نرگس

تاریخ عضویت:

خرداد 1402

نرگس

بلاگر
@Nargs

24 دنبال شده

336 دنبال کننده

                و زندگی همین است، نه؟ مقداری کامیابی و‌مقداری سرخوردگی...
              

یادداشت‌ها

نمایش همه
نرگس

نرگس

3 روز پیش

        🍃مهم‌ترين چيز براى مردم شادى و شادمانى است. آدم براى اين كه زنده بماند، بايد شاد باشد. خشنودى از زندگى از همه‌چيز مهم‌تر است. هيچ‌كس نبايد آرزوى مرگ داشته باشد، مگر زمانى كه اراده‌ی خداوند تعلق بگیرد. 

میگل دِ اونامونو نویسنده، فیلسوف، شاعر و نمایش‌نامه‌نویس اسپانیایی بود که یکی از چهره‌های برجستهٔ «نسل ۱۸۹۸» اسپانیا به شمار میاد‌؛ نسلی از نویسندگان و متفکران که به دنبال بحران‌های سیاسی و اجتماعی اسپانیا، به بازاندیشی در مورد هویت ملی، مذهب، و معنای زندگی روی آوردن.
سبکش تلفیقی از داستان، فلسفه و‌ نمایشنامه‌ست. توی آثارش هم به سراغ مسائلی مثل تنش بین ایمان و عقل، علم و مذهب، جاودانگی و مرگ میره.

اونامونو در طول زندگیش بارها با مسئله‌ی جاودانگی روح و معنای ایمان درگیر بوده؛ اون‌قدر جدی که دوبار دچار بحران روحی میشه. اعتقادش این بوده که باید به همه‌چیز شک کرد، حتی به وجود خدا و میگه: «اگر شک بردن بر هستی خداوند، شرک است؛ من بر آن خداوندی که نمی‌توان بر او شک برد، شک دارم.»
پس شما با داستانی ساده ولی با عمق فلسفی مواجه هستین که پشت ظاهر ساده‌اش، یه دنیای پر از فلسفه، تردید و رنج درونی خوابیده.

کتاب قدیس مانوئل شهید (که تو ترجمهٔ فارسی، واژه‌ی «شهید» از عنوان حذف شده!)، یکی از درخشان‌ترین و تأثیرگذارترین آثار اوناموست. این داستان کوتاه تو سال ۱۹۳۱ منتشر شده و از لحاظ محتوا، خلاصه‌ای از جهان‌بینی اونامونوئه. خودش گفته:
«قدیس مانوئل واقعی‌تر و حقیقی‌تر از خالق خودش شده!»

داستان توی یه روستای کوهستانی خیالی به اسم والوِرنادا اتفاق میفته. کشیشی در این روستا زندگی میکنه به نام مانوئل که همه عاشقشن. کشیش مانوئل آدمیه که همیشه حواسش به بقیه‌ست، درد دل مردم رو گوش میده، کمکشون می‌کنه، تو غم و شادی‌هاشون شریک میشه. خلاصه اون‌قدر خوبه که بهش می‌گن «قدیس زنده».
راوی داستان زنیه به نام آنگلا. زنی اهل همین روستا که تحت تأثیر این کشیش به شهر میره تا درس روحانیت بخونه و داستان از جایی جالب میشه که لازارو، برادر آنگلا که یه فرد تحصیل کرده در آمریکاست به روستاشون برمیگرده. وقتی متوجه کشیش مانوئل میشه، سعی میکنه اون رو زیر سوال ببره…

کتاب سراغ دغدغه‌هایی مثل ترس از مرگ، تنهایی، نیاز به معنا، نقش اجتماعی ایمان، و اخلاق دروغ مصلحت‌آمیز می‌ره.
فضای روستا، دریاچه، کوه، سکوت، کلیسای غرق‌شده… همه‌شون نمادینن و انگار آینه‌ای از درون کشیش مانوئلن؛ آرام، ولی پُر از تردید.

کتاب در زمانه‌ای نوشته شده که کلیسا هنوز قدرت زیادی در اسپانیا داشته و ابراز تردید در ایمان، یه جور ساختارشکنی جدی محسوب میشده. پس نوشتن چنین داستانی یه جور شجاعت ادبی و فکریه.

این داستان، چه برای مؤمن‌ها، چه برای شکاک‌ها، جذابه. خودم موقع خوندن از لذت تو سکوت غرق شدم، ولی وقتی به مؤخره رسیدم، اعصابم خورد شد!
به‌نظرم پیام داستان به‌قدر کافی روشن بود و نیازی به توضیح و نتیجه‌گیری نداشت. اون نیم‌ستاره‌ای که کم دادم، به خاطر همین بود. البته خب، این‌جا ایرانه…
توصیه من اینه که از صفحه‌ی ۴۰ تا ۱۱۰ (یعنی خود داستان) رو اول بخونید؛ بعد برگردید سراغ مقدمه و تمام.
امیدوارم از خوندنش لذت ببرید.

 ⚠️احتمال اسپویل:
اونامونو با این داستان یه سؤال تلخ و عمیق رو مطرح می‌کنه:
آیا دروغی که به مردم امید میده بهتره از حقیقتیه که اونا رو ناامید میکنه؟ 
و شاید مهم‌تر از اون:
آیا یه آدم می‌تونه “شهید” باشه، حتی اگه نه برای ایمان، بلکه برای آرامش مردم خودش بجنگه و از درون بمیره؟

خودم فعلا تو این نقطه‌ام که وقتی ببینم یک‌نفر حالش خوبه با اعتقاداتش، زندگیشو میکنه و خوشحاله، اگه چیز بهتری برای عرضه بهش ندارم اونو ازش نگیرم.

🍃 +می‌گفت: او‌ مرا به کلی عوض کرد. من «الیعازر»ی برای خودم بودم که او پس از مرگ، رستخیزم داد و به من ایمان بخشید.»
-حرفش را بریدم: ایمان؟
+بله ایمان، ایمان به نفس زندگی، ایمان به تسلی‌بخشی زندگی. او‌ مرا از توهم «پیشرفت و ترقی» و عواقب سیاسی‌اش نجات داد. برای این که، دو‌جور آدم خطرناک و زیان‌بار وجود دارد: دسته‌ی اول آنهایی هستند که به حیات اخروی و قیامت ایمان دارند و مثل عاملان تفتیش عقاید، سایر مردم را در شکنجه می‌گذارند که از این «زندگی دو روزه‌ی دنیوی» بیزار و در بند سرای دیگر باشند؛ و دسته‌ی دوم کسانی هستند که فقط به این زندگی ایمان دارند…» 
-مثل خودت و شاید..
+بله، و مثل دن مانوئل. این گروه اخیر فقط به همین زندگی ایمان دارند، و چشم به راه جامعه‌ی مبهم آینده‌اند؛ و از جان و دل می‌کوشند که مبادا عامه‌ی مردم به امید آخرت، تسلّی و دل‌خوشی یابند..»
-حالا چکار باید کرد..
+هیچ. باید مردم را به اختیار خودشان گذاشت، که با هر وهم و رؤیایی که دارند، زندگی کنند.
      

27

نرگس

نرگس

1404/2/31

        🍃ماهيت زندگى از چه قرار است؟ بايد اقرار كرد كه حيات ما كوتاه است، پرمشقت است و نكبت‌بار است. به دنيا مى‌آييم، جز قوت لايموتى نداريم و از بين ما، آن‌ها كه قادر‌به‌كاريم تا آخرين رمق به كار گمارده مى‌شويم و به مجردى كه از حيز انتفاع بيفتيم، بابى‌رحمي تمام قربانى مى‌شويم. هيج حيوانى در انگلستان مزه سعادت و فراغت را از يك سالگى به بالا نچشيده است. هيچ حيوانى در انگلستان آزاد نيست. زندگی يك حيوان، فقر و بردگی است، اين حقيقتى است غير قابل انكار.

اریک آرتور بلر با نام مستعارِ جُرج اوروِل، داستان‌نویس، روزنامه‌نگار، منتقد ادبی و شاعر انگلیسی بود که بیشتر بخاطر دو رمان «مزرعه حیوانات» و «۱۹۸۴» شناخته میشه. نوشته‌هاش پر از نگاه انتقادی به فقر، قدرت و سانسور هستن. زندگی در محیطی طبقاتی در هند و انگلیس، و تجربه‌ی زندگی در کنار فقرا و کارگران فصلی لندن و پاریس، تأثیر عمیقی روی دیدگاه اجتماعیش گذاشت.

مزرعه‌ی حیوانات _یکی از خوندنی‌ترین کتاب‌های ضددیکتاتوری_ سرگذشت یک مزرعه‌ی انگلیسیه که حیوانات علیه صاحبشون (آقای جونز) که ازش ناراضی‌ان شورش میکنن تا ازین ظلم رها بشن و جامعه‌ای برابر بسازن. اول همه‌چی خوب پیش میره، اما به‌مرور، خوک‌ها رهبری رو به‌دست میگیرن، برای خودشون امتیازات ویژه‌ای در نظر میگیرن و حکومت جدید هم به دیکتاتوری تبدیل میشه؛ تا جایی که در نهایت تفاوتی بین خوک‌ها و انسان‌ها باقی نمیمونه!

اورول تو این داستان کوتاه، نشون میده که چطور یک انقلاب‌، حتی با نیت برابری و عدالت، اگر بدون نظارت و مشارکت واقعی مردم انجام بشه، چطور باعث همون سرکوب و ظلم سابق یا حتی بدتر ازون میشه.
🍃همه حیوانات برابرند، اما بعضی برابرترند.

زبانش ساده و همراه با طنز تلخه. هرچند که پر از لایه‌های سیاسی و‌ استعاره‌س اما برای نوجوانان هم قابل خوندن و قابل فهمه.

گفته میشه که این کتاب تمثیلی از انقلاب روسیه 1917 و شکل‌گیری اتحاد جماهیر شورویه!
انتقادش از سانسور، بازنویسی تاریخ، شست‌وشوی مغزی، ناآگاه نگه‌داشتن مردم برای سوءاستفاده و.. ویژگی‌های اصلی این تمثیل بود که البته حتی یه موردش هم عجیب نبود و میشه چند مورد جدید رو هم اضافه کرد :).
نماد‌هایی که خیلی پررنگ‌تر از بقیه‌ی موارد بودن:
ناپلئون: نماد دیکتاتوری (اشاره به استالین)
اسنوبال: نماد روشنفکران جامعه
باکسر: نماد طبقه‌ی کارگر فداکار و مظلوم
اسکوئیلر: نماد رسانه‌های دولتی و پروپاگاندا

مزرعه‌ی حیوانات داستانی ساده اما عمیق است. نه‌تنها تمثیلی از یک انقلاب خاص، بلکه هشداری‌ست برای هر جامعه‌ای که در آن مردم، آزادی، آگاهی و مسئولیت‌پذیری‌شان را از دست می‌دهند.
شاید روایتش تکراری به‌نظر برسد، اما روند تدریجی فساد، تسلط، و تغییر چهره‌ی قدرت در آن، خاص و تکان‌دهنده است. خواندنش را از دست ندهید.

«مزرعه‌ی حیوانات» داستانیه ساده، اما پر عمق. نه فقط تمثیلی از یک انقلاب خاص، بلکه هشداری برای هر جامعه‌ایه که در اون مردم، آزادی، آگاهی و مسئولیت‌پذیریشون رو از دست میدن. شاید روایتش تکراری به‌نظر برسه اما روند تدریجی فساد، تسلط، و تغییر چهره‌ی قدرت در اون، خاصه. پس توصیه میکنم بخونید ؛).
      

20

نرگس

نرگس

1404/2/27

        🍃نمی‌دانم چه‌قدر وقت لازم است تا دیگران دردی را که در زیر نقاب خندان من وجود دارد، کشف کنند.

کریستوفر فرانک، نویسنده و فیلم‌نامه‌نویس فرانسوی‌-بریتانیایی، بیش‌تر به خاطر رمان‌های روان‌شناسانه و فیلم‌نامه‌هاش شناخته میشه.
«میرا» یکی از آثارشه که کمتر شناخته‌ شده ولی عمیق و تأثیرگذاره؛ یک رمان سوررئالیستی و پادآرمان‌شهری که ساختار جامعه رو زیر ذره‌بین میبره.

فرانک در این کتاب، جامعه‌ای رو ارائه می‌کنه که ارزش‌هاش وارونه شدن و ضدارزش‌ها به ارزش تبدیل شدن. همچنین نقدی کلی‌ به هر نوع ایدئولوژی یا نظامی داره که فرد رو زیر پا میذاره و اون رو به نفع سود مجموعه قربانی میکنه.
«فشار همگانی» و «نمایش اجباری» رو به عنوان ویژگی‌های خطرناک هر ساختار بسته‌ای (چه سوسیالیستی، کمونیستی، دیکتاتوری، یا هر ایدئولوژی افراطی دیگه‌ای) به تصویر میکشه.
🍃ما یک خانه‌ی معمولی داریم، با دیوارهای شفاف، تا چهار نفر ساکنان آن هیچ‌گاه نتوانند خود را از چشم دیگری پنهان کنند به این ترتیب تنهایی مغلوب می‌شود، زیرا چنان که همه می‌دانند بدی در تنهایی نهفته است. 
	
نقاب دائمی افراد نمادی از سرکوب احساسات و اصالت فردی بود و فرانک با ترکیب عناصر علمی–تخیلی و فضای سوررئال، پرسش‌هایی رو درباره واقعیات زندگی اجتماعی مطرح میکنه؛
مثلا: چه چیزهایی رو برای پذیرفته شدن در اجتماع پنهان میکنیم؟

اما خب در بعضی قسمت‌ها استعاره‌ها و نمادها پیچیده میشدن و یا بارِ داستانی داشتن! که از درکم خارج بود :).
شخصیت‌ها کمی سطحی بودن و اگر کتاب بلندتر بود و به ایده‌های مطرح شده بیشتر پرداخته میشد، قطعا اثر خوندنی‌تری خلق میشد.

من این کتاب رو با ترجمه‌ی لیلی گلستان خوندم که ترجمه‌ی خوب و روانی داشت اما نیاز به ویراستاری داره.

«میرا» رمانی کوتاه و تکان‌دهندست. اگر به آثار پادآرمان‌شهری یا سوررئالیستی علاقه دارین، این کتاب میتونه گزینه‌ی مناسبی باشه براتون.
      

10

نرگس

نرگس

1404/2/24

        🍃من فرق زيادى ميان مردم مى‌گذارم. من دوستانم را به‌جهت سيماى خوبشان انتخاب مى‌كنم، و آشنايانم را به خاطر شخصيت خوبشان و دشمنانم را به جهت هوش و فراست ممتازشان.

اسکار وایلد، نویسنده‌ی ایرلندی قرن نوزدهم، که به‌خاطر نبوغ ادبی، شوخ‌طبعی تیز و سبک زندگیه نامتعارفش شهرت داره. وایلد تنها یک رمان (تصویر دوریان گری) نوشته که در زمان خودش جنجال‌برانگیز بوده و امروزه یکی از آثار کلاسیک ماندگار ادبیاته.

داستان درباره‌ی دوریان گری، جوانی زیبا و بی‌تجربیه‌ست که به تازگی با نقاشی به‌نام بازیل هاروارد دوست شده. یک روز که به گالری بازیل سر میزنه با دوست بازیل به‌نام لرد هنری (که یکی از شخصیت‌های جالب کتابه) آشنا میشه. نقاش دست‌به‌کار میشه و نقشی از صورت دوریان گری میکشه. زیبایی این عکس به‌قدری زیاده که هر سه نفر تحت‌تاثیر قرار می‌گیرند. بین‌شون صحبت‌هایی حول محور نقاشی، زیبایی و جوانی صورت میگیره که دوریان رو تحت تأثیر قرار میده. دوریان در آخرین نگاهش به نقاشی آرزویی میکنه که زمینه‌ساز بقیه‌ی داستان میشه.

نثر وایلد رو دوست داشتم؛ پر از جمله‌های درخشان، طعنه‌آمیز، با زبانی شاعرانه و گاهی فلسفی. در این تم فلسفی، در مورد مفاهیمی مثل گناه، مسؤلیت، زن و ازدواج، مرز اخلاق و ظاهر و باطن انسان به قضاوت میشینه. گاهی حرفی میزنه و چند صفحه بعد نقضش کنه :)؛ با این‌حال باز هم جذابه!

شخصیت‌پردازی‌ها قویه؛ لرد هنری نماینده‌ی پوچ‌گرایی و لذت‌گرایی، بازیل نماد هنره، و دوریان هم به عنوان یک لوح سفید بین این دو‌ نفر در نوسانه و کم‌کم شکل و رنگ میگیره.

در بخش میانی، ریتم داستان کند میشه و بعضی دیالوگ‌ها بیش از حد فلسفی و مصنوعی میشدن.
پایانش برام قابل پیش‌بینی ولی پرمفهوم و قابل قبول بود.

اگر به داستان‌های کلاسیک و فلسفی همراه با نقد اجتماعی علاقمند باشین، این کتاب میتونه گزینه‌ی خوبی باشه براتون. با اینکه سال ۱۸۹۱ منتشر شده هنوز هم میتونه خواننده‌ی امروزی رو _در مورد ارزش‌هایی که برای خودش تعریف کرده_ به چالش بکشه.
      

29

نرگس

نرگس

1404/2/21

        🍃شب سردی است ، و من افسرده.
راه دوری است ، و پایی خسته.
تیرگی هست و چراغی مرده.
می‌کنم ، تنها، از جاده عبور:
دور ماندند ز من آدم‌ها.
سایه‌ای از سر دیوار گذشت،
غمی افزود مرا بر غم‌ها.

سهراب سپهری، شاعر و نقاش معاصر، از برجسته‌ترین چهره‌های شعر نوی ایران بود؛ کسی که جهان رو با نگاهی عارفانه، انسانی و شاعرانه میدید.
کتاب «هشت کتاب» مجموعه‌ی کامل شعرهاشه که در طی سال‌ها سروده شدن و تحولی تدریجی و عمیق رو در زبان، تصویرسازی و جهان‌بینیش نشون میدن. زبانش پخته‌تر و نگاهش فلسفی‌تر میشه.

دفترها:
۱. مرگ رنگ (چندسال بعد از انتشار دستکاری شد)
۲. زندگی خواب‌ها
۳. آوار آفتاب
۴. شرق اندوه
۵. صدای پای آب
۶. مسافر
۷. حجم سبز
۸. ما هیچ، ما نگاه

شعر سهراب منحصر‌به‌فرده و حال و هوای خاصی داره.
بعضی از شعرهاش برام خیلی دوست‌داشتنی بودن، مخصوصا توی دفتر اول و هشتم.
ولی با بعضیاش اصلا ارتباط نگرفتم؛ ابهام زیادی که داشتن باعث میشد پیام اصلی رو گم کنم!

مقدمه‌ی این کتاب زندگی‌نامه‌ی خودنوشت سهرابه که چون توصیفاتش رو دوست داشتم، چندبار خوندمش.
عکس‌هایی هم از دوران مختلف زندگیش به انتهای کتاب ضمیمه شده که ساده‌‌زیستی و بی‌تکلفیِ سهراب رو نشون میده.

🍃چه خوب یادم هست
عبارتى كه به ييلاق ذهن وارد شد:
وسيع باش، و تنها، و سر به زير، و سخت.
      

45

نرگس

نرگس

1404/2/17

        🌱خانه‌ی تو آنجایی نیست که در آن متولد می‌شوی، خانه‌ی تو آن است که وقتی به‌عقل می‌رسی و می‌توانی تصمیم‌ بگیری که چه چیز را دوست داری و چه چیز را دوست نداری، خودت برای بقیه‌ی سال‌های عمرت انتخاب می‌کنی.

این کتاب اولین کتاب فالاچی بوده و برای من دومین تجربه‌ی خوندن ازین نویسنده‌ست.
«اوریانا فالاچی، روزنامه‌نگار، نویسنده و مصاحبه‌کننده‌ی برجسته‌ی ایتالیایی که بخاطر سبک صریح و جسورانه‌اش در مصاحبه‌های سیاسی شهرت داشته.»

این کتاب، داستان دختری ایتالیایی به نام جواناست که همراه با خانواده‌ی سُنتیش زندگی میکنه. یک روز، ریچارد و دوستش _دو سرباز آمریکایی فراری از جنگ_ به خونه‌ی اونا پناه میارن. پدرش از جوانا میخواد که با انگلیسیه شکسته‌بسته‌ای که در مدرسه یاد گرفته نقش مترجم رو بازی کنه. همین نقش مترجمی باعث میشه جوانای نوجوان خیلی زود جذب رفتار خارجی و افکار روشنفکرانه‌ی ریچارد بشه و هر روز این صمیمیت بیشتر میشه.
در نهایت، بعد از مدتی، این دو سرباز به سمت وطن‌شون رهسپار میشن و رابطه‌ی جوانا با ریچارد قطع میشه؛ تا زمانی که جوانا بزرگ میشه و بخاطر کارش مجبور به سفر آمریکا میشه.

اسم شخصیت اصلی رمان «پنه‌لوپه به جنگ می‌رود» جواناست، نه پنه‌لوپه. «پنه‌لوپه» درواقع نمادیه که فالاچی به‌کار برده تا تقابل زن سنتی (پنه‌لوپه در اودیسه) با زن مدرن (جوانا) رو نشون بده. جوانا برخلاف پنه‌لوپه، منتظر بازگشت مردی از جنگ نیست؛ بلکه خودش به جنگ میره. جنگی درونی و بیرونی برای شناخت و استقلال.

جوانا نماد زن مستقل و جستجوگره که البته گاهی هم بدش نمیاد خلاف جریان آب شنا کنه.
پایان‌بندی داستان رو دوست داشتم!
چقدر شخصیت رلینگ در نمایشنامه مرغابی وحشی از ایبسن، عقیده‌ی جذابی داشت! میگفت: «همیشه گفتن حقیقت بهترین کار نیست! گاهی بدترین کار میشه گفتن واقعیت بدون پرده! نمیشه همه‌چیز رو خیلی خیلی واقعی دید.. » این جمله چقدر مصداق داشت تو این کتاب :).
🍃زندگی بدون اين «روشن» كردن‌ها به اندازه كافى سخت است. اين وسواس تو درباره‌ی شكافتن حقايق زندگی و روشن كردن هرچيز كشنده است!

فالاچی تو این کتاب از نیویورک زیاد نوشته. از تشریح مردم و محله‌ها گرفته تا جاهای دیدنی و مردمش. البته این‌ اطلاعات در هاله‌ای از ابهام بود و بیشتر در قالب مکالمه‌ی دو نفر که در نظریه‌ها باهم مخالفن!
برخی جزئیات غیرضروری بودن و در عوض به بعضی شخصیت‌های فرعی به‌قدر‌کافی پرداخته نشده بود.
پیام کلی داستان رو پسندیدم اما نثر (یا ترجمه) و ریتم روایت رو دوست نداشتم. حس کردم جملات خیلی سریع و‌ کوتاه تموم میشن و اون پیوستگی ‌قشنگ بینشون شکل نمیگیره. ˀ̣ˀ̣(๑•̌.•̑๑)
🌱اين را برايم نوشته اى، می‌دانم. به اندازه كافى به خاطر اين ماجرا رنج برده‌ام. نمى‌خواهم دوباره به آن فكر كنم.
🌱خداحافظی کرد و در را بهم کوفت. جوانا به خداحافظی او پاسخ داد.

در مجموع، با ریتم و روایت کتاب خیلی راحت نبودم، اما مضمونش _به‌ویژه تلاش یک زن برای ساختن هویتش_ ارزش خوندن رو داشت.
      

27

نرگس

نرگس

1404/2/14

        🍃به نظر تو روی زمین جایی پیدا نمی‌شود که چشم خدا آنجا را نبیند؟

گوزل یاخینا، مترجم، فیلم‌نامه‌نویس و یک نویسنده‌ی تاتارتبار اهل روسیه‌‌ست که «زلیخا چشم‌هایش را باز میکند» معروف‌ترین کتابشه که همونطور که روی جلدش نوشته شده، موفقیت‌های زیادی هم بدست آورده و جوایز مختلفی از جمله «جایزه کتاب بزرگ روسیه» را هم برده. آثار یاخینا معمولاً به مسائل تاریخی، سرنوشت زنان، و زندگی در دوران استالین می‌پردازه.

این رمان در دوران حکومت استالین و در بازه‌ی سال‌های 1930 تا حدود 1946 اتفاق می‌افته؛ یعنی در اوج دوران سرکوب و تبعیدهای گسترده‌ی شوروی.

شخصیت اصلی کتاب، زلیخاست؛ زن تاتاری‌ که تو یکی از روستاهای تاتارستان با شوهر و مادرشوهر سخت‌گیرش زندگی میکنه. بعد از اتفاقی که برای شوهرش میفته، زلیخا به همراه گروهی دیگه از «دشمنان مردم» به سیبری تبعید میشه! این گروه شامل هزاران انسانی میشه‌ که قربانی سیاست‌های خشن و بی‌رحمانه‌ی شوروی شدن.

گوزل یاخینا:
«در اين كتاب جريان زندگى آدمى بيشتر مورد توجه من بوده تا جريان دگرگونى‌هاى سياسى. من تلاش كرده‌ام رُمانى بنويسم كه با پيروى دقيق از تمامى جزئيات تاريخى تنها يك كتاب تاريخى نباشد، بلكه كتابى باشد كه به مسائل ماندگار و هميشگى بپردازد، مسائلى كه هميشه ذهن و دل انسان‌ها را جدا از مليت به خود مشغول داشته است.»

به گفته‌ی یاخینا، کتاب فقط بخاطر اتفاقات اون سالهای شوروی که زلیخا درون زندگی کرده، اتفاقات سیاسی رو روایت میکنه و بیشترین تأکیدش روی تغییرات خلق‌وخوی انسانیه. اما با‌این‌وجود از لحاظ تاریخی هم قابل تأمله.

از نقاط قوت کتاب رشد شخصیت زلیخاست. رمان سفر فیزیکی و درونی زلیخا رو از زنی مطیع و خاموش، به انسانی آگاه و مقاوم به تصویر میکشه. کسی که در دل طبیعت خشن سیبری و شرایط طاقت‌فرسای تبعید، هویت و صدای خودش رو پیدا میکنه!
زلیخا برام زنی ملموس و دوست داشتنی بود. با اینکه سواد نداشت اما روند تغییر و تفکراتش عالی و به شدت دوست داشتنی بود. این برام سند تیکه کلامی بود که همیشه میگم: عقل داشتن فقط به سواد داشتن نیست، به نوع نگاهت به زندگی و جسارت تغییرشه!

البته چندتا انتقاد هم بهش دارم..
با اینکه نقل‌قول‌های زیادی از مادر زلیخا تو داستان روایت میشه اما هیچوقت به گذشته برنمیگرده!
شخصیت‌های جالبی توی داستان بود که هیچ‌وقت بهشون پرداخته نشد و رها شدن.
داستان در چهار فصل روایت شد که فصل پایانی با اینکه حساس‌تر بود سریع‌تر و با جزئیات کمتری پیش رفت.

در مجموع، این کتاب ارزش خوندن رو داره. رمانی تأثیرگذار که تاریخ رو از زاویه‌ی انسانی و زنانه روایت میکنه. اگر به روایت‌های انسانی همراه با وقایع سیاسی علاقمند باشید از خوندنش لذت میبرید.
      

27

نرگس

نرگس

1404/2/4

        🍃من نيز احساس مى‌كنم كه در اين دنياى خواب‌زده، مانند حشره‌ی ناچيزى در آستانه‌ى نيستى‌ام و نابودى در كمين‌ام است. بيم و هراس غريبى بر وجودم مستولى است. از جا برمى‌خيزم و با قدم‌هاى تند و بلند در خيابان قدم مى‌زنم و مشت‌ها را گره كرده فرياد مى‌كشم: «نه... اين زندگى نيست كه من مى كنم!..»

کنوت هامسون، نویسنده‌ی نروژی و یکی از تأثیرگذارترین چهره‌های ادبیات مدرن به شمار میره. به سبک خاص و نثر شاعرانه‌اش معروفه و در سال ۱۹۲۰، برای رمان زمین نو، جایزه‌ی نوبل ادبیات رو دریافت کرد.

کتاب گرسنگی رمانی با زاویه دید اول شخص با ساختاری نزدیک به مونولوگه و از زبان نویسنده‌ای فقیر در پایتخت نروژ روایت میشه. همونطور که از اسمش پیداست سراسر روایت گرسنگیه؛ سرشار از درد و رنج و جای خالی نان!
ازونجایی که هامسون خیلی با گرسنگی غریبه نبوده این اثر رو شاعرانه، زیبا و کاملا ملموس نوشته؛ تاجایی‌که واقعا در حین خوندن کتاب همراه با احساس ترحم، احساس دل‌پیچه و گرسنگی هم بکنید!

راوی رمان مرد باهوشیه و سرعتش در هم بهم بافتن داستان بی‌نظیره. طنز تلخیم داره که گاهی شمارو به خنده میندازه. جای خالی نان اون رو به ورطه‌ی بدبینی، ناامیدی و نوعی سرخوشی دیوانه‌وار میکشونه.
با همه‌ی حماقت‌هاش اصلا باعث تنفرتون نمیشه. البته که دوست داشتم از زندگی قبلی راوی اطلاعات بیشتری داشته باشم.

نکته‌ای که دوست نداشتم این بود که فصل‌بندی‌ها طوری بودن که هر فصل پرهیجان تموم میشد ولی فصل جدید از قسمت جدیدی شروع میشد و دوباره باید با داستان ارتباط می‌گرفتم!

خوندن این کتاب تجربه‌ی عجیبی بود برام! همونطور که در حین خوندن «تلماسه» همیشه تشنه بودم و به “لیوان آب” توی دستم با شگفتیو قدردانی نگاه میکردم، با خوندن «ژرمینال» همش به قدرت و چابکی بدنم فکر میکردم، این‌بار درحین خوندن «گرسنگی» به هر لقمه‌ی نان توی دستم متفاوت نگاه کردم! هر سه‌تاشون کتابای عجیبی بودن برام.

در نهایت، با وجود تمام‌ درد و غمی که در دل داستان موج میزنه، این کتاب ارزش خوندن رو داره. امیدوارم بخونید و لذت ببرید.
      

13

نرگس

نرگس

1404/1/31

        🍃ولتر را صاحب قرن و ‌یکی از سازندگان تمدن مدرن بشر دانسته‌اند و نوول کاندید را نیز «شاهکار شعور بشر» نامیده‌اند.

ولتر یکی از مشهورترین نویسندگان و فیلسوفان قرن ۱۸ و عصر روشنگری فرانسه بود. آثارش بیشتر درباره‌ی آزادی اندیشه، نقد تعصب مذهبی، عدالت اجتماعی و دفاع از عقلانیته. زبان نوشتارش معمولاً تیز، طعنه‌آمیز و طنزآلوده.
شهرتش بخاطر هوش و ذکاوت شگفت‌انگیز، مخالفت با کلیسا‌ی کاتولیک، حمایت از آزادی مذهب، جدایی دین از سیاست و شجاعت بی‌پرده در نظر دادنه!
در آثارش با نهادهای قدرت مثل کلیسا و سلطنت هم برخورد انتقادی داشته و به همین‌خاطر گاهی مجبور به تبعید یا سانسور میشد.

کتاب «کاندید» یکی از معروف‌ترین کتاب‌هاشه که یک داستان فلسفیه و نقد شدیدی به کلیسا، سادگی و خوش‌بینی افراطی داره. 
و فقط در دوران حیات نویسنده ۲۰ بار تجدید چاپ شده.
در سال ۱۷۵۵، زلزله‌ی بزرگی در لیسبون اومد که حدود شصت‌هزار نفر از مردم‌ رو به کام مرگ بُرد. بعد ازین اتفاق کشیشان این اتفاق‌ رو دلایل گناه زیاد مردم دونستن. البته ولوله‌ای هم بین روشنفکران ایجاد شد و باعث شد ولتر در طی سه روز کتاب «کاندید» رو بنویسه. و جالبه که بعد از ۲۷۰سال هنوز خوندنیه…

«کاندید» اسم جوان خوش‌باوره داستانه که خواهرزاده‌ی یک بارون آلمانیه. بارون معلمی به نام پانگلوس برای کاندید و دخترش استخدام میکنه.
(پانگلوس نماد لایب‌نیتسه. نظریه‌ لایب‌نیتس درباره این که جهان فعلی بهترین جهان ممکنه، و همه چیز عالیه و ما انسان‌ها در خوشبختی زندگی میکنیم.)
🍃پانگلوس : اثبات شده که امور دنیا ممکن نیست به شیوه‌‌ای دیگر باشد؛ از آنجا که هر چیز برای هدفی ساخته شده، پس الزاما برای بهترین هدف ساخته شده است. دقت بفرمایید که بینی برای حمل عینک آفریده شده؛ به همین دلیل عینک می‌‌زنیم . بدیهی است که پاها برای این خلق شده‌‌اند تا پای‌افزار بپوشند‌، بنابراین ما پای ‌افزار داریم. سنگ‌ها شکل گرفته‌اند تا تراشیده شوند و با آن‌‌ها قلعه بنا کنیم.

در ادامه داستان یه سری اتفاقاتی میفته که زندگی کاندید رو دستخوش تغییرات زیادی میکنه. اما کاندید که نماد مردم عوام و ساده‌لوحه، حرف‌های معلمش رو‌ باور کرده و حقیقت خودش رو به حقیقتی که میبینه ترجیح میده و هر اتفاقی که براش میفته رو به بهترین شکل ممکن تفسیر میکنه..!

سیر اتفاقات خیلی سریعه ولی خواننده ازین ریتم عقب نمیمونه. 
جالبه که در کشمکش‌های زیاد داستان، شخصیت‌های ثروتمند بیشتر از بقیه دچار حوادث بد میشن! و فقط وقتی به آسایش میرسیدن که دست از تلاش برای رسیدن به زیبایی بکشن و به کار کردن روی بیارن.

طنزی که ولتر، در دو قرن و‌نیم پیش بکار برده با بهترین طنزهای امروزی برابری میکنه. «فیلسوفِ پیر داشته در پناه بوته‌ها به کلفَتِ مادرش، که دخترکی زیبا بوده، درس فیزیکِ تجربی میداده؛ اون‌هم به شکل علمی-عملی😂.»
حتی اسامیِ مکان‌هایی که از خودش درآورده هم پُر از ریتم و نیشِ طنزآلوده؛ «قلعۀ تانِدر تِن ترونخ» یا «شهر والدبرگ هاف ترارک دیک دورف😂»
شاید در قسمت‌هایی طنزش از حد خارج میشه و حالت جنسی پیدا میکنه اما همچنان سرشار از انتقاده؛ انتقادی که شاید نشه به شکل دیگه‌ای بیان کرد!

🍃از مقدمه: می‌پذیریم (همان‌طوری که پذیرفته‌اند) که در میان آثار ولتر، نوول کم‌حجم کاندید، شجاعانه‌ترین و برهنه‌ترین یورش علیه مفاسد (یا در حقیقت عفونت‌های) گوناگونی است که گریبانگیر جامعه‌ی اروپایی عصر ولتر بوده است.

اگر اطلاعات فلسفی‌تون زیاد باشه و یا با نظریات فیلسوفان مختلف آشنا باشید، بیشتر ازین کتاب لذت می‌برید. البته اگه مثل من اطلاعاتتون زیاد نباشه هم، به مشکل نمی‌خورید کافیه هر قسمتی رو که متوجه نشدین سرچ کنین.
امیدوارم از خوندنش لذت ببرید.
      

18

نرگس

نرگس

1404/1/29

        🌱ما اعتقاداتی منسوخ و قدیمی داریم درباره‌ی اینکه غم‌زدگی چقدر باید طول بکشد و باید به چه شکل باشد و آن را چیزی می‌دانیم که باید بر آن غلبه کرد و درستش کرد، نه چیزی که باید بر آن مرهم گذاشت و از آن حمایت کرد. حتی پزشک‌مان این‌طور آموزش دیده‌اند که سوگ را اختلال بدانند، نه واکنشی طبیعی به فقدانی بزرگ.

مگان دیواین، روان‌درمانگر و نویسنده‌ی آمریکاییه؛ متخصص سلامت روان بالینی. تمرکز اصلیش، روی درمان تروما و بحران‌های روانی بود. مثل خیلی از درمانگرهای سنتی، خودش تجربه‌ی عمیق سوگ نداشت… تا وقتی که با مرگ ناگهانی همسرش روبه‌رو شد.
بعد از اون اتفاق، مسیر کاری و دیدگاهش به کلی تغییر کرد؛ تمرکزش رفت روی حمایت از سوگ‌دیدگان، تا جایی که تصمیم گرفت این کتاب رو بنویسه.

دیواین یه روان‌درمانگر سنتی بود که باور داشت میشه با گفت‌وگو یا تغییر نگرش، به سوگ‌دیده‌ها کمک کرد تا بر شرایط‌شون غلبه کنن و به زندگی عادی برگردن.
اما وقتی خودش توی اون موقعیت قرار گرفت، فهمید که درد و اندوه چیزی نیست که صرفاً “درست” یا “برطرف” بشه؛ بلکه باید به رسمیت شناخته بشه و هرکسی باید اجازه داشته باشه مسیر خودش رو توی این رنج طی کنه.

تا اینجا، منم با خانم دیواین کاملاً موافقم🤝🏻.
اما متأسفانه، با خوندن متن کتاب متوجه شدم که تفاوت فرهنگی خیلی زیادی بین آمریکا و ایران توی مسئله‌ی سوگ وجود داره.

تو فرهنگ ما، “سوگ، سوگوار و سوگواری” اهمیت ویژه‌ای داره؛ از مراسم‌ها و سنت‌ها گرفته تا ادای احترام‌های طولانی‌مدت از طرف مردم.
حتی بعضی وقت‌ها اونقدر اطرافیان حساس میشن که سوگوار، اگر هم بخواد به زندگی عادی برگرده، نمی‌تونه؛ مخصوصاً توی شهرها یا محله‌های کوچیک!
فکر کنم این فضا برای خیلی‌ها آشنا باشه و نیازی به توضیح بیشتر نباشه…

به‌هرحال، سوگ چیزیه که قابل «حل شدن» نیست. اما توی جامعه‌ی ما که به شکل طبیعی‌تر پذیرفته شده، بهتره آموزش‌ها جوری باشه که کیفیت زندگی فرد رو بهتر کنه؛ کمک کنه آدم‌ها با دید بازتر و عمیق‌تری به شرایط و اطرافیانشون نگاه کنن.
برداشت من از کلیات این کتاب این بود که فرد رو منزوی‌تر از قبل میکنه؛ باعث میشه بیشتر حق رو به خودش بده و نسبت به دیگران حس بدتری پیدا کنه.
وقتی کسی اینجوری فکر کنه، هر روز بیشتر از قبل تنها میشه و دیگه کمک بیرونی خیلی سخت میشه…

راستش اول می‌خواستم این کتاب رو هدیه بدم، ولی خوشحالم که قبلش خوندم و منصرف شدم! چون اون فرد، مخصوصاً توی فضای کوچیک‌تر، خیلی از این مراحل رو پشت سر گذاشته و این کتاب ممکن بود براش مفید نباشه.

یه انتقاد دیگه هم دارم: تعداد مطالب تکراری توی کتاب واقعاً زیاد بود.
یه موضوع رو با عناوین مختلف یا برای تأکید، انقدر تکرار کرده بود که حوصله‌سربر میشد. به نظرم میشد کل کتاب رو توی ۱۰۰ صفحه جمع‌وجور کرد! که البته خود خانم دیواین هم به این موضوع آگاه بوده اما..
🌱در واقع براى نوشتن اين كتاب، «طولانى بودن بخش‌ها» يكى از موضوعات مورد بحث ميان من و همكارانم بود، زيرا مى‌دانستيم مطالعه و درك مطالب در زمان سوگوارى چقدر سخت است.

در کل این کتابیه که از درد صحبت میکنه و با توجه به برداشت متفاوت انسان‌ها از درد، برداشتشون ازین کتاب هم‌میتونه متفاوت باشه! اما من فقط قسمت‌هایی که در مورد «مهربان بودن با خود» بود، رو دوست داشتم.

با همه‌ی این تفاسیر، خوندن این کتاب رو برای «اطرافیان فرد سوگوار» خیلی توصیه می‌کنم.
باعث میشه بهتر بدونن چجوری با اون فرد حرف بزنن و بفهمن که حرف‌های به ظاهر ساده و دلسوزانه، همیشه تأثیر مثبتی ندارن.
ولی برای هر فرد سوگواری، واقعاً پیشنهادش نمیکنم. خیلی به شخصیت، موقعیت و طرز تفکر اون فرد بستگی داره. چون به نظر من، سوگوار رو بیش از اندازه منزوی و حساس میکنه و رابطه‌ش با اطرافیانش رو سخت‌تر.
🌱اگر به خودتان آمديد و ديديد اينجاييد، در اين زندگى كه خودتان آن را نخواسته‌ايد، در اين زندگى كه پيش‌بينى‌اش نمى‌كرديد، متأسفم. نمى‌توانم بگويم كه نهايتاً همه‌چيز درست و حل خواهد شد.
حال شما «خوب» نيست و شايد هيچ‌وقت هم حالتان «خوب»
نشود.
هر سوگی كه بر دوش مى‌كشيد مهم است بپذيريد كه چقدر بد است، چقدر سخت است. واقعاً هراسناك و وحشت‌انگيز است و دوام آوردن در آن غيرممكن.
اين كتاب درمورد بهبود شما يا بهبود سوگ شما نيست. و نيز درمورد «بهتركردن» حال شما يا برگرداندنتان به حالت «عادي» زندگی نيز نيست. اين كتاب درباره‌ى نحوه‌ى زندگی كردن شما درون فقدان‌تان است.
      

35

نرگس

نرگس

1404/1/25

        🌱سالهاى سال كه از عمرم گذشته، عادت كرده بودم كه خودم نباشم و بيرون از خودم زندگى كنم. به چيزهايى كه خيلى ازم دور بودند فكر مى‌كردم، حالا ديگه اون چيزها وجود ندارن، هنوز همان‌طور به چرخيدن و چرخيدن تو يه فضاى يخى ادامه مى‌دم، به دنبال راهى كه هرگز پيداش نمى‌كنم.

فدریکو گارسیا لورکا، شاعر، نمایشنامه‌نویس و نقاش اسپانیایی، از برجسته‌ترین چهره‌های ادبیات اسپانیا در قرن بیستم به شمار میاد. 
لورکا بیشتر به خاطر شعرهای غنایی، نمایشنامه‌های شاعرانه‌اش معروفه. آثارش هم‌زمان عمیقاً بومی و جهانی‌ان و با نوشتن از عشق، مرگ، آزادی و سرکوب اجتماعی، هم با قلب می‌نوشت، هم با درد جامعه‌اش.

این کتاب، نمایشنامه‌ای در سه پرده و داستان دختری از طبقه‌ی اشراف بنام رزیتاست که عاشق پسرعموش میشه که در خارج از اسپانیا زندگی میکنه و با عشق راستین و عمیقی که داره سالها در انتظار این پسرعمو میمونه…
در هر پرده، گذر زمان رخ میده و تغییر شخصیت‌ها جالبه.
در کل، خوش‌خوان و روانه. همچنین پر از شعرهای قشنگ و دیالوگ‌های بامزس که البته طنز تلخی‌ دارن.

از اون‌جایی که تمام آثار لورکا ریشه در شرایط خاصی ‌دارن که خودش درونش رشد کرده، این نمایشنامه هم مربوط میشه به سال‌های ۱۸۸۰ تا ۱۹۲۰؛ آغاز دوره‌ی بی‌ثباتی اقتصادی و ‌فرهنگی در اسپانیا که اشرافیت رو به نابودی میره.
در همین راستا، چهار شخصیت اصلی نمایش، هرکدوم نمادی در خور توجه هستن:
عمو، نماد پاسداری از هنر و زیبایی اشرافی
خدمتکار، نماد مردم
عمه، شخصیتی سنتی و واپس‌گرا همسو با عمو که گاهی با خدمتکار در صلح و‌ گاهی در جنگه
🌱عمه: تو چرا هميشه خودتو وارد مسائلى كه به تو مربوط نيست مى‌كنى؟ زن خدمتكار [هيجان زده]: من خودمو قاطى نمى‌كنم، قاطى هستم.

و اما رزیتا که نماد اسپانیاست و با صبر و حوصله به انتظار می‌شینه…
در واقع رزیتا همون لورکاست که سالها‌ چشم‌انتظار آزادی بوده. متاسفانه در سال ۱۹۳۶ بعد از آغاز جنگ داخلی اسپانیا، در این راه ناجوانمردانه کشته میشه..

همه‌ی این توصیفات و توضیحات رو بعد از تموم شدن کتاب در مقدمه و پیشگفتار خوندم و جذابیتش برام دوچندان شد. حتی برگشتم و دوباره یه قسمت‌هایی رو مرور کردم.
اگر این مقدمه نبود برداشت متفاوتی ‌ازش داشتم!

با همه‌ی این توضیحات و علم به اینکه به این اثر‌ش نسبت به سایر نمایشنامه‌هاش خیلی توجه درخوری نشده، باز هم خوندنش رو توصیه میکنم. قطعا خالی از لطف نیست و اگر به نمایشنامه‌های شاعرانه و آرام اما با بُعد اجتماعی علاقه دارید، این اثر می‌تونه براتون تاثیرگذار باشه و ازش لذت ببرید.

🌱لحظه‌های بد همیشگی نیستن.
      

25

نرگس

نرگس

1404/1/22

        🍃مبادا دوباره اين طرز زندگى را شروع کنید، خانم!... عاقبت خيلى بدى دارد!... خيلى بايد آرامش داشته باشيد، احتياط كنيد، خيلى دغدغه نداشته باشيد!..."هه! ارواح شكم‌مان! سال به سال وضع بدتر مى شدا... دريغ از يك دقيقه آرامش!.

دومین رمان که از سلین خوندم؛ دسته‌ی دلقک‌ها و حالا مرگ قسطی. در آینده هم امیدوارم «سفر به انتهای شب‌» رو ازین نویسنده بخونم. حتما ولی نه فورا! واقعا خوندن از سلین اعصاب میخواد🫠.
همون‌طور که قبلا گفتم: «سلین، نویسنده‌ایه‌ که سبک خاصی داره: خیلی راحت وقایع تلخ و بد رو با لحن محاوره به رشته‌ی تحریر درمیاره و به خواننده منتقل میکنه. واقع‌گراست و نه‌تنها تلخی زندگی رو کتمان نمی‌کنه بلکه اون رو واضح‌تر و روشن‌تر بیان می‌کنه!»

اما در مورد مرگ قسطی: فردینان شخصیت اصلیه کتاب، فردی تنها، افسرده و پزشکه. از شغل، حقوق و افرادی که باهاشون سروکار داره راضی نیست و  شروع میکنه به زمین و زمان گله میکنه و غر میزنه. یک‌روز مریض میشه و تب میکنه. توی تب و هذیون به یاد بدبختیاش میفته و از دوره‌ی کودکی تا نوجوانیش رو تعریف میکنه و این میشه داستان اصلی کتاب. پدرش رو یک کارمند ساده شرکت بیمه و‌ مادرش رو فروشنده‌ی تور و دانتل معرفی میکنه که البته بی‌شباهت به زندگی خود سلین هم نیست!
به روایتِ تلخ و کشدار از فروپاشیِ روح یک کودک زیر فشار خانواده و جامعه! و به عبارتی همون مرگِ قسطی…
🌱جداً عجب وضعی‌ست وقتی که تنها جاهایی که برای نفس کشیدن آدم مانده یکی از یکی هولناک‌تر شده...

سلین با سبک مخصوص به خودش، با جملات شکسته، نقطه‌گذاری‌های خاص، با بی‌رحمی جهانی رو به تصویر میکشه که نه قهرمان داره و نه امیدی… فقط زنده موندن، اونم به زحمت. شخصیت‌هاش، هرکدوم به یک نحوی شکست‌خورده و مفلوکن.

با نگاهی تلخ و عمیق، از کودکی مینویسه که بدبختی باهاش زاده شده و زندگیش چیزی جز پرداخت قسطی مرگ نیست.
علاوه بر این خانواده، بقیه‌ی افراد جامعه هم در حال دست‌وپا زدن و تلاش برای زندگی‌ان و‌  برخلاف تلاش بیشتر، عایدیِ کمتری دارن و هر روز به سمت بدبختیِ  بیشتری میرن.

این اتفاقات مربوط می‌شن به اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰؛ دورانی که فرانسه از مراحل اصلی صنعتی‌شدن گذشته، اما هنوز آثار و عوارض اجتماعی اون کاملاً از بین نرفته. همین روزگار پرتلاطم، زمینه‌ساز خیلی از بحران‌های شخصی و اجتماعی توی رمان شده. سلین هم با دقت و جزئی‌نگری خاص خودش، فقر، نابرابری و فشارهای اجتماعی اون دوران رو بی‌رحمانه روایت می‌کنه و ازشون چشم‌پوشی نمی‌کنه.

علی‌رغم تلخی رمان، سلین زندگی رو نمی‌کوبه و بی‌ارزشش نمیکنه. کودک داستان علی‌‌رغم بدشانسی و تیره‌روزی هربار قوی بلند میشه و به زندگی ادامه میده.
منم با همه‌ی سیاهیش دوسش داشتم! خوندنش برام سخت بود و طولانی شد. حتی رغبت نداشتم براش یادداشت بنویسم اما تک‌تک لحظه‌ها و صحنه‌هایی که توصیف‌ کرده بود به قدری دقیق و‌ تمیز بود که همیشه تو ذهنم باقی میمونه.
🌱از مقدمه‌ی آقای سحابی به نقل از سلین: «... من همان‌طورى مى‌نويسم كه حس مى‌كنم... ازم خرده مى‌گيرند كه بددهنم، زبان بى‌ادبانه دارم. دراين صورت اين خرده را بايد از رابله، ويون، بروکل و خيلى‌هاى ديگر هم گرفت... از بي‌رحمى و خشونت دائمى [كتاب‌هايم] انتقاد مى‌كنند... چه كنم، اين دنيا ذاتش را عوض كند، من هم سبكم را عوض مى‌كنم ...»
🌱سلین: «همه‌ی ما آزادتر می‌شدیم اگر همه‌ی حقیقت درباره‌ی بدسگالی آدم‌ها بالاخره گفته می‌شد.»
در ضمن کتاب خالی از نکات جالب و آموزنده نیست.. از اهمیت خانواده و تربیت فرزند گرفته تا مهاجرت و تحقیقات علمی و …

پیشنهاد نمیکنم رمان‌خوندن رو با کتابای سلین یا حتی سبک‌نوشتاری نزدیک به سلین شروع کنین انقدر که سنگین و دردناکن! حتی اگر مثل من تاثیر زیادی از فضای کتاب و شخصیت‌ها میگیرید، بین خوندن کتابای سلین حتما فاصله بندازین، چون تلخن، سنگینن، و ممکنه رو حال‌وهواتون تأثیر بذارن. اما با همه‌ی اینا، خوندنشون تجربه‌ی منحصربه‌فردیه و توصیه‌شون می‌کنم.
      

39

نرگس

نرگس

1404/1/2

        🌱تسلیم ناامیدی و خشم شدی، یا راست و قوی مثل درخت بر جای ماندی؟ موفق شدی بدانی که آیا خوشبختی، آزادی، مهربانی و عشق وجود دارند؟ امیدوارم که هرگز کفر وحشت‌آور «برای چه به دنیا آمدم؟» را بر زبان نیاورده باشی… امیدوارم نتیجه گرفته باشی که به زحمتش می‌ارزید، حتی به قیمت رنج بردن، حتی به قیمت مردن..

اوریانا فالاچی روزنامه‌نگار، نویسنده و مصاحبه‌کننده‌ی برجسته‌ی ایتالیایی که بخاطر سبک صریح و جسورانه‌اش در مصاحبه‌های سیاسی شهرت داشته. 

این کتاب یکی از احساسی‌ترین و فلسفی‌ترین آثار فالاچیه که با زبانی صریح و تأثیرگذار درباره‌ی بارداری، مادر شدن، انتخاب‌های زنان، و پیچیدگی‌های زندگی صحبت می‌کنه.

داستان یک مونولوگ درونی‌ست در قالب یک نامه‌ از مادر به کودکی که در شکم داره. توی این نامه و در خطاب به کودک از مسائل اخلاقی، اجتماعی، مذهبی و حتی سیاسی صحبت میکنه.
نحوه‌ی روایت از زبان این مادر به شدت آگاهه و مسؤلیت‌پذیره، و البته که گاهی در این مسؤلیت‌پذیری افراط میکنه.

معمولا سه‌ماهه‌ی اول بارداری، زن در کشمکش قبول این مسؤلیت و چالش‌هاشه! این زن هم ازین قضیه مستثنی نیست! مخصوصا که به صورت ناخواسته باردار شده! پس گاهی خوش‌بینه و گاهی بدبین. فالاچی به خوبی ازین قضیه آگاهه و با زبانی صریح صحبت میکنه. با جملات کوتاه و کوبنده حس اضطراب و دودلی رو منتقل میکنه. گاهی این کودک رو امیدوار میکنه که به‌دنیا اومدن و‌ رنج‌کشیدن بهتر از نیستیه و گاهی اونو از امکان زن بودن یا مردبودنش می‌ترسونه؛ اگر مرد باشی این موضوعات برات سخته و اگر زن باشی که واویلا..

با اینکه فالاچی به مسائل مهمی می‌پردازه مثل آزادی، مرگ و زندگی، جهان و بی‌عدالتی‌هاش و..  اما میشه گفت که مسئله‌ی اصلی که در کتاب بهش پرداخته میشه اینه که آیا زن این حق رو داره که سرنوشت جنینی که در بدنش داره تصمیم بگیره یا نه. پس این کتاب، جدای از جنسیت، برای هر کسی که به مفاهیم انتخاب، آزادی و مسئولیت فکر می‌کنه، ارزشمنده.

شاید با تمام حرف‌های فالاچی موافق نباشم اما از سوالاتی که در ذهنم ایجاد کرده، راضیم! با اینکه فکر میکنم برای قضاوت نهایی باید فرصت بیشتری بهش بدم و در فواصل مختلف بریده‌های زیادی که ازش برداشتم رو دوباره و دوباره بخونم تا قضاوت بهتری داشته باشم ولی فعلا بهش ۴ رو میدم. و این ممکنه در آینده تغییر کنه..

چه زن هستید چه مرد، این کتاب احتمالا موضوعات جدیدی رو توی ذهنتون روشن کنه و شمارو به فکر فرو ببره، جدای ازینکه باهاش موافقید یا مخالفید! همچنین اگر به خوندن کتاب‌های فلسفی علاقمندین این کتاب گزینه‌ی خوبیه براتون و امیدوارم از خوندنش لذت ببرید (≖ᴗ≖)
      

64

نرگس

نرگس

1403/12/25

        🌱تاريخ دنيا از مجموع سرنوشت‌هاى همه مردم تشكيل مي‌شود ، فقط آنهایی كه فرمان‌ها را امضا مي‌كنند يا آنهایی كه ميدانند توپ‌ها را كجا قرار بدهند و چطور خالى كنند تاريخ دنيا را به‌وجود نمى‌آورند . به‌نظرمن سايرين، يعنى آنهایی كه سر خود را پاى گيوتين از دست مي‌دهند يا آنهایی كه گلوله توپ‌ها برسرشان مي‌ريزد و به‌طوركلى همه مردان و زنانى كه زندگی مي‌كنند ، اميدوارند و مي‌ميرند تاريخ دنيا را به‌وجود مي‌آورند. 

آنماری سلینکو نویسنده و رمان‌نویس اتریشی‌ای بود که بسیاری از رمان‌هاش در سینما اقتباس و به زبان‌های متعددی ترجمه شدن.  اما معروف‌ترین کتابش همین دزیره‌ست که به زبان‌های زیادی ترجمه شده و در کشورهای بسیاری محبوب شده.
این کتاب با استفاده از اسناد و مدارک تاریخی معتبر و یادداشت‌های دزیره کلاری نوشته شده. 
دزیره کلاری _دختر یک تاجر حریر فروش فرانسوی_ قهرمان کتاب و نامزد اول ناپلئون بناپارته. بعد ازینکه نامزدیش بهم میخوره با شخص بزرگ دیگه‌ای ازدواج میکنه و توی تاریخ فرانسه و سوئد نقش مهمی رو ایفا میکنه.

ایرج پزشکزاد: سلینکو در این کتاب زیر و بالای وقایع دوران بعد از انقلاب فرانسه، از سقوط روبسپیر و ژاکوبن‌ها، حوادث حکومت «دیرکتوار»، کودتای ناپلئون، دوران کنسولی و امپراطوریش تا جنگ‌ها و پیروزی‌ها و عاقبت شکست و سقوطش و بازگشت خانواده‌ی بوربن به سلطنت رو با نهایت دقت و صحت در‌کنار ماجرای ترقی دزیره کلاری شرح میده. می‌توان این کتاب رو یک تاریخ مشروح و دقیق سال‌های آخر قرن ۱۸ و نخستین سالهای قرن ۱۹ دانست.

نحوه‌ی روایت از زبان اول شخص (دزیره) بود و البته با رعایت تعادل بین داستان عاشقانه‌اش و روایت‌های تاریخی! با زبانی ساده، بی‌آلایش، بامزه و نکته‌گو. دزیره، دختری از طبقه‌ی متوسط که تا ملکه شدن پیش میره اما هیچ‌وقت موقعیت خودش رو فراموش نمیکنه! از حد و‌حدودش تجاوز نمیکنه و با اینکه کوچیکترین فرد خانوادس همه‌چی‌ رو به بهترین نحو مدیریت میکنه. رشد شخصیت دزیره و تبدیل شدنش از یک دختر ساده‌ی طبقه
ی متوسط به زنی سیاستمدار و تأثیرگذار واقعا خوندنی بود.

در کل کتابی بود‌ که به شدت دوست داشتم.
وفاداری به تاریخ و پرداختن به جزئیات برام خیلی جذاب بود. شاید اگر یک داستان واقعی نبود انقدر لذت نمی‌بردم ازش.. چون بعضی قسمت‌هاش واقعا به معجزه شباهت داشت!
با اینکه هیچ‌وقت به تاریخ علاقه نداشتم ولی این کتاب رو با جون و دل خوندمو دوست داشتم؛ حتی علاقمند شدم!

کم پیش میاد از شخصیتی خوشم بیاد، برام موندگار، دوست داشتنی و قابل احترام باشه! اما توی این کتاب «ژان باپتیست» رو به شدت دوست داشتم و کلی تحسینش کردم :) و معتقدم اگر حمایت‌های اون نبود شاید دزیره دزیدریا نمیشد ≧'◡'≦

کتابی که من داشتم مربوط به سال ۱۳۴۶ بود. فونت ریز و تقریبا ۶۷۰صفحه. اما لابلای صفحاتش عکسهایی منتخب از فیلمی به همین نام مربوط به سال ۱۹۵۴ داشت که فوق‌العاده جذاب بود.

اگر حال و هوای قرن ۱۸و ۱۹ براتون جالبه و به کتاب‌های تاریخی_عاشقانه علاقمندین (بخصوص تاریخ کشور فرانسه)، این کتاب میتونه یک گزینه‌ی خیلی خوب باشه براتون. با تعادل خوبی که در نحوه‌ی روایتش داره خواننده رو خسته نمیکنه.
      

24

نرگس

نرگس

1403/11/21

        🌱انسان‌ها احتیاج دارند حس کنند که وجودشان اهمیت دارد.

میچ آلبوم، نویسنده‌ای آمریکایی‌ست که ابتدا به عنوان روزنامه‌نگار شناخته شد و بعد با نوشتن داستان‌‌های الهام‌بخش درباره زندگی، مرگ و‌معنای هستی به شهرت رسیده.

کتاب «سه‌شنبه‌ها با موری» مشهورترین اثر این نویسندس که بر اساس یک داستان واقعی نوشته شده!
موری شوارتز، استاد دانشگاه میچ، بجای تدریس صرفِ کتاب‌ها، در مورد زندگی بحث و صحبت میکنه. در اولین جلسه‌ی کلاسش، میچ تصمیم میگیره این واحد رو حذف کنه اما بعد از حضور و غیاب و شروع گرم موری، علاوه بر این‌که حذفش نمیکنه، موری تبدیل میشه به رفیق صمیمیش..

این کتاب روایت رابطه‌ی میچ آلبوم با موری شوارتز، استاد پیرشه که بعد از فارغ‌التخصیلی میچ، به بیماری ALS (بیماری‌ای که به مرور عملکرد بافت عصبی عضلانی رو تحلیل میکنه) مبتلا میشه.
میچ تصمیم میگیره هر سه‌شنبه به استادش سر بزنه و مثل دوران دانشگاه در مورد زندگی بحث کنند.
کتاب بر اساس واقعیته و لحن احساسی‌ای داره. جملات ساده، کوتاه و قابل‌فهمه. ترکیب همه‌ی این‌ها باعث میشد بغض کنم!

شخصیت موری رو‌ خیلی دوست داشتم. کسی که جسارت داشته باشه زندگی و رفتار متفاوتی داشته باشه (جدای از درست یا غلط بودنش). و در مورد مُردن هم با موری موافقم:
🌱«نمى‌خواهم دنيا را با حالت وحشت ترک كنم. مى‌خواهم بدانم چه اتفاقى دارد میفتد و آن را قبول كنم و آرامش داشته باشم، و بعد بروم. منظورم را مى‌فهمى؟

مضامینی که درین کتاب درباره‌شون صحبت میکنن شامل مرگ، ازدواج و خانواده، ترس، ساده‌زیستی، بخشش و معناگرایی‌ست.
شاید اگر این کتاب رو زودتر میخوندم منم میگفتم که میتونه یه کتاب زرد باشه حتی! اما تو این موقعیت و سنی که الان هستم خیلی از اعتقادات موری برام دل‌پذیر بود! هرچند که ممکنه هنوز هم درک نکنم و حتی بهش عمل نکنم! بهرحال انسان تا در موقعیت بحران قرار نگیره از آموخته‌های اون دوران استقبال نمیکنه.

پس تو این کتاب شما با یه شخصیت خیلی خاص به اسم موری طرف هستین که خیلی وقتا خلاف اجتماع حرکت و فکر کرده اما انسان خوشبختی بوده. پس با این دید برین سراغش که ممکنه دوسش داشته باشید، شاید هم نه!
اما در هر ‌حال شمارو به بازنگری در زندگی و ارزش‌هاتون وامیداره.
در نهایت امیدوارم از خوندنش لذت ببرین.
      

25

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.