بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

پستچی

پستچی

پستچی

3.2
106 نفر |
28 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

239

خواهم خواند

28

چهارده ساله که بودم، عاشق پستچی محل شدم. خیلی تصادفی رفتم در را باز کنم و نامه را بگیرم، او پشتش به من بود. وقتی برگشت قلبم مثل یک بستنی، آب شد و ریخت رو زمین! انگار انسان نبود، فرشته بود! قاصد و پیک الهی بود، از بس زیبا و معصوم بود! شاید هجده، نوزده سالش بود. نامه را داد. با دست لرزان امضا کردم و آن قدر حالم بد بود که به زور خودکارش را از دستم بیرون کشید و رفت. از آن روز، کارم شد هر روز برای خودم نامه نوشتن و پست سفارشی! تمام خرجی هفتگی ام، برای نامه های سفارشی می رفت. تمام روز گرسنگی می کشیدم، اما هر روز یک نامه سفارشی برای خودم می فرستادم که او بیاید و زنگ بزند، امضا بخواهد، خودکارش را بدهد و من یک لحظه نگاهش کنم و برود. .

لیست‌های مرتبط به پستچی

یادداشت‌های مرتبط به پستچی

فاطمه

1401/03/12

            نازنین پستچی من♡

برایِ من؛منی که با پستچی بارها با چشم گریستم و با دل لبخند زدم؛پستچی قاب شده گوشه دلم
برای فاخر‌خوانان ادبیاتی نه گزینه خوبی نیست؛زردنبو باشد شاید.
اما برای فراغت،برای اینکه بار یک کامیون شکلات آب شده را 
توی دلتان سرازیر کنید و کیفور بشوید و توی دلتان ریسه‌های رنگی آویز بشود و چراغ‌های صورتی و ابی‌اش چشمک بزند،میشود ده صفحه اولش را امتحان کرد.
عشق است دیگر؛
مزه‌اش می‌رود زیر زبانت؛حتی وقتی هنوز عاشقی را زندگی نکرده باشی و قصه عشقِ آبیِ دیگری را بخوانی
قلم چیستا عجیب روان است،ساده‌ است و همین سادگیش تو را می‌اندازد توی تورش.
انقدری که به خودم می‌آیم می‌بینم نمیدانم دفعه چندم است که می‌خوانمش،و نمیدانم که دقیقا به چند نفر پستچیِ نازنینم را هدیه کردم...
پستچی یادگار سال.های پیش من است،
مزه شکلاتِ صورتیِ تلخ می‌دهد 
که مانده زیر زبانم.
روایت یک عشق است 
عشق دریاصفتِ میان چیستا و علی.یک روایتِ واقعیِ واقعی است.
تاکید می‌کنم که واقعی.
وگرنه این همه اشک را برای قصه خیالی دلم نمی‌آمد که بریزم...
          
                کتاب فوق العاده و درجه یک و عاشقانه 🤩😍🥹🥺😭💔🖤🌹❤️👍👌
و حتما توصیه میکنم تا ته بخونین یک دفعه 
و میبینین که عشق چقدررر میتونه زیبا باشه و دردناکک🥺😭💔🖤🤩😍💋🌹❤️
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

            خواندن کتاب پستچی برای من تجربه عجیبی بود. من برخلاف اغلب خواننده‌های این کتاب که به گفته خودشان کمی از قصه‌ را خوانده بودند و می‌دانستند واقعی است و می‌خواستند از کم و کیف ماجرا بیشتر سر دربیاورند؛ پستچی را خواندم (در واقع نسخه صوتی‌اش را گوش کردم) که ببینم این پستچی چیست که تقریباً همه بجز من آن را لااقل یک بار خوانده‌اند. راستش را بگویم اولش اصلا اصلا به دلم ننشست. یعنی راست راستش را بگویم یک جاهایی که کم هم نبودند، دلم لرزید. دلم خیلی شدید لرزید. اما چفت و بست داستان در ذهنم جور درنمی‌آمد و از تعلیق‌ها و اتفاقات غیرمنتژره داستان که غیرمنطقی هم به‌نظر می‌رسیدند، حرصم می‌گرفت.  چیزی که مرا به جلو می‌برد، سوالی بود که در همه داستان‌ها و رمان‌های عامه‌پسند مخاطب را پیش می‌برد: "بعدش چه شد؟" و من با سوال بعدش چه شد بعدش چه شد؟ چهار ساعت با صدای دلنشین فریبا متخصص در دنیای عجیب و غریب چیستا غوطه خوردم. و سوال‌ها بعدش یکی یکی به‌وجود آمدند که اصلا چیستا کیست و چه شکلی است و انگار مختصاتی از داستان با زندگی‌‌اش منطبق است و ... که با جستجوی نامش بدجور یکه خوردم که چیستا واقعی است و علی واقعی است و کتابی که تا انتها با حسی لطیف اما پوزخندی برلب به یاد عشق‌های ماورایی نوجوانی به آن گوش داده بودم، قصه آدم‌های واقعی است. و آن‌جا بود که دلم بدجور سوخت.. بدجور‌.