معرفی کتاب قدیس مانوئل اثر میگل د. اونامونو مترجم بهاء الدین خرمشاهی

قدیس مانوئل

قدیس مانوئل

میگل د. اونامونو و 2 نفر دیگر
4.0
9 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

13

خواهم خواند

4

ناشر
رامند
شابک
9789645857255
تعداد صفحات
160
تاریخ انتشار
1394/9/17

یادداشت‌ها

          علاقه و شوق عمومی به خواندن در باره‌ی شخصیت معنوی روحانیان اهل زهد و عبادت که از زمین رسته و به آسمان پیوسته‌اند، تنها به سبب جذبه‌ی قدسی روح قدرتمند آنان نیست، بلکه در قلب و جان هر یک از ما نیاز و کششی به پیوندهای معنوی هست و همین باعث می‌شود که با خواندن از چنین شخصیت‌هایی، قدری به آن نیاز درونی پاسخ دهیم.
همین نیاز طبیعی و اصیل موجب شده است که تقدیس شخصیت‌های معنوی و روحانی در ادبیات ملل مختلف دیده شود و در هر جامعه‌ای نمونه‌هایی از این آثار به نگارش درآید و چهره‌هایی درخشان را ماندگار کند.
همه‌ی ما هنوز تصویر کشیش پیری را در خاطر داریم که ویکتور هوگو در «بینوایان» به تصویر کشیده و بلندای گذشت او را در رویارویی با دزد شمعدان‌های نقره‌ای خودش ترسیم می‌کند، یا شخصیت کشیش روستایی را که در «کفش‌های ماهی‌گیر» بر بالین یک محتضر نشسته و می‌فهمد که او یهودی است و نمی‌خواهد به آیین‌های مسیحی مرگ برای سفر آخرت بدرقه شود و می‌کوشد او را هم فرزند خود بداند و برای او مانند یک خاخام یهودی پدری کند.
چنین آثاری -که در ادبیات معاصر سرزمین ما نیز فراوان و بسیار پرخواننده و پرمخاطب هستند- با گذشت زمان ارزش و اهمیت بیش‌تری نیز پیدا می‌کنند؛ زیرا هر چه انسان گرفتاری و تعلق افزون‌تری به زندگی مادی پیدا می‌کند، احساس نیازش به بارقه‌های معنوی بیشتر می‌شود و چونان نی جدا مانده از نیستان دل‌تنگی و شوق فراوان‌تری به یادآوری ریشه‌ها و اصالت‌های معنوی خود دارد.
در این‌گونه آثار معمولا بر رفتارهای اخلاقی و پای‌بندی به فضیلت‌ها و ارزش‌های الهی تاکید می‌شود و شخصیت انسانی با زندگی طبیعی و عادی در میان مردم، اما وارسته از تعلقات مادی و دور از آلودگی های مرسوم دنیایی به چشم می‌آید که خود را وقف عبادت و خدمت به مردم کرده است.
یکی از مشهورترین آثار از این دست، کتاب ارزشمند «قدیس مانوئل» از میگل دِ اونامونو نویسنده‌ی مشهور اسپانیایی است.
این دانشمند و نویسنده‌ی نامدار که زندگی پرماجرایی هم داشته و به آزادگی و حق‌طلبی شناخته می‌شود و کتاب‌های مختلفی از خود به یادگار گذاشته که «قدیس مانوئل» آخرین و شاید مهم‌ترین آن‌هاست.
او این ناداستان را از زبان دختری به نام آنخلا روایت می‌کند که راهبه شده و سال‌ها در کنار کشیش روستایشان پدر مانوئل بوده و خصوصیات و حال و هوای او را مشاهده کرده است.
او در این روایت بیش از هر چیزی بر دوری از حرف و تاکید بر عمل اصرار دارد و شاید نویسنده فیلسوف و الهیات‌دان اسپانیایی در این اثر خواسته تا نگرش و دیدگاه خود را تثبیت کند و باور شخصی خود را از زبان شخصیت‌های کتاب تبیین نماید. 
جمله‌ای در کتاب هست از زبان آنخلا که به برادرش می‌گوید:«مردم از گفتار آدم چیزی سر در نمی‌آورند، ازکردار سر در می‌آورند»، شاید بتوان همین جمله را جان‌مایه‌ی کتاب دانست و ادعا کرد که نویسنده کوشیده تا این جنبه در نقش‌آفرینی روحانیان ادیان و مذاهب مختلف را برجسته سازد و ضمن انتقاد از رویه‌ی غالب کلیسا که غرق در سخنرانی و موعظه‌های آهنگین بوده، چهره‌ي یک روحانی آرمانی را ترسیم کند که در میان مردم حضور دارد و با رفتار و کردار شوق‌انگیز خود شعله‌ی ایمان و باور دینی را در دل و جان آنان می‌افروزد.
میگل دِ اونامونو که خود همواره به پرسش و چالش میان نویسنده و شخصیت‌های خلق شده قلمش دامن می‌زد و مثلا دن کیشوت را حقیقی‌تر از سروانتس می‌دانست در این کتاب خود کشیش ناشناسی را معرفی می‌کند که از خود نویسنده واقعی‌تر است!
اما متن این روایت بر تردید و شک درونی قدیس مانوئل تمرکز دارد و آشوب و آشفتگی درونی او را نشان می‌دهد، در همان حالی که می‌کوشد ذره‌ای از این آشفتگی و تردید را بروز ندهد و آرامش ایمان و باور مردم را به هم نزند.
شاید در نگاه اول خواننده گمان کند که روایت آنخلا از کشیش مقدس روستا افشای راز بی‌ایمانی و کفر آن کشیش قدیس است، اما با دقت و تأملی افرون‌تر درمی‌یابد که این ناداستان، در واقع بیش از آن‌که انکار معاد باشد اعتراض به کلیساست که در بحث‌های نظری اعتقادی آخرت غرق شده و از  واقعیت زندگی و محرومیت و درد مردم غافل مانده است.
نویسنده که خود زندگی‌اش را وقف آرمان‌هایش کرده و تبعید و دربه دری کشیده بود می‌خواهد نشان دهد که ایمان حقیقی در عرصه‌ی زندگی محسوس همین دنیاست و اگر دین نتواند در زندگی دنیایی انسان‌ها چیزی را تغییر دهد، کارکرد حقیقی خود را نداشته است.
این واقعیت سال‌ها بعد در گفتاری از امام موسى صدر پژواک یافت که گفت:«دین پیش از آن که توشه‌ی آخرت باشد، وسیله‌ای برای ساختن زندگی دنیاست».

(به تاریخ ۱۳۹۹/۸/۲۱ از سری یادداشت‌های «صد کتاب قبل از صدسالگی!» در روزنامه‌ی شهرآرا)
        

2

نرگس

نرگس

2 روز پیش

          🍃مهم‌ترين چيز براى مردم شادى و شادمانى است. آدم براى اين كه زنده بماند، بايد شاد باشد. خشنودى از زندگى از همه‌چيز مهم‌تر است. هيچ‌كس نبايد آرزوى مرگ داشته باشد، مگر زمانى كه اراده‌ی خداوند تعلق بگیرد. 

میگل دِ اونامونو نویسنده، فیلسوف، شاعر و نمایش‌نامه‌نویس اسپانیایی بود که یکی از چهره‌های برجستهٔ «نسل ۱۸۹۸» اسپانیا به شمار میاد‌؛ نسلی از نویسندگان و متفکران که به دنبال بحران‌های سیاسی و اجتماعی اسپانیا، به بازاندیشی در مورد هویت ملی، مذهب، و معنای زندگی روی آوردن.
سبکش تلفیقی از داستان، فلسفه و‌ نمایشنامه‌ست. توی آثارش هم به سراغ مسائلی مثل تنش بین ایمان و عقل، علم و مذهب، جاودانگی و مرگ میره.

اونامونو در طول زندگیش بارها با مسئله‌ی جاودانگی روح و معنای ایمان درگیر بوده؛ اون‌قدر جدی که دوبار دچار بحران روحی میشه. اعتقادش این بوده که باید به همه‌چیز شک کرد، حتی به وجود خدا و میگه: «اگر شک بردن بر هستی خداوند، شرک است؛ من بر آن خداوندی که نمی‌توان بر او شک برد، شک دارم.»
پس شما با داستانی ساده ولی با عمق فلسفی مواجه هستین که پشت ظاهر ساده‌اش، یه دنیای پر از فلسفه، تردید و رنج درونی خوابیده.

کتاب قدیس مانوئل شهید (که تو ترجمهٔ فارسی، واژه‌ی «شهید» از عنوان حذف شده!)، یکی از درخشان‌ترین و تأثیرگذارترین آثار اوناموست. این داستان کوتاه تو سال ۱۹۳۱ منتشر شده و از لحاظ محتوا، خلاصه‌ای از جهان‌بینی اونامونوئه. خودش گفته:
«قدیس مانوئل واقعی‌تر و حقیقی‌تر از خالق خودش شده!»

داستان توی یه روستای کوهستانی خیالی به اسم والوِرنادا اتفاق میفته. کشیشی در این روستا زندگی میکنه به نام مانوئل که همه عاشقشن. کشیش مانوئل آدمیه که همیشه حواسش به بقیه‌ست، درد دل مردم رو گوش میده، کمکشون می‌کنه، تو غم و شادی‌هاشون شریک میشه. خلاصه اون‌قدر خوبه که بهش می‌گن «قدیس زنده».
راوی داستان زنیه به نام آنگلا. زنی اهل همین روستا که تحت تأثیر این کشیش به شهر میره تا درس روحانیت بخونه و داستان از جایی جالب میشه که لازارو، برادر آنگلا که یه فرد تحصیل کرده در آمریکاست به روستاشون برمیگرده. وقتی متوجه کشیش مانوئل میشه، سعی میکنه اون رو زیر سوال ببره…

کتاب سراغ دغدغه‌هایی مثل ترس از مرگ، تنهایی، نیاز به معنا، نقش اجتماعی ایمان، و اخلاق دروغ مصلحت‌آمیز می‌ره.
فضای روستا، دریاچه، کوه، سکوت، کلیسای غرق‌شده… همه‌شون نمادینن و انگار آینه‌ای از درون کشیش مانوئلن؛ آرام، ولی پُر از تردید.

کتاب در زمانه‌ای نوشته شده که کلیسا هنوز قدرت زیادی در اسپانیا داشته و ابراز تردید در ایمان، یه جور ساختارشکنی جدی محسوب میشده. پس نوشتن چنین داستانی یه جور شجاعت ادبی و فکریه.

این داستان، چه برای مؤمن‌ها، چه برای شکاک‌ها، جذابه. خودم موقع خوندن از لذت تو سکوت غرق شدم، ولی وقتی به مؤخره رسیدم، اعصابم خورد شد!
به‌نظرم پیام داستان به‌قدر کافی روشن بود و نیازی به توضیح و نتیجه‌گیری نداشت. اون نیم‌ستاره‌ای که کم دادم، به خاطر همین بود. البته خب، این‌جا ایرانه…
توصیه من اینه که از صفحه‌ی ۴۰ تا ۱۱۰ (یعنی خود داستان) رو اول بخونید؛ بعد برگردید سراغ مقدمه و تمام.
امیدوارم از خوندنش لذت ببرید.

 ⚠️احتمال اسپویل:
اونامونو با این داستان یه سؤال تلخ و عمیق رو مطرح می‌کنه:
آیا دروغی که به مردم امید میده بهتره از حقیقتیه که اونا رو ناامید میکنه؟ 
و شاید مهم‌تر از اون:
آیا یه آدم می‌تونه “شهید” باشه، حتی اگه نه برای ایمان، بلکه برای آرامش مردم خودش بجنگه و از درون بمیره؟

خودم فعلا تو این نقطه‌ام که وقتی ببینم یک‌نفر حالش خوبه با اعتقاداتش، زندگیشو میکنه و خوشحاله، اگه چیز بهتری برای عرضه بهش ندارم اونو ازش نگیرم.

🍃 +می‌گفت: او‌ مرا به کلی عوض کرد. من «الیعازر»ی برای خودم بودم که او پس از مرگ، رستخیزم داد و به من ایمان بخشید.»
-حرفش را بریدم: ایمان؟
+بله ایمان، ایمان به نفس زندگی، ایمان به تسلی‌بخشی زندگی. او‌ مرا از توهم «پیشرفت و ترقی» و عواقب سیاسی‌اش نجات داد. برای این که، دو‌جور آدم خطرناک و زیان‌بار وجود دارد: دسته‌ی اول آنهایی هستند که به حیات اخروی و قیامت ایمان دارند و مثل عاملان تفتیش عقاید، سایر مردم را در شکنجه می‌گذارند که از این «زندگی دو روزه‌ی دنیوی» بیزار و در بند سرای دیگر باشند؛ و دسته‌ی دوم کسانی هستند که فقط به این زندگی ایمان دارند…» 
-مثل خودت و شاید..
+بله، و مثل دن مانوئل. این گروه اخیر فقط به همین زندگی ایمان دارند، و چشم به راه جامعه‌ی مبهم آینده‌اند؛ و از جان و دل می‌کوشند که مبادا عامه‌ی مردم به امید آخرت، تسلّی و دل‌خوشی یابند..»
-حالا چکار باید کرد..
+هیچ. باید مردم را به اختیار خودشان گذاشت، که با هر وهم و رؤیایی که دارند، زندگی کنند.
        

26