میرا

میرا

میرا

کریستوفر فرانک و 1 نفر دیگر
3.6
57 نفر |
17 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

97

خواهم خواند

28

شابک
9648223092
تعداد صفحات
92
تاریخ انتشار
1385/4/24

توضیحات

کتاب میرا، نویسنده کریستوفر فرانک.

لیست‌های مرتبط به میرا

یادداشت‌ها

          گفتار اندر توصیف داستان
یک، دو و سه فصل حبس تا غرق شدن در دنیای میرا!
میرا داستانی‌ست روان، شیوا، جذاب و دوست‌داشتنی از یک تباه‌شهر با حکومتی توتالیتر.
حقیقتا آنقدر در داستان غرق شدم که از ابتدا تا انتهایش حتی برای نوشیدن یک لیوان آب، کتاب را رها نکردم.
خواندن داستان‌هایی که به نوعی به حاکمان توتالیتر و حال و روانِ مردمان آن جامعه می‌پردازند همیشه برای ما ایرانیان با همزادپنداریِ خاصی همراه است و ناخواسته با خواندن این‌نوع از داستان‌ها به دنبال گشتن معادل‌ها در جامعه‌ی خود می‌گردیم.

گفتار اندر ستایش دوستان
پس از پایان جلد نخست از «غولِ سه جلدی 1Q84» به سراغ این کتاب آمدم تا به ذهنم استراحتی به جهت طبقه‌بندی اطلاعات داده باشم.
در 1Q84 غرق در موضوعات جامعه‌ی اشتراکی بودم که موراکامی عزیزم از آن توصیف کرده بود تا اینکه با معرفیِ کاملا اتفاقیِ میرا توسط یکی از دوستانم (Katayoon) به تباه‌شهر میرا گام نهادم!
یاد این حرف از موراکامی عزیزم افتادم که «هیچ رخدادی در زندگی اتفاقی نیست» و حقیقتا خواندن این کتاب حداقل برای من در این زمان به خصوص اتفاقی به نظر نمی‌رسد!
به همین منظور از این تریبون لازم دانستم از کتی بابت معرفی کتاب تشکر نمایم

گفتار اندر توصیف میرا به قلم بازنویس
به هر سو که می‌نگری دشت است. گریزگاهی نیست! باید این دشت را دگرگون ساخت. باید با بتون و قیر درافتاد. باید دیوارهای شیشه‌ای را شکست. باید سیستم توتالیتر را برانداخت. باید فردیت‌ها را نجات بخشید و «شور فاصله» را بر پا داشت.

نقل‌قول نامه
"نمی‌دانم چقدر وقت لازم است تا دیگران دردی را که در زیر نقاب خندان من وجود دارد، کشف کنند."

کارنامه
هیچ ایرادی از ابتدا تا انتهای داستان ندیدم که بخواهم نمره‌ای از کتاب کسر کنم، پس بدون هرگونه ارفاق و لطف به نویسنده‌ی کتاب، ۵ ستاره برای کتاب منظور می‌کنم و خواندن این داستان را به تمام دوستانم پیشنهاد می‌کنم.

دانلود نامه
فایلِ پی‌دی‌افِ کتاب میرا (متن کامل و بدون سانسور) با ترجمه‌ی خانم لیلی گلستان را در کانال تلگرام آپلود نموده‌ام و در صورت نیاز می‌توانید آن‌را از لینک زیر دانلود نمایید:
https://t.me/reviewsbysoheil/333

دوم شهریورماه یک‌هزار و چهارصد
        

1

          رمان میرا من را بیشتر به فضای فیلم های گاسپار نوئه برد!
سیاه ، اروتیک ، خشن و حال بد کن!
فضای رمان در شهریست که مردم آن در خانه هایی با دیوارهای شیشه ای زندگی میکنند(شاید بتوان گفت تمثیلی از زندگی های امروز ماست که با پیشرفت تکنولوژی خودمان با دیگران به اشتراک میگذاریم و این آینده نگری و پیش بینی نویسنده میتواند باشد)
همه افراد جامعه باید عقاید یکسانی داشته باشند، همه باید بطور دستوری شاد باشند و اگر کسی غمگین بود و لبخند بر لب نداشت(هرچند مصنوعی!) بیمار است و محکوم به بخیه شدن ماسکی همراه با لبخند دائمی روی صورت!
در شهر داستان "میرا" نویسندگی،عشق،رقابت،فردیت جرم است و هرکس پیر شود و استفاده ای برای جامعه نداشته باشد،کشته میشود!
به نظرم داستان نقدی است بر کمونیست و شعارهای برابری دستوری آن!
نسخه ای که خواندم چاپ اول (سال ۵۴) بود،با اینکه ترجمه لیلی گلستان عالیست ولی داستان کمی سخت خوان رمز آلود و گنگ است و قطعا نسخه های سانسور شده جدید الچاپ(اگر وجود داشته باشد) کار را برای خواننده بسیار سخت خواهد کرد!
        

0

انسان، برج
          انسان، برج بلند اعتراض

حکومت‌های استبدادی و کمونیستی و توتالیتر تا کجا پیش خواهند رفت؟ یعنی اگر شرایط کلی زندگی دست آنها را باز می‌گذاشت تا اختیار کامل داشته باشند، در اجرای ایدئولوژی و نظام فکری خود تا چه حدی پیش می‌رفتند؟ احتمالاً حدس‌هایی می‌زنید و تحلیل‌هایی می‌کنید و نتیجه‌گیری‌هایی. اما اگر بخواهید شکل عریان و دقیق این وضعیت را ببینید، بهتر است که رمان میرا را بخوانید؛ رمانی آینده‌نگرانه درباره‌ی جامعه‌ای که این نوع حکومت‌ها می‌توانند یا می‌خواهند بسازند. جوامعی از بایدها و نبایدها که بر بنیاد خواست‌ «حکومت» ساخته می‌شود. در این جوامع مهمترین نکته این است که «شخص» معنای خود را از دست بدهد. «هویت» هر فرد انسانی پاشنه‌ی آشیلی است که حکومت‌ها نشانه گرفته‌اند، چون انسان بی‌هویت را می‌توان در دست گرفت و به‌دلخواه اداره‌اش کرد. در این ساختار او فقط ابزاری‌ست برای بقای حکومت نه چیزی بیشتر. انسان بی‌هویت نه می‌پرسد نه اعتراضی دارد. راضی است و لبخندی همیشگی بر لب دارد.
حکومت‌ها با استفاده از «بی‌هویتی» انسان می‌توانند تمامیِ ارزش‌های بشری را به‌نفع خود به ضدارزش تبدیل کنند. آنها می‌توانند معنای دیگری برای عشق بتراشند. می‌توانند خانواده و دوستی و تنهایی و … را به چیزهایی جدید تبدیل کنند و به این طریق بقای خود را تضمین کنند. در این جوامع انسان‌ها ناچارند رمه‌وار، در سطحی عریان و سخت مبتذل زندگی کنند و از تمامیِ بسترهایی که به «اندیشه» ختم می‌شود نهی می‌شوند، چرا که «اندیشه» تنها گزیرگاهی است که انسان می‌تواند با آن در برابر این توحش ایستادگی کند. در این جامعه، انسان حتا از تنهایی نیز ــ که جای اندیشه و دیدن است ــ محروم است. کریستوفر فرانک برای نشان دادن این نکته که «اندیشه» تنها صلاح انسان است، از استعاره‌ای استفاده می‌کند که یکی از وجوه تفکر است: نویسندگی. راوی داستان نویسنده‌ای است که فقط دیده‌های خود را ثبت می‌کند. نویسنده می‌داند که بیمار است و «خانه‌ی اصلاح» در انتظار اوست اما نمی‌تواند که ننویسد. این نتوانستن شاید آن غریزه‌ی پنهان‌پیدای انسان باشد در برابر ظلم و سر ننهادن به استبداد؛ تنها نشانه‌ی «انسان بودن» در دنیایی که «انسان» چیزی است همپای «بیماری» و لایق «اصلاح».
        

0