معرفی کتاب تنهایی پر هیاهو اثر بوهومیل هرابال مترجم پرویز دوایی

تنهایی پر هیاهو

تنهایی پر هیاهو

بوهومیل هرابال و 1 نفر دیگر
3.8
272 نفر |
70 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

15

خوانده‌ام

486

خواهم خواند

151

شابک
9645709520
تعداد صفحات
106
تاریخ انتشار
1394/7/19

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        کتاب تنهایی پرهیاهو، اثر ارزنده‌ی بهومیل هرابال، نویسنده ممنوع القلم کشور چک است. او دانش‌آموخته در مقطع دکترای حقوق است، اما پس از تحصیل هیچگاه در رشته خود مشغول به کار نشد و به قول خودش از طریق مشاغلی جنون‌آور مانند کارگری، دستفروشی، دوره‌گردی و بسته‌بندی کاغذهای باطله روزگار می‌گذراند. در مقدمه ترجمه این کتاب میلان کوندرا، هرابال را بزرگترین نویسنده چک معرفی می‌کند. چنانکه در تحلیل و بررسی آثار هرابال گفته شده، او و قلمش، نقشی انقلابی و دگرگون‌کننده در ادبیات چک داشته است. کتاب تنهایی پرهیاهو در سال‌های 1974 تا 1976 نوشته شد و در همان زمان به صورت مخفیانه منتشر گشت.
رمان تنهایی پر هیاهو روایتی تک‌گو و درون‌گرایانه دارد. هرچند غالبا داستان‌های تک کاراکتر با روایت مونولوگ چندان مورد اقبال عمومی نیست، اما این کتاب بنا به نظر منتقدان تنهایی پرهیاهو به سبب سبک زندگی و پیشه نویسنده، داستانی قابل باور و روان دارد. داستان یک کارگر پرس در زیرزمینی نمناک است. او کتاب¬ها، کاغذ ها، آثار نقاشی و گل‌ها را خمیر می‌کند؛ اما با پیشرفت صنعت و تکنولوژی این پیشه دیگر به کار نمی‌آید و از طرف رئیسش مجبور به تغییر شغل می‌شود. او ارزش برخی از کتاب‌ها و آثار نقاشی را می‌داند و در طی 35سال اشتغال به حرفه تا سقف خانه‌اش پر است از کتاب‌ها و نقاشی‌های ارزشمند. در متن این کتاب کوتاه و خواندنی هرابال اطلاعات بسیار خوبی را درخصوص آثار ادبی و هنری با مخاطب به اشتراک می‌گذارد.
ترجمه کتاب تنهایی پرهیاهو را پرویز دوائی در نشر آبی و امیر علیجان‌پور در انتشارات آوای مکتوب به طبع رسانده‌اند.  

      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به تنهایی پر هیاهو

نمایش همه

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به تنهایی پر هیاهو

نمایش همه

پست‌های مرتبط به تنهایی پر هیاهو

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

57

          تنهایی پرهیاهو روایت مردی است به نام «هانتا». او شغلی دارد که نیازمند مدرک الهیات است. سی و پنج سال از زندگی‌اش را در زیرزمینی تاریک و نمور به پرس کردن کاغذهای باطله، کتاب‌ها، موش‌ها و مگس‌ها پرداخته است. او فردی است که [مغزش توده‌ای از اندیشه‌هاست که زیر پرس هیدرولیک بر هم فشرده شده است.]
هانتا یک شاعر است که با بسته‌های کاغذ باطله شعر می‌سراید. هنرپرور و زیبایی‌پرداز است. این‌ها تمام آن چیزی است که به زندگی‌اش معنا می‌بخشد.
اما ناگاه خود را در جهانی می‌یابد که به یکباره خالی از معنا شده است. مرحله‌ای از تمدن، که بشر در آن به سوی آینده پسرفت می‌کند. و او که تمام رویایش را از دست داده و «بی‌قابلیت» خطاب گشته است، تمام معنایش را می‌بازد. و همان‌گونه که خود همواره می‌دانست، مقدر این بود که بر بستر شکنجه‌ای ساخته‌ی دست خودش، به عاقبت کتا‌ب‌ها و موش‌هایش دچار شود. 
[نه! نه در آسمان‌ها نشانی از رأفت و عطوفت وجود دارد، نه در زندگی بالای سر و نه زیر پای ما و نه در درون من. صبح به خیر، آقای گوگن.]
••••••
هرابال هم‌زمان با پرداختن به روح فرهنگ چک، ریشه‌های کلاسیسیسم در آن و تقابلش با هنر سوسیالیستی، ظرافت‌های روانی و شناختی بشر را نیز در نظر دارد و به خوبی آن را نمایان می‌سازد.
••••••
بخشی از کتاب:[ ... چهره‌ای قاچ قاچ مثل قارچ، چهره‌ی مردی که هنر و مشروب او را به لبه‌ی ابدیت کشانده است و می‌بیند که دستی ناپیدا دارد دستگیره‌ی درِ آخری را از بیرون می‌چرخاند و درْ هر لحظه است که باز شود.]
        

19

          من عاشق کتاب‌هایی هستم که در کتاب‌فروشی یا کتابخانه می‌گذرند، با شخصیت‌هایی که با کتاب‌ها سر و کار دارند. در «تنهایی پرهیاهو» شکل متفاوت و جذابی از این ارتباط وجود دارد: هانتا سی و پنج سال است در زیرزمین یک کارگاه، کاغذهای باطله را بسته‌بندی می‌کند. او کارش را با علاقه و دقت فراوان انجام می‌دهد و در میان کاغذهای باطله به دنبال آثار ارزشمند می‌گردد. مثلا گاهی بسته‌بندی کاغذهای باطله‌ی پرس‌شده را با تصاویر چاپی از آثار هنرمندان که پیدا کرده تزیین می‌کند. یا اگر کتابی بین کاغذها پیدا کند، آن را به خانه می‌برد و می‌خواند. هانتا تنها زندگی می‌کند و خانه‌اش پر شده از کتاب‌هایی که تمام این سال‌ها جمع کرده؛ یک تنهایی پر از هیاهوی کتاب‌ها!

نویسنده‌ی کتاب در سال‌هایی زندگی کرده که در جمهوری چک کمونیسم حاکم بوده و اجازه‌ی انتشار خیلی چیزها (از جمله بعضی کتاب‌های خودش) داده نمی‌شد. او با نوشتن «تنهایی پرهیاهو» به نوعی تصویر جامعه‌ی آن روز چک را ترسیم کرده است. مثلا با اشاره به افراد تحصیل‌کرده‌ای که در زیرزمین‌ها کار می‌کنند، یا جایی که هانتا به دیدن یک دستگاه پرس مدرن می‌رود و می‌بیند تمام تیراژ یه کتاب برای نابود شدن وارد کارگاه شده، یا استاد هنری که به دلایل سیاسی از کار برکنار شده و به هانتا پول می‌دهد تا مجلات نقد تئاتری که پیدا می‌کند را برایش کنار بگذارد.

حین خواندن «تنهایی پرهیاهو»، با خیال‌پردازی‌های هانتا در زیرزمینش همراه می‌شدم و در کنار کنجکاوی برای اتفاقات داستان و سرانجام کارش، دوست داشتم ببینم هر بار چه چیز جدیدی بین کاغذهای باطله پیدا می‌کند. این باعث شده بود به این فکر کنم که شاید مسئول کیوسکی که کاغذهای باطله را به او می‌دهیم،  برای گذراندن وقتش می‌نشیند و چیزهایی را می‌خواند که من و آدم‌های دیگری روزی نوشته‌ایم و دور ریخته‌ایم و حتی یادمان هم نمانده! :)
        

19

          رمانی از بوهومیل هرابال که به تعبیرِ میلان کوندرا «بزرگترین نویسنده‌ی چک» است. آن هم کشوری که به قولِ خودِ هرابال «از پانزده نسل پیش به این سو بیسواد ندارد». کتابی که به گفته‌ی پرویزِ دوایی، مترجمِ چیره‌دستِ کتاب، تنها اثرِ این نویسنده است که می‌توان «بدون دخالت و دستکاری» ترجمه‌اش کرد. نویسنده‌ای که بر اساسِ نوشته‌هایش فیلم‌های مختلف و موفّقی نیز ساخته شده است. 

«سی و پنج سال است که در کارِ کاغذ باطله هستم و این «قصّه‌ی عاشقانه‌» من است.»

کتاب با این جمله آغاز می‌شود. داستان مردی است به نام هانتا که کارش خمیرکردنِ کتاب است، امّا هانتا تنها یک کارگر نیست. او یک شیدای کتاب است که به واسطه‌ی کارش هرآنچه می‌تواند از میان کتاب‌هایی که چندتُن چندتُن خمیرشان می‌کند برمی‌گزیند و حاصلِ این وسواس خانه‌ی اوست که حتی به دیوارِ مستراحِ آن نیز یک قفسه‌ی تقریبا پانصد کیلوییِ کتاب آویزان است که در نظرِ هانتا هر لحظه ممکن است این کتاب‌ها و دیگرکتاب‌هایی که از سر و روی این خاله بالا می‌روند به انتقامِ تمامِ کتاب‌ها و موش‌هایی که در دستگاهِ پرس‌اش له شده‌اند کارِ او را تمام کنند. 
او شبیه به خودِ نویسنده، کارگری فرهیخته است. هاربالِ، نویسنده‌ی این رمان، مشغول به کارهای کارگریِ سخت و طاقت‌فرسایی مانند کارگریِ راه‌آهن، دست‌فروشی، کارگریِ ذوب‌آهن و... بوده است و در عین حال دکترای حقوق و دستی بر آتشِ فلسفه، ادبیات و هنر دارد. لذا در این کتاب با انسانی طرفیم که در این زیرزمینِ کم‌نور حرف‌های مهمّی برای گفتن دارد.  
الِمان‌های متعدّدی از وضعیّتِ اجتماعی در این رمان می‌بینیم. اینکه بعد از مدّت‌ها هانتا متوجّه می‌شود که نسبت به سالِ قبل هشت سانت کوتاه شده است. هانتا هرگز به سطحِ جامعه نمی‌رود. حتی زمانی که از بوی تعفّنِ کاغذهای تخمیر شده‌ی این زیرزمین - که کودِ حیوانی پیش‌اش گل و ریحان است - به سطوح می‌آید. چراکه دیگر هوای آزاد گلویش را می‌خراشد. در نتیجه به زیرزمین تاریکِ دیگری پناه می‌برد. 
در اجتماعِ آن زمان وضعیّتِ این کارگرِ شیدای کتاب استثنا نبود بلکه قشرِ دانشگاه دیده‌ی جامعه‌اش در زیرزمین‌های تاریک، در قل و زنجیرِ کارگری به انجام‌وظیفه مشغول‌اند؛ مثل سگ‌هایی که به لانه‌شان زنجیر شده باشند. البته این قشرِ ازعرش به فرش افتاده در همان وضعیّتی که هستند دست از تحقیق برنداشته‌اند. مثلا گزارشی محقّقانه نوشته‌اند درباره‌ی تفاوتِ اساسیِ نوعِ مدفوعِ ورودیِ روزهای شنبه با دوشنبه! نخبگانِ جامعه اگرچه کارِ خود را انجام می‌دهند امّا بیش از این مقدار اجازه ندارند... 
اشاره یا استعاره‌ای دیگر در این رمان دیدم که برایم جالب بود؛ آن هم از دیگر کشف‌های همین دانشگاه دیده‌های زیرزمینی بود. دریافته بودند که جنگی میان موش‌های سفید و خاکستریِ فاضلاب وجود دارد که بعد از - عموما – پیروزیِ موش‌های خاکستری باز هم به دو فرقه‌ی «سازمان‌دیده» و «متضاد» تقسیم می‌شوند که مرا به یادِ جامعه‌ی ذرّه‌ای شده‌ی «توتالیتاریسم»ِ آرنت انداخت. جنگِ بزرگِ موش‌ها برای به دست آوردنِ حق مالکیّتِ «مطلق» بر تمامیِ زباله‌هایی که در فاضلاب‌ها جریان داشت. 
ارجاعات و ذکر نام‌های او از متفکرانِ بزرگی مانند گوته، هگل و... نشان از دلبستگیِ هرابال به آنهاست. مانند این نقل قولِ درخشان از هگل: 

«تنها چیزی که در جهان جای هراس دارد، وضعیّتِ متحجّر است، وضع بی‌تحرکِ احتضار، و تنها چیزی که ارزشِ شادمانی دارد وضعی است که در آن نه تنها فرد، که کل جامعه، در حال مبارزه‌ای مداوم، برای توجیهِ خویش است، مبارزه‌ای که به وساطتِ آن جامعه بتواند جوان شود و به اَشکالِ زندگیِ جدیدی دست یابد.» 

این رمان اگر چه کمتر از صد صفحه است امّا خلاصه کردنِ آن کار ساده‌ای نیست. شاید بهترین تعبیر همین گفته‌ی هانتا است که «چشم‌های اشعه‌ی ایکسش» را به جامعه‌ی ذره‌ای شده‌ی موش‌ها می‌اندازد. 
خط به خطِ این رمانِ عمیق، توصیف‌گرِ زمانه‌ی خویش است. 
        

14

          تنهایی پرهیاهو، کتابی است که بهومیل هرابال، نویسنده ی اهل چک به نگارش در آورده است. این کتاب در اصل، داستان مردی است که به معنای واقعی کلمه، در تنهایی پرهیاهویی گرفتار شده است یا بهتر است بگوییم که با این تنهایی پرهیاهو زندگی می‌کند و از زندگی اش نیز لذت می‌برد. مرد شخصیت اول داستان، فرد نسبتا کم درآمد و فقیری است که در یک کارگاه زیرزمینی کار می‌کند. شغل او خمیر کردن کاغذهای باطله در یک دستگاه پرس است، او در یک اتاق کوچک با انبوهی از کاغذ باطله، کتاب، روزنامه، مجلات و امثال آن، کنار یک دستگاه بزرگ پرس کاغذ کار می‌کند و شبانه روز در همان اتاق است. هرروز برای او بسته‌ های زیادی از کتاب و کاغذ می‌اید تا ان ها را خمیر کند اما او در میان این کاغذ ها کتاب ها و نوشته های گوناگون بسیاری را پیدا می‌کند. ان ها را مطالعه می‌کند، برخی از ان ها را برای خود نگه می‌دارد و برخی را خمیر می‌کند. 
لابلای داستان تنهایی پرهیاهوی این مرد، نقل قول های بسیاری از کتاب های بزرگ و خواندنی و اشخاص مهم اورده شده است. خواننده ی این کتاب با خود احساس می‌کند که در حال خواندن نه یک کتاب، بلکه چند کتاب است. درواقع شما در حین خواندن این کتاب، درحال خواندن کتابی هستید که در ذهن شخصیت اول داستان ورق زده می‌شود. او همه‌ی این کتاب ها را در ذهن خود نگاه داشته و به مخاطبان نشان می‌دهد. تمام زندگی این مرد، در همان زیرزمین کوچک معنا می‌شود، جایی که او از شرایط بیرونی اجتماع به دور است و به معنای واقعی کلمه، در تنهایی به سر می‌برد. به همین دلیل است که پس از اخراج شدنش از این کار، او معنای زندگی خود را از دست می‌دهد و دست به خودکشی می‌زند. او خودش را نیز مانند تمام کتاب‌هایی که در دستگاه پرس انداخته بود تا خمیر شوند، در دستگاه می‌اندازد.

        

9

زکیه

زکیه

1400/5/20

          تنهایی پرهیاهو
این متن کوتاهِ جذّابِ تک‌گو...
کتاب تنهایی پر هیاهو رمانی هست که فقط یک شخصیت در اون زندگی می‌کنه و همون یکتا شخصیتِ تنها هم راوی رمانه. این هنر بهومیل هرابال هست که خواننده رو به داستان وفادار می‌کنه؛ چون اصولا این سیاق روایت‌های داستانی چندان مخاطبی نداره. هرابال خیلی روان و رئال داستان رو روایت می‌کنه، اونقدری که میشه همراه با کارگر پرس داستان نسبت به مدیرش عصبی و منزجر بود، یا درباره له شدن 1سری گل‌ها و کتاب‌ها و تابلوهای نقاشی متاسف و برای نجات برخی از اون‌ها هیجان زده بود. نویسنده اطلاعات بسیار دقیق و جالبی درباره آثار ادبی و هنری کلاسیک در اختیار مخاطبش میذاره. اصلا یکی از بخش‌هایی که باعث جذابیت داستان شده همین مدل داده‌هاست، خواننده ادامه میده به این امید که شاید تا آخر این تنهاییِ پرهیاهو، جذابیت‌های بیشتری نصیبش بشه. خوندن کتاب تنهایی پرهیاهو رو دوست داشتم چون به لحظه‌ام چگالی می‌داد.
تا جاییکه میدونم دو ترجمه از این کتاب موجود هست، ولی من گمان می‌کنم آقای پرویز دوائی ترجمه خوب و خوش‌خوانی از کتاب تنهایی پرهیاهو ارائه دادن.
        

8

          .
تنهایی پرهیاهو
اثر بهومیل هرابال
ترجمه پرویز دوائی
.
.
سی و پنج سال است که در کار کاغد باطله هستم و این "قصه ی عاشقانه" من است. سی و پنج سال است که دارم کتاب و کاغذ باطله خمیر میکنم و خود را چنان با کلمات عجین کرده ام که دیگر به هیئت دانشنامه هایی درآمده ام که طی این سال ها سه تنی از آنها را خمیر کرده ام. سبویی هستم پر از آب زندگانی و مردگانی،که کافی است کمی به یک سو خم شوم تا از من سیل افکار زیبا جاری شود.
.
.
اینها جملات ابتدایی کتاب هستند!
هرابال به گفته میلان کوندرا بزرگ ترین نویسنده چک شناخته میشود. هر زمان که کتاب های او با تیراژ صد هزار و صد پنجاه هزارتایی به چاپ میرسید فردای آن روز در پراگ، کتاب نایاب میشد.
.
این کتاب روایت مردیست که سالهای سال کتاب ها را خوانده و در دستگاه خمیر کتاب انداخته است.
مردی که هیچ ندارد جز نویسندگان و کتاب ها و کلمات و جهانی که رو به تغییر است و نمیتواند ماشینی شدنش را بفهمد. سرگذشتی از مردمان قرن جدید.
.
.
خواندن این اثر زیبا را با ترجمه فوق العاده آقای دوایی به شما عزیزان توصیه میکنم.
.
.
در پناه خرد
        

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          در یه دنیای وارونه، نجبا تو کوره آدم‌سوزی سوزونده میشن و از روی بی‌پرواها مجسمه فرشته ساخته میشه؛ در یه دنیای به هم ریخته، تحصیل‌کرده‌های متخصص به زیرزمین میرن تا رفتار جامعه رو از روی فضولاتشون واکاوی کنن و طبقه بی‌تخصص میرن بالا تا کار متخصص‌ها رو انجام بدن؛ تو یه جامعه سرنگون‌شده، کتاب‌ها عاقبتشون به دستگاه پرس ختم میشه و شاید یه نفر که دوست داره کتاب‌ها راز‌های درونیش رو بهش بگن بتونه در ازای سه تن کتابی که تو ۳۵ سال پرس کرده، دو تن کتاب رو نجات بده. کتاب‌هایی که همه تو ذهن هانتا، کارگر بازیابی کاغذ حک شدن و جملاتشون رو مثل یه آبنبات آروم آروم مک زده تا بخشی از دانش ناخواسته‌اش بشن. دانشی که دیگه نمی‌دونه چقدرش مال خودشه و چقدرش از کتابا اومده. 

هانتا آدم تنهاییه. با کاغذهای باطله و دورریز و کتاب‌های مطرود سانسورچی‌ها روزگار می‌گذرونه؛ یا شاید بهتره بگیم عشقبازی می‌کنه. انقدر تو کارش حل شده که نمی‌تونه نسبت به همون کاغذای در حال پرس هم بی‌تفاوت باشه. برای همین برحسب موضوع کتاب‌ها یا محلی که کاغذها ازش اومدن، کتاب‌های متناسب رو باهاشون پرس می‌کنه تا به واسطه کتاب‌ها، عدل‌های کاغذ ارزشمند بشن. گاهی روی اونها رو با آثار نقاش‌های معروف تزیین می‌کنه. تصمیم داره بعد بازنشستگی دستگاه پرس رو بخره و ببره تو باغ داییش تا بدون غرولندهای رییسش اونجور که دلش می‌خواد، سر فرصت و هنرمندانه کاغذ پرس کنه. اما تو پراگ کمونیستی بعد جنگ، فرصت این کارها نیست. پیشرفت جمع از همه مهم‌تره و دنیای رو به توسعه منتظر یه کارگر فرسوده نمی‌مونه. حالا موقع تصمیم هانتاست. 

بهومیل هرابال به گواه بسیاری از بزرگان ادبیات بزرگترین نویسنده چک هست که ادبیات این کشور رو به قبل و بعد خودش تقسیم کرده. هرابال همیشه قربانی سانسور بوده اما با این حال تاثیر خودش رو بر ادبیات چک گذاشته. این کتاب در عین کوتاهی به شدت عمیقه. روندی که هانتا طی می‌کنه و در خلال واگویه‌هاش میگه خیلی دردناکه و پایانی بر این درد نیست. تا آخر کتاب ما با هانتا درد می‌کشیم و غصه کتاب‌ها و کلمات و کاغذها رو می‌خوریم.

برای خودم جالب بود که قبل از خوندن انتهای داستان، دقیقا به همون چیزی فکر کردم که نویسنده برای هانتا مقدر کرده بود. 

        

15

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          "تنهایی پرهیاهو (۱۹۷۷)" اثر "بُهومیل هرابال (۱۹۱۴- ۱۹۹۷)
ترجمه 'پرویز دوایی' (از زبان چک به فارسی ۱۳۸۳)
داستانی ناب و کوتاه از نویسنده شهیر اهل چک که به دلیل خفقان سیاسی در زمان موجودیت حکومت چکواسلواکی تا سال ۱۹۸۹ (۱۳۶۷) بطور رسمی چاپ نشد. 'میلان کوندرا' چند سال قبل از فوت هرابال گفته بود "به یقین بهترین نویسنده‌ای است که امروز داریم." این کتاب از نظر منتقدین بعنوان دومین اثر متمایز ادبیات نیمه دوم قرن بیستم سرزمین چک، بعد از 'شوویک، سرباز خوب' از 'یاروسلاو هاشک' برگزیده شد.
'بنظرم نمیشه درباره این داستان حرف زد ولی به سرنوشت شخصیت اول نپرداخت. از این جهت مطلع باشید که طی این نوشته داستان اسپویل خواهد شد.'
شخصیت اصلی داستان 'هانتا" یک مرد میانسال کارگر پِرِس کاغذ باطله هست که در کارگاه زیرزمینی نمور و تاریکی به تنهایی به مدت ۳۵ سال کار کرده. خود هرابال بااینکه دکترای حقوق داشت ولی سالها بعنوان کارگر کار می‌کرده از جمله سوزن‌بانی قطار و پرس کاغذ باطله! کارگران روشنفکری که در اون دوره زمونه کمونیستی خیلی غریب نبوده و تسلطش به ظرافتهای کارگری هم بخوبی در داستانش نمود داره.
'هانتا' شخصیتی بشدت خاصه. کتابهای ارزشمند رو قبل از اینکه پرس کنه میخونه و یا باخودش به خونه می‌بره و این گستردگی دایره معلومات در همه زمینه‌ها، خواننده رو مبهوت می‌کنه. در اون زمونه کتابهای زیادی بدون اینکه توزیع بشن، بدستور اداره سانسور برای بازیافت ارسال می‌شدن. یکی از قربانیان این دستورات خود 'هرابال' بوده. داستان هاش بااینکه سیاسی نبودن ولی چون به نقد اجتماع می‌پرداختن، از سوی حکومت کمونیستی وقت تحمل نمی‌شدن‌.
هانتا میگه:" تفتیش‌کننده‌های عقاید و افکار در سراسر جهان، بیهوده کتابها را می‌سوزانند، چون اگر کتاب حرفی برای گفتن و ارزشی داشته باشد، درکار سوختن فقط از آن خنده‌ای آرام شنیده می‌شود، چون که کتاب درست و حسابی به چیزی بالاتر و ورای خودش اشاره دارد."
در جای دیگه‌ای وقتی کتاب خوبی رو در باطله‌ها می‌بینه، اینجور توصیف می‌کنه: "اول با پیش‌بندم پاکش می‌کنم، بازش می‌کنم، عطر حروف چاپ شده‌اش را می‌نوشم، نگاهم را به متن می‌دوزم، و نخستین جمله‌اش را همچون پیشگویی 'هومر' واره‌ای می‌خوانم....وقتی شروع به خواندن می‌کنم به عالم دیگری فرو می‌روم، در متن غرقه می‌شوم. خودم هم حیرت می‌کنم و ... اعتراف می‌کنم که واقعا در عالم رویا بوده‌ام، در دنیایی زیباتر، در قلب حقیقت." 

کسی که ۳۵ سال به این شغل اشتغال داشته و دیگه در شرف بازنشستگیه ولی بعلت مصرف زیاد آبجو در حین کار و حواس‌پرتی‌های گاه و بیگاهش، دائما مورد سرزنش و توبیخ رئیسش قرار می‌گیره. تا جائیکه یک روز رئیس طاقتش تموم میشه و بهش میگه: "بی‌قابلیت" صفتی که تا به اون‌روز از زبان هیچ‌کس دیگری درباره خودش نشنیده بود و خیلی بهش برمی‌خوره. 
صبح اون روز رفته بوده تا از یک کارخانه پرس کاغذ باطله دیدن کنه و خیلی تحت تاثیر دستگاه غول‌پیکر و وضعیت کارگران اونجا قرار می‌گیره. 
"این دستکش‌ها بود که بیش از هرچیزی در من اثر کرد و حال مرا گرفت، چون که من‌ همیشه با دست کار می‌کردم، دست لخت و بی‌حفاظ، و دوست داشتم که اثر کاغذ را بر انگشتهایم حس کنم."
"خوف من از آن جهت بود که با قاطعیت دریافتم این پرس هیولایی که در برابر من است، ناقوس مرگ پرس‌های کوچک را به صدا در‌می‌آورد. دیدم که معنی تمام این قضیه، آغاز عصری تازه در شغل من است، که این کارگرها موجوداتی متفاوت، با عاداتی متفاوت هستند، که دیگر ایام لذتهای کوچک زندگی من به سر آمده، روزهای کشف کتابهای سهوا به دور انداخته شده، که این افراد نمدار طرز فکر جدیدی هستند، که حتی اگر هریک از آنها، به صورت مزد خشکه، از هر‌نوبت چاپ، کتابی با خود به خانه می‌برد، دیگر آن حالت سابق را نداشت و کار ما نسل قدیم دیگر به پایان رسیده است. ما قدیمی‌ها بی‌قصد و عمد باسواد شده‌بودیم. هریک از ما در خانه‌اش از کتابهای بازیافته درمیان باطله‌ها، کتابخانه کوچک معتبری داشت، مجموعه‌ای از کتابهایی که از نابودی رهانیده بودیم، به این امید خجسته که در این کتابها روزی چیزی خواهیم خواند که هستی‌مان را دگرگون کند. ولی بزرگترین حیرت هنگامی به من دست داد که دیدم این کارگران جوان بی‌خجالت دارند شیر و نوشابه‌های غیرالکلی می‌نوشند... دراینجا بود که فهمیدم آن روزهای خوش گذشته دیگر به سرآمده است."
    درنهایت هم دو کارگر جوان جایگزینش میشن و 'هانتا'حیران و سرگردان میشه. درنهایت نصفه شب به کارگاه برمی‌گرده و بستری از کتابها و کاغذها در طبله دستگاه پرس درست می‌کنه و مثل 'سِه نه کا' که قدم در وان حمام گذاشت و طبق دستور خودکشی کرد، قدم در طبله دستگاه پرس گذاشت و دکمه سبز را زد. 
در اون هنگام میگه "خود سقوط خویش را برخواهم گزید، سقوطی که عروج است."
'هرابال' هم نهایتا از طبقه پنجم بیمارستان سقوط می‌کنه که احتمالا خودکشی بوده.
فرازهایی هم در توصیف مسیح و لائوتسه داره :"مسیح را رومانتیک دیدم و لائوتسه را کلاسیک. مسیح را مَد دریا دیدم و لائوتسه را جزر آب. مسیح را بهار و لائوتسه را زمستان. مسیح مظهر مجسم عشق به همسایه و لائوتسه در اوج تهی، مسیح را نمودار پیشروی به سوی آینده دیدم و لائوتسه را تجسم پسروی به سوی مبدا."
"از اینجا به بعد معنی پیشرفت، پسرفت است. درست است: پیشرفت به مبدا یعنی پسرفت به سوی آینده."
"چرا لائوتسه می‌گوید: به دنیا آمدن یعنی به در رفتن و مردن یعنی به درون آمدن؟" 

وجه تسمیه داستان در صفحه ۵۶:"یک روز ناگهان، آکنده از احساس زیبایی و تقدس، بخاطر جرئت حفظ سلامت عقلم در مقابله با آنچه دیده بودم و برمن، بر جسم و جانم در آن 'تنهایی پر هیاهو' گذشته بود، به این وقوف رسیدم که کار من دارد مرا با سر در حیطه‌ی نامتناهی قدرت مطلقه پرتاب می‌کند." 

۱۰۵ صفحه
#تنهایی_پر_هیاهو #بهومیل_هرابال #پرویز_دوائی


        

0

سامان

سامان

1404/3/17

        هانتا، پیرمردی که ۳۵ سال است به شغل نابود کردن کتاب ها مشغول است، شخصیت اصلی این رمان است، این رمان در مورد سانسور و سرکوب اندیشه های مختلف است.
هانتا بر خلاف شغلش، عاشق کتاب هاست و تعداد زیادی را به خانه برده و مطالعه کرده است، او یک قفسه در بالای تخت خود دارد که کتاب های ممنوعه را در آن جای داده و نگران است که روزی این کتاب ها با سنگینی خود بر روی سر او بیافتند و جانش را در ازای کتاب هایی که نابود کرده بگیرند.
در نهایت هانتا خود را زیر پرس کتاب ها قرار می دهد تا به سرنوشت کتاب ها دچار شود، چرا که در آن دنیای بی اندیشه، هانتا یک روشنفکر تنهاست.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

          از طنزی الهیاتی شروع می‌شود و به یک داستان‌واره نمادین اجتماعی ختم می‌شود.
کتاب بخشی از شرح حال خودنوشت نویسنده مشهور چک در سال‌هایی است که این کشور جز بلوک شرق و هم‌پیمان شوروی محسوب می‌شد.
قهرمان داستان در خلال کار پر مشقت خود که پرس کردن کاغذ‌های باطله است تلاش دارد یک دوره کتاب‌شناسی از فلسفه گرفته تا سیاست، از نمایش نامه گرفته تا کتب تحول‌گرای زیست‌شناسی و جامعه‌شناسی از یک سو و از سوی دیگر، یک دوره از سیر تحولات هنر و نقاشی اروپا را به شکل مختصر بیان کند.
تکیه بر جنگ موش‌ها در زیرزمین شهر پراگ، اشاره به کثافات و آلودگی‌های انسان‌های دوست‌داشتنی زندگی هر انسان، بیان رابطه مردگان و تناسخ و حلول آنان در موجودات دیگر همه به شکل موجز و البته زیبا در کتاب بیان شده است.
شرح نمادین برخی موضوعات ویژگی اصلی کتاب‌های موفقی است که در تاریخ هینمه و تسلط سیاسی امنیتی بلوک شرق بر بخشی از اروپا نوشته شده‌اند.
اگر بتوانید بجای کاغذ‌های باطله و نقاشی‌های از بین رفته، نویسندگان و هنرمندان خالق آن را بگذارید تصویر زیبایی در ذهن‌تان نقش خواهد بست. طرفه آن‌که بتوانید این استعاره را به همه انسان‌های جامعه ربط دهید.
مسیر توسعه صنعتی و استیلای تکنولوژی در شرق اروپا که با تاخیری از ناحیه غربی همه قاره سبز را فرا می‌گیرد عامل اصلی تخریب و نابودی و از سکه افتادن دانش، هنر،‌ زندگی و مردمان جامعه صنعتی است. این الهام را هم می‌توان از حسرت او در جدا کردن کتاب‌های با ارزش از کاغذ باطله‌های قصابی و گل‌فروشی دریافت و هم از لحظاتی که ملاقات و دیدار خود از یک کارگاه صنعتی و اتوماتیک پرس کاغذ بیان می‌کند.
گفتگوهای خیالی او با قدیسان، فلاسفه، هنرمندان، نظریه‌پردازان فاشیست و نازیست با شرط اشراف اجمالی و اولیه به فرهنگ و تاریخ قاره اروپا و البته تا حدی شرق دور و امریکای لاتین،‌ شیرین و تأمل برانگیز است.
        

13

          «تنهایی پر هیاهو»
چه خوب شد که در روزهای آخر سال نود و هفت نتوانستم بر وسوسه خواندنش غلبه کنم و سفری کوتاه و عمیق به وسعت تاریخ کتاب را آغاز کردم.
بهومیل هرابال همانطور که میلان کوندرا او را بزرگترین نویسنده سرزمین چک می داند اثری خلق کرده در خور «کتاب» و «کتاب دوستان».
برای عاشق شدنش شما را زیاد معطل نمی‌کند و همان ده ، بیست صفحه ابتدایی غرق در دنیای جادوی او‌ می شوید.
داستان راجع به مردی است که عمری را در کارگاه زیر زمینی اش به پرس کردن کتاب ها پرداخته است و جالب اینجاست که او را به بزرگترین عاشق کتاب و ستایش گر دنیای قصه ها و فلسفه ها تبدیل نموده است.
مطالعه این اثر باطروات و البته غم انگیز را به تمام کتاب دوستانی که غمی جز محجور بودن این موجودات دوست داشتنی ندارند، توصیه می کنم.
It was a blast reading this great book. I couldn’t stop reading and enjoying this amazing story.
If you are one of those book obsessed try this one.
Books are interesting creatures! They make you happy,sad,depressed and so on and they never let you down.
I highly suggest it and invite you to the most interesting journey that you could ever have.
        

6