فریبا اشهد

@fashhad

10 دنبال شده

11 دنبال کننده

                      
                    

یادداشت‌ها

نمایش همه
                #مجمع_سری
#رابرت_هریس
#فروردین_۱۴۰۳
پاپ از دنیا رفته است و کاردینال ها پشت درهای بسته در حال انتخاب پاپ بعدی هستند و وقایع و افشا شدن رازها پشت سر هم اتفاق می افتد، داستان و حرفهای پشتش به شدت برایم جذاب بود و کتاب در مدت زمان کوتاهی به پایان رسید، چیزی که از ابتدا تا انتها ذهنم رو مشغول‌کرده بود این بود که نویسنده به کدام سمت است، طرفدار کلیسا کاتولیک یا مخالف آن؟ ولی فکر‌میکنم نتیجتا میخواهد بیان کند که کلیسای کاتولیک علی رغم ضعف ها، نقص ها و انسان های گناهکارش، حقیقتا و قلبا ایمان دارد و روز‌به روز خودش را به روز میکند، زمانی جهان و گناهانش به صورت دیگری بود و کلیسا کاتولیک در فضایی بسته تر، الان جهان میتواند به شدت خشن و بی رحم باشد، پس کلیسای کاتولیک باید بتواند براساس مشکلات پیش رو عمل کند، اعمالی که شاید در حتی سه صده گذشته هم به ذهن کشیشان خطور نمیکرد، پایتن کتاب خیلی خاص و عجیب بود، ولی نتیجه ای که گرفت، صرف نظر از مذهبی بودن یا نبودن، این است که تقدسی وجود ندارد ولی این مانع از این نیست که ما نخواهیم تمام کارهای درستی که ازمان بیچر میاید انجام بدهیم، ما کشیشان همچنان فقط تلاش در نجات جهان داریم.
        
                کلیت کتاب #کشتن_مرغ_مقلد مخالفت با نژادپرستی و در مقیاس کوچک مخالفت با نابرابری حقوق سیاه پوستان است، در این کتاب انسان ها چند دسته میشن، افرادی که نژادپرستن و فکر میکنن درسته، افرادی که نژادپرستن و میدونن که درست نیست، افرادی که نژادپرست نیستن و برای مبارزه میکنن و اونهایی که در حد توانشون به گروه آخر کمک میکنن. داستان از دید یک دختر نه ساله داره تعریف میشه و یکی از دلایل جذابیت داستان همین هستش، کودکان این تبعیض ها را می فهمند، نژادپرستی را تقلید میکنند، مگر انسانهایی که الگوهای قوی و مهربانی هستند - مانند اتیکوس پدر راوی - آموزش دیگری به آنها بدهند. دختر از لفظ عاشق کاکاسیاه ها میترسد، از این اتهام خاص که قطعا معنا و مفهومی ندارد، انسان عاشق یک قوم و قبیله و رنگ نمی شود، شاید بتواند فرهنگ و اخلاق را ستایش کند، مهربانی را ارج بنهد و انسانیت را تشویق کند ولی صرفا یک قوم با یک رنگ خاص جذابیتی ندارد، ولی این قوم مورد ظلم واقع شده است، این قوم بی گناه صرفا به دلیل رنگین پوشت بودن قضاوت می شود، فکر میکنم آمریکایی ها در جهت مبارزه با نژادپرستی خیلی پیشرفت کرده اند، و خیلی راه داریم که حتی بفهمیم چه کردن.
        
                #آقای_جودت_و_پسران
#اورهان_پاموک
مطالعه کتاب آقای جودت و‌پسران نوشته اورهان پاموک به اتمام رسید. از پاموک چندین کتاب خوندم، نام‌من سرخ،‌زنی با موهای قرمز،‌خانه خاموش، با هیچکدام از کتاب ها به اندازه این کتاب غریبی نکردم،‌سردرگمی‌که در‌کل‌کتاب در مردان خانواده جودت و اطرافیان آنها وجود داشت به شدت آزاردهنده بود، این حس که توان قبول‌مسئولیت را ندارند، این تفکر‌که میتوانند با وجود اینکه مسئولیت خانواده‌ای رو‌قبول‌کردند از زیر بار آن شانه خالی‌کنند، اینکه بیخیال خانواده و بریم‌جامعه‌رو بسازیم، مملکت رو بسازیم، اصلا برام‌قابل قبول‌نیست، حس‌دیگه ای که بهم دست داد این بود که حتی نسل‌بعدی هم چیزی از زندگی‌من، از کارهای من از تفکراتم،‌دو‌دلی ها‌و‌دغدغه‌هام نخواهد فهمید،‌پس‌واقعا اولویت بندی و فکر‌کردن به خود و عزیزانه که مهمه، چقدر احتمال داره اقدامات من برای نسلها تاثیر‌گذار باشه؟ انقلابی‌بودن یا نبودن،‌مساله این‌است.
        

باشگاه‌ها

باشگاه کتاب‌خوانی مثبت کتاب

299 عضو

شرکت خلاقیت: خاطرات بنیان گذار پیکسار

دورۀ فعال

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

            #مجمع_سری
#رابرت_هریس
#فروردین_۱۴۰۳
پاپ از دنیا رفته است و کاردینال ها پشت درهای بسته در حال انتخاب پاپ بعدی هستند و وقایع و افشا شدن رازها پشت سر هم اتفاق می افتد، داستان و حرفهای پشتش به شدت برایم جذاب بود و کتاب در مدت زمان کوتاهی به پایان رسید، چیزی که از ابتدا تا انتها ذهنم رو مشغول‌کرده بود این بود که نویسنده به کدام سمت است، طرفدار کلیسا کاتولیک یا مخالف آن؟ ولی فکر‌میکنم نتیجتا میخواهد بیان کند که کلیسای کاتولیک علی رغم ضعف ها، نقص ها و انسان های گناهکارش، حقیقتا و قلبا ایمان دارد و روز‌به روز خودش را به روز میکند، زمانی جهان و گناهانش به صورت دیگری بود و کلیسا کاتولیک در فضایی بسته تر، الان جهان میتواند به شدت خشن و بی رحم باشد، پس کلیسای کاتولیک باید بتواند براساس مشکلات پیش رو عمل کند، اعمالی که شاید در حتی سه صده گذشته هم به ذهن کشیشان خطور نمیکرد، پایتن کتاب خیلی خاص و عجیب بود، ولی نتیجه ای که گرفت، صرف نظر از مذهبی بودن یا نبودن، این است که تقدسی وجود ندارد ولی این مانع از این نیست که ما نخواهیم تمام کارهای درستی که ازمان بیچر میاید انجام بدهیم، ما کشیشان همچنان فقط تلاش در نجات جهان داریم.
          
            کلیت کتاب #کشتن_مرغ_مقلد مخالفت با نژادپرستی و در مقیاس کوچک مخالفت با نابرابری حقوق سیاه پوستان است، در این کتاب انسان ها چند دسته میشن، افرادی که نژادپرستن و فکر میکنن درسته، افرادی که نژادپرستن و میدونن که درست نیست، افرادی که نژادپرست نیستن و برای مبارزه میکنن و اونهایی که در حد توانشون به گروه آخر کمک میکنن. داستان از دید یک دختر نه ساله داره تعریف میشه و یکی از دلایل جذابیت داستان همین هستش، کودکان این تبعیض ها را می فهمند، نژادپرستی را تقلید میکنند، مگر انسانهایی که الگوهای قوی و مهربانی هستند - مانند اتیکوس پدر راوی - آموزش دیگری به آنها بدهند. دختر از لفظ عاشق کاکاسیاه ها میترسد، از این اتهام خاص که قطعا معنا و مفهومی ندارد، انسان عاشق یک قوم و قبیله و رنگ نمی شود، شاید بتواند فرهنگ و اخلاق را ستایش کند، مهربانی را ارج بنهد و انسانیت را تشویق کند ولی صرفا یک قوم با یک رنگ خاص جذابیتی ندارد، ولی این قوم مورد ظلم واقع شده است، این قوم بی گناه صرفا به دلیل رنگین پوشت بودن قضاوت می شود، فکر میکنم آمریکایی ها در جهت مبارزه با نژادپرستی خیلی پیشرفت کرده اند، و خیلی راه داریم که حتی بفهمیم چه کردن.
          
            #آقای_جودت_و_پسران
#اورهان_پاموک
مطالعه کتاب آقای جودت و‌پسران نوشته اورهان پاموک به اتمام رسید. از پاموک چندین کتاب خوندم، نام‌من سرخ،‌زنی با موهای قرمز،‌خانه خاموش، با هیچکدام از کتاب ها به اندازه این کتاب غریبی نکردم،‌سردرگمی‌که در‌کل‌کتاب در مردان خانواده جودت و اطرافیان آنها وجود داشت به شدت آزاردهنده بود، این حس که توان قبول‌مسئولیت را ندارند، این تفکر‌که میتوانند با وجود اینکه مسئولیت خانواده‌ای رو‌قبول‌کردند از زیر بار آن شانه خالی‌کنند، اینکه بیخیال خانواده و بریم‌جامعه‌رو بسازیم، مملکت رو بسازیم، اصلا برام‌قابل قبول‌نیست، حس‌دیگه ای که بهم دست داد این بود که حتی نسل‌بعدی هم چیزی از زندگی‌من، از کارهای من از تفکراتم،‌دو‌دلی ها‌و‌دغدغه‌هام نخواهد فهمید،‌پس‌واقعا اولویت بندی و فکر‌کردن به خود و عزیزانه که مهمه، چقدر احتمال داره اقدامات من برای نسلها تاثیر‌گذار باشه؟ انقلابی‌بودن یا نبودن،‌مساله این‌است.
          
                دیشب کتاب رو شروع کردم و امروز تموم شد.
درک یک پایان، وقتی بعد از چهل سال باید بگردی دنبال اینکه حرفها، حسادتها و کنایه های به خیال خودت کوچک چهل سال پیش چه تاثیری روی زندگی بقیه داشته و چقدر به پایانی که بسیار تلخ و عجیب بود منجر شده؟
متکلم وحده بودن کتاب نقش به سزایی در تعریف داستان داره، تفکرات، نتیجه گیری ها، کشمکش های ذهنی راوی داستان، همه از همین طریق منتقل میشه، پایان یک زندگی اتفاق میفته، یک دوست تصمیم میگیره به زندگی. خودش پایان بده، علی رغم اهمیت و ارزش دوست در زندگی هیچکدام به دنبال کشف حقیقت نمیرن، و جمله طلایی داستان، تاریخ رو ملت فاتح نقل میکنن یا سرخوردگان شکست خورده، سرخورده شکست خورده ای که نمیتونست با این واقعیت روبرو بشه که چقدر حسرت در زندگی دیگران ایجاد کرده. 
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.