخونید و لذت ببرید (◕‿◕✿).

دوست داشتم یادداشت رو با این بریده تموم کنم..
🍃من جاشو پيرى را به ياد مى‌آورم كه كنار آتش بخارى چرت میزد و سرانجامى مثل دريانديده‌ها مى‌يافت و باد گزنده‌ی زمستانى پنجره‌ها را به لرزه درمى‌آورد. واى! چه شود كه مثل او باشى، كه او بوده باشى.
      

26

نرگس

نرگس

1403/9/25

        🌱به‌هرحال، من زندگيم رو اينجا به آخر نمى‌رسونم، اين حتمی‌يه. يه روز، مى‌رم جاهاى ديگه‌اى رو هم ببينم، حتی اگه بگن همه‌جا عين همه، حتی اگه بگن جاهاى بدتر ازاينجا هم هست.

ژوئل اگلوف یکی از نویسندگان مطرح ادبیات امروز فرانسه‌ست که به دلیل پرداختن به موضوعات بکر و  و آفریدن موقعیت‌ها و شخصیت‌های منحصر‌به‌فرد شهرت داره.

کتاب «منگی» رو در سال ۲۰۰۵ منتشر کرده و جایزه دو لیور اینتر (جایزه بهترین رمان فرانسوی سال) رو برده. این رمان رو در قالب طنزسیاه با زبانی ساده و صریح نوشته. با اینکه هر لحظه یکی از جنبه‌های زندگی (عشق، آزادی، عدالت و .. )رو زیر سوال میبره از کلمات قلنبه سلنبه و جملات فلسفی دوری کرده. این معجزه‌ی سبک و شگرد اِگلوفه!

«منگی» داستان یک فرد بی‌نام و نشونه که با مادر‌بزرگش در پایین‌شهر زندگی میکنه و توی یک کشتارگاه صنعتی مشغول به کاره. زندگیش درگیر روزمرگی و یک‌نواختی شده. محیطی که توش زندگی میکنه هم از لحاظ جسمی و هم از لحاظ روانی اونو تحت فشار قرار داده و داستان به سمت نوعی “منگی” کشیده میشه..
🌱ولی بهرحال، خاطره‌ان. آدم به بدترین جاها هم وابسته میشه، این‌جوریه‌. مثل روغن سوخته‌ی ته بخاری‌ها. 
🌱البته اینجا همه هم بدبخت نیستن، باید حقیقت رو گفت. همه اتفاقی اینجا به گل ننشسته‌ن.

اگلوف، زندگیه انسانی رو به چالش میکشه که قبل ازینکه خودش رو بشناسه، محیط اطرافش رو بشناسه، بهش عادت کرده! و در واقع روایتی نمادینِ “قسمتی” از جامعه‌ی مدرن ماست؛ اون قسمتی که با جبر روزگار درگیرند و ژن خوب ندارند..
نگاه نقاد و تند تیزش هیچ موضوعی رو از قلم ننداخته؛ عشق، آزادی، مرگ، عدالت و امید.. 
اما مهم‌ترین سوالی که هر لحظه از داستان تو ذهن‌مون تکرار میکنه اینه: آیا امید چراغیه که راه رو روشن می‌کنه، یا سرابیه که ما رو به بیراهه می‌کشونه؟
🌱واقعا خنده‌داره که آدم تو راهی که از بَره گم بشه.

اگر به تفکر و واکاوی زندگی روزمره علاقه دارید، کاملا برای شما مناسبه و شمارو وادار میکنه درباره زندگی ساده و گاه بی‌معنای انسانی تأمل کنید. امیدوارم از خوندنش مثل من لذت ببرید :).


«نمایشی بر اساس رمان منگی»
من به واسطه‌ی تئاتری که میخواستم ببینم، باهاش آشنا شدم و خوندم. چقدر خوشحالم بابتش😍 و چقدر خوب شد که اول کتاب رو خوندم بعد نمایش رو دیدم.

نمایش در تئاتر هامون برگزار شد. با نویسندگی و کارگردانی امین سعدی بر اساس همین کتاب. ولی متاسفانه آخرین اجرا بود و فعلا دیگه روی صحنه نمیره (‵︿′。)
آقای فردین رحمان‌پور نقش اصلی بود و نمایش به صورت مونولوگ اجرا شد. سه بازیگر فرم و سایه هم داشت که خیلی حواسمو پرت میکردن^( '-' )^
یک مقداری از چیزی که تصور کرده بودم، عقب‌تر بود و وضوح صدا هم، گاهی اوقات خیلی کم بود :). اما دیالوگ‌ها، نورپردازی و موسیقی‌هایی که انتخاب شده بود واقعا عالی بودن. اگر هنوز اجرا داشتن توصیه میکردم ببینید حتما..
امیدوارم که دوباره روی صحنه برگرده..
      

32

نرگس

نرگس

1403/9/18

        یک روایت واقعی از بقا، کشمکش و ماجراجویی

دیوید گرن نویسنده و روزنامه‌نگار آمریکایی که مشهوره به «خبرنگار زحمتکش». جالبه که بخاطر آثار تحقیقی‌ و ناداستان‌هاش بر اساس “داستان‌های تاریخیه واقعی” شهرت داره!
ویجر هم یکی از همین ناداستان‌ها و کاملا بر اساس واقعیات، پس از تحقیق و بررسی فراوان نوشته شده.

ویجر، یک روایت تاریخی هیجان‌انگیزه که داستان واقعی و پرماجرای کشتی جنگی بریتانیایی رو روایت می‌کنه. جالبه که مسیر و محل توقف کشتی‌ رو میتونید از روی نقشه‌ی اول کتاب دنبال کنید و این باعث میشه نقطه‌ی مبهمی براتون نمونه. جالب‌تر ازون در پایان، سرنوشت تک‌تک‌ افراد رو نوشته و عکس‌های رنگی هم از کشتی داره.

در سال ۱۷۳۸، اسپانیا و بریتانیا رقابت زیادی برای داشتن مستعمرات بیشتر داشتن. یک روز ناخدای یک کشتی بازرگانی به مجلس بریتانیا میره و ادعا میکنه که یک افسر اسپانیایی بهش تهمت قاچاق شکر زده. بارش رو ضبط کرده و گوشش رو بریده!  پس ادعای دادخواهی میکنه. مردم و سیاستمداران برای جبران این خفت فریاد خونخواهی سر میدن: گوش در برابر‌ گوش! (که بعد ها این جنگ به “جنگِ گوشِ جانکینز‌” معروف میشه :) )

برای این دادخواهی، بریتانیا یک ناوگان دریایی به اسم “اسکادران” تدارک میبینه که شامل ۵ کشتی (یکی ازین کشتی‌ها ویجره) و ۲هزار نیرو بود. هدف چی بود؟ قطب‌های اصلی ثروت اسپانیا در آمریکای جنوبی رو غارت کنن و همینطور گالئون اسپانیا، بزرگترین گنجینه‌ی شناور جهان رو بدست بیارن.

توی این مأموریت طولانی باید از پورتسمت بریتانیا راه بیفتن و دماغه‌ی هورن در پایین‌ترین قسمت آمریکای جنوبی رو دور بزنن و به شیلی برسن (حتى كشتى هايى هم كه سفر پیرامون دماغه هورن رو به پایان رسوندن افراد زيادى رو از دست دادن و هيئت‌هاى مختلفى در عبور از این گذرگاه ناكام موندن.).

از جذابیت‌های داستان باید به این اشاره کرد که گرن بعد از تحقیقات فراوان و‌ خوندن تمام روایت‌های موجود این کتاب رو نوشته و میشه گفت غرض‌ورزی نداره. به گفته‌ی خودش با اینکه «تنها شاهد بی‌طرف خورشید بوده» اما صحنه‌ها، مکالمات و‌ ترتیب وقایع رو قشنگ و دقیق توصیف کرده.
توی این کتاب تا حدودی هم با قوانین، دادگاه نظامی و محاکمه‌ دریایی آشنا میشید.

اما جذاب‌ترین و تلخ‌ترین قسمت برام، نتیجه‌گیری و چرایی این جنگ و خرده‌گیری‌هاش به اروپاییان بود. اینکه این موجود دوپا برای یه سری شعار! چکارهایی میکنه! حتی با هم نوعان خودش. 

در نهایت اگر به خوندن داستان‌های واقعی علاقه دارید،  به‌خصوص روایت‌هایی که از دل تاریخ و دریانوردی بیرون اومدن، این کتاب یک انتخاب بی‌نظیره. از دستش ندین.
اگر هم به لو رفتن داستان حساس هستین «پیشگفتار» رو آخر بخونید.
      

12

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.