یادداشت عطیه عیاردولابی

        در یه دنیای وارونه، نجبا تو کوره آدم‌سوزی سوزونده میشن و از روی بی‌پرواها مجسمه فرشته ساخته میشه؛ در یه دنیای به هم ریخته، تحصیل‌کرده‌های متخصص به زیرزمین میرن تا رفتار جامعه رو از روی فضولاتشون واکاوی کنن و طبقه بی‌تخصص میرن بالا تا کار متخصص‌ها رو انجام بدن؛ تو یه جامعه سرنگون‌شده، کتاب‌ها عاقبتشون به دستگاه پرس ختم میشه و شاید یه نفر که دوست داره کتاب‌ها راز‌های درونیش رو بهش بگن بتونه در ازای سه تن کتابی که تو ۳۵ سال پرس کرده، دو تن کتاب رو نجات بده. کتاب‌هایی که همه تو ذهن هانتا، کارگر بازیابی کاغذ حک شدن و جملاتشون رو مثل یه آبنبات آروم آروم مک زده تا بخشی از دانش ناخواسته‌اش بشن. دانشی که دیگه نمی‌دونه چقدرش مال خودشه و چقدرش از کتابا اومده. 

هانتا آدم تنهاییه. با کاغذهای باطله و دورریز و کتاب‌های مطرود سانسورچی‌ها روزگار می‌گذرونه؛ یا شاید بهتره بگیم عشقبازی می‌کنه. انقدر تو کارش حل شده که نمی‌تونه نسبت به همون کاغذای در حال پرس هم بی‌تفاوت باشه. برای همین برحسب موضوع کتاب‌ها یا محلی که کاغذها ازش اومدن، کتاب‌های متناسب رو باهاشون پرس می‌کنه تا به واسطه کتاب‌ها، عدل‌های کاغذ ارزشمند بشن. گاهی روی اونها رو با آثار نقاش‌های معروف تزیین می‌کنه. تصمیم داره بعد بازنشستگی دستگاه پرس رو بخره و ببره تو باغ داییش تا بدون غرولندهای رییسش اونجور که دلش می‌خواد، سر فرصت و هنرمندانه کاغذ پرس کنه. اما تو پراگ کمونیستی بعد جنگ، فرصت این کارها نیست. پیشرفت جمع از همه مهم‌تره و دنیای رو به توسعه منتظر یه کارگر فرسوده نمی‌مونه. حالا موقع تصمیم هانتاست. 

بهومیل هرابال به گواه بسیاری از بزرگان ادبیات بزرگترین نویسنده چک هست که ادبیات این کشور رو به قبل و بعد خودش تقسیم کرده. هرابال همیشه قربانی سانسور بوده اما با این حال تاثیر خودش رو بر ادبیات چک گذاشته. این کتاب در عین کوتاهی به شدت عمیقه. روندی که هانتا طی می‌کنه و در خلال واگویه‌هاش میگه خیلی دردناکه و پایانی بر این درد نیست. تا آخر کتاب ما با هانتا درد می‌کشیم و غصه کتاب‌ها و کلمات و کاغذها رو می‌خوریم.

برای خودم جالب بود که قبل از خوندن انتهای داستان، دقیقا به همون چیزی فکر کردم که نویسنده برای هانتا مقدر کرده بود. 

      

15

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.