یادداشت نرگس

نرگس

نرگس

17 ساعت پیش

        🌱خانه‌ی تو آنجایی نیست که در آن متولد می‌شوی، خانه‌ی تو آن است که وقتی به‌عقل می‌رسی و می‌توانی تصمیم‌ بگیری که چه چیز را دوست داری و چه چیز را دوست نداری، خودت برای بقیه‌ی سال‌های عمرت انتخاب می‌کنی.

این کتاب اولین کتاب فالاچی بوده و برای من دومین تجربه‌ی خوندن ازین نویسنده‌ست.
«اوریانا فالاچی، روزنامه‌نگار، نویسنده و مصاحبه‌کننده‌ی برجسته‌ی ایتالیایی که بخاطر سبک صریح و جسورانه‌اش در مصاحبه‌های سیاسی شهرت داشته.»

این کتاب، داستان دختری ایتالیایی به نام جواناست که همراه با خانواده‌ی سُنتیش زندگی میکنه. یک روز، ریچارد و دوستش _دو سرباز آمریکایی فراری از جنگ_ به خونه‌ی اونا پناه میارن. پدرش از جوانا میخواد که با انگلیسیه شکسته‌بسته‌ای که در مدرسه یاد گرفته نقش مترجم رو بازی کنه. همین نقش مترجمی باعث میشه جوانای نوجوان خیلی زود جذب رفتار خارجی و افکار روشنفکرانه‌ی ریچارد بشه و هر روز این صمیمیت بیشتر میشه.
در نهایت، بعد از مدتی، این دو سرباز به سمت وطن‌شون رهسپار میشن و رابطه‌ی جوانا با ریچارد قطع میشه؛ تا زمانی که جوانا بزرگ میشه و بخاطر کارش مجبور به سفر آمریکا میشه.

اسم شخصیت اصلی رمان «پنه‌لوپه به جنگ می‌رود» جواناست، نه پنه‌لوپه. «پنه‌لوپه» درواقع نمادیه که فالاچی به‌کار برده تا تقابل زن سنتی (پنه‌لوپه در اودیسه) با زن مدرن (جوانا) رو نشون بده. جوانا برخلاف پنه‌لوپه، منتظر بازگشت مردی از جنگ نیست؛ بلکه خودش به جنگ میره. جنگی درونی و بیرونی برای شناخت و استقلال.

جوانا نماد زن مستقل و جستجوگره که البته گاهی هم بدش نمیاد خلاف جریان آب شنا کنه.
پایان‌بندی داستان رو دوست داشتم!
چقدر شخصیت رلینگ در نمایشنامه مرغابی وحشی از ایبسن، عقیده‌ی جذابی داشت! میگفت: «همیشه گفتن حقیقت بهترین کار نیست! گاهی بدترین کار میشه گفتن واقعیت بدون پرده! نمیشه همه‌چیز رو خیلی خیلی واقعی دید.. » این جمله چقدر مصداق داشت تو این کتاب :).
🍃زندگی بدون اين «روشن» كردن‌ها به اندازه كافى سخت است. اين وسواس تو درباره‌ی شكافتن حقايق زندگی و روشن كردن هرچيز كشنده است!

فالاچی تو این کتاب از نیویورک زیاد نوشته. از تشریح مردم و محله‌ها گرفته تا جاهای دیدنی و مردمش. البته این‌ اطلاعات در هاله‌ای از ابهام بود و بیشتر در قالب مکالمه‌ی دو نفر که در نظریه‌ها باهم مخالفن!
برخی جزئیات غیرضروری بودن و در عوض به بعضی شخصیت‌های فرعی به‌قدر‌کافی پرداخته نشده بود.
پیام کلی داستان رو پسندیدم اما نثر (یا ترجمه) و ریتم روایت رو دوست نداشتم. حس کردم جملات خیلی سریع و‌ کوتاه تموم میشن و اون پیوستگی ‌قشنگ بینشون شکل نمیگیره. ˀ̣ˀ̣(๑•̌.•̑๑)
🌱اين را برايم نوشته اى، می‌دانم. به اندازه كافى به خاطر اين ماجرا رنج برده‌ام. نمى‌خواهم دوباره به آن فكر كنم.
🌱خداحافظی کرد و در را بهم کوفت. جوانا به خداحافظی او پاسخ داد.

در مجموع، با ریتم و روایت کتاب خیلی راحت نبودم، اما مضمونش _به‌ویژه تلاش یک زن برای ساختن هویتش_ ارزش خوندن رو داشت.
      
178

14

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.