معرفی کتاب تنهایی پر هیاهو اثر بوهومیل هرابال مترجم پرویز دوایی

تنهایی پر هیاهو

تنهایی پر هیاهو

بوهومیل هرابال و 1 نفر دیگر
3.8
217 نفر |
52 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

12

خوانده‌ام

384

خواهم خواند

123

شابک
9645709520
تعداد صفحات
106
تاریخ انتشار
1394/7/19

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        کتاب تنهایی پرهیاهو، اثر ارزنده‌ی بهومیل هرابال، نویسنده ممنوع القلم کشور چک است. او دانش‌آموخته در مقطع دکترای حقوق است، اما پس از تحصیل هیچگاه در رشته خود مشغول به کار نشد و به قول خودش از طریق مشاغلی جنون‌آور مانند کارگری، دستفروشی، دوره‌گردی و بسته‌بندی کاغذهای باطله روزگار می‌گذراند. در مقدمه ترجمه این کتاب میلان کوندرا، هرابال را بزرگترین نویسنده چک معرفی می‌کند. چنانکه در تحلیل و بررسی آثار هرابال گفته شده، او و قلمش، نقشی انقلابی و دگرگون‌کننده در ادبیات چک داشته است. کتاب تنهایی پرهیاهو در سال‌های 1974 تا 1976 نوشته شد و در همان زمان به صورت مخفیانه منتشر گشت.
رمان تنهایی پر هیاهو روایتی تک‌گو و درون‌گرایانه دارد. هرچند غالبا داستان‌های تک کاراکتر با روایت مونولوگ چندان مورد اقبال عمومی نیست، اما این کتاب بنا به نظر منتقدان تنهایی پرهیاهو به سبب سبک زندگی و پیشه نویسنده، داستانی قابل باور و روان دارد. داستان یک کارگر پرس در زیرزمینی نمناک است. او کتاب¬ها، کاغذ ها، آثار نقاشی و گل‌ها را خمیر می‌کند؛ اما با پیشرفت صنعت و تکنولوژی این پیشه دیگر به کار نمی‌آید و از طرف رئیسش مجبور به تغییر شغل می‌شود. او ارزش برخی از کتاب‌ها و آثار نقاشی را می‌داند و در طی 35سال اشتغال به حرفه تا سقف خانه‌اش پر است از کتاب‌ها و نقاشی‌های ارزشمند. در متن این کتاب کوتاه و خواندنی هرابال اطلاعات بسیار خوبی را درخصوص آثار ادبی و هنری با مخاطب به اشتراک می‌گذارد.
ترجمه کتاب تنهایی پرهیاهو را پرویز دوائی در نشر آبی و امیر علیجان‌پور در انتشارات آوای مکتوب به طبع رسانده‌اند.  

      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به تنهایی پر هیاهو

نمایش همه

پست‌های مرتبط به تنهایی پر هیاهو

یادداشت‌ها

52

          من عاشق کتاب‌هایی هستم که در کتاب‌فروشی یا کتابخانه می‌گذرند، با شخصیت‌هایی که با کتاب‌ها سر و کار دارند. در «تنهایی پرهیاهو» شکل متفاوت و جذابی از این ارتباط وجود دارد: هانتا سی و پنج سال است در زیرزمین یک کارگاه، کاغذهای باطله را بسته‌بندی می‌کند. او کارش را با علاقه و دقت فراوان انجام می‌دهد و در میان کاغذهای باطله به دنبال آثار ارزشمند می‌گردد. مثلا گاهی بسته‌بندی کاغذهای باطله‌ی پرس‌شده را با تصاویر چاپی از آثار هنرمندان که پیدا کرده تزیین می‌کند. یا اگر کتابی بین کاغذها پیدا کند، آن را به خانه می‌برد و می‌خواند. هانتا تنها زندگی می‌کند و خانه‌اش پر شده از کتاب‌هایی که تمام این سال‌ها جمع کرده؛ یک تنهایی پر از هیاهوی کتاب‌ها!

نویسنده‌ی کتاب در سال‌هایی زندگی کرده که در جمهوری چک کمونیسم حاکم بوده و اجازه‌ی انتشار خیلی چیزها (از جمله بعضی کتاب‌های خودش) داده نمی‌شد. او با نوشتن «تنهایی پرهیاهو» به نوعی تصویر جامعه‌ی آن روز چک را ترسیم کرده است. مثلا با اشاره به افراد تحصیل‌کرده‌ای که در زیرزمین‌ها کار می‌کنند، یا جایی که هانتا به دیدن یک دستگاه پرس مدرن می‌رود و می‌بیند تمام تیراژ یه کتاب برای نابود شدن وارد کارگاه شده، یا استاد هنری که به دلایل سیاسی از کار برکنار شده و به هانتا پول می‌دهد تا مجلات نقد تئاتری که پیدا می‌کند را برایش کنار بگذارد.

حین خواندن «تنهایی پرهیاهو»، با خیال‌پردازی‌های هانتا در زیرزمینش همراه می‌شدم و در کنار کنجکاوی برای اتفاقات داستان و سرانجام کارش، دوست داشتم ببینم هر بار چه چیز جدیدی بین کاغذهای باطله پیدا می‌کند. این باعث شده بود به این فکر کنم که شاید مسئول کیوسکی که کاغذهای باطله را به او می‌دهیم،  برای گذراندن وقتش می‌نشیند و چیزهایی را می‌خواند که من و آدم‌های دیگری روزی نوشته‌ایم و دور ریخته‌ایم و حتی یادمان هم نمانده! :)
        

18

          تنهایی پرهیاهو روایت مردی است به نام «هانتا». او شغلی دارد که نیازمند مدرک الهیات است. سی و پنج سال از زندگی‌اش را در زیرزمینی تاریک و نمور به پرس کردن کاغذهای باطله، کتاب‌ها، موش‌ها و مگس‌ها پرداخته است. او فردی است که [مغزش توده‌ای از اندیشه‌هاست که زیر پرس هیدرولیک بر هم فشرده شده است.]
هانتا یک شاعر است که با بسته‌های کاغذ باطله شعر می‌سراید. هنرپرور و زیبایی‌پرداز است. این‌ها تمام آن چیزی است که به زندگی‌اش معنا می‌بخشد.
اما ناگاه خود را در جهانی می‌یابد که به یکباره خالی از معنا شده است. مرحله‌ای از تمدن، که بشر در آن به سوی آینده پسرفت می‌کند. و او که تمام رویایش را از دست داده و «بی‌قابلیت» خطاب گشته است، تمام معنایش را می‌بازد. و همان‌گونه که خود همواره می‌دانست، مقدر این بود که بر بستر شکنجه‌ای ساخته‌ی دست خودش، به عاقبت کتا‌ب‌ها و موش‌هایش دچار شود. 
[نه! نه در آسمان‌ها نشانی از رأفت و عطوفت وجود دارد، نه در زندگی بالای سر و نه زیر پای ما و نه در درون من. صبح به خیر، آقای گوگن.]
••••••
هرابال هم‌زمان با پرداختن به روح فرهنگ چک، ریشه‌های کلاسیسیسم در آن و تقابلش با هنر سوسیالیستی، ظرافت‌های روانی و شناختی بشر را نیز در نظر دارد و به خوبی آن را نمایان می‌سازد.
••••••
بخشی از کتاب:[ ... چهره‌ای قاچ قاچ مثل قارچ، چهره‌ی مردی که هنر و مشروب او را به لبه‌ی ابدیت کشانده است و می‌بیند که دستی ناپیدا دارد دستگیره‌ی درِ آخری را از بیرون می‌چرخاند و درْ هر لحظه است که باز شود.]
        

18

          رمانی از بوهومیل هرابال که به تعبیرِ میلان کوندرا «بزرگترین نویسنده‌ی چک» است. آن هم کشوری که به قولِ خودِ هرابال «از پانزده نسل پیش به این سو بیسواد ندارد». کتابی که به گفته‌ی پرویزِ دوایی، مترجمِ چیره‌دستِ کتاب، تنها اثرِ این نویسنده است که می‌توان «بدون دخالت و دستکاری» ترجمه‌اش کرد. نویسنده‌ای که بر اساسِ نوشته‌هایش فیلم‌های مختلف و موفّقی نیز ساخته شده است. 

«سی و پنج سال است که در کارِ کاغذ باطله هستم و این «قصّه‌ی عاشقانه‌» من است.»

کتاب با این جمله آغاز می‌شود. داستان مردی است به نام هانتا که کارش خمیرکردنِ کتاب است، امّا هانتا تنها یک کارگر نیست. او یک شیدای کتاب است که به واسطه‌ی کارش هرآنچه می‌تواند از میان کتاب‌هایی که چندتُن چندتُن خمیرشان می‌کند برمی‌گزیند و حاصلِ این وسواس خانه‌ی اوست که حتی به دیوارِ مستراحِ آن نیز یک قفسه‌ی تقریبا پانصد کیلوییِ کتاب آویزان است که در نظرِ هانتا هر لحظه ممکن است این کتاب‌ها و دیگرکتاب‌هایی که از سر و روی این خاله بالا می‌روند به انتقامِ تمامِ کتاب‌ها و موش‌هایی که در دستگاهِ پرس‌اش له شده‌اند کارِ او را تمام کنند. 
او شبیه به خودِ نویسنده، کارگری فرهیخته است. هاربالِ، نویسنده‌ی این رمان، مشغول به کارهای کارگریِ سخت و طاقت‌فرسایی مانند کارگریِ راه‌آهن، دست‌فروشی، کارگریِ ذوب‌آهن و... بوده است و در عین حال دکترای حقوق و دستی بر آتشِ فلسفه، ادبیات و هنر دارد. لذا در این کتاب با انسانی طرفیم که در این زیرزمینِ کم‌نور حرف‌های مهمّی برای گفتن دارد.  
الِمان‌های متعدّدی از وضعیّتِ اجتماعی در این رمان می‌بینیم. اینکه بعد از مدّت‌ها هانتا متوجّه می‌شود که نسبت به سالِ قبل هشت سانت کوتاه شده است. هانتا هرگز به سطحِ جامعه نمی‌رود. حتی زمانی که از بوی تعفّنِ کاغذهای تخمیر شده‌ی این زیرزمین - که کودِ حیوانی پیش‌اش گل و ریحان است - به سطوح می‌آید. چراکه دیگر هوای آزاد گلویش را می‌خراشد. در نتیجه به زیرزمین تاریکِ دیگری پناه می‌برد. 
در اجتماعِ آن زمان وضعیّتِ این کارگرِ شیدای کتاب استثنا نبود بلکه قشرِ دانشگاه دیده‌ی جامعه‌اش در زیرزمین‌های تاریک، در قل و زنجیرِ کارگری به انجام‌وظیفه مشغول‌اند؛ مثل سگ‌هایی که به لانه‌شان زنجیر شده باشند. البته این قشرِ ازعرش به فرش افتاده در همان وضعیّتی که هستند دست از تحقیق برنداشته‌اند. مثلا گزارشی محقّقانه نوشته‌اند درباره‌ی تفاوتِ اساسیِ نوعِ مدفوعِ ورودیِ روزهای شنبه با دوشنبه! نخبگانِ جامعه اگرچه کارِ خود را انجام می‌دهند امّا بیش از این مقدار اجازه ندارند... 
اشاره یا استعاره‌ای دیگر در این رمان دیدم که برایم جالب بود؛ آن هم از دیگر کشف‌های همین دانشگاه دیده‌های زیرزمینی بود. دریافته بودند که جنگی میان موش‌های سفید و خاکستریِ فاضلاب وجود دارد که بعد از - عموما – پیروزیِ موش‌های خاکستری باز هم به دو فرقه‌ی «سازمان‌دیده» و «متضاد» تقسیم می‌شوند که مرا به یادِ جامعه‌ی ذرّه‌ای شده‌ی «توتالیتاریسم»ِ آرنت انداخت. جنگِ بزرگِ موش‌ها برای به دست آوردنِ حق مالکیّتِ «مطلق» بر تمامیِ زباله‌هایی که در فاضلاب‌ها جریان داشت. 
ارجاعات و ذکر نام‌های او از متفکرانِ بزرگی مانند گوته، هگل و... نشان از دلبستگیِ هرابال به آنهاست. مانند این نقل قولِ درخشان از هگل: 

«تنها چیزی که در جهان جای هراس دارد، وضعیّتِ متحجّر است، وضع بی‌تحرکِ احتضار، و تنها چیزی که ارزشِ شادمانی دارد وضعی است که در آن نه تنها فرد، که کل جامعه، در حال مبارزه‌ای مداوم، برای توجیهِ خویش است، مبارزه‌ای که به وساطتِ آن جامعه بتواند جوان شود و به اَشکالِ زندگیِ جدیدی دست یابد.» 

این رمان اگر چه کمتر از صد صفحه است امّا خلاصه کردنِ آن کار ساده‌ای نیست. شاید بهترین تعبیر همین گفته‌ی هانتا است که «چشم‌های اشعه‌ی ایکسش» را به جامعه‌ی ذره‌ای شده‌ی موش‌ها می‌اندازد. 
خط به خطِ این رمانِ عمیق، توصیف‌گرِ زمانه‌ی خویش است. 
        

14

          تنهایی پرهیاهو، کتابی است که بهومیل هرابال، نویسنده ی اهل چک به نگارش در آورده است. این کتاب در اصل، داستان مردی است که به معنای واقعی کلمه، در تنهایی پرهیاهویی گرفتار شده است یا بهتر است بگوییم که با این تنهایی پرهیاهو زندگی می‌کند و از زندگی اش نیز لذت می‌برد. مرد شخصیت اول داستان، فرد نسبتا کم درآمد و فقیری است که در یک کارگاه زیرزمینی کار می‌کند. شغل او خمیر کردن کاغذهای باطله در یک دستگاه پرس است، او در یک اتاق کوچک با انبوهی از کاغذ باطله، کتاب، روزنامه، مجلات و امثال آن، کنار یک دستگاه بزرگ پرس کاغذ کار می‌کند و شبانه روز در همان اتاق است. هرروز برای او بسته‌ های زیادی از کتاب و کاغذ می‌اید تا ان ها را خمیر کند اما او در میان این کاغذ ها کتاب ها و نوشته های گوناگون بسیاری را پیدا می‌کند. ان ها را مطالعه می‌کند، برخی از ان ها را برای خود نگه می‌دارد و برخی را خمیر می‌کند. 
لابلای داستان تنهایی پرهیاهوی این مرد، نقل قول های بسیاری از کتاب های بزرگ و خواندنی و اشخاص مهم اورده شده است. خواننده ی این کتاب با خود احساس می‌کند که در حال خواندن نه یک کتاب، بلکه چند کتاب است. درواقع شما در حین خواندن این کتاب، درحال خواندن کتابی هستید که در ذهن شخصیت اول داستان ورق زده می‌شود. او همه‌ی این کتاب ها را در ذهن خود نگاه داشته و به مخاطبان نشان می‌دهد. تمام زندگی این مرد، در همان زیرزمین کوچک معنا می‌شود، جایی که او از شرایط بیرونی اجتماع به دور است و به معنای واقعی کلمه، در تنهایی به سر می‌برد. به همین دلیل است که پس از اخراج شدنش از این کار، او معنای زندگی خود را از دست می‌دهد و دست به خودکشی می‌زند. او خودش را نیز مانند تمام کتاب‌هایی که در دستگاه پرس انداخته بود تا خمیر شوند، در دستگاه می‌اندازد.

        

9

زکیه

زکیه

1400/5/19

          تنهایی پرهیاهو
این متن کوتاهِ جذّابِ تک‌گو...
کتاب تنهایی پر هیاهو رمانی هست که فقط یک شخصیت در اون زندگی می‌کنه و همون یکتا شخصیتِ تنها هم راوی رمانه. این هنر بهومیل هرابال هست که خواننده رو به داستان وفادار می‌کنه؛ چون اصولا این سیاق روایت‌های داستانی چندان مخاطبی نداره. هرابال خیلی روان و رئال داستان رو روایت می‌کنه، اونقدری که میشه همراه با کارگر پرس داستان نسبت به مدیرش عصبی و منزجر بود، یا درباره له شدن 1سری گل‌ها و کتاب‌ها و تابلوهای نقاشی متاسف و برای نجات برخی از اون‌ها هیجان زده بود. نویسنده اطلاعات بسیار دقیق و جالبی درباره آثار ادبی و هنری کلاسیک در اختیار مخاطبش میذاره. اصلا یکی از بخش‌هایی که باعث جذابیت داستان شده همین مدل داده‌هاست، خواننده ادامه میده به این امید که شاید تا آخر این تنهاییِ پرهیاهو، جذابیت‌های بیشتری نصیبش بشه. خوندن کتاب تنهایی پرهیاهو رو دوست داشتم چون به لحظه‌ام چگالی می‌داد.
تا جاییکه میدونم دو ترجمه از این کتاب موجود هست، ولی من گمان می‌کنم آقای پرویز دوائی ترجمه خوب و خوش‌خوانی از کتاب تنهایی پرهیاهو ارائه دادن.
        

8

          کتاب شرح اندیشه‌ها و روزمرگی‌های زندگی هانتا، یک کارگر بازیافت کاغذ است که سال هاست در زیرزمینی نمور، شلوغ و کثیف به خمیرکردن کتابها مشغول است.
کاغذ‌های باطله‌ای که برای خمیر به زیرزمین محل کار هانتا می‌آیند، هر کدام داستانی دارند و همه آنها «قصه‌ی عاشقانه» زندگی هانتا را می‌سازند؛ هانتا عاشق کتاب‌هایی است که نابود می‌کند. قصه عاشقانه او آشنایی با کتاب‌ها و شاهکارهای بزرگ ادبی است که از لا به لای کاغذ‌های بازیافتی و باطله پیدا می‌کند و چیزهایی که از این آثار می‌آموزد. او برخی از این کتابها را به خانه‌اش می برد تا از نابود شدن نجات پیدا کنند.
این تناقض، کنایه‌ای است بر مرگ کتاب‌ها و آثار هنری در جامعه کمونیستی. جامعه‌ای که روشنفکرهایش در زیرزمینهای نمور زندگی می کنند؛ آنجا که فلسفه، هنر و اندیشه طعمه‌ی موش‌های خیس و کثیف می‌شود و بقایای آنها نیز وارد دستگاه‌های پرس شده و برای تولید کاغذهای سفید روانه‌ی کارخانه‌ها می‌شوند، تا در آن‌ها تاریخی جدید و مطابق پسند حاکمانِ زمانه به رشته ی تحریر درآید. 
هرابال که خود یکی از قربانیان این شرایط است و بسیاری از کتابهایش گرفتار سانسور می‌شوند، تنهایی پر هیاهو را در سال‌های ممنوع القلم بودنش نوشت که درهمان سال­ها بصورت مخفیانه انتشار یافت.
دردناک‌ترین قسمت کتاب زمانی است که هانتا متوجه می‌شود که قرار است دستگاه‌های بزرگتر و کارگران سوسیالیستی که هیچ حسی به کتاب‌ها ندارند، جای او را بگیرند تا بیشتر و سریع تر کتاب‌ها را نابود کنند و به آنچه فکر نمی‌کنند نگاه کردن و خواندن و غرق شدن در کتاب‌هاست‌. در این جامعه کسی به فکر لذت‌های پیچیده و عمیق اندیشیدن نیست و در آوردن نان و لذت‌های زودگذر و سطحی مهمتر از هر چیزی است.
زاویه دید اول شخص، نثر شاعرانه و توصیفات فوق العاده نویسنده به همراه ترجمه خوب #پرویز_دوائی که باعث شده هدف هرابال بدون دستکاری شدن به فارسی برگردان شود، این کتاب را به کتابی خواندنی تبدیل کرده که عاشقان کتاب را شیفته خودش می‌کند.

قسمت هایی از متن کتاب
من وقتی چیزی را می خوانم، در واقع نمی خوانم. جمله ای زیبا را به دهان می اندازم و مثل آب نبات می مکم، یا مثل لیکوری می نوشم، تا آن که اندیشه، مثل الکل، در وجود من حل شود، تا در دلم نفوذ کند و در رگ هایم جاری شود و به ریشه هر گلبول خونی برسد. 

 کیف دستی‌ام پر از کتاب‌هایی است که انتظار دارم همان شب بر من درباره خودم رازهایی را بگشایند که نمی دانم.

کاغذ هم، مثل پنیرِ جا افتاده و شرابِ کهن، هرقدر کهنه تر خوشمزه تر.
        

8

ناخواسته خ
          ناخواسته خردمند شدن
 
تا به حال به این فکر کرده‌اید که کاش راهی پیدا می‌شد که آدم بر خلاف اراده‌اش کتاب بخواند و دانش بیاموزد و خردمند شود؟ شاید فکرتان به هزار راه پیچیدۀ پیشرفته برود، مثل کار گذاشتن میکروچیپ در مغز آدم‌ها. اما باید بهتان بگویم که خیلی راه دوری رفته‌اید. روش خیلی ساده‌تری وجود دارد که البته تعداد خیلی خیلی کمی در دنیا امکانش را دارند و آن هم روش ایستادن آن طرف غربال است. خب یعنی چه؟ فرض کنید غربال خیلی بزرگی بالای سر جامعه بگذارند. طوری که همۀ مردم زیر آن قرار بگیرند. اندازه و شکل سوراخ‌ها را هم قدرت تعیین می‌کند. در جامعه‌ای سوراخ‌ها انقدر بزرگ است که هولدرلین و رابله با هم از آنها سر می‌خورند و به دامن مردم می‌افتند و در یک جامعۀ دیگر آنقدر تنگ است که والتر اسکات و بیش شلی هم از آن رد نمی‌شوند. حالا فرض کنید یک نفر را مسئول جمع‌آوری و معدوم کردن نخالۀ باقی‌مانده بر سر غربال کنند. نخاله‌هایی مثل رمبو، هگل، نیچه، گوته، شیلر، هولدرلین و… . آن کسی که مسئول این کار شده، معمولاً کارگری ساده است و از قدر و قیمت این نخاله‌ها بی‌خبر. اما فرض کنید که او آدمی باشد حساس که زیبایی را ذاتاً درک می‌کند. در این صورت خیلی زود می‌فهمد که در موقعیت استثناییِ آن طرف غربال ایستاده است. موقعیتی که از موقعیت سوراخ‌ها هم بهتر است چون آنها همیشه مورد لعن و نفرین جامعه هستند. از موقعیت آن کسی که به سوراخ‌ها دستور می‌دهد چقدر تنگ یا گشاد شوند هم بهتر است. او فقط کارگر روبندۀ ساده‌ای‌ست که در این شرایط کم‌نظیر قرار گرفته. با دسترسی کامل به آنچه بقیۀ مردم که آن طرف غربال مانده‌اند، برایش سر و دست می‌شکنند. هرابال، هانتایی آفریده و او را در این موقعیت گذاشته است. هانتا طی سی‌وپنج سال توشه‌ای از این نخاله‌ها اندوخته و آن را به تنهایی خود برده است. توشه‌ای که تنهایی‌اش را پرهیاهو کرده و او را به درجه‌ای از خرد رسانده که می‌گوید: «اگر کسی می‌خواست کتابی را خمیر کند، باید سر آدم‌ها را زیر پرس می‌گذاشت.» اما داستان از آنجایی غم‌انگیز می‌شود که هانتا این موقعیت را می‌بازد. آن هم نه به انسانی دیگر، بلکه به دستگاهی غول‌پیکر که هرگز مثل هانتا به کتاب‌های زیبا عشق نخواهد ورزید.
        

5